فرج سرکوهی
خواست و محتوای ذلتبار و زبان و لحن حقیر و ذلیل نامه اخیر برخی فعالین تئاتر ایران به وزیر ارشاد اسلامی، حتا برای کسانی که به سقوط آزاد و همهگیر ارزشهای انسانی و اخلاقی و هنری در فضاهای مجاز سانسورزده فرهنگی جمهوری اسلامی باور دارند، تکان دهنده است.
زمانی را به یاد میآورم که بسیاری از هنرمندان و نویسندگان در همین جمهوری اسلامی و به رغم بگیر و ببند و حذف فیزیکی و فرهنگی و زندان و مرگ و تبعید و..، به هر نوع سانسور(ممیزی) اعتراض کرده و برخی با اعتراض و برخی با همراهی نکردن با سانسور حرمت خلاقیت آزاد هنری و ادبی را پاس داشته و شان هنری و انسانی خود را رعایت میکردند، زمانی را به یاد میآورم که حتا سازشکارترین چهرههای هنر و ادبیات ایران نیز گرچه به سانسور اعتراض نمیکردند اما حداکثر در این باب سکوت میکردند نه همراهی.انگشتشمار بودند چهرههای به واقع هنری و فرهنگی پایبوس سانسورچیان و دستبوس قاتلان فرهنگ و..
اکنون اینان در نامه خود تاکید میکنند که «این نامه درباره کلیت ممیزی نیست» که «ما در همه کارهای خود، پیش از تولید، به این ممیزی فکر میکنیم و رعایتش میکنیم». پذیرفتهاند که «نگاهِ همکارانِ سینمایی شما(سانسورچیان فیلم در وزارت ارشاد اسلامی) با توجه به اعتقاد به لزوم ممیزی – کاملن صحیح است» و فیلمها و برنامههای تلویزیون به دلیل «طیف گسترده مخاطب» باید که حسابی سانسور شوند «اما موضوع تئاتر کمی فرق میکند.». تئاتر«مخاطبان گسترده» ندارد و «از خیرهکنندگیهای تکنیکیِ سینما برخوردار نیست» «لذا ما هنرمندانِ تئاتر خواهشمندیم با سختگیری و ایجادِ ممیزیِ جدید برای پخش آنلاینِ تئاترها، تئاترها را کمخاصیت و کممایه نکنید و..»
ما به سانسور اعتراض نمیکنیم، سانسور فیلم و .. هم «کاملن صحیح» است اما ما مخاطبان کمتری داریم، ضعیف هستیم پس «خواهش میکنیم» ما را کمتر سانسور کنید
درونی شدن نظام اسلامی در روان شناسی فردی و جمعی
سنجش محتوا و زبان این نامه با به مثل متن ۱۳۴ نویسنده یا مقالهها، یادداشتها، اطلاعیهها و مصاحبههای نویسندگان، نقاشان، سینماگران، هنرمندان عرصه تئاتر و.. در نشریاتی چون آدینه و تکاپو و.. اگر از سقوط اخلاقی، همذاتپنداری با جمهوری اسلامی و درونی شدن نظام ارزشی جمهوری اسلامی در روانشناسی فردی و جمعی و شعور جمعی ما خبر نمیدهد پس از چه خبر می دهد؟
اغلب امضا کنندگان این نامه هنرمند تئاتر نیستند، نان سانسور و حذف هنرمندان واقعی را میخورند و از این منظر دست در همان کاسه خون استبداد جمهوری اسلامی دارند. از اینان بگذریم.
از آدمی مثل رضا کیائیان و..، با سابقه همکاری با دستگاه لاجوردی در زندان اوین و دلالی و کلاهبرادری و.. ، از فلان به اصطلاح کارگردان بیهنری که از انحصار حق طلاق در دست مردان دفاع میکند، از چند سلبریتی رانتی بیمایه، از کسانی که هنر خود را در بازار داد و ستد رانتها مایه دلالی کردهاند و.. نیز انتظاری بیش از این نیست اما من که از کارنامه پربار هنری آدمی مثل هادی مرزبان خبر داشته و کارهای خوب او را دیدهام، من که شاهد و مشوق اجراهای خوب آدمی چون قطب الدین صادقی در نخستین سالهای فعالیت او بودم، من که از کارنامه پرثمر تئاتری کسانی مرضیه برومند، گلاب آدینه باخبرم و..، از دیدن چند نام از این دست در نامهای چنین حقیر و ذلیل تکان خوردم. چه شدهاست که اینان نیز با امضای چنین نامهای نه تنها آزادی خلاقیت هنری که حرمت انسانی و شان شخصی و هنری خود را نیز نادیده گرفته اند؟
تبصره : این احتمال نیز هست، و من این امید را در دل دارم که برخی هنرمندان جدی امضای این نامه را تکذیب کنند.
لینک نامه
خطاب به ۲۵۰ هنرمند تئاتر ایران و نامه آنها به وزیر ارشاد
اعتراض یا تائید سانسور
دوستان هنرمند، نامه اتان به وزیر ارشاد را خواندم و در تنهایی خود گریستم، چه بر سر شما آمده است که از حق انسانی خود گذشته اید و اینچنین ممیزی را تائید می کنید. بهانه نیاورید که بخاطر سرزمینی که عاشقش هستید قانون خوب یا بد آنرا پذیرفته اید. بعید میدانم که ندانید آزادی پایه اصلی رشد فرهنگی ، سیاسی و اقتصادی است. شما اگر عاشق سرزمین و مردم خود هستید یک لحظه هم نباید از این اصل مهم غافل شوید. چه بر سر شما آمده است که نه تنها ممیزِ کار خود شده اید بلکه از اداره ممیزی هم به نیکی یاد می کنید، واقعا معنای این جمله چیست که نوشته اید؟ «ما در همه ی کارهای خود، پیش از تولید، به این ممیزی فکر می کنیم و رعایتش می کنیم و اگر چیزی از دست مان در برود ممیزان زحمتش را می کشند پس این نامه در باره کلیت ممیزی نیست» باورم نمی شود که نمایشگران امروز ایران نوشته باشند که « نگاه همکاران (ممیزی) سینمایی شما – با توجه به اعتقاد به لزوم ممیزی کاملن صحیح است.»
دوستان نمایشگر، شما نیز در تنهایی خویش کمی فکر کنید به دکتر غلامحسین ساعدی، بهرام بیضایی، سوسن تسلیمی، محسن یلفانی و دهها و بلکه صدها نویسنده و کارگردان و بازیگر تئاتری دیگر که ممیز و ممیزی را هیچگاه نپذیرفتند زیرا که عاشق مردم و سرزمینشان بودند وهستند.
مرتضی مشتاقی
اقای سرکوهی، درست حسابی حساب این جماعت را کف دستشون کذاشتی، اتفاقن این اسامی بعنوان خاعن به این مرز و بوم در تاریخ خواهد ماند. خوب شد که شاملو ها مردن و این روزها را ندیدن.
گدایی،ذلالت،حقارت فرهنگ عمومی شده است ،سخت نگیر!