نرگس محمدی، فعال شناخته شده حقوق بشر ایرانی و نایب رئیس و سخنگوی “کانون مدافعان حقوق بشر” سالهاست که با فشارها و تهدیدهای حکومتی در داخل و خارج از زندان مواجه است. چندی قبل ایشان در شرایط غیرقابل قبول و غیرانسانی و به رغم مخالفت وی و خانوادهاش از زندان اوین در تهران، که محل نگهداری تعدادی از زندانیان سیاسی زن است، به زندان زنجان انتقال یافته است. روشن است که این انتقال اقدامی تنبیهی در برابر عدم سکوت وی در زندان و ادامه اعتراض به نقض گسترده و سازمان یافته حقوق بشر در ایران بوده است.
علاوه بر آن پس از شیوع بیماری جهانگیر کرونا مشخص بود که زندانیان، به ویژه زندانیان عادی به دلیل نگاهداری تعداد زیادی از آنان در فضاهای بسته که حفظ فاصله اجتماعی را ناممکن و یا دشوار کرده، عدم دسترسی آنان به ماسک و دیگر وسایل حفاظت شخصی مناسب و مسائل فرهنگی و اجتماعی که گریبانگیر زندانیان عادی است با ریسک بالای آلودگی به ویروس کرونا و ابتلا به این بیماری مواجهاند. از آن میان زندانیانی که دارای بیماریهای پیش زمینهای باشند، در صورت آلودگی به این ویروس با ریسک بالای از دست دادن زندگی روبرو هستند.
از همین رو با توجه به بیماریهای زمینهای که نرگس محمدی گرفتار آن است، ابتلای وی به بیماری کرونا میتواند عواقب بسیار ناگواری داشته باشد. علاوه بر آن ایشان زندانی عقیدتی هستند و بنا بر قوانین بینالمللی که جمهوری اسلامی ایران هم به اجرای آنها مکلّف و متعهد است، نباید حتی یک لحظه در زندان باشند. از همین روست که آزادی (موقت) فوری وی از خواستههای اولیه خانواده ایشان است. من نیز همراه با بستگان نرگس محمدی و دیگر زندانیان سیاسی و عقیدتی ضمن تاکید مجدد بر آزادی کامل و بدون قید و شرط این زندانیان، خواستار مرخصی عاجل همه آنان لااقل تا پایان همه گیری این بیماری هستم.
علاوه بر آن بر این نکته تاکید میکنم که لازم است شرایطی فراهم شود (از جمله کاهش قابل توجه زندانیان) که امکان فاصله گذاری اجتماعی در داخل بندها، در حیاط زندان، در سالنهای ملاقات و برای بستگان زندانیان که برای ملاقات مراجعه میکنند امکان پذیر بوده و دسترسی زندانیان به ماسک و دستکش و دیگر وسایل حفاظت شخصی مناسب تضمین شود. در ضمن لازم است اطمینان حاصل شود که زندانیان در صورت ابتلا به این بیماری به خدمات پزشکی و بیمارستانی مناسب دسترسی خواهند داشت.
***
تقی رحمانی متعلق به جریان سیاسی است که پس از پیروزی اصلاحطلبان حکومتی (نیروهای خط امام سابق) در انتخابات ریاست جمهوری در 1376 و ۱۳۸۰ و باز شدن اندک فضای سیاسی و در جریان اعتراضات گسترده به نتایج رسما اعلام شده و بحث برانگیز انتخابات ریاست جمهوری در خرداد ۱۳۸۸ گمان این را داشتند که مانند برخی از کشورها، گذار از حکومت تمامیت خواه جمهوری اسلامی از طریق مذاکره میان اپوزیسیون و حکومت در ایران ممکن است و گمان میکردند که اصلاح طلبان حکومتی چنین نیروی واقعگرائی در حکومت هستند که میتوانند چنین مصالحهای را ممکن کنند.
اما چنین مصالحهای برای فردی مانند تقی رحمانی که رنج زندان و شکنجه توسط جمهوری اسلامی را تجربه کرده و میداند که اصلاحطلبان حکومتی یعنی همان خط امامیهای دهه شصت(۱) در اتحاد با هاشمی رفسنجانی/خامنهای و با همراهی احمد خمینی و طبیعتا با پشتیبانی و به رهبری هم جانبه روحالله خمینی طراحان اصلی سرکوب وحشیانه و سازمان یافته در دهه شصت بودهاند، با یک مانع اخلاقی و سیاسی روبروست: جنبش حقوق بشر و دادخواهی در ایران برای دانستن حقیقت و تقاضای عدالت در صورت گسترش میتواند به مانعی سیاسی و اخلاقی برای مصالحه و همکاری با جناحهای حکومتی تبدیل شود.
از همین روست که تقی رحمانی در آذر ۱۳۸۸ مینویسد
“مادران دردمند و خانوادههایی، که حتی نمیتوانستند اعلام کنند که بچههاشان اعدام شدهاند، امروز گشاده دست با مادر سهراب و ندا، … همکاری میکنند و همراه با آنان اشک میریزند. پس این مادران و همسران و فرزندان مهرباناند.” و ادامه میدهد که “باید نگاهی همراه با مدارا، تحمل و تیزهوشی با شرایط جدید داشته باشیم. چرا که دموکراسی و مدارا در جامعهای ایجاد میشود که همه اقشار و اقوام و اصناف قبول کنند که حقوق یکدیگر را به رسمیت بشناسند.” و با عباراتی دادخواهی برخی از بستگان قربانیان را به انتقام جوئی متهم میکند و میگوید “میدانم و میدانید که گذشت کردن بسیار سخت است. اما باور کنید که در چرخه انتقام و خشونت مرگ ظالمان محقق نمیشود، بلکه بازنده درویشان و مردم هستند.” و ادامه میدهد که “باور کنید! همانگونه که تاکنون بوده و خواهد بود، در صورت اصرار بر انتقام، باز فرزندان و نوههایمان مرغان عروسی و عزا خواهند بود.” و در نهایت توصیه می کند که “تقاضای من این است که بیایید به جای خانوادههای جانباختگان، مادران صلح شوید. در این حالت، هر لحظه بزرگتر میشوید، که البته هم بزرگ و هم عزیز هستید.”(۲)
وقتی این نوشته تقی رحمانی را میخوانم عمیقا متاسف میشوم که فردی که نه تنها درد زندان و شکنجه را شخصا تحمل کرده است، بلکه از جمله بستگان قربانیان نقض حقوق بشر در ایران محسوب میشود، چگونه به مخدوش کردن چهره دادخواهی در ایران رضایت داده است؟ چگونه او برخی از بستگان کشته شدگان دهه شصت که بر دادخواهی تاکید میکردند فقط در یک مقاله کوتاه نامهربان، کند ذهن، انتقامجو، در کار نقض حقوق دیگران، بدون گذشت، خشونت طلب و طرفدار جنگ و تحریم مینامد.(۳)
لازم است بر این نکته تاکید نمایم که حتی اقدامات ملایم برای حقیقت و عدالت، در صورتی که دیکتاتورها و هواداران آنها از قدرت برخوردار باشند، از نظر جنایتکاران غیرقابل قبول خواهد بود. ژنرال اگوستو پینوشه، دیکتاتور شیلی از ۱۹۷۳ تا ۱۹۹۰، در اعتراض شدید به تشکیل “کمیسیون حقیقت و آشتی” که برای بررسی جنایتهای دولت کودتا از ۱۹۷۳ تا مارس ۱۹۹۰ از طرف پاتریشیو آیلوین (۱۹۹۰-۱۹۹۴)، اولین رئیس جمهور منتخب پس از انتقال قدرت از رژیم پینوشه، ادعا میکند که “کمیسیون حقیقت بر علیه قصد دولت برای آشتی خواهد بود و فرهنگ انتقام و نفرت را در بین شیلیائیها به وجود میآورد.”(۴) دیکتاتورها حتی اقدامات بسیار ملایم مانند کمیسیون حقیقت را نیز بر نمیتابند و هر گونه اقدام برای دادخواهی را اقدامی بر علیه آشتی و سبب رشد فرهنگ انتقام و نفرت میدانند.
هم صدا با پینوشه، مثلا عباس عبدی معاون دادستان کل در زمان کشتار بزرگ زندانیان سیاسی در تابستان ۱۳۶۷، نهادی که از طرف روح الله خمینی مامور بود تا نماینده دادستان در هیئتهای مرگ شهرستانها را منصوب نماید، مردم ایران را به فراموشی دعوت میکند. یا رفیق و همراه او علیرضا علوی تبار مدعی می شود که همه در جنایت دست داشتند و ما به یک توبه ملی نیاز داریم (همان استدلالی که هواداران فاشیسم در آلمان و ایتالیا از آن استفاده میکردند).
***
اما مادران صلح چه کسانی هستند و برنامه سیاسی آنان چیست که تقی رحمانی بستگان کشته شدگان دهه شصت را به ترک دادخواهی و عضویت و پیوستن به آنها تشویق میکند؟ بهترین راه مراجعه به خود مادران صلح است:
“ما از آن رو خود را مادران صلح نامیدهایم که نه تنها مخالف جنگیم، بلکه امنیت و آسایش شهروندان را میطلبیم و به هر آنچه امنیت اجتماعی، اقتصادی و سیاسی ما و جوانانمان را تهدید کند اعتراض داریم؛
ما مادران نگران وطن، جوانان بسیاری را در انقلاب، جنگ و در زندانها از دست دادهایم و نمیخواهیم که تاریخ تکرار شود. ما اجازه نخواهیم داد هیچ بهانهای به بیگانگان داده شود و هیچ بیگانهای به بهانه دموکراسی به ایران تجاوز کند و باور داریم که مردم ایران خود عدالت و دموکراسی را برقرار خواهند کرد؛”(۵)
نامهای مادران صلح که در اینترنت پیدا کردهام را مرور میکنم، اعضای این نهاد شامل برخی از “مادران و خانوادههای خاوران”، “مادران پارک لاله” و اعضای “کمپین یک میلیون امضاء” از یک سو و از سوی دیگر نیروهای ملی-مذهبی و برخی از هواداران اصلاحطلبان حکومتی است. از جنبهای دیگر به نظر میرسد که اعضای موثر این نهاد (مینو مرتاضی لنگرودی، زهره تنکابنی، زنده یاد شهلا فرجاد و مهین فهیمی) به جریانات سیاسی تعلق داشتند که تا سال ۱۳۶۲ به اتحاد و انتقاد با جمهوری اسلامی به شکل کلی و خط امام به شکل مشخص باور داشتند. مرور کنشهای “مادران صلح ایران” مرا متقاعد کرده است که آنان نیز در همان سردرگمی نظری و عملی آن احزاب و هواداران آنها گرفتار آمدهاند (همان سردرگمی و کج فهمی که زهره تنکابنی در کتاب خاطرات خود به آنها اشاره میکند).(۶)
چند مثال:
۱) مادران صلح به درستی از خروج ایالات متحده از قرارداد هستهای انتقاد کرده و بر علیه ترامپ پتیشن منتشر میکنند، اما از صدور اعلامیه و انتشار پتیشن بر علیه مسئولان جمهوری اسلامی که مسئولیتی سنگین در این زمینه بر عهده آنان است پرهیز کردهاند؛
۲) مادران صلح به درستی از سیاست توسعه طلبانه ایالات متحده در منطقه خاورمیانه و به ویژه تحریم عراق از سال ۱۳۷۰ تا سرنگونی رژیم بعث در ۱۳۸۲که به مرگ صدها هزار کودک عراقی منجر شد انتقاد میکنند، اما نشانی از انتقاد صریح از مداخلات غیرانسانی جمهوری اسلامی در سوریه (و دیگر کشورها از جمله لبنان، عراق، افغانستان و یمن) که به مرگ صدها هزار نفر و بی خانمانی نیمی از جمعیت این کشور منجر شده است دیده نمی شود(۷) و
۳) حتی در اعلامیه اعتراض این نهاد به بازداشت زهره تنکابنی و مهین فهیمی، از خانواده کشته شدگان دهه شصت و از زندانیان سیاسی سابق، در دیماه ۱۳۸۸، گذشته آنان پنهان نگاهداشته شده است.(۸) از علیرضا کیائی و حمید منتظری، همسران اعدام شده زهره تنکابنی و مهین فهیمی، به گونهای یاد شده است که گویا آنان به دلیل بیماری و یا تصادف رانندگی جان باختهاند.
از همین رو به نظر میرسد که به رغم تمایل خیرخواهانه دست اندرکاران آن و به رغم آنچه برخی از فعالین این نهاد (از جمله زهره تنکابنی) به شکل فردی میگویند و مینویسند، متاسفانه کنشهای این جریان سیاسی موید آن است که آنها نیز به سرنوشت همان نیروهائی دچار میشوند که در اوایل دهه شصت مدافع سیاست اتحاد-انتقاد با جمهوری اسلامی (یا دقیقتر خواهان اتحاد-انتقاد با خط امامیهای ضد امپریالیست و اخراج جناح راست از حکومت بودند. این جناح پس از رانده شدن از قدرت در اواخر دهه شصت، بتدریج طرفدار گونهای از اصلاحات شدند که حضور مداوم آنان در قدرت را تضمین کند و به اصلاحطلبان حکومتی معروف شدند) بودند و عملا به دلیل وجود یک حکومت تمامیت خواه به توجیهگر سیاستهای جمهوری اسلامی تبدیل شده و میشوند.
علاوه بر آن طبیعی است که نتیجه گیری کنم که پیشنهاد تقی رحمانی برای تعطیل کردن دادخواهی و پیوستن خانوادههای دادخواه جنایتهای دهه شصت به مادران صلح (که وی از نزدیک با سیاستهای آنان آشنا و شاید در تدوین آن مشارکت داشته است) به دلیل نگرانی وی از سوءاستفاده امپریالیسم جهانی به سرکردگی آمریکا و متحدان منطقهای آن، جنگ طلبان داخلی و خارجی و سرنگونی طلبان است. از نظر تقی رحمانی این نیروها بدون شک از تلاشهای دادخواهانه برخی از بستگان کشته شدگان دهه شصت برای توجیه سیاستهای رادیکال، مداخله جویانه و جنگ طلبانه خود استفاده خواهند کرد.
هر چند روشن نیست که اگر سیاست ایالات متحده و متحدان اروپائی آن تنها سرنگونی جمهوری اسلامی است چرا این همه امکانات به نیروهای نزدیک به اصلاحطلبان حکومتی از جمله در رسانههائی که با بودجه این دولتها کار میکنند دادهاند؟
***
یک نگاه اجمالی به سیاست خارجی ایالات متحده و کشورهای سرمایهداری در اروپا، ژاپن، اتحاد شوروی (بعدا روسیه)، چین و دیگر کشورها موید آن است که زمانی که منافع ملی و استراتژیک این کشورها ایجاب نماید آنان به سادگی و با خیالی آسوده حقوق بشر را بیمحابا نقض کردهاند. روشن است که ایالات متحده، اتحاد شوروی و متحدان آنها مستقیما در نقض گسترده حقوق بشر در بسیاری از نقاط جهان دخالت داشتهاند. علاوه بر آن سیاست ایالات متحده در دوران جنگ سرد در آسیا، آفریقا و آمریکای لاتین و مرکزی به قدرت رساندن و دفاع از دیکتاتوریهای بسیار خشن نظامی و سیاست اتحاد شوروی دفاع از دیکتاتوری در کشورهای موسوم به سوسیالیستی و دیکتاتوریهای نظامی و بسیار خشن در آسیا و آفریقا با عنوان کشورهای به اصطلاح مترقی که راه رشد غیر سرمایه داری را طی میکنند، بوده است. پس از پایان جنگ سرد و تغییر چشمگیر آرایش سیاسی در جهان، همین سیاست از طرف دولتهای قدرتمند اقتصادی و نظامی، گاه با شدت و حدت کمتری، ادامه یافته است.
همچنین هر گاه که منافع استراتژیک این کشورها ایجاب کرده است، از حقوق بشر به عنوان ابزاری برای اعمال فشار بینالمللی، شکل دادن به افکار عمومی و توجیه سیاستهای خود در نزد افکار عمومی استفاده کردهاند. مثلا ایالات متحده و متحدان آن از نقض گسترده و سیستماتیک و بسیار خشن حقوق مدنی و سیاسی(۹) در کشورهای موسوم به اردوگاه سوسیالیسم بویژه اتحاد شوروی برای پیشبرد اهداف سیاسی خود استفاده میکردند. همانگونه که امروز نیز از نقض گسترده، سازمانیافته و بی رحمانه حقوق بشر در ایران و ونزوئلا برای پیشبرد سیاستهای خود استفاده میکنند.
این استانداردهای دوگانه و این استفاده ابزاری از حقوق بشر به شدت قابل انتقاد است، اما چارهای نیست، در بسیاری از موارد حقوق بشر به عنوان یک ابزار در سیاست خارجی کشورها و بیش از آن در سیاستهای حزبی مورد استفاده یا به تعبیری سوءاستفاده قرار میگیرند. ما، کسانی که برای حقوق بشر احترام و اهمیت قائل هستیم، باید برای اینکه فعالیتهایمان، از جمله فعالیت برای افشا و توقف نقض حقوق بشر و دادخواهی که در یک سیستم تمامیت خواه یکی از مهمترین ارکان تلاش برای توسعه حقوق بشر است، به این سرنوشت دچار نشوند چارهای بیندیشیم. مطمئنا تعطیلی این تلاشها چاره کار نیست، چرا که از تعطیلی این تلاشها تنها زورمندان و قداره کشان سود خواهند برد. حتی برای پروژه مصالحه با اصلاحطلبان حکومتی هم به کار نمیآید.
ولی علاوه بر آنچه در بالا عنوان شد، نمیتوان منکر این واقعیت بود که اولا ایالات متحده و متحدان آن نقشی تعیین کننده در تصویب اعلامیه جهانی حقوق بشر و کنوانسیونهای مربوطه داشته و در مواقعی که تضادی آشکار میان منافع ملی و استراتژیک آنان وجود نداشته باشد، این کشورها اقدامات بسیار مفید و تعیین کنندهای در جهت گسترش و دفاع از حقوق بشر انجام دادهاند. مثلا تقریبا تمام بودجه شورای حقوق بشر سازمان ملل متحد از طرف همین کشورها تامین(۱۰) و بسیاری از نهادهای مدافع حقوق بشر (تا آنجا که من میدانم تنها عفو بینالملل است که از این نظر مستقل است) و گروههای تحقیقاتی در دانشگاهها به تامین بودجه از طرف نهادهای حکومتی این کشورها وابسته هستند. علاوه بر آن از زمان ریاست جمهوری جیمی کارتر (بهمن ۱۳۵۵ تا بهمن ۱۳۵۹) وزارت امور خارجه ایالات متحده گزارشی جامع از وضعیت حقوق بشر در کشورهای مختلف را منتشر میکند که بسیار مورد استناد قرار میگیرد. هر چند این گزارش در مورد برخی از کشورهای متحد و دوست ایالات متحده و مخالفان این کشور بسیار جانبدارانه است.
در چنین دنیائی، چه باید کرد؟
تقی رحمانی پیشنهاد تعطیلی تلاشهای آن دسته از بستگان کشته شدگان دهه شصت که برای دادخواهی و توسعه حقوق بشر در ایران تلاش میکنند را صادر میکند.
***
در همان زمان که تقی رحمانی این سخنان را مینوشت، شاهد آغاز شکل گیری تبلیغاتی گسترده در غرب برای دفاع از نرگس محمدی از فعالین شناخته شده حقوق بشر در ایران بودیم. چند سال بعد، سال ۱۳۹۲، دیدار نرگس محمدی به همراه گوهر عشقی، که پس از قتل فرزندش ستار بهشتی به دست ماموران دولتی، به یکی از فعالان شناخته شده جنبش دادخواهی در ایران تبدیل شده است، با کاترین اشتون، مسئول سیاست خارجی اتحادیه اروپا (حتما تقی رحمانی با من موافق هستند که تفاوتی چشمگیر میان ایالات متحده و اروپا وجود ندارد)، مورد استقبال بسیاری از نیروهای حامی اتحاد با اصلاح طلبان حکومتی واقع میشود.(۱۱)
پرسش آن است که تقی رحمانی، مدافعان حقوق بشر و بسیاری از فعالین سیاسی و حقوق بشر که مداوما و بدرستی از وضعیت خطرناک نرگس محمدی سخن میگویند، چگونه قادر هستند که مانع استفاده و سوءاستفاده احزاب تندروی راست و چپ و ایالات متحده و متحدان اروپائی آن از این موضوع بر علیه جمهوری اسلامی شوند؟ برای ایالات متحده و متحدان آن پرونده نرگس محمدی برای توجیه سیاستهای آنان بر علیه جمهوری اسلامی بسیار مطلوب است: مدافع حقوق بشر، مادری زندانی، بیمار و تحصیل کرده.
اتفاقا حتی حجاب نرگس محمدی هم به یاری آنان آمده است: جمهوری اسلامی ایران حتی به زنان مسلمانی که خواهان توسعه حقوق بشر سازگار با اسلام هستند هم رحم نمیکند.
آیا تقی رحمانی همان توصیههائی را که به مادران و بستگان کشته شدگان دهه شصت کرده است برای مدافعان نرگس محمدی تکرار خواهد کرد و خود خاموشی پیشه کرده و خواهد کرد و یا خود نیز به این گروه پیوسته و برای جلب توجه بیشتر جهانی و داخلی تلاش میکند؟
خوشبختانه مشاهدات من موید آن است که به هر دلیلی تقی رحمانی به درستی بر خلاف توصیههای خود به برخی از بستگان کشته شدگان دهه شصت برای توقف دادخواهی، راه فشار بیشتر بر جمهوری اسلامی برای آزادی نرگس محمدی را برگزیده است.
سیامک همدانی
توضیحات
۱- از جمله موسوی اردبیلی، موسوی تبریزی، صانعی، موسوی خوئینیها، کروبی، میر حسین موسوی و اعضای مجمع روحانیون مبارز، دفتر روح الله خمینی، نهاد اطلاعاتی دفتر نخست وزیری، مجاهدین انقلاب اسلامی و حزب جمهوری اسلامی و قس علیهذا.
۲- تقی رحمانی، مادران درد و انتظار، آذر ۱۳۸۸ (بازدید ۷ اردیبهشت ۱۳۹۹)
https://kar-online.com/node/1149
۳- برخی از فعالان سیاسی و مدنی و روشنفکران به رغم اصرار بر دانستن حقیقت و محاکمه مهمترین مسئولان جنایتهای دولتی، از جمله علی خامنهای، هاشمی رفسنجانی، میر حسین موسوی، حسن روحانی، محمود احمدی نژاد، محمد خاتمی، و دیگر مسئولان جمهوری اسلامی در چهل سال گذشته، در عین حال بر اهمیت باز شدن هر چند اندک فضای سیاسی در ایران تاکید می کنند. از همین رو برای آنان هر چند میان اصلاحطلبان حکومتی و اصولگرایان تفاوتی بنیادی وجود ندارد، اما همان تفاوتهای گاه اندک از اهمیت زیادی برای توسعه جنبش اجتماعی و سیاسی برای تغییرات بنیادی در ایران برخوردار است.
۴- Anita Ferrara (2015), Assessing the Long-term Impact of Truth Commissions; The Chilean TRC in Historical Perspective, Rutledge, 33
۵- پیام مادران صلح ایران، دیماه ۱۳۸۶ (بازدید ۷ اردیبهشت ۱۳۹۹)
۶- از یک طرف، به روایت زهره تنکابنی در کتاب خاطراتش، بخش مهمی از اعضا و هواداران آن جریانات فراموش میکنند که سیاست آنان اتحاد و انتقاد با حکومت است و به عیب پوشی چمهوری اسلامی مشغول هستند. در آن سالها ضربالمثلی به کرات تکرار میشد: رخت چرکهایمان را جلوی دشمن نمیتکانیم. زهره تنکابنی روایت میکند که هواداران این جریانات در زندان حتی زخمهای شکنجه را از دید زندانیان مخالف حکومت پنهان میکردند تا موجب “سوءاستفاده آنان بر علیه حکومت انقلابی و ضد امپریالیست نشود. از سوی دیگر حکومت نیز جز دفاع یا سکوت این جریانات در برابر مهمترین سیاستهای خود انتظاری نداشت. از همین روست که انتقاد ملایم از اعدامها به احضار سردبیر کار و زندانی و بالاخره اعدام او منجر میشود و بلافاصله که سرکوب مجاهدین و دیگر گروههای مخالف به نتایج مطلوب حاکمیت رسید و حزب توده و فدائیان- اکثریت خواستار پایان جنگ شدند، این گروهها نیز مورد تهاجم سراسری قرار گرفتند.
۷- قابل ذکر است که زهره تنکابنی یکی از اعضای اصلی مادران صلح صراحتا در یک یادداشت در “کانال تلگرام” این گروه به مسئولیت سنگین مقامات ایران اشاره کرده است، اما “مادران صلح” از انتشار بیانیه رسمی در این زمینه پرهیز کرده و یا من قادر به یافتن آن نبودهام.
۸- متاسفانه در اعلامیه مادران صلح ایران حتی به این نکته اشاره نمیشود که زهره تنکابنی و مهین فهیمی زندانیان سیاسی سابق بوده و همسران آنان در کشتار بزرگ زندانیان سیاسی در تابستان ۶۷ اعدام شدهاند. (بازدید ۷ اردیبهشت ۱۳۹۹)
http://www.mpliran.net/2009/12/blog-post.html
۹- اصولا دولتها و بویژه دولتهای راستگرا در کشورهای سرمایهداری علاقهای به دفاع از حقوق اقتصادی، اجتماعی و فرهنگی (آنچه که در بندهای بیست و یک به بعد اعلامیه جهانی حقوق بشر و سپس در کنوانسیون بینالمللی حقوق اقتصادی، مدنی و فرهنگی گنجانده شده است) ندارند. آنان علاوه بر پیگیری این سیاست در کشورهای خود از طریق نهادهای مختلف مالی، سیاسی و اقتصادی- بانک جهانی و صندوق بینالمللی پول- سیاست کوچک کردن دولتها (جز دستگاه سرکوب) و کاهش دخالت دولت در تحقق حقوق اقتصادی، مدنی و فرهنگی در کشورهای در حال توسعه را تشویق و در عمل تحمیل میکنند.
از نظر آنان حقوق بشر واقعی آنها هستند که به حقوق منفی معروف هستند، حقوقی که زمانی تحقق مییابد که دولتها کارهائی را انجام ندهند- دخالت کمتر دولت در امور (هر چند این ادعا هم درست نیست، مثلا چگونه حق دسترسی به دادگاه صالحه و یا وکیل بدون دخالت سیاسی، مالی و تدارکاتی دولت ممکن است؟). در حالی که حقوق مثبت حقوقی هستند که به دخالت جدی و مداوم دولت نیاز دارد. مثلا حق دسترسی به آموزش، بهداشت و مسکن مناسب نیاز به دخالت مالی و اعمال سیاست و مداخله گسترده دولت دارد.
۱۰- مثلا به فهرست اهدا کنندگان به شورای حقوق بشر سازمان ملل متحد از سال ۲۰۰۸ تا ۲۰۱۹ در لینک زیر مراجعه کنید، جالب توجه است که جمهوری اسلامی ایران (با حدود ۸۰.۶۷ میلیون جمعیت و تولید ناخالص ملی ۴۵۴ بیلیون دلار- آمار ۲۰۱۷- بانک جهانی) در دوازده سال گذشته تنها چهل هزار دلار به این شورا کمک کرده است. در حالی که دانمارک (با حدود ۵.۷۶ میلیون جمعیت و تولید ناخالص ملی ۳۲۹ بیلیون دلار- آمار ۲۰۱۷- بانک جهانی) در حدود ۶۴ میلیون دلار به این شورا کمک کرده است:
https://www.ohchr.org/Documents/AboutUs/FundingBudget/VoluntaryContributions_alphabeticalOrder.pdf
۱۱- این دیدار پوشش خبری گسترده ای داشت. از جمله اصولگرایان به شدت به این دیدار اعتراض کرده بودند. جالب توجه بود که برخی از انتقادات اصولگرایان به این دیدار مشابهتهائی با انتقاد تقی رحمانی از برخی از بستگان قربانیان دهه شصت که به دنبال دادخواهی هستند داشت. مثلا نگاه کنید:
رادیو زمانه، واکنش تند اصولگرایان به ملاقات حقوق بشری اشتون، ۱۹ اسفند ۱۳۹۲
این نکته حائز اهمیت است که ستار بهشتی زمانی به دست نیروهای حکومتی کشته شده است که جناح اصولگرای جمهوری اسلامی دست بالا را در حکومت دارد. از همین رو احتمالا دادخواهی گوهر عشقی برای پروژه سیاسی تقی رحمانی، اتحاد با اصلاح طلبان حکومتی، دارای منفعت است. بنابراین نه تنها مهم نیست که نرگس محمدی و گوهر عشقی با مقامات رسمی کشورهای اروپائی، که سابقهای تیره در دفاع از نقض حقوق بشر و جنگ افروزی در سرتاسر جهان داشته و دارند، ملاقات نمایند، بلکه لازم است حداکثر بهره برداری سیاسی از آن به نفع پروژه سیاسی مورد نظر تقی رحمانی بشود.