جمعه ۷ اردیبهشت ۱۴۰۳

جمعه ۷ اردیبهشت ۱۴۰۳

این پارلمان تاریسم شرمنده کجاست؟ “نقدی بر نوشته ی ناصر آقاجری”- بهروز پورنجف

اخیرا نقدی با عنوان «بازنشسته ها و روشنفکران پارلمان تاریسم شرمنده» به قلم  ناصر آقاجری در اخبار روز منتشر شده است که در این نقد، او به طرفداری از مبارزات سیاسی بازنشسته ها به افشای اندیشه و نظریه پردازانی پرداخته است که در نوع خود کم نظیر و شاید بی نظیر باشد. از آنجا که این گونه مطالب در نشریه اینترنتی وزینی چون اخبار روز این تصور را پیش می آورد که این نشریه به عنوان سایت سیاسی خبری چپ بی شک با انتشار این گونه نقدها به تقویت چپ در ایران یاری خواهد رساند! عکس این گزاره هم می تواند صادق باشد که انتشار مطالب موهوم و سراسر در پرده گویی می تواند به سردرگمی و تردید بیشتر نسبت به چپ نیز دامن زند. در نتیجه بهتر آن دیدیم که این نقد را وارسی کرده تا شاید با پرداختن به ابهامات منتقد از موضوع و سوژه مورد نقد نشان دهیم که اساسا برخی نقادی ها می تواند به شدت علیه چپ عمل کرده و فضایی فراهم سازد تا تردید و دودلی کوشندگان جوان و همچنین فعالان جنبش های اجتماعی از جمله بازنشسته ها را به انفعال و سردرگمی بکشاند.

با این مقدمه، یک راست نوشته ناصرآقاجری را بررسی می کنیم.
مطلب آقاجری “بازنشسته ها و روشنفکران پارلمان تاریسم شرمنده” دو بخش دارد، بخش اول در باره سیاست های نئولیبرالی جمهوری اسلامی و کارکردها و تاریخ آن از نظر ایشان به اینگونه روشن است که تاریخ این جمهوری را به دو بحش پیش از تعدیل ساختاری و پس از آن بازنمایی کرده است و اعتقاد دارد که: «با چرخش ۱۸۰ درجه ای مناسبات برخاسته از انقلاب و تغییر مسیر اقتصادی – اجتماعی حاکمیت با کودتاگونه‌ی پنهان و خاموشی به ریاست رفسنجانی و گرایش به سرمایه داری نولیبرالی و بورس، روند فروپاشی دستآوردهای انقلاب مردمی ۲۲ بهمن آغاز گردید. با مناسباتِ تعدیل ساختاری و خصوصی سازی، فروپاشی کار تولیدی و بیکاری گسترده کارگران و سقوط قدرت خرید مستمری بگیران، هر ساله سقوط بیشتری را به ثبت رسانده است.» و اینکه این تحلیل تا چه اندازه به ویژه بخش پیش از رفسنجانی انقلابی بوده و دستاورد داشته است خودش سوال بزرگی است که معلوم می‌کند که گویا قبل از آن، جمهوری اسلامی دستاوردهایی داشته و به سود کارگران و بازنشستگان بوده و طی تغییر مسیر کودتاگونه ای این دستاوردها به باد رفته است. این تحلیل تنه به تنه سیاست های حزبی می زند که درستی و نادرستی آن هم به گونه ای ملایم از سوی آن حزب و هم از سوی منتقدین آن در بوته آزمایش و تجربه و تاریخ چهل ساله جمهوری اسلامی به نقد کشیده شد و در حال حاضر هم از اهمیت چندانی برای بحث و گفتگو برخوردار نیست. اما قطعا از موضوعاتی است که باید در تحلیل های بعدی ایشان، آنرا از موضوعات از نظر دور نداشت.
اما بخش دوم نوشته ایشان که بسیار پر ابهام و ناروشن است، جامعه هدفی که او برای  تحلیل هایش انتخاب کرده است بازنشستگان هستند و او از اینجا و بلامقدمه شروع می کند که: «با توجه به قانون زدایی که اصل عمده و اساسی تعدیل ساختاری است این دولت های سر سپرده به نگرش صندوق بین المللی پول و سرمایه داری جهانی راهی برای بازنشستگان جز اعتراض مسالمت آمیز طبق قانون اساسی بر علیه حاکمیتی که بزرگترین حامی سرمایه داری است و سران شان، کلان سرمایه داران شده اند، باقی نگذاشته‌اند. در حالی که همین حداقل حقیر مبارزه مسالمت آمیز قانونی، علاوه بر سرکوب نهادهای حاکمیت با تهاجم اندیشه های ضد تشکل‌های رادیکال، به نام مبارزات صرفا صنفی و غیر جانبدار به چالش گرفته می‌شوند.»
در این عبارات آنچه قابل توجه است «تهاجم اندیشه های ضد تشکل رادیکال» است که ما زین پس با آن به عنوان اندیشه ای که به نام «مبارزات صنفی و غیر جانبدار» روح سرگردانش را باید در مبارزات بازنشستگان جستجو کنیم. روبرو خواهیم بود. اینکه چرا این بخش از نوشته آقاجری پر ابهام و در پرده است، بخشی به شیوه کار ایشان برمی‌گردد تا آنجا که به یاد دارم نوشته ای از ایشان ندیده ام که طرف نقد مشخصی داشته باشد. در برخی نوشته های ایشان میشود کل جامعه روشنفکری ایران را نظاره کرد که به ردیف در پای دیواری به صف کشیده شده اند و گویا به دستور فرماندهی نقادانه ایشان منتظر شلیک نقدهای اساسی و ویرانگری هستند تا از صفحه روزگار محو شوند. این روش را می توان در کلیه نقد و نوشته های آقای آقاجری دید.
ولی در این نوشته ظاهرا خواننده با انبوه بیشمار انحرافات مسلکی مواجه نیست و بنظر می آید سوژه مورد نقد، اندیشه ای است که حاملش رقیب خودساخته‌ی آقاجری است چرا که اگر این اندیشه ضد تشکل رادیکال در عرصه مبارزات کارگری و به تبع آن در مبارزات بازنشستگان جاری و ساری باشد حتما حاملین شناخته شده ای نیز دارد و بی شک آن چنان که از توصیف او تو سر آقاجری برمی آید نباید ناشناخته باشند! اما توصیف و تحلیل آقاجری چنانست که گویا این اندیشه را هیچ کس نمی شناسد و ایشان نیز با هراسی که از ابهت تاریخی آن دارد طی مقالاتی با عناوین کار صنفی و سیاسی آرام آرام این رقیب کهنسال را از دل اندرونی دستگاه فرماسیونری قاجاریه بیرون می کشد.
اما آقاجری در محدوده اندیشه باقی نمی ماند و یا به عمد برای بزرگ نمایی این اندیشه و یا برای محق جلوه دادن خود این اندیشه را به نظریه پردازانی نسبت می دهد تا از توهمات غیرواقعی و نامستند و بی نشانش در عرصه واقعیت زندگی تندیسی بسازد و از طریق نمایش آن تندیس به افشای اندیشه و نظریه پردازانش  دست زند.
او می نویسد: «این نظریه پردازان غیر جانبدارِ سیاسی زدایی شده، کوچک‌ترین گرایش به استفاده از تجربیات مبارزاتی جنبش جهانی کارگران را به بهانه یک کار سیاسی نفی می کنند. در واقع این تیپ های اجتماعی محفل گرا عدم شهامت خود را برای یک اعتراض مسالمت آمیز که به ناگزیر آنها را رو در رو با حاکمیتی قرار می‌دهد که قانون اساسی را که به او مشروعیت می دهد لگد مال می کند، وحشت دارند. این وحشت پنهان خود را در پشت دستآویزی به نام مبارزات سیاست زدایی شده و تنها صنفی مخفی می کنند. تلاشی که درعمل ما را به دیروز قرن هیجدهم اروپا بر می‌گرداند. این جماعت نا آگاه با چپ نمایی وارد تشکل‌ها می شوند و با زمینه چینی تشکل را آرام و رفسنجانی گونه، به سوی مبارزات زرد و دوشادوشی با حاکمیت نولیبرال، می کشانند».
توهمات آقاجری این جا بیشتر خود نمایی می کند و این پرسش را به میان می آورد که اگر به چالش کشیدن قانون اساسی که به حاکمیت مشروعیت می بخشد و توسط همان حکمرانان لگد مال شده است! موجب وحشت این نظریه پردازان بوده و هست؟ چرا سند و مدرکی برای این ضدیت با چالش ناشی از حرکات مسالمت آمیز ارایه نمی‌شود؟ چرا آقاجری به صراحت نمی گوید کجا و چه وقت و به چه صورت این چالش از ناحیه نظریه پردازان ضد تشکل های رادیکال بروز کرده است؟ آخر مگر می‌شود چنین وحشتی که خود منتقد را نیز به وحشت انداخته و ناگزیر از ستیزی بی امان با آسیاب های بادیش کرده است، خود تا این اندازه پنهان و ناپیدا باشد؟
اما این منتقد ساحر ما با رمل و اسطرلاب ما را به دیدار چنین نظریه پردازانی دعوت می کند با نشانی در قرن هیجدهم میلادی در اروپا! او می نویسد: «برای کسانی که از لای کتاب ها و تئوریهای قرن هیجدهم “سندیکایی صرف”، بیرون نیامده‌اند، درک این واقعیت ها امکان پذیر نیست لذا تلاش می کنند بازنشستگان رادیکال را، هم چون خودشان از واقعیت‌های اجتماعی جدا کنند و به لای خطوط کتابهای لیبرالی بکشانند آن هم کتابی از نوع غیرجانبدار ضد فعالیت سیاسی، در دو قرن پیش.»
این دیگر دعوت به قعر تاریخی است که خواننده این نقد یا ناچار است به خاطر هزینه این سفر تاریخی در قاره ای به وسعت اروپا از آن بگذرد و مفروض دارد که احتمالا چیزکی هست و بیهوده گویی نیست!!!
ظاهرا آقاجری این سفر بعید را با ییک سفر داخلی اما به تاریخ پیشاسرمایه داری نیز تاخت زده است و برای دسترسی خوانندگان به این موجود مرموز آدرس دیگری نیز در اختیار می گذارد بخوانیم:

«روندی که بر مبارزات به اصطلاح صنفی مطلق مهر باطله زده است و با عمل کردهای خود، سترونی این گونه مبارزات را نفی کرده اند. با وجود این تجربیات به روز و در حال جریان، در دنیای جهانی سازی شده و به شدت طبقاتی، در ایران که روشنفکران ش از روشنفکران پیش از حمله مغول به ایران در دوران قرون وسطی هم عقب مانده ترند (مانند اندیشمند بزرگی چون عطار که برای اولین بار از خود بیگانگی انسان را مطرح کرده بود. در منطق الطیر) با وجود این همه پیشرفت های تکنولوژی و دانش اجتماعی، برخی روشنفکران ما تازه به مرحله پارلمان تاریسم و مبارزات صرفا صنفی رسیده اند، تازه وارد قرن هیجدهم شده اند و مبارزات صنفی را تنها ره رهایی اعلام می کنند.»
آنچه آقاجری از این روشنفکران به ما می نمایاند عقب ماندگی این “روشنفکران اندیشه مهاجم ضد تشکل رادیکال و نظریه پردازان غیر جانبدارِ سیاسی زدایی شده” از آنچنان عقب ماندگی و رشد نایافتگی ذهنی برخوردارند که اگر در زمان مغول ها نیز بودند هم نمی توانستند ایلخانان سر براه کنند! و چه بدا به حال بازنشستگانی که اینان رهبری مبارزات صنفی شان را به دست می گیرند! و ما باید از عمق وجودمان کلاه از سر در مقابل آقاجری برداریم تا قدردان این رمزگشایی از عدم تحقق مبارزات سیاسی مردم از ایشان باشیم.
عجبا که این پای از استدلال چقدر چوبین است و منتقد به آن تکیه ای به درازای بیش ازسه قرن زده است! او حتی ازنام بردن چنین کتاب هایی که خواننده نقد او را از سردگمی فراهم ساخته شده این منتقد ابهام گزین رهایی بخشد نیز امتناع می کند. باید از ایشان پرسید چه فرقی بین کتاب های قرن هیجدهم با قرن نوردهم و یا کتب قرن بیست و  بیست و یکمی برای اندیشه ورزان بی عمل وجود دارد که آن نظریه پردازان سراغ کتب قرن هیجده میروند؟ مگر نمی‌شود با نوشته های دیگری هم تفکر غیر انضمامی را به پیش برد؟ این چه بن بستی است جز آنکه تنها خروج از آن، پریدن از روی دیوار را چاره ای نشاید؟  آقاجری شدیدا در خیالات موهوم  هنوز سر در سراچه ای دارد که خود آنرا ساخته است. آیا جز این میتوان متصور بود؟
اما او اصرار دارد با دلسوزی های معمول دست چندمی واعظین نامتعظ، انجام اعتراضات به حق کارگران و بازنشستگان را چنین ناشیانه غیر ممکن جلوه دهد که انگار این نظریه پردازان و آموزگاران تعدیل مبارزه و تشکل مانع از آن شده اند که اعتصاب و اعتراض ها برپا شود و به دلیل این ممانعت است که: «خستگی اندیشه‌ای ناشی از یک عمر چالش با کار و زندگی و حاکمیت‌های واپس گرا رمقی برای این مادر بزرگ ها و پدر بزرگ ها باقی نگذاشته که این ترفندهای ضد تشکل را حتی تصور کنند. ( با توجه به این واقعیت که اکثر این روشنفکران ضد تشکل نا آگاهانه به این دام افتاده‌اند).»  و در نتیجه این خستگی مردم بازنشسته و ممانعتِ نظریه پردازان این نتیجه را می گیرد که: «لذا از خود و این آموزگاران تعدیل مبارزه و تشکل نمی پرسند: مسایل صنفی بازنشستگان کدامین مسایل است؟ مستمری آنها که بر اساس همین قوانین سرمایه داری بسته شده است و جایی برای تغییر ندارد. اضافه کاری و فوق العاده های شغلی هم که دیگر وجود خارجی ندارد، محل کار و کاری هم که در این شرایط وجود ندارد تا در آنجا اعتراض و اعتصابی صورت بگیرد.»
تا اینجای کار و از آنجا که خود منتقد نیز تا کنون از این نظریه پردازان دریافت نکرده است که: «مسایل صنفی بازنشستگان کدامین مسایل است؟» واقعا نتیجه  این نوشته ها به ما نمی گوید این چه گونه نقدی است که منتقد آن حتی از زبان سوژه مورد نقد نشنیده است که مسایل صنفی بازنشستگان کدام است؟!! کجایند این موجودات مرموزی که خواب از چشمان منتقد ما ربوده اند و او را به سراچه خیال کشانده اند تا از صندوقچه تئوری های محض و انتزاعی هر چه را میخواهد بیرون کشد شاید اگر کارگر افتد این موجودات مرموز را از گرد این تشکل های ناموجود رادیکال که تنها یک عضو، رییس و سخنگو دارد بپراکند! ایشان به عنوان سخنگوی اتحادیه کارگران پروژه ای یکی از این تشکل های ناپیدا را یک تنه به میدان مبارزه آورده است اما دریغ که این نظریه پردازان قدرت اعتراض و اعتصاب را از او و تشکل خود ساخته و پرداخته اش را گرفته اند!!
او بالافاصله پس از بیان پاراگراف معارفه “اندیشه مهاجم ضد تشکل رادیکال” چنین می نویسد: «پس کار صنفی بازنشسته ها کدامین است؟! با قانون زدایی حاکمیت و حذف قانون کار در مناطق آزاد تجاری – صنعتی دیگر برای کارگران صنعتی قرارداد موقت هم امکان فعالیت قانونی – صنفی وجود ندارد تا چه رسد به بازنشسته ای که هیچ محلی برای اعتراض خود جز خیابان های شهر ندارد. طرح هر مسئله دیگر در رابطه به معیشت بازنشستگان به حقوق مدنی – سیاسی مربوط می شود که این جماعت سیاسی زدایی شده از این مسایل سیاسی رو گردان هستند».
تا اینجای کار هنوز ناروشن است که موجودیت آن “اندیشه مهاجم” و نظریه پردازان آن  بر اساس کدام سند قابل اثبات است و تنها می دانیم که از نویسنده باید بپذیریم که آن اندیشه  طرفدار کار صنفی است و ویژگی اعلام شده اش نیز “سیاسی زدایی شده” گی آن اندیشه است بسیار خوب ناچاریم به پیش برویم مطابق پاراگراف فوق آقاجری ادعا می کند: “با قانون زدایی حاکمیت و حذف قانون کار در مناطق آزاد تجاری – صنعتی دیگر برای کارگران … امکان فعالیت قانونی – صنفی  وجود ندارد  تا چه رسد به بازنشسته ای که که هیچ محلی برای اعتراض خود جز خیابان های شهر ندارد.”

این که قانون در مناطق آزاد تجاری حذف شده است به چه معنی است؟ یعنی در مناطق دیگر حذف نشده است. اگر چنین استنباطی درست باشد معنایش این است که از نظر آقاجری قانون هنوز در روابط کار غیر از مناطق آزاد تجاری و- صنعتی  کاربرد دارد پس می‌شود این نتیجه را گرفت که مبارزه صنفی با استفاده از قوانین هنوز محلی از اعراب دارد!
البته نباید از این عبارت ترکیبی “قانونی _ صنفی” بیان شده از سوی آقاجری گذشت و قطعا برای تدقیق بیشتر باید معلوم گردد که مبارزه قانونی _ صنفی چیست  و اگر مانند آقاجری قایل به این باشیم که موضوع مبارزات بازنشستگان باید مدنی – سیاسی باشد! پس ما دایما باید با روشن سازی مفاهیم خاص ایشان توجه خاص مبذول داریم و پیش از هر چیز از ایشان بپرسیم آیا مبارزات صنفی  مدنی هستند یا نه و اگر مدنی هستند چه وقت ممکن است سیاسی هم باشند؟ اگر سیاسی باشند آیا تکیه بر قوانین و مطالبه حقوق قانونی کارگران و بازنشستگان از مبارزه صنفی مبراست و اگر عنوان مبارزه صنفی در اینجا کاربرد ندارد کارگر چگونه می تواند از قانون انتظار کسب مزد و مزایای خود را داشته باشد؟ تشکل رادیکال مورد نظر ایشان چه راهی را برای این مطالبه گری پیش می برد؟ در خیابان چه باید بگذرد تا این مطالبات به دست آید؟ اگر بازنشستگان به حرف امثال آقای آقاجری گوش کنند که نمی کنند چون پر ابهام و ناروشن است! آنگاه که به خیابان آیند چه شعاری سر می دهند؟ غیر از اینست که شعار افزایش مستمری مناسب را فریاد خواهند کرد و یا از بهداشت و نارسیدگی به آن شکایت دارند و میخواهند با توجه به پرداخت سال ها حق بیمه از هزینه درمان معاف باشند؟ این خواسته ها اگر صنفی نیست، پس چیست؟ اگر قانونی نیست کجایش فراقانونی است؟ اگر به خیابان آمدن هم به اعتبار قانون اساسی بدون حمل سلاح خلاف قانون نیست! پس چیست؟ آیا اندیشه مورد نظر و نقد آقای آقاجری چیزی کمتر از این که وی نیز به نوعی قبول دارد میگوید؟  آقاجری نه سندی و نه مدرکی ارایه نمی دهد که این ابهام برای خواننده ی مطالب او پیش نیاید! چرا؟

این بی معناترین نوع نقدی است که می توان به یک اندیشه روا داشت و فقط باید دوباره داستان دنکیشوت را در ادبیات نقاد یادآور شد. نقد آقای آقاجری تنها ادعاهایی بی معنا و متکی بر واژگانی است که هیچ کد و نشانه ای را به همراه ندارد جز آنچه در خیالات او می گذرد.  او به رغم تکیه بر واژه صنفی با نسبت های متفاوت مانند “صنفی صرف ” _ ” صنفیِ مطلق “” مبارزات تنها صنفی”   در پایان هیچ موضوع  روشن و بحث برانگیزی را که بتواند راهی از سراچه خیالات پر ابهام و رمز آلودش به بیرون نشان دهد و پای بر روی زمین گذارد، به خواننده مطلبش نداده است. البته اگر بی انصافی نکرده باشیم قدری هم به امپریالیسم و نئولیبرالیسم و سه جانبه نئولیبرالی و تعدیل ساختاری و غیر و ذالک و کودتای رفسنجانی و تغییر مسیر انقلاب برای توضیح شرایط مشخصی برای طرح نقد پرداخته است که متاسفانه دردی را دوا نمی کند جز آنکه نشان دهد که ایدال او برای مبارزه صنفی دوران پیشا رفسنجانی و شاید دوران طلایی خط امامی است که باید بر سندیکا در مقابل شوراهای دورانِ انقلاب پای فشرد و اصلا از آن سندیکالیزم قرن هیجدهمی هم تنفری وجود ندارد بلکه کمال مطلوب است چون رهبری داعیانه و ضد امپریالیستی امام مستضعفان همواره موجب خواهد شد تا نیازی به مبارزه سیاسی نباشد و مبارزه صنفی در سندیکاها اساس کار است. البته می توان در شوراهای اسلامی کار نیز حضور داشت و چه حیف که کودتاگونه رفسنجانی مجال ادامه دوران طلایی را از ایشان بازستانده و ناگزیر باید مبارزه صنفی و هر که را طرفدار کار سندیکایی است محکوم به شکست دانست. به خیابان دل بست اما به اتکای اتحادیه ی کارگران پروژه ای که اعضای بیشمارش نیز در توهمات و خیالات او جای دارند، امیدوار بود.  آیا راهی جز این قضاوت پیش پای خوانندگان نقد ایشان هست؟

https://akhbar-rooz.com/?p=26663 لينک کوتاه

0 0 رای ها
امتیازدهی به مقاله
اشتراک در
اطلاع از
guest

0 نظرات
بازخورد (Feedback) های اینلاین
مشاهده همه دیدگاه ها

خبر اول سايت

آخرين مطالب سايت

مطالب پربيننده روز

0
افکار شما را دوست داریم، لطفا نظر دهید.x