بهانهی این نوشته متن کوتاهی است که آقای مزدک بامدادان (دکتر محسن بنایی) در ارتباط با پخش «سر اومد زمستون» سرودهی زندهنام سعید سلطانپور در کلیپ تبلیغایی مسعود پزشکیان نوشتهاند. نخست چشم میگردانیم به نوشتهی دکتر بامدادان: «پزشکیان و سرود چریکهای فدائی خلق. اسلامیسم و مارکسیسم در ایران دو ساقه یک درختاند، پس اگر هم موسویچیها و هم دلدادگان پزشکیان در گردهمائیهای خود سرودی از چریکهای فدائی خلق را بازپخش میکنند، تصادفی نیست»
این انشاءنویسیی ارزان جدا از آنکه خامدستانه حرمتشکنی میکند، نادقیق و ناراست است و در متن نوعی جعلِ آشکار.
چرا؟
مسعود پزشکیان نخست با استفاده (سوءاستفاده) از «برای» شروین حاجیپور پا به میدان بالماسکهی انتخابات گذاشت و این سوءاستفادهی ابزاری با اعتراض و نوشتن نامهی وکیل شروین حاجیپور به رئیس قوهی قضاییه و اینکه خواندن «برای» از جانب شروین بهدلیل به خطر انداختن امنیت ملی موجب بازداشت شروین شد! حال همان سرود بهعنوان ابزاری انتخاباتیی مورد سوءاستفاده قرار گرفته، همراه شد. نمایش قسمت سوم مستند پزشکیان تحت عنوان «نگرانم» با صدای پرویز پرستویی در کارزار انتخابات از سیمای اسلامی پخش شد. اینبار صدای مارمولک سینمای ایران پرویز پرستویی در آمیختهگی با «برای» شروین حاجیپور همراه بخشهایی از چند ترانه و سرود را برای گدایی رأی چفت کلیپ کردند. از جمله ترانهی مشهور آذری «کوچهلره سوسپمیشم» و «ایران ای سرای امید» ساختهی محمدرضا لطفی با شعری از سایه و صدای شجریان و نیز «سراومد زمستون» این امر بهویژه در بین دوزیستان (برای گداییی رأی) که راهنمای چپ میزنند و به راست میپیچند سابقهدار است. اما چرا «زبانشناس تطبیقی با گرایش ایرانشناسی» و شاهنامهشناس گرامی دکتر بامدادان تنها به سرود سراومد زمستان چسبیده و یقهگیری میکند؟ او با بقیه کار ندارد چرا که اصل برای ایشان بر مبنای یک نگاه و گرایشِ و تعلق سیاسی زدن است.
مزدک بامدادان برای حسابشویی با فکر مخالف بدون گرفتن عکس، نخست بیارتباط با متن، استخوان میشکنند و فک پیاده میفرمایند، سپس بلافاصله جراحی میکنند، تا «اسلامیسم و مارکسیسم» را بههم پیوند بزنند! و سرآخر ندای پنجاهوهفتی پنجاهوهفتی سردهند. ایشان نخست میزنند بعد بهانه میسازند.
مراد از این نوشته نه پرداخت به ترم «پنجاهوهفتیها» است نه نگاه به اتحاد مارکسیستها و اسلامیستها (اتحاد سرخ و سیاه) که در حوزهی نظری میتوان ساعتها در موردش بحث کرد و البته به نتیجه هم نرسید. این نوشته پاسخی است به یک نگاه معیوب که خامدستانه حرمت میشکند و مدام آنرا بههر بهانه با زبانی پرخاشجو مکرر میکند. برهمهگان دانسته است: سعید سلطانپور سرایندهی سرود «سر اومد زمستون» است. گزمهگان تباهی سعید را در ۲۷ فروردین ۶۰ در شب عروسیاش مقابل چشمان نوعروساش میربایند و به اوین میبرند. او تبلور یک «نه» خونین بود و ماند. لاجوردی از او مصاحبه میخواست و انزجار و خود نبودن! داغ بر دل نهاد. و «سرافراز دندان خشم بر جگر خسته بست و رفت» خبر به قتل رساندناش در غروب ۳۱ خرداد ۶۰ منتشر شد: «دادگاه انقلاب جمهورى اسلامى. پس از محاکمه و شور، عدهاى از مجرمین را که مقابلهی اینان با اسلام و مسلمین محرز شد و فسادشان در زمین ثابت شد، بر طبق موازین شرع و قانون، محارب با خدا و رسول خدا دانست و به اعدام محکوم کرد. حکم صادره ظهر دیروز(۳۰ خرداد) در محوطه زندان اوین به مرحله اجراء گذاشته شد.» دکتر بامدادان، فارغ از هر نگاهی در یک همآواییی شوم، مددرسان دوبارهکشیی سعید سلطانپور میشود. بگذارید پرسشی را با «زبانشناس تطبیقی با گرایش ایرانشناسی» با منطق خودشان در میان بگذارم. به دوران حبس بهویژه در عملیات مرصادِ حکومت و فروغِ جاودان مجاهدین، در حمله به غرب کشور رادیوی دولتی در زندان سرود «ای ایران ای مرز پرگهر» پخش میکرد. پخش این سرود که البته دکتر بامدادان تعشق ویژه بدان دارند، در مراسمهای حکومتمحور از رسانههای حکومت دیگر به سنتی رسانهای بدل شده.
آقای دکتر! اجازه میفرمایید با همین منطق، شما را در مقابل این پرسش قرار دهم: آیا پخش سرود «ای ایران» معنایی معادل اتحاد و همبستهگیی سلطنت و مذهب دارد؟ با این منطق میتوان گفت و مدعی شد که پخش سرود «ای ایران» که حکومت اسلامی بهبهانههای مختلف از آن سوءاستفاده کرده و در بزنگاههای سیاسی از فتح تپه در دوران جنگ تا انتخابهای حکومتفرموده از صداوسیمای اسلامی پخش میکند اتحاد بین سلطنت و مذهب است؟
پخش ترانهی «برای» شروین همدستیی شروین با اسلامیستها است؟
پخش ترانهی شجریان همدستیی او با اسلامیستهایی است که پخش ربنایش نیز در رمضان ممنوع کردهاند؟
آیا میتوان پخش ترانهی آذریی «کوچهلره سو سپمیشم» در مستند پزشکیان را همدستیی تجزیهطلبانه و قومگرایانه با اسلامیستها خواند؟
در یکی از میتینگهای حمایتی از پزشکیان در آذربایجان، جمعیتی انبوه شعار ستارخان، باقرخان، مسعود خان سردادند.
آیا میتوان چنین شعاری را همدستی ستارخان و باقرخان با اسلامیستها خواند؟
آقای محسن بنایی با «پنجاهوهفتی پنجاهوهفتی» گفتنهایش حرمتشکنانه استخوان خردشدهی نظریاش را پشت ویترین تئوریک قرار میدهد. باید بیش و پیش از هرچیز بر ایشان دانسته باشد که نمودهای یکسان هرگز نشان از ماهیتهای یکسان ندارد. در این مورد مثالها خارج از شمارش است. من و شما خواهان محو حاکمیت خوف اسلامی هستیم. آیا همهی کسانی که چنین میاندیشند همسرشت و همسنگ هستند؟
مزدک بامدادان شرایط تحلیلی را از تاریخ تحلیل خارج میکند و در اینجا یکی از شریفترین انسانها را بهجرم سرایش «سر اومد زمستون» همدست تباهی میکند. مزدک بامدادان نمیگوید اتحاد «بخشی» از مارکسیستها با بخشی از اسلامیستها. ایشان با مطلق کردن نظرشان با زبانی تهاجمی حتا در پاسخ به پرسش یکی از کامنتگذاران صفحهشان که محترمانه میپرسد: «من خوب متوجه نشدم این ویدئو و آهنگ تو تلویزیون حکومتی پخش شده یا تو سایت چریکهای فدایی؟»
با دو علامت !؟ پاسخ میدهد: «مگه فرقی هم دارند!؟»
بهراستی پخش سراومد زمستون از سیمای اسلامی با پخش همان سرود از تارنمای فداییها (جدا از تمام اختلافنظرها) ماهیتی یکسان دارد؟
در مورد فرجام پنجاهوهفت فراوان گفته و نوشتهام شاید الان برای اثبات خود باید از پشت فرمانِ ماشین پائین آمده بشینوپاشو کرده و دهانام را باز و«ها» کنم و در دستگاه کنترل فوت کنم تا مشخص شود عرق نخوردهام.
مکرر میکنم: فرجام پنجاهوهفت یکسره تباهی بود. فرجام انقلاب اسلامی یک فاجعه بود. فاجعهای تمامعیار. فارغ از شکستِ سیاسیی نحلههای فکری از چپ و راست، برآمد انقلاب اسلامی را میتوان و باید باخت مدرنیته و فرهنگ دانست.
دکتر بنایی شما و بسیارانی حق دارید از این مفهوم و سیاهیی نظام اسلامی به سپیدیی نظام پیشین نقب بزنید.
نظامِ پیشین، با مسدود کردنِ بیشترینهی راهها، به حدی از نتوانستن رسیده بود و نخواستن تقویت کرده بود که راهی جز آنچه رخ داد باقی نگذاشت. آقای دکتر بامدادان! شما مدام از اتحاد سرخ و سیاه میگویید. انگار نه انگار نظام پیشین هم از روز نخست برای مقابله با کمربند سرخ به کمربند سبز دخیل بست. آنقدر کمربند سبز محکم کرد که سرآخر راه نفساش بست و حلقآویزِ آن شد.
دکتر بامدادان! سوءاستفاده از «سراومد زمستون» تنها مختص پزشکیان و موسویچیها نبوده و نیست. سوءاستفاده از متنی که در حافظه و جامعه مُهر ارزش خورده در تاریخ ما کمیاب نیست. بخشی از همهچیزخوران و کسانی که چون زالو از نام «فدایی» ارتزاق و هنوز انگشت آلوده میکنند در همین رده هستند. شماری از رهبران فداییان در سال سیاه ۶۰ قصد داشتند «اکثریت» هواداران و اعضای خود را به حد گزمهگانِ حکومتی تنزل و آنها را به سربازان «امام خمینی» و شرطههای دارالخلافهی اسلامی تنزل دهند!
اینهمه گفتم تا بدفهمی و کژبینی از متن منتقل نکرده باشم.
آقای دکتر بنایی! این برای کسی که خود را پژوهشگر میداند خوب نیست. اصلأ خوب نیست. نه این زبان با «ادبیات تطبیقی با گرایش ایرانشناسانه» منطبق است و نه با شاهنامهپژوهی. شما در مقام «عضو هیئت اجرایی جبههی هفت آبان» و تعلق سیاسیتان از هر موضوع بهانهای میسازید برای تیغ زدن و جراحی.
این میزان از نامناسبگوییی سیاسی برای کسی که خود را پژوهشگر مینامد و مینامندش سخت شگرف است. این چه جای تسویهحساب سیاسی است؟
مصادرهچیهای اسلامی با ارتکابی وقیحانه سرایش کسی را که به قتل رساندهاند، دزدیدهاند. بعد شما با کوکی نامناسب و نتی فالش نغمهی اتحاد قاتل و مقتول سر دادهاید.
سعید سلطان پور یک پنجاهوهفتیی ربودهشده و به قتل رسیده است. او در شمار اولین قربانیان حاکمیتی بوده که در مقابلاش سرخم نکرده و تمامقد مقابلاش به بهای جان ایستاده. شما خواسته یا ناخواسته تقابل سلطانپور با نظام خوف را همدستی میخوانید. این خوانش فارغ از نادقیق بودن، حرمتشکنانه است و بیش از هر چیز نشان از حس کینجویی و کینخواهانهی شما بر مبنای نگاه سیاسیی امروزتان دارد. نگاهی بهشدت سیاستزده. این نگاه نه با شاهنامهشناسی نزدیکی دارد نه با «ادبیات تطبیقی با گرایش ایرانشناسانه» نه با هیچیک از عنوانهای فراوان شغلیتان. با این نگاه هیچ متنی تمامخوان نمیشود.
بعضی ها از مقاومت در برابر دیکتاتور ها ناراحتند. گلسرخی هم جرمش نه گفتن به دیکتاتور بود. گلسرخی مانند اکثریت مردم ایران مسلمان زاده بوده که البته بعد مانند خیلی از مارکسیست ها راهش را جدا کرده. مگر همین آقای بامدادان که در حال حاضر منتقد اسلام شده و بجا حکومت اسلامی سعید سلطانپور را شلاق کش میکند از بدو تولد آتئیست و یا منتقد اسلام بوده . هر که جربزه ای دارد لطفن یقه حکومت اسلامی را بگیرد سعید سلطان پور ۴۱ سال است که حضور فیزیکی ندارد اگر داشت خودش جواب حرافان ذلیل در برابر دیکتاتور را میداد .
با درود خدمت دوستان عزیز اخبار روز،
بدیهیست که مایه دردسر شماست ، ولی در صورت امکان، سهمیه و محدودیت دو ۲ کامنتی را بردارید و یا نظراتی را که ربطی به مقاله ندارند منتشر نکنید. امثال الف. بارانها موضوعات را منحرف و به بیراهه میبرند. آب به آسیاب اسلامیستهای فلسطینی میریزند. حماس فردای روز همان بلا را سر جریانات چپ فلسطینی می آورند که بقول «کهنسال» گرامی اسلامیست ها و خمینی و لاجوردیها بر سر قیام شکوهمند بهمن ۵۷ و چپ مظلوم و کشتار شده ایران آوردند . با تشکر و سپاس فراوان
این پاسخ را آقای الف. باران، در زیر نوشته آقای محمد قراگوزلو، و خطاب به من نوشته است. ایشان بجای خانم نسرین ستوده، نام خانم نرگس محمدی را آورده است. نمیدانم چه پاسخی بدهم.
پاسخ به حسن نکونام
بنا به درخواست شما از :
“به خانم ستوده پیشنهاد میکنم، اگر برایش امکان دارد، این نامه را بصورت یک «پتیشن» در آورد تا انسان های دیگری هم آنرا امضا کنند، تا تاثیر جمعی پیدا کند.
برگرفته از : اخبار روز در قسمت “ادامه خبرها ”
“نامه خانم نسرین ستوده به رئیس و نمایندگان پارلمان اروپا و همچنین به نهادهای بین المللی حقوق بشری در باره دکتر احمدرضا جلالی”
در شرایطی که در هر ۵ دقیقه یک انسان در غزه توسط صهیونیستهای اسرائیلی اعدام می شوند و میلیونها مردم صلحدوست در سراسر جهان از مردم فلسطین به دفاع برخاسته اند، سکوت معنی دار نرگس محمدی در قبال این کشتار و توحش که مغایر با همه موازین بینالمللی است، پرسش برانگیز است
دوست عزیز
بعد از انقلاب ڑینا ، تعداد کاربران مشکوک با هدف ایجاد تفرقه ، ایجاد بحث های کاذب و بخصوص حمایت غیر علنی از فاشیسم مذهبی حاکم در سایت اخبار روز زیاد شده است !!
حکومتی که پول فراوان دارد و در سراشیبی سقوط قرار دارد به هر چیزی سنگی میزند !
الف ج احتمالا یکی از انهاست که من یکی و دو ماه پیش در یکی از کامنت ها نوشتم .
چنین افرادی را باید ندیده گرفت و پاسخ نداد !
دو شعر از زنده یاد مبارز سعید سلطانپور در موقعیت کنونی ایران سئوال انگیز است :
۱- با ” کشورم “چه رفته است، که زندانها…
۲- اگر از خواب بر آید بیمار …این ” ایران” است.
سعید سلطانپور در این دو شعر از ” کشورم” و ” ایران” یاد کرده است . جالب اینکه حزب و سازمانهائی در ایران وجود دارند که ، دفاع از “وطن” یا دفاع از” تمامیت ارضی ایران” را ارتجاعی ولی “جهان وطنی” یا ” بی وطنی” را “انقلابی” تبلیغ مینمایند ؟ سئوال اینجاست ، اینان که به داشتن وطن خود علاقه ای ندارند ، چرا سنگ استقلال ملی صهیونیسم اسرائیل را به سینه میزنند ؟
عمر «کهنسال » گرامی ما دراز باد، که با دقت و وسواس مسئولانه شایسته ای، به حفظ حافظه تاریخی ما کمک میکند، تا مبادا از یاد ببریم که، از چه تنگنا ها و مصائبی عبور کردیم تا به لحظه تاریخی اکنون رسیده ایم. چنین انسان هایی، شایسته تقدیر و تحسین هستند، که همچون شمعی، و بلکه خورشیدی، نوری بر تاریکی ها می افشانند، تا بر آنچه در زندگی تاریخی ما، کتمان شده، و برخی انسان ها، برای منافع شخصی و گروهی و طبقاتی خود، بر آنها سایه می افکنند، روشنایی تابیده شود، و گرفتار کژبینی و کژاندیشی نشویم. تحسین و تقدیر از انسان های مسئول و متعهد به آرمان های بزرگ و شریف انسانی، پاد زهر تملق و چاپلوسی در برابر اربابان قدرت و مکنت است. و سپاس از مهدی اصلانی عزیز، که در همین مسیر گام برمیدارد.درود بر همه شما!
سواستفاده ستاد پزشکیان از محصول هنری چپ را هم کنار بگذاریم،حرفهایی که خسرو گلسرخی در دادگاه از علی و حسین ابن علی میگوید چه؟ این را کجای دلمان بگذاریم؟ چه خوشتان بیاد چه نیاد خمیرمایه و آبشخورهای فکری چپ و اسلام شیعه سیاسی در ایران اشتراکات زیادی دارند و از هم وام میگیرند.
موضوع اینه چپها از روی توهمات یک اشتباه فاحش تاریخی کرده اند اما حاضر به پذیرش اشتباه و قبول مسئولیت نیستند. برای توجیه آن صغری کبری میبافند و دن کیشون وار با حکومت پهلوی که دیگر در قدرت نیست حمله ور میشوند برای اینکه لگدی به رضا پهلوی زده باشند. این اشتباه دوم آنها است که دیگر مربوط به تاریخ گذشته نیست اشتباه معاصر آنها است که شبیه سال ۵۷، بار دیگر بازی در زمین نظام اسلامی است.
مهمترین اشکال این پنجاه و هفتی جان فشان نه گفتن به حکومت بوگندی اسلامی بود. باید از آقای بامدادن پرسید در زمان انقلاب ۵۷ و بعد از آن چه کرده. کی فهمید حکومت اسلامی بد است احتمالن هنگامی که سعید را اعدام کردند شاید ایشان هم نماز خون بوده و هم طرفدار حکومت اسلامی.
بازی، بازی شیادی و فریبکاری و جعل تاریخ است
اما این شیاد ها نمی دانند
در تاریخ، تمام وقایع آنطور که واقع شده اند ثبت شده اند
اگر چه ممکن است گروهی دغلکار تاریخی مدتی با آدرس غلط دادند روی حقیقت واقعه پرده ای بیندازند اما این فریبکاریشان زود برملا می شود.
حکومتی حاکم است که پلید اندیشی اش را به نهایت رسانده است و شرایطی بر کشورحاکم کرده است که باعث شده است
شیادان حاکمیت گذشته بر کشور،
به فکر مشروعیت آفرینی برای گذشته سرکوبگر بیفتند
که باید گفت فقط خود را فریب می دهید
دیگر هیچ
سعید سلطان پور مانند ویکتور خارا شیلیایی چنان در قلب مبارزین کمونیست ، سوسیالیست ودموکرات جا دارد که تمام تلاش دار و دسته فاشیست ها ،سلطنت طلب ها و اسلامیست ها، بیهوده و عبث خواهد بود !
حتا میشود گفت استفاده از اشعار و سرود ه های سعید سلطانپور توسط گروه های یاد شده خود نشانی بر پذیرش تفوق فکری و انسانی سعید و سوسیالیسم ، بر تمامی آن گروه هاست !
جهت اطلاع :
اسلامیستها:فداییان اسلام و هیاتهای موتلفه اسلامی (حاج مهدی عراقی؛ عسگر اولادی ؛ مطهری؛لاجوردی؛رفیقدوست بادامچیان ها….) درهمان دهه های۴۰و۵۰ به شناسایی مارکسیستها پرداختند وآنانی را که از دست شاه جان سالم بدر برده بودند قتل عام کرده و به اسارت کشیدند. سعید سلطانپور؛تقی شهرام؛ پاکنژاد؛…از آن جمله اند.سال۵۸؛ اسلامیست ها؛ سازمان مجاهدین انقلاب اسلامی را تشکیل دادند.نبوی؛سازگارا؛آرمین و…که بعدها اصلاح طلب شدند؛ اواخر۵۹ یا اوایل۶۰ سازمانهای سیاسی چپ و مارکسیستها را به ضدانقلاب بالقوه وبالفعل دسته بندی کرده واز خرداد۶۰ تا تابستان۶۷ حدود۵۰۰۰نفر از آنان را درزندانها؛ کوه؛ دشت و جنگل قتل عام کردند.خمینی؛خلخالی؛لاجوردیها؛موسوی تبریزی؛گیلانی ری شهری وفلاحیان ها….مدتها برای رسیدن چنین سالهایی روز شماری میکردند.
برشت:«آنکه حقیقت را میداند ولی انکارمیکند تبهکاراست»
“یکی از ذوب شدگان علنی در هنیه و سنوار و حماس هستید.” .
حمله به حماس بهانهای به حقانیت شمردن نسل کشی دولت صهیونیستی اسرائیل علیه بیش از ۱/۵ میلیون از مردم بیگناه غزه است .
علاوه بر نیروهای مسلح حماس، دیگر گروههای فلسطینی در عملیات طوفان الاقصی شرکت
داشتند . از ان جمله دو حزب چپگرای جبهه خلق برای آزادی فلسطین(PFLP)و جبهه مارکسیست دموکراتیک برای آزادیخواهانه فلسطین(DFLP) . اینکه مردم فلسطین چه سازمان و نیروهای دیگری را برای دفاع از موجودیت خود انتخاب کرده اند بخود آنها مربوط است و تظاهرات میلیونی مردم صلحدوست جهان در دفاع از مردم و سیل بیکران کمک های انساندوستانه آنها در تائید همین واقعیتهاست . نظرات شما با هر شیلنگ تخته ای که بیندازید در حمایت از نسل کشی صهیونیستهای اسرائیل است .
تعدادی از سروده های سعید سلطانپور توسط کنفدراسیون دانشجویان ومحصلین ایرانی درخارج ازکشوراجرا شد.
سرود سراومد زمستان و خون ارغوانها از آن جمله اند.لینکهای زیر:
(سر اومد زمستون)
سرود خون ارغوانها
صدها نفراز اعضای کنفدراسیون جهانی محصلین و دانشجویان ایران درخارج ازکشورکه تعلق به خانواده های نسبتا مرفهی نیزداشته وازدانشجویان بهترین دانشگاه های اروپا وآمریکا بودند در دهه ۴۰ و۵۰؛ قبل وبعد ازقیام ۵۷ به صف خروشان مردم وسازمانهای سیاسی انقلابی چپ و مبارز پیوستند و بسیاری از آنان نیز در دهه سیاه و خونین۶۰ در زندانهای سراسر کشور به اسارت در آمده ؛شکنجه؛ سربدارو تیرباران شدند.جلادان شاه وشیخ؛ ثابتی وفراستی ها؛ تهرانی ها…لاجوردی؛ محمدی گیلانی وموسوی تبریزی ها با ساطورهای تیز شده درانتظار آنان بودند.
گفت آن یار کز او گشت سرِ دار بلند///جُرمش این بود که اسرار هویدا میکرد(حافظ)
با درود به جناب اصلانی. نگران این دوزیستهای ماقبل تاریخ نباشید. هر جا کفتند « اتحاد سرخ و سیاه» شما نیز بگویید اتحاد ارتجاع سیاه و سیاه تر. یا اتحاد به قول خودتان سبزو سیاه . جوابگو همان طیف راست افراطی از نوع وطنی باید باشد نه زنده نامانی که سر بر راه امال خویش نهادند. یادشان مانا و راهشان پر رهرو
آقای اصلانی همانطور که میدانید دو سازمان بزرگ و مطرح چپ یعنی حزب توده و فداییان اکثریت در دنباله روی و حمایت از خمینی تا کجا پیش رفتند… همزمان که هر روز تعدادی از اعضای آنها در زندان بدست عوامل خمینی اعدام می شدند. نه این دو سازمان و نه روشنفکران چپ باز مانده از ۵۷ تا امروز تحلیل جامعی از علل این فاجعه سیاسی که چپ مرتکب شد بدست نداده اند و به کی بود کی بود من نبودم اکتفا کرده اند. تردید نکنید که عدم پاسخگویی به علل این فاجعه جنبش چپ ایران را نه سالها که قرنی زمین گیر خواهد کرد. ابعاد پی آمد های این فاجعه بسی ژرفتر از طعنه مزدک بامدادان به اجرای سروده سعید سلطان پور در جمهوری اسلامی است، آنهم زمانی که فرخ نگهدار یعنی یکی از موثرترین عوامل چنین فاجعه ای دروبین بدست و با تبسم از معترضین به شرکت او در رای گیری رییس جمهوری در لندن عکس می گیرد، آنوقت شما مزدک بامدادان را نقد می کنید!
آیا نباید برای اولیه تریندلایل به قول شما فاجعه ۵۷ نگاهی نیز به شرایط سیاسی حاکمبر آن زمان انداخت؟ رهبر وقت همانند رهبر کنونی در کوچکترین جزییات سیاسی کشور دخالت میکرد و خود بزرگترین ناقض همان قانون اساسی بود کهخود و پدر و فرزندش بدان سوگند یاد کردند. اختناق فضای سیاسی در زمان خود و باز نهادن عرصه برای نیروهای فوق ارتجاعی و تورم وحشتناک اقتصادی شکست برنامه اصلاحات ارضی و جابجایی بخش قابل توجهی از روستاییان به حاشیه شهر ها و ووووو از جمله مجموعه عواملی بودند که به جنبش ناگزیر ملت منجر شد. گو این که به نتیجه دلخواه نرسید
مهرداد گرامی
پاسخ من ناظر به کل مقاله اقای اصلانی و سوال اساسی مندرج در ان بود ونه به کامنت شما گر چه ذیل کامنت شماچاپ شد. گذ شته از این من هم بمانند شما شرایط قبل از ۵۷ را در تظر می گیرم اما معتقدم که سوال مزدک بامدادن صرفنظر از لحن او بقوت خود باقی است، بعبارت دیگر چه شد که یک سازمان مارکسیستی که بر علیه یک رژیم استبدادی متجدد دست به اسلحه می برد به ناگاه حامی و دنبال رو یک رژیم استبدادی متحجر مذهبی گردید، همزمان که در گوشی و محفلی “مذهب را افیون توده ها” را می دانست. به نظر من نه ان سازمان مربوطه و نه چپ بطور کلی تا به حال پاسخ قانع کننده ای به این سوال اساسی نداده، بل به توجیه ان پرداخته است. تا زمانی که به این سوال پاسخ درخوری ندهد بخواهد یا نخواهد با انگ ” پیوند ارتجاع سرخ و سیاه” روبرو است.