بهرام حیدری
آئینه، آفتاب، سایه گُستٓر، ظُلٓمات
(مجموعه داستان)
چاپِ اوّل: سالِ ۱۳۹۹(۲۰۲۰)
انتشاراتِ دیار کتاب، دانمارک
تعداد صفحات: ۸۹۰
کتاب چاپی: ۲۳۰ کرون دانمارک
نسخّه پی دی اف : ۱۰۰ کرون
ـ فرضاً خدائی که یکی رو فقیر میکنه و بِش میگه «برو دزدی بکن» و دزدی که کرد، حکم بکنه که دستشو بِبُرَن و به اون دنیا هم بندازهش داخلِ آتشِ جهنم و هَی بِکُشهش و هَی زندهش بکنه و همین کارو تا به ابد بهسرش بیاره، خدا نیست و از هر جونورِ درندهای صدهزار پلّه بَتَره و از هر دیوونۀ زنجیریئی هم باز صدهزار پلّه بَتَره و اصلاً اگه همۀ ظالما و خونیهای دنیا رو جمع بکنن باز از همهشون صدهزار پلّه بَتَره! آیا تو میگی «نه»؟ اگه میگی «نه»، پس بگو تا دونسته باشیم که اگه حرفِ تقدیر راسته، به این بین گناهِ اون دزد چی بود که باید دستشو داخلِ همین دنیا میبریدن و داخلِ اون دنیا هم اون سِرّها رو به سرش میآوردن بهحالیکه خداخودش اونجُور خِلقتش کرده بود؟!…
ـ پس مگه جریان فقط جریانِ دزده؟ پس «گمراه» چی که قرآن میگه خداخودش گمراهش کرده و بااینحال باز داخلِ همین دنیا باید کارد بکنن به شکمش و به اون دنیا هم همون سِرّهای دزد رو به سرش بیارن؟…
ـ ای حضرات! فقط با همین مَثَلهای «دزد» و «گمراه»، دیگه کِی پیدا میشه که نگه از خداخودش دیوونهتر، پنجهبهکُونتر، بیوجدانتر، ظالمتر و درندهتر، باز فقط خودشه؟!…
و میدیدند این پاسدار، این نوکرِ دستبهسینۀ آخوندها، ده پلّه و صد پلّه ضایعتر از آنست که پیشتر فکر میکردند. میبینند آخوندها ـ یعنی همان گشت و گدائیکُنهای زمانِ شاه و بیحدثروتمندها و بیحدخونخوارهای حالائی ـ کسانی را که باز در زمانِ شاه بیکار و بیعار و لات و ولگرد و مفتخور و دزد و قمارباز و بدعمل بودند، به اسمِ «پاسدار» به نوکری و مُزدوری گرفتند و از آنها جاندارانی بدتر از گرگ و گراز و کفتار و لاشخور و مار و پلنگ ساختند تا کارشان زدن توی سرِ مردم و بخصوص گرفتن و کُشتنِ نوجوانان و جوانانِ مردم باشد و تا بتوانند، تا زورشان بِرَسَد، کارشان کارِ جلوگیری از درک و فهم و شعور باشد و کارشان کارِ ضایعکردنِ هر خوب و خوبیئی باشد و دستشان در دستِ اربابانشان، خصوصاً مردم را به این «فرمودههای خدائی ـ قرآنی» قانع کنند که فقر و محرومیّتشان امری اَزَلی و امرِ مقدّرِالهی است و کُشتنِ بچههایشان و بهکُشتندادنشان در جنگ ـ جنگِ در اصل «آخوندخواسته» ـ منطبق بر خواستِالهی است و تجاوز به دخترانشان پیش از کُشتنشان نیز از روزِ اَزَل در «لوحِ مقدّراتِالهی»، ثبت و ضبط شده بوده است و سَررسیدنِ قحطی و وقوعِ هر مصیبتی ـ حتّی زلزله ـ باز خواست و امتحانِالهی است و در این میان و میانهها هر کسی که کارش به «چرا ـ مِرا» و مخالفت بِکَشَد، تکلیفش باز تکلیفِ مقدّرِ «مُحارب با خدا و رسولِ خدا» و «کافرِ حَربی» و «مُفسِدِفیالارض» و «مُرتَد» است و از روز روشنتر است که اینها «کلامِالله» و خودِ «کلامُالله»اَند و «برو ـ برگرد» در کارشان و در کارِ انجامشان وجود ندارد…