جمعه ۳۱ فروردین ۱۴۰۳

جمعه ۳۱ فروردین ۱۴۰۳

سالوادور آلنده: «نه به نام من» – مانتلی ریویو-آتیلیو بارون – برگردان: ا. مانا



اخبارروز- در تاریخ یازدهم فوریه ۲۰۱۹، آریل دُرفمن مقاله ای در فَشن* منتشر نمود، که حاوی نصیحت تصوری رئیس جمهوری فقید شیلی سالوادور آلنده به نیکلاس مادورو برای مقابله موفقیت آمیز با بحرانهای کنونی ونزوئلا بود. مقاله حاضر جوابیهٔ تصوری آلنده به این مقاله است.
 
آقای آریل عزیز، شما بخوبی می دانید که علیرغم احترام به دیگران در دفاع از کرامت خود، و یکپارچگی عقاید و ارزشهایم انعطاف ناپذیرم. شما با تصور نمودن منطق و رهنمودی که می توانستم به رئیس جمهوری قانونی ونزوئلا بدهم، مواضعی را به من نسبت داده اید که اعتقادی به آنها ندارم و بدینوسیله از من سلب اعتماد نمودید. این مواضع از آن شماست، و ضمن احترام به آنها، اعلام می دارم که تشابهی با نظرات من نداشته و مودبانه و در عین حال قاطعانه از شما می خواهم که آنها را از آنِ من ندانید. در نوشتهٔ شما به دفعات درکی اشتباه از افکار من، با حذف و خطاهایی فراوان یافت می شود. به همین دلیل خود را ناگزیر یافتم با جملاتی چند به آن پاسخ داده و در مورد تناقضات بسیاری که در آن است – که با کمال تأسف در جناح چپ شیلی نیز رایج اند، و به مواضعی دامن زداه اند که سنخیتی با سنت های اصیل ضد سرمایه داری و ضد امپریالیستی آن ندارند – روشنگری نمایم.

چنانچه می دانید من یک پزشکم و در نتیجه هیچگاه تشخیص حرفه ایم را به مطالعهٔ نمودهای بیرونی بیماری محدود ننموده و همیشه به ریشه ها و علل اصلی پرداخته ام. و همین روش را در همهٔ زندگی سیاسیم دنبال نموده ام. به مطلب اصلی بپردازم. در نامهٔ خیالی شما به رئیس جمهور مادورو آورده اید که «تجربهٔ شیلی – دستیابی به سوسیالیسم با روشهای صلح آمیز – به تسلیم کشانده شد و با مشکلات سهمگین اقتصادی مواجه گردید، هرچند این مشکلات در قیاس با فاجعهٔ انسانی کنونی ونزوئلا ناچیز می نمایند». تعجب نمودم که مردی با ذکاوت شما از علل ریشه ای اقتصادی غیر قابلِ انکارِ مشکلاتی که ونزوئلا با آنها درگیر است ذکری به میان نیاورده اید. و بیشتر آنکه، پروپاگاندای مخرب انحرافی علیه این کشور – شبیه آنچه علیه دولت من به کار گرفته شد – را باور نموده که مانع گشته از خود بپرسید که آیا این کشور خواهان چنین رنج بردنی از این فاجعه انسانی بوده است – چنانچه مطبوعات مطیع امپریالیستها ادعا می نمایند. این بیان، آمیخته با نیتِ سیاسی بدخواهانه ای که در خود دارد، یادآور تصاویر آزار دهنده ای هستند که در جریانِ تهاجم آمریکای شمالی به عراق، سوریه، یمن، افغانستان و قبل از آن در بالکان شاهد بودیم. ولی هیچ چیز مشابهی در سرزمین بولیوار نمی توان یافت. عدم توازن بین دستمزدها و قیمتها؟ قطعاً وجود دارند. تورم بسیار بالا؟ آری. بورس بازی و احتکار مواد غذایی اساسی، بازار سیاهی مشابه آنچه در شیلی داشتیم؟ موافقم. البته، در کنار اینها به کمک غذایی دولت ارائه شده توسط «کمیته های محلی تهیه و تولید» (CLAP)، و بسته های غذایی که هر سه هفته یکبار در اختیار میلیونها خانوار قرار می گیرد نیز باید اشاره نمود. این بسته ها حاوی ده مادهٔ غذایی اساسی است که بهایی باور نکردنی (حدود بیست سنت آمریکا) به مردم داده می شود. دستمزدها پایین اند؟ آری، و در کنار آن مواد غذایی اساسی، برق، بنزین، گاز و حمل و نقل عمومی با بهایی بس نازل (تقریباً در حد صفر) در اختیار مردم قرار می گیرند. هرچند باید اذعان نمود که اینها کفایت نمی نماید، و مشکلات عدیده ای باقی مانده اند، که اشتباهاتی در مدیریت سیاستهای کلان اقتصادی روی داده است. اشتباهاتی از قبیل در پیش نگرفتن مبارزه ای شدید با فسادی که بسیاری از سازمانهای بخش خصوصی و بخشهایی از ماشین حکومتی را در بر گرفته است. با وجود اینها، صحبت از بحران انسانی یاوه ای بیش نیست و اعتبار بخشیدن به گفتمان فتنه جوی راست توسط جریانهای چپ است. بعلاوه، ریشهٔ این بی نظمی ها در کجاست؟
جواب شما به این سوال ناامیدکننده است – و تا آنجاییکه انگشت اشاره بسوی دولت بولیواری دراز است در حالی که عملکرد جعلی امپریالیسم آمریکا را کاملاً نادیده می گیرد – هرگز نمی توان آنرا به من نسبت داد. عاقلانه نیست که در بازسازی فوق العادهٔ افکار من، کلمهٔ امپریالیسم که بارها در خلالِ زندگی سیاسی من مورد استفاده قرار گرفت تا تکبر آمریکا در آمریکای لاتین را محکوم نماید، خصوصاً در سالهای ریاست جمهوریم، بکلی غایب باشد. اقتباس از نطرات غالب شما را بر آن می دارد که تهاجم طراحی شده توسط فاسدینی چون نیکسون و کسینجر علیه من، با آنچه ترامپ، مایک پنس، مایک پمپئو، الیوت آبرامس، جان بولتون، و خوان کروز و همراهان می کنند – مشابه انگاشته شود. شما کاملاً در اشتباهید. کاخ سفید مملو از ارذال و اوباش و قاتلینی است که بعضاً قاتلین زنجیره ای اند – آبرامس، محکوم سابقی که توسط جورج دبلیو بوش بخشوده شد، غایت این انسانهاست و به هیچ وجه در میان انان تنها استثنا نیست. من در دوران ریاست جمهوری ام بناچار با مزدوران دست بگریبان بودم، نه با گانگسترها. شما نمی توانید روشهای امپریالیستی برای به تبعیت واداشتن را انکار نمایید، که علیرغم همهٔ تخریبگریهایش علیه شیلی، با شیوه های تند و بیرحمانهٔ امروزین قابل مقایسه نیستند. به راستی شیوهٔ به قتل رساندن قذافی و قهقهٔ مشمئز کننده هیلاری کلینتون بهنگام شنیدن خبر را دیده ای؟ فکر می کنی که در مقطعی نیکسون با نیروهای مسلح شیلی برای یک کودتا تماس گرفت؟ خیر، اما این کار از ترامپ بر می آید و این اختلاف امر کوچکی نیست که از دیدِ انسان باذکاوتی چون شما دور بماند. دولت ما صنایع مس، بانکها و بخشهای وسیعی از دیگر صنایع را ملی نمود، بر بازار بورس مقرراتی وضع نمود و رفرماهای ارزی را به اجرا گذاشت. و هیچگاه با تحریمهای اقتصادی سهمیگنی که امروز علیه دولت مادورد اعمال می شود مواجه نگردیدیم. دشواریهای متفاوتی را تجربه نمودیم و قادر بودیم که قطعات یدکی، دارو و نیازهای اساسی اقتصادی را وارد نماییم. کسی داراییهای ما را در خارج از کشور مصادره ننمود، چنانچه بر علیه همهٔ قوانین بین المللی در مورد شرکت نفت ونزوئلا و شرکتهای وابسته به آن اجرا گردید. علیرغم تنشها با واشنگتن، آزادانه به بقیهٔ جهان تجارت نمودیم و اروپا درهایش را بروی ما نبست. ما همچنین با کشوری همسایه مرزی طولانی نداشتیم
که دولتش به نمایندگی از واشنگتن محرک قاچاق کالاهای اساسی و نابودی ارز ملی ما گردد، چنانچه با کمال تأسف در مورد کلمبیا می توان مدعی شد. حتی راهزنی چون نیکسون بخود جرأت نداد که در فرمانی اجرایی، چنانچه اوباما در تاریخ ۹ مارچ ۲۰۱۵ صادر نمود، از «خطر غیر عادی و فوق العاده ای» سخن براند که ونزوئلا متوجه «امنیت ملی و سیاست خارجی» آمریکا نموده است. در مجموع: نقش دولت ایلالات متحده آمریکا و همدستانش (طلایی که توسط بانک انگلستان از ونزوئلا دزدیده شد – بعنوان نمونه ) از علل اصلی – و یقیناً نه تنها دلیلِ – بحران اقتصادی و نزوئلا و دشواریهایی است که مردم آن کشور با آن دست به گریبانند. در چنین شرایطی، و در حالی که متغییراهای اصلی نه توسطِ دولت بولیواری که توسط آمریکا کنترل می شوند، تقریباً نا ممکن است که اقتصاد کلانِ موثر و قوانین کافی حکومتی را بنیان نهاد. فکر نمی کنی که لازم بود ایت تفاوتها را در نظر داشته باشی آنگاه که با فراغ بال فشارهای امروزین وارده بر ونزوئلا را با فشار ها علیه ما یکی انگاشته، که به مراتب سخت تر و مخرب ترند.

با روشن نمودن این تمایز، اجازه دهید به جنبهٔ سیاسی مسئله بپردازیم. این درست است که دولت من هیچگاه «آزادی اجتماعات و رسانه ها را محدود نساخت و مردم را برای مخلفت شان به زندان نیفکند». ولی همه اینها را در مورد دولت مادورو هم می توان گفت. چگونه می توانی رئیس جمهور دولت بولیواری را به این کارها متهم نمایی؟ چگونه می توانی از او بعنوان یک دیکتاتور نام ببری؟ اتهامی که متأسفانه بخشهای وسیعی از شیلیایی های گمراه و چپهای آمریکای لاتین با آن موافقند، هنگامی که در اعتراضات خونین ۲۰۱۴ و ۲۰۱۷ علیه مادورو ما با اپوزیسیونی مواجه بود که مردمی را که ظاهرشان شبیه چاویستها بود زنده سوزاندند، به کودکستانها و بیمارستانها با بمب های آتش زا هجوم بردند، اموال خصوصی و عمومی را تخریب نمودند، باریکادها ساختند و آزادی رفت و آمد مردم را محدود نمودند، آنها را واداشتند در خانه هایشان مانده و سرکار نروند چون با خطر هلاکت مواجه بودند، به کسانی که تبعیت ننمودند و یا نیروهای مأمور برقراری نظم عمومی تیراندازی نمودند. و همهٔ اینها با کف زدنهای جناح راست جهانی توام بود و رسانه هایی که به اصطلاح رهبران دمکرات قلابی را به مقامِ رزمندگان آزادی برکشیدند که خشونت را تشویق می نمودند. شمایی که دهه ها در ایالات متحده زیسته ای، می پنداری که اگر چنین حوادثی را آنجا اتفاق می افتاد واکنش کاخ سفید چه بود؟ رئیس جمهوری را که هر کاری از دستش برآمد برای بازگرداندن نظم عمومی انجام داد دیکتاتور می نامی؟ ونزوئلا زندانی سیاسی ندارد. سیاستمدارانی هستند که در زندانهای این کشور بسر می برند ولی این امری کانلاً متفاوت است. در واقع می توانم نضمین نمایم که برخی از این ساستمداران و روشنفکران زندانی مسئول حوادثی بوده اند که به مرگ صدها نفر در وقایع ۲۰۱۴ و ۲۰۱۷ انجامید، احکام بسیار خفیفی دریافت نمودند، که در دیگر کشورها – از جمله آمریکا – با حبس ابد و مجازات اعدام مواجه می گردیدند.

در رابطه با آزادی اجتماعات و اظهار عقیده، رئیس جمهور خود خوانده – خوان گوایدو – عروسک دست آموزی که با رضای خاطر در خدمت واشنگتن است، بطور آزادنه ملاقاتها و جلسات فراوانی به چهره های سیاسی ونزوئلا دارد، آزادانه رفت و آمد نموده بدون آنکه از جانب مسئولین مزاحمتی برایش ایجاد گردد، این ملاقاتها در ساختمان مجلس کاراکاس برگزار می گردد که در همسایگی کاخ ریاست جمهوری است که به اصطلاح دیکتاتور در آن مشغول بکار است. این دغل باز کوتوله می تواند کنفرانس های مطبوعاتی برگزار نماید، مصاحبه های رادیو تلویزیونی انجام دهد، از کشور خارج شده و بدانجا بازگردد بدون آنکه کسی مزاحم خود و خانواده اش گردد. رهبران اپوزیسیون ونزوئلا آزادنه در خیابانهای کاراکاس جولان داده و بدون هیچ محدودیتی به رتق و فتق امورشان می پردازند. یکی از دوستانم که آنجا بود، در نزدیکی ساختمان مجلس به تعدادی از این رهبران برخورده بود. اپوزیسیون شیلی می توانست تحت دیکتاتوری پینوشه چنین عمل نماید؟ می توانی تصور نمایی اگر کسی با استفاده از غفلتی بالای سِن رفته و خود را پرزیدنت شیلی می نامید؟ یا از کشور خارج می گردید و خواهان اشغالِ کشورش می شد چنانچه در این روزها در محل پُل سیمون بولیوار اتفاق افتاد، و سپس مسافرتی به برزیل، پاراگوئه و آرژانتین را در هواپیمایی متعلق به کلمبیا آغاز نماید؟ در خلا چند روز دیکتاتور بدون ترحم او را زندانی، شکنجه و به قتل می رساند. اما گوایدو آزادنه به این سفر رفت، ادای ٰرئیس جمهور در آورد، در خلاء ریاست نمود و در کشور خود حتی توسط مخالفان مادورو نادیده گرفته شد و مسخره گردید. و با همه اینهادر مقام همکاری توسطِ ایوان دوکو، رئیس جمهور دولت خونریز و آلوده به رسوایی مواد مخدر، هواپیمایی در اختیارش قرار گرفت، تا با کاراکترهای تملق گوی دنیای دیوانهٔ سیاست در آمریکای لاتین چون ماکری، بولسونارو و بنیتز دیدار و گفتگو نماید.

آریل عزیز، لطفی در حق خود نموده سری به ونزوئلا بزن. در یکی از هتلهای پنج ستاره اقامت کن و کانالهای تلویزیونی را که در اتاقت به آنها دسترسی داری یکی پس از دیگری ببین. آنجا حضور همه کانالهای بین المللی را شاهد خواهی بود که در کارِ شیطانی جلوه دادن دولت مادورو هستند، سی ان ان، تلویزیون اسپانیا، تلویزیون شیلی و امثالهم – و غیبت سوال برانگیز تله سور را، تنها کانال تلویزیونی که تفسیری متفاوت از توطئهٔ رسانه های غالب را ارائه می نماید. و دیکتاتور وحشی مادورو هیچ فشاری به گردانندگان ارتباطات برای گنجاندن تله سور در لیست شبکه هایشان وارد نمی آورد. در این هتلهای راحت شاهد خواهی بود که شبکه های تلویزیونی داخلی نیز مدام به دولت می تازند. واقعاً باور داری که چنین پدیده ای در یک دیکتاتوری ممکن باشد؟ نمی خواهم فقط در هتل بمانی، سری نیز به خیابانهای کاراکاس و دیگر شهرها بزن. سپس بمن بگو که همانند دیگر نقاط آمریکای لاتین، خانوداه هایی را شاهد خواهی بود که در کنار خیابان می خوابند؟ و یا کودکانی را که گدایی می نمایند و یا ظرفهای آشغال را به دنبال ته مانده های غذا زیر و رو می نمایند؟ بدلیل ریاست جمهوریم در گذشته از ذکر نام کشورهایی که این صحنه ها در آنها عرف رایج است خوداری می نمایم، اما خوب میدانی روی سخنم به چه کسانی است. سری به محله های پرازدحام کاراکاس بزن: به پاتِرا، ۲۳ ژانویه، سوار مترو شو و با مسافران صحبت کن. مردم کارائیب بینظیرند و هر شکی را مرتفع می نمایند. آنها دولت را برای کوتاهی هایش سرزنش خواهند نمود، برای دستمزدهای پایین، از ناکارآمدی بخشهای معینی از تشکیلات دولتی گلایه خواهند داشت، از فساد خواهند نالید، اما تعداد کمی را خواهی یافت که بگویند خواستار انند که رئیس جمهوری داشته باشند که در اختیار بیگانگان است، چنانچه رسانه ها هرروزه در این مورد دروغ می گویند، و یا میخواهند کسانی آمده – نفت و یگر منابعشان را برباید، چنانچه ترامپ و بولتن صریحاً اظهار نموده اند. در واقع خواهی دید، چنانچه تعدادی از دوستانم اخیراً شاهد بوده اند، که در مقابلِ تهاجم گستاخِ کاخ سفید، احساسات ضدامپریالیستی و چاویستی علیرغمِ دشواریهای اقتصادی، بطرز چشمگیری رشد نموده است. باورکن : برو نظاره کن، با مردم حرف بزن و مهمتر آنکه با گوش جان بشنو. از مردم بشنو و رسانه های غالب را فراموش کن، که همگی توسط قدرت انحصاری گلوبال خریداری یا به استخدام در آمده اند که جوامع را با «اخبار دروغین» و «اظهارات بی پایه» مسموم نمایند، آنانیکه غیر اخلاقی بودن و فساد کسانی را که قرار است ناجیان ونزوئلا باشند در داخل و خارج این کشور پنهان می نمایند. دریافت رسمی و محافل آکادمیک در آمریکا، اروپا، و آمریکای لاتین را فراموش کن که با تسلیم شرم آورشان به آژانس پروپاگاندایی در خدمتِ بدترین منافع طبقات حاکم امپراطوری تبدیل شده اند.

از قول من به مادورو نصیحت نمودی که آنچه را من قادر به انجامش نبودم به سامان برساند: رفراندومی را برگزار نماید که در آن مردم در مورد راه آینده تصمیم گیرند. اگر رفراندم را باخت، استعفا داده و انتخابات جدیدی برگزار نماید. کسی به شما گوشزد ننموده است که در اواسط سال ۲۰۱۷ و اوایل سال ۲۰۱۸ دولت بولیواری کوشید تا به توافقی بر پایهٔ قانون اساسی (در سانتو دومنیگو تحت رهبری خوزه لوئیس رودریگز راپاترو) برسد که در آخرین لحظه نهایی نمودن توافق با فرمانی از پرزیدنت ترامپ نمایندهٔ «میزگرد اتحاد دمکراتیک»، حزب اصلی اپوزیسیون، با عجله و قبل از امضای سند نهایی توافق در حضور رئیس قبلی دولت اسپانیا و دانیلو مِدین ریاست جمهوری دومینیکن، محل مذاکرات را ترک نمود. میخواهی منکر این حقیقت شوی که دولت ایالات متحده آمریکا و عمالش در ونزوئلا بصورتی خستگی ناپذیر تکرار نموده اند که نه خواستار یک انتخابات جدید، که خواهان تغییر رژیم و خروج مادورو از قدرت هستند، او را تهدید به کشتن نموده، چنانچه مارکو روبیو، بزهکاری واقعی، با یاد نمودن از آهنگی معروف، در توییت اخیرش متذکر شده است. حتی تصور کن که توافق سانتودومینیگو به امضا رسیده بود، واقعاً می پنداری که راستها و امپریالیستها نتیجهٔ صندوقهای رأی را که به احتمال زیادی پیروزی دیگری برای سیاستهای چاوز بود می پذیرفتند؟ به یاد داری چه اتفاقی در زمان من افتاد؟ کودتا در واقع برای ممانعت از تحقق رفراندومی بود که می توانست به تکرار دولت من در کاخ ریاست جمهوری مانِدا بیانجامد. بر این تصوری که در مورد مادورو بگونهٔ دیگری عمل می نمودند؟ واقعاً تا به این اندازه ساده لوحی؟

و اما نکتهٔ دیگری : من همیشه یک دمکرات بوده ام ولی هیچگاه مفهومِ بورژوایی دمکراسی را نپسندیده ام. در تمام طول زندگی ام مارکسیست بوده ام، و به این تئوری وفادار مانده ام، می دانم که مبارزه طبقاتی موتور محرک تاریخ بوده و نتایجش چون قانون جاذبه زمین غیرقابل انکارند. و این یکی از مهمترین نکاتی است که در نوشتهٔ شما بدست فراموشی سپرده شده است. می دانم که برای بورژوازی دمکراسی تا آنجا که به منافعش آسیب نرساند قابل تحمل است. هرگاه قرار باشد که دمکراسی منافعش را مورد تهدید قرار دهد، بدون هیچ پشیمانی و دغدغه ای آنرا نابود می سازد. و به جای آن استبداد، فاشیسم و رژیمهای نژادپرستی را می نشانند که نظمِ مورد تهدید را مجدداً استوار سازند. تاریخ حکمرانی من بصورتی غیرقابلِ انکار حضور همه جانبهٔ قوهٔ گرانشی استثنایی مبارزه طبقاتی را ثابت نمود. بهمین علت بود که انقلاب کوبا از آغاز مورد حمایت من بود. چون شاهد بودم که فرم نوینی از دمکراسی توام با عدالت اجتماعی در آن تولد یافت. البته می دانستم که این مدل بعلت تاریخ، نهادها، نیروهای اجتماعی و سنت های سیاسی بسیار متفاوتش که قدمتی دویست ساله داشتند در شیلی قابل تکرار نیست. ولی به سرعت متقاعد شدم که دمکراسی مردمی رادیکال استقرار یافته در این جزیرهٔ شورشی از همان اعتبارِ «راه شیلی بسوی سوسیالیسم» برخوردار است. و بهمین دلیل پذیرفتم، حتی در مقام رئیس سنا، که ریاست سازمان همبستگی آمریکای لاتین را که در سال ۱۹۶۷ توسط فیدل کاسترو بنیان نهاده شد تا از مبارزات رهایی ملی در جهان سوم حمایت نماید، بخصوص مبارزت چه گوارا در بولیوی، را بپذیرم. به این علت، خروج هماهنگ شده، سلامت و بدون نقص همراهان چه و گریلاهای نانگاهوازو به همراه شش آرژانتینی جوان از زندان ترلو را تضمین نمودم، جایی که بخاطر قیام مسلحانه علیه دولت دیکتاتور زندانی بودند. بهمین علت نیز از قیدل برای دیدار از شیلی دعوت نمودم که بدترین تنفر را در جناح راست و در میان امپریالیستها دامن زد. در نتیجه، در این نکته با مادورو موافقم که مرا آغازگر موج چپی می داند که با انتخاب چاوز در سال ۱۹۹۸ در آمریکای لاتین از سر گرفته شد. بهمین علت، شدیداً در این مورد با شما مخالفم که «زندگیم را فدای دمکراسی و انقلابِ صلح آمیز نمودم تا چراغِ راهنمایی برای مبارزان تشنهٔ آزادی و عدالت اجتماعی باشد». سیاست نه جایگاه مناسبی برای پروراندن قدیسان و قهرمانانی است که حاضرند خود را فدا نمایند، که میدانِ برساختن جوامعی است که عادلانه تر و آزادند، امرِ دشواری که تحت حاکمیت و فشار امپریالیسم خطراتی را بر می انگیزد. به هیچ وجه توصیه نمی نمایم که پرزیدنت مادورو از الزام ناخواسته ای که در مورد ما اتفاق افتاد فضیلتی بسازد، الزامی که ناشی از ضعف در قبال اتحاد نیروهای ارتجاعی و ناتوانی چپ در تدقیق مواضعش در شرایطِ عادلانه اش، و طبیعت فاسد و استبدادی الیگارشی شیلی و مربیان آنان در آمریکای شمالی بود. مرگِ من در کاخِ مانِدا، بمانند مرگ چه در بولیوی، فراخوانی به مبارزه در همه مسیرهای ممکن و باز و نه تبلیغ تسلیم گرایی و عقب نشینی در مقابله با نیروهای واپسگرای اجتماعی بود.

با آنچه در بالا آمد، تقاضا می نمایم که به نام من سخن نرانید. اگر همه انچه آوردم قانع کننده نیست، به نطقت ادامه بده، اما به نامِ خودت و نه من. هیچ کس حتی اعضای دولتم از جمله رهبران خزب سوسیالیست که من از پایه گذارانش بودم، یا حتی آنانکه نام فامیلی مرا یدک می کشند و یا آنانی که در این نزول تأسف آور بخشهای وسیعی از چپ شیلی سهیم اند – که بر بنیان تلاشی صد ساله و از خود گذشتگی ها، حبسها، و همه انواعِ اذیت و آزارها بنا گردیده – حق آنرا ندارند که میراثی را که با خونم در کاخِ مانِدا امضا نمودم به بیراهه کشانند. قادر نیستم که رنج عمیق و همه جانبهٔ خود را در این مقطع حساس تاریخ ونزوئلا – هنگامی که دولت بولیواری در حال «گذاری تاریخی» است – مشابه آنچه من در آخرین نطقم به مردم شیلی مورد اشاره قرار دادم، از شما پنهان نمایم که نام شما را در کنار ورگاس آیوسا (پدر و پسر)، کارلوس آلبرتو مونتانر، پلینیو آپولیو بیندوزا، انریکه کرازو، خورخه کاستانیدا، و همه راست گراهای تسلیم طلب و مرسوم آمریکای لاتین، که مورد حمایت سیاسی و مالی و تحریک شده توسط بنیاد حمایت از دمکراسی، و بنیاد جامعهٔ باز، و شبکه عظیم بنیادها و آن جی آوهایی که در خدمتِ سلطهٔ فذهنگی امپریالیسم هستند می بینم. یا هنگامی که شاهدم که نامتان در کنار ماکری، بوسونارو و آبدو بنیتز می آید. ترجیح می دادم شما را در صف مقابل اینان بیابم، همگروه با انانی که که معتقدند در این لحظه، انسان یا در کنار دولتی است که در انتخاباتی با رأی مردم برگزیده شده قرار گیرد – دولتی که به بی سوادی پایان داد، خدمات بهداشت عمومی را توسعه داد، بیش از دو و نیم ملیون خانه برای شهروندان خود ساخت، منابع ملی کشور را دوباره کنترل نمود، و در ۲۳ انتخاب از ۲۵ انتخابات اخیر ونزوئلا – از زمان روی کار آمدنش – با رأی مردم برگزیده شد (و اگر در این مورد شک داری – با جیمی کارتر مشورت کن تا جواب لازم را دریافت داری) – یا در کنار دولت ترامپ و عمالش در داخل و خارج ونزوئلا، که هدفشان تصاحب مجدد نفت، طلا . کولتان است که در خاک ونزوئلا یافت شده است. امید که تا به این حد به شعور من شک ننمایی که مدعی شوی هدف دخالت آمریکای شمالی، استقرار امپراطوری عدالت، آزادی، حقوق بشر و دمکراسی است. کشوری را به من نشان بده که این مسائل در آن اتفاق افتاده است. هندوراس، گرانادا، پاناما، برزیلِ ۱۹۶۴، شیلی ۱۹۷۳؟ عراق، افغانستان، یمن؟ آنچه انان را به سیاست تغییر رژیم علاقمند می سازد در اختیار گرفتن منابع طبیعی است که هرروز کمیاب تر گردیده و کسبِ موقعیت برتر در شبکهٔ پیچیده، بین المللی و ژئوپلوتیک جهان معاصر است. و همهٔ اینها به بهای تسلیم مردمان، و از دست رفتن استقلال ملی و حق تعیین سرنوشت، اتفاق می افتد.

یقیین دارم که قادر خواهی بود تا خود را از نفوذ ایده های حاکم در ایالات متحده، و بطور طبیعی در میان اقمارش در راوپا، آمریکای لاتین و منطقهٔ کارائیب – که بشدت تحت تأثیر دیکتاتوری رسانه ای که همه را در سراسر جهان منکوب نموده، رها نموده و ایده هایی را که به نام من نشر دادی – در حالی که ربطی بمن ندارند – در معرض قضاوت مجدد قرار دهی. در گذشته صفحات قابل ملاحظه ای را به رشتهٔ تحریر در آورده ای که به تفکرات آمریکای لاتین غنا بخشید. به ریشه هایت بازگرد چون ره گم نموده ای. بازسازی مجازی افکار من توسط شما، انحراف غیرمجاز ایده های من است. به این علت، تکرار می نمایم : آنچه را میخواهی بگو ولی نه به نام من. و این خواهشی نیست که از شما دارم، بلکه تقاضایی است زاییدهٔ احترام به مسیر پیموده شده، انسجام سیاسی، و زندگی من که به آنانی هدیه گردید که به ایده ها و مردم من پایبندند. مشتاقانه آرزو می نمایم که به مسیری بازگردی که موجبات همکاری ما در دولتم را فراهم آورد

با ارادت – سالوادور آلنده

۴ ژوئن ۲۰۱۹

متن اصلی: monthlyreview.org

Atilio Borón آتیلیو بارون جامعه شناسی آرژانتینی است که «امپراطوری و امپریالیسم» را به رشته‌ٔ تحریر در آورده است. آتیلیو مدام در وبلاگش می نویسد. (atilioboron.com)

*متن نامه آریل دورفمن: www.thenation.com

https://akhbar-rooz.com/?p=34042 لينک کوتاه

0 0 رای ها
امتیازدهی به مقاله
اشتراک در
اطلاع از
guest

0 نظرات
بازخورد (Feedback) های اینلاین
مشاهده همه دیدگاه ها

خبر اول سايت

آخرين مطالب سايت

مطالب پربيننده روز


0
افکار شما را دوست داریم، لطفا نظر دهید.x