آن دوران که روشنفکران و هنرمندان و بازیگران طیف خاکستری، بیانیه های جمعی صادر می کردند و مردم را به شرکت در انتخابات و حمایت از این و یا آن کاندیدا فرا می خواندند سپری شده است. محمدرضا جوادییگانه، عضو هیئتعلمی گروه جامعهشناسی دانشگاه تهران به هم میهمن می گوید فشار فائولرهای مجازی روشنفکران، آن ها را محتاط کرده است. شرکت در بازی های انتخاباتی موجب ریزش هوادارانشان می شود.
کم کسانی هستند مانند محمدمجتهد شبستری، مراد ثقفی و محسن رنانی که خود را قاطی عرصه انتخابات کرده و از مسعود پزشکیان حمایت کرده باشند. مقایسه موج حمایتهای روشنفکران از نامزدهای انتخاباتی فاصلهای معنادار با انتخابات ریاستجمهوری پیش از سال ۱۴۰۰ دارد؛ چنانکه چند روز پیش علی ربیعی در یادداشتی در همین زمینه نوشت: «از تمام نخبگان فرهنگی، هنری، اجتماعی، سیاسی انتظار میرود بر سیاق وظیفه روشنفکری، مارپیچ سکوت را شکسته و کار درست را در زمان درست انجام دهند»؛ درخواستی که اجابت نشد.
محمدرضا جوادییگانه، عضو هیئتعلمی گروه جامعهشناسی دانشگاه تهران به هم میهن می گوید: روشنفکران از نویسندگان، متفکران و اساتید دانشگاه متمایز هستند و آن دستهای از اصحاب علم و فرهنگ را که در عرصه عمومی حضور دارند، میتوان روشنفکر نامید. وضعیت فعلی فقط این نیست که مشارکت سیاسی روشنفکران کم شده است. مسئله این است که اصولاً در کل جامعه امکان رأی دادن کم شده است. اگر مشارکت سیاسی را با رأی دادن یکی نگیریم بلکه سکوت در برابر انتخابات یا عدم مشارکت را هم کنشی سیاسی در نظر داشته باشیم، میتوان خود این سکوت را تحلیل کرد. در هر حال جامعه ایران بعد از ۱۳۹۶ تغییرات عدیدهای را پشت سر گذاشت.
وی می گوید: در آن سال مشارکت عمده روشنفکران و سلبریتیها را در انتخابات شاهد بودیم. بعد از آن، وقایع اعتراضی سالهای ۱۳۹۶، ۱۳۹۸ و ۱۴۰۱ رخ داد و باعث شد که نوعی بازاندیشی درباره امکان تحقق اهداف از طریق انتخابات یا مشارکت در سیستم سیاسی اتفاق بیفتد. از آنجایی که پاسخ روشنی در این بازاندیشی به دست نیامده است یا پاسخها بسیار متفاوت و متناقض هستند، برخی امروز از شرکت و حضور در انتخابات صحبت میکنند و برخی دیگر ساکت هستند. دستهای نیز بهصراحت میگویند رأی نمیدهند. منظورم این است که فضای سیاسی مبهم است و به همین دلیل فضای روشنفکری هم نسبت به انتخابات ابهام دارد.
وی می افزاید: برخی از کسانی که در فضای عمومی حضور دارند، بیشتر ترجمان و واسطه میان اندیشهها و مخاطبانشان هستند. این گروه مخاطبان زیادی هم دارند و بیشتر نیز متاثر از جامعه هستند و موج جامعه آنها را همراه میکند. این گروه معطوف به مخاطبانشان عمل میکنند، لذا الان که مخاطبان آنها تمایل به رأی دادن ندارند، آنها نیز رأی نمیدهند.
محمدرضا جوادییگانه می افزاید: بنابراین فضایی که در جامعه روشنفکری ایران در حال شکلگرفتن است، مقداری متاثر از تمایلات مخاطبان است نه متاثر از نظرات روشنفکر. به این تعامل باید توجه کرد. بخشی از جامعه ایران قانع نشده است که رأی بدهد و به همین دلیل روشنفکران نیز در ابراز نظر احتیاط میکنند زیرا باید نظری خلاف آمد عادت و خلاف عرف بدهند. بخشی از عرف الان موافق رأی دادن نیست و برای رأی دادن دلیلی پیدا نمیکند… باید گفت فشار اجتماعی هم به اندازه صاحبنظران در ساختن عرصه مؤثر است. به همین دلیل اینک رأی دادن گاه عملی شرمسارانه حساب میشود. بسیاری از آدمها رأی میدهند، اما نمیتوانند از رأی خود دفاع کنند. به همین دلیل ترجیح میدهند در فضای عمومی صحبت نکنند. در این چند روز البته مقداری فضا تغییر کرده است، اما هنوز هم به آن فضای سال ۱۳۹۶ و قبل از آن نرسیدهایم.
او می افزاید: همزمان اما روشنفکران با این مشکل هم مواجه شدهاند که نمیتوانند مخالف جو اجتماعی مورد تمایل مردم صحبت کنند. اینکهم چون جو شایع این است که مردم رأی نمیدهند یا میگویند نباید رأی داد، روشنفکران هم موضع نمیگیرند. البته این بحث مثالهای نقض متعددی هم دارد و خیلی از روشنفکران هم موضع گرفتهاند، اما معمولاً یکی از دلایلی که روشنفکران سلبریتی که مخاطبان بسیار زیادی دارند، موضع نمیگیرند این است که نقطه قوت خود یعنی مخاطبانشان را از دست ندهند.
او می افزاید: این عوامزدگی نیست. برچسب را کمرنگ کنیم و بگوییم برای روشنفکران تحتتاثیر حالت عمومی جامعه که معلوم هم نیست چقدر واقعی باشد اما به هر حال رواج دارد، دشوار است که نظر مخالف بدهند. نظر مخالف حکومت دادن آسان است اما نظر مخالف انبوه مخاطبان یا بهقول علما، «صف نعال» دادن خیلی دشواری دارد و به همین دلیل روشنفکران هم میکوشند دیرتر و مبهمتر موضع بگیرند و صبر کنند تا فضای اجتماعی شکل بگیرد.
آنکه گفت آری آنکه گفت نه !
گفتم از امپریالیسم بنویسم ؟ گفت نه !
از کشورهای اروپایی بنویسم ؟ گفت نه !
پس از اسرائیل مینویسم ؟ گفت نه نه نه !
دفاع از تمامیت ارضی ایران ؟ نه !
سرنگونی نظام بدست مردم ایران ؟ نه !
اقتصاد نئولیبرالیستی ؟ نه !
سرمایهداری ؟ نه !
مبارزات طبقاتی ؟ نه !
مبارزات ایدئولوژی ؟ نه !
سازمانها ؟ نه ! احزاب ؟ نه !
رویزیونیسم،اپورتونیسم،تروتسکیسم ، اکونومیسم ، جهان وطنیسم ” بی وطنی ” ؟…. نه ؟ نه ؟ نه …. پس چه … ؟
” زن زندگی آزادی ” یا هیچ …
از فردای انقلاب ایران روحانیت برای کسب کامل قدرت در ایران از ھیچ جنایتی غفلت نکرد . آنها ھزاران ھزار انسانهای بی گناه را تنها بخاطر زھر چشم گرفتن سر به نیست
کردند. حتی با قتل ھای درمانی شیوه ھای آدمکشی را به سطح یک تئوری پیشگیرانه
برای حفظ قدرت سیاسی ارتقاء دادند. وجدان های بشری از این ھمه خونریزی و تبهکاری و قساوت و بی رحمی حیوانی، از اینهمه بی عدالتی و انتقامجویی و خون آشامی، از این ھمه تصفیه حسابهای شخصی و ارضاء تمایلات حیوانی با توسل بزور و به عذاب آمده در نهادمان مقاومتی در مقابل این ھمه خشونت بی انتها بوجود آمد . این مقاومت درونی کاملا از نظر تاریخ قابل فهم است ولی از نظر علمی راه مبارزه با خشونت حیوانی طبقات حاکمه را با انکار واقعیت ھای اجتماعی نمی توان پیدا کرد. قهر را تنها با قهر میتوان از بین برد. ھیچ قهر ضد انقلابی و از جمله مذھبی خود بخود از بین نمی رود.
جالب هست که افراد وابسته (مستقیم و غیر مستقیم) به دولت، کلمه “روشنفکر” را بدون آنکه تعریف معین و مشخص آن را بدانند، استفاده میکنند مثلا روشنفکر دینى!!حتى بنا به تعریف عامیانه و مرسوم روشنفکر کسى هست که دید باز به مسائل داشته باشد و نظرى را که اثبات میشود را قبول کند.یک فرد مذهبى نه میتواند و نه میخواهد نظریه جدید و اثبات شده را بپذیرد جرا که تمامى مسائل در کتاب دینى آمده و لاتغییرند. در ثانى اکثر اساتید بخصوص در حوزه علوم انسانى-اجتماعى همانا افراد پشت پرده رژیم هستند، مدارکشان را رژیم به آنها داده و تصفیه ناپذیرند چرا که از خودى ها هستند مانند آدمکشان و شنکجه کرانى نظیر على ربیعى و جلائى فر ها. در ایران همه چیز معکوس و کله پا شده، خشک مغز و تاریک اندیش میشود روشنفکر و شنکجه گر و دزد و آدمکش میشود انقلابى