شنبه ۱ اردیبهشت ۱۴۰۳

شنبه ۱ اردیبهشت ۱۴۰۳

برتافتگی ۱‌ و نوآوری‌ (بخشی از کتابی منتشر نشده) – ابراهیم هرندی

  پنداره‌ پیوند نوآوری ‌ و جنون‌، ریشه‌ای‌ دیرین‌ در تاریخ‌ فولکلورِ فرهنگ‌ غرب‌ دارد. این‌ پنداره‌ بر این‌ پایه‌ استوار است‌ که‌ خِرَد راهی ست‌ که ‌روندگانی‌ همگون‌ می‌ خواهد. راهی‌ که‌ فرارَوی‌ از روش‏های‌ دانشی‌ را برای ‌شناسایی‌ هستی‌ بر نمی‌تابد. ای‌ بسا حقیقت‏هایی‌ که‌ از کنارِ گوش‌ِ هوش ‌خردمند می‌ گذرد و وی‌ از آن‏ها بی‌ خبر می‌ماند و بسا شیدایانی‌ که‌ بسیاری‌ ازآنچه‌ را که‌ بر پژوهندگان‌ پوشیده‌ است‌، آشکارا می‌بینند.

پیوند میان‌ جنون‌ و نوآوری‌ در سال‏های‌ کنونی‌ توجه‌ بسیاری‌ اززیست‌شناسان‌ و روان‌ شناسان‌ را به‌ خود جلب‌ کرده‌ است‌. نگاهی‌ به ‌هنرمندانی‌ که‌ در سده‌ گذشته‌ در غرب‌ دیوانه‌ شده‌اند، نشان‌ می‌ دهد که‌ این ‌پنداره‌ خالی‌ از حقیقت‌ نیست‌. در گذشته‌ِ نه‌ چندان‌ دور، شاعران‌ و هنرمندانی‌ چون‌ ویلیام‌ بِلِیک‌، لرد بایرون‌، مارک‌ تواین‌، تنسی‌ ویلیام‌، هرمن‌ هس‌، ارنست‌ همینگوی‌، والت‌ ویتمن‌، ویرجینیا ولف‌، ادگار الن‌پو، لُرد نیسون‌، سیلویا پلت‌، وینسنت‌ ونگوو، چارلز مینکس‌، جورجیا اوکیف‌، ازرا پاوند، ‌اَن‌ سکسون‌، و بسیارانی‌ دیگر از نامداران‌ِ جهان‌ِ هنر و ادبیات‌ِ گستره‌ مغرب‌ زمین‌، دست‌ کم‌ دوره‌ای‌ از زندگی‌ خود را برای‌ درمان‌ “افسردگی‌ وبرتافتگی‌” در بیمارستان و یا تیمارستان گذرانده‌اند. برتافتگی‌، گونه‌ بسیار خطرناکی‌ از واتاب ‌ِافسردگی ‌ست‌ که‌ اگر بی‌ درمان‌ بماند به‌ خودکشی‌ کشیده‌ می‌ شود. اگرچه‌ این‌ بیماری‌ درمان‌ پذیر است‌، اما بنیادی‌ ژنتیک‌ دارد و از ویژگی‏های‌ آن‌ این ‌است‌ که‌ بیمار از فراز و فرودهای‌ عاطفی‌ ناگهانی‌ رنج‌ می‌ بَرد. در هنگام‌ِ فراز، بیمار، اوجنده‌ و شکوفا و شادمان‌ است‌ و در زمان‌ِ فرود، همه‌ اشک‌ و آه‌ و ناامیدی‌ و اندوه‌.

گفتنی‌ ست‌ که‌ بسیاری‌ از گرفتاران‌ این‌ بیماری‌، هیچ‌ گونه‌ بازده‌ نوآورانه‌ای‌ ندارند و نیز بسیاری‌ از نوآوران‌ و هنرمندان‌ِ بنام‌، هرگز از این ‌بیماری‌ رنج‌ نبرده‌اند و نمی‌ برند. پس‌، افسردگی‌ و برتافتگی‌ و روان ‌پریشی‌، پیش‌زمینه‌ نوآوری‌ و هنرمندی‌ نیست‌ و نمی‌ تواند باشد. اما این‌ حقیقت‌ نیز وجود دارد که‌ گروه‌ بزرگی‌ از نوآوران‌ و نویسندگان‌ و هنرمندان‌ در جهان‌ با افسردگی‌ و برتافتگی‌ دست‌ به‌ گریبانند. پژوهش‏های‌ چندی‌ در این‌ باره‌ نشان ‌داده‌ است‌ که‌ بسیاری‌ از هنرمندان‌ و نویسندگان‌ِ بزرگ‌ِ غربی‌، شاهکارهای‌ هنری‌ خود را در اوج‌ِ برتافتگی‌ و جنون‌ پدید آورده‌اند.

برتافتگی‌ یک‌ درصد مردم‌ جهان‌ را در دام‌ِ خود دارد و پیدایش‌ آن‌ درمیان ‌زنان‌ و مردان‌ همسان‌ است‌. این‌ بیماری‌ در اوان‌ جوانی‌ آغاز می‌ شود و بیش‌ از یک‌ سوم‌ِ برتافتگان‌، جوانانی‌ هستند که‌ پیش‌ از بیست‌ سالگی‌ بدان‌ دچار گشته‌اند. بسیاری‌ از این‌ بیماران‌ پس‌ از چندی‌ دست‌ به‌ خودکشی‌ می‌ زنند. تا پیش‌ از پذیرفته‌ شدن‌ِ لیتیوم‌ ، به‌ عنوان‌ داروی‌ کنترل‌ افسردگی‌ِ مزمن‌ و برتافتگی‌، ۲۰% از این‌ بیماران‌ خودکشی‌ می‌کردند.

مقایسه‌ درصدِ این‌ بیماری‌ در میان‌ هنرمندان‌ و نویسندگان‌ با دیگر گروه‌های‌ اجتماعی‌ نشان‌ می‏دهد که‌ این‌ بیماری‌ در میان‌ این‌ گروه‌، از همه ‌گروه‌های‌ دیگر اجتماعی‌ بیشتر است‌. پژوهش‌ِ گسترده‌ای‌ در این‌ باره‌ درامریکا نشان‌ داده‌است‌ که‌ در حالی‌ که‌ چیزی‌ نزدیک‌ به‌ ۴% از مردم‌ در امریکا از بیماری‌ برتافتگی‌ و افسردگی‌ مزمن‌ رنج‌ می‌ برند، این‌ رقم‌ در میان‌ِ هنرمندان‌ ونویسندگان‌، ۵٣% برای‌ افسردگی‌ و ۶۹% برای‌ برتافتگی‌ است‌. در دو دهه ‌ِ گذشته‌، بیش‌ از ۵۰ بررسی‌ در این‌ باره‌، جستاوردِ بالا را تایید کرده ‌است‌. همه‌ این‌ بررسی‏ها گویای‌ این‌ نکته‌ است‌ که‌ نوآوری‌ و افسردگی‌، پیوندی‌ بسیارنزدیک‌ با یکدیگر دارد و درصد خودکشی‌ در میان‌ هنرمندان‌، بسی‌ بیشتر ازدیگر گروه‌های‌ صنفی‌ است‌.

اگر چه‌ هنور دانشمندان‌، چرایی‌ِ این‌ چگونگی‌ را نمی‌ دانند، اما آزمایش‏های‌ چندی‌ در این‌ زمینه‌، برخی‌ از رشته‌های‌ این‌ پیوند را شناسایی ‌کرده‌ است‌. نخست‌ این‌ که‌ برتافتگان‌ در زمان‌ بیماری‌ِ خود، از توانایی‌ بیشتری‌ برای‌ پیوند آفرینی‌ میان‌ پدیده‌های‌ جهان‌ برخوردارند. پیوند آفرینی ‌یکی‌ از ویژگی‏های‌ هر هنرمندِ نوآور نیز هست‌ و برخی‌ از هنر شناسان‌، هنر را آفرینش‌ با پیوندهای‌ تازه‌ می‏دانند. دیگر آن‌ که‌ برتافتگی‌، همه‌ حس‏های‌ انسان ‌را به‌ اوج‌ِ کارایی‌ خود می‏رساند و اگر چه‌ انسان‌ِ برتافته‌، پروای‌ پرداختن‌ به‌ کاری‌ را ندارد، اما توجه‌ اندکش‌ به‌ هر موضوع‌، از ژرفا و غنای‌ بیشتری‌ نسبت ‌به‌ افرادِ دیگر برخوردار است‌. سوم‌ آنکه‌، زمینه‌ کرداری‌ِ بسیاری‌ از هنرمندان ‌ِبزرگ‌، با بیماران‌ برتافته‌ همانند است‌. برخی‌ از این‌ رفتارهای‌ ویژه‌ عبارت‌است‌ از؛

۱. کم‌ خوابی‌. اگر چه‌ بسیاری‌ از مردم‌ دست‌ کم‌ یک‌ سوم‌ از شبانروز در خوابند، اما بینشر هنرمندان‌ و برتافتگان‌، زمانی‌ کمتراز یک‌ ششم‌ِ شبانه‌ روز را درخواب‌ می‌ گذرانند.
۲. تمرکز بر موضوع‏های‌ مورد علاقه خود و “پیله”‌ کردن‌ به‌ آن‏ها
٣. بی‌ تابی‌، ناآرامی‌ و نارامی‌ِ هماره‌
۴. واکنش‌ِ عاطفی‌ در برابر رویدادهای‌ زندگی‌، پیش‌ از نشان‌ دادن‌ هرگونه‌ واکنش‌ِ منطقی‌

در حقیقت‌ برتافتگی‌، چشم‌ انداز رفتاری و کردازی ویژه‏ای را سبب می‏شود که از آن، انسان‌ با تمام‌ وجود با جهان‌ روبرو می‏شود و در برابر هر رویداد، واکنشی‌ عاطفی‌، عقلی‌، اخلاقی‌ و فرهنگی‌ نشان‌ می‏دهد. همزمانی‌ِ این‌ واکنش‏ها از دیدگاه‌ خردمندی‌، ناخوشایند و نابهنگام‌ است‌ و جامعه‌ از انسان‌ عاقل‌ انتظار دارد که‌ با هنگام- ‌شناسی‌، درگزینش‌ واکنش‏های‌ خویش‌، آگاهانه‌ رفتار کند و بایدها وشایدهای‌ فرهنگی‌ را رعایت‌ نماید. البته‌ بسیاری‌، هنر را حوزه‌ درهم‌ ریزی ‌ِاین‌ گونه‌ بایدها و شایدها می‌دانند و هنرمند را در تجربه‌های‌ هنری‌ خویش‌ آزاد می‏دانند. از اینرو، برخوردِ عاطفی‌ با رویدادهایی‌ که ‌ نیازمند به‌ برخوردی‌ منطقی ‌ست‌، اگر برای‌ هنرمند آزاد باشد، برای‌ دیگران‌ نشانه‌ای‌ از “ندانم‌کاری‌” و ای‌ بسا جنون‌ شمرده‌ شود.

آورده‌اند که‌ جهان‌ِ رونده‌ و هماره‌ دیگرگون‌ شونده‌، پایداری‌ِ رفتارها و کردارهای‌ ِ انسان‌ را بر نمی‌تابد و آنان‌ که‌ پیرو راه‏های‌ شناخته‌ شده‌اند، اگرچه ‌زندگی‌ِ نسبتاً بی‌ خطر و پیش‌ بینی‌ پذیری‌ دارند، اما چشم‏ها و گوش‏ها و دست‏ها و زبان‏هایشان‌ از دیدنی‏ها و شنیدنی‏ها و کشیدنی‏ها و چشیدنی‏های‌ِ بسیاری‌ بی‌ بهره ‌می‌ ماند. برتافتگی‌ از این‌ دیدگاه‌، جدا شدن‌ از راه‌ راست‌ و نشانمند، و پا نهادن ‌به‌ وادی‌ ناشناخته‌ِ سودازدگی ‌ست‌. شاید هنرمندان‌ِ برتافته‌ و برتافتگانِ بیمارِ دیگر،‌ در این‌ راه‌ به‌ یکدیگر می‌رسند. البته‌ تفاوت‌ اساسی‌ این‌ دو در آن‌ است‌ که‌ یکی‌ آگاهانه‌ پا به‌ وادی‌ سودا می‌گذارد و دیگری‌ سودا زده‌ بدین‌ راه‌ کشیده‌ می‌شود. اما این‌ دو در پایان‌ِ راه‌ به‌ یک‌ جا می‌رسند.

باید گفت‌ که‌ اگر چه‌ بسیاری‌ از هنرمندان‌ِ بزرگ‌ِ جهان‌ گرفتارِ بیماری ‌ِروانی‌ِ برتافتگی‌ بوده‌اند، اما هرگز نباید این‌ بیماری‌ را ارزشمند پنداشت‌ و پنداره‌ای‌ رمانتیک‌ از آن‌ پرورد. برتافتگی‌، یکی‌ از خطرناکترین‌ وناخوشایندترین‌ بیماری‏های‌ روانی‌ ست‌ که‌ بیمارِ آن‌ خود را همواره‌ در دوزخی‌ از رویاهای‌ ناخواسته‌ و دهشت‌بار و زهره ‌تَرَکان‌ می‏بیند. این ‌بیماری‌ همه‌ انرژی‌ فیزیکی‌ و ذهنی‌ انسان‌ را بیهوده‌ هدر می‌ دهد و پیوندهای ‌خویشاوندی‌ و دوستی‌ را می‌ گُسلد و بیمار را آزرده‌ و آشفته‌ و هراسناک‌، در کام‌ِ اژدهایی‌ روان-‌ خوار رها می‏کند. بیهوده‌ نیست‌ که‌ دو سوم‌ِ این‌ بیماران،‌ تا پیش‌ از پیدایش‌ِ درمانی‌ مناسب‌، خودکشی‌ می‌ کردند و هنوز نیز بسیاری‌ تابِ ‌سازش‌ با آن‌ را ندارند. این‌ بیماری‌ سازمان‌ِ سامانمندِ ذهن‌ و زبان‌ و اندیشه‌ را درهم‌ می‏ریزد و بیمار را در بلندای اوجندگی و فرودآی افسردگی، بی‌ که‌ بخواهد، به‌ دستگاه‌ِ تولیدِ جمله‌های‌ ناهمایند و بی‌ سر و ته‌ بدل‌ می‌کند و چون‌ کنترل‏های‌ اخلاقی‌ و قانونی‌ و فرهنگی‌ از ذهن ‌ِوی‌ برداشته‌ می‌ شود، مانندِ اتومبیلی‌ که‌ ترمز بریده‌ باشد، همه‌ دانسته‌ها و نیازها و آرمان‏های‌ خود را بی‌ هیچ‌ پرده‌ و پروا به‌ زبان‌ می‌ آورد و زبان‌ در دهان‌ِ او پاروی‌ آبشارِ جمله‌های‌ درهم‌ و برهم‌ و ناپرداخته‌ می‌ گردد.

برتافتگی‌، زمینه‌ای‌ ژنتیک‌ دارد و گاه‌ همه‌ افرادِ یک‌ خانواده‌ در نسلی‌ بدان‌ مبتلا می‏شوند. برای‌ روشنگری‌ِ بنیادِ ژنتیک‌ این‌ بیماری‌، در اینجا نمایی‌ از خانواده‌ آلفرد تنیسون ، شاعر بزرگ انگلیسی را برای‌ نمونه‌ می‌ آوریم‌: تنیسون که‌ خود ازافسردگی‌ِ ژرف‌ و پایداری‌ رنج‌ می‌ برد، از زمینه‌ ژنتیک‌ِ این‌ بیماری‌ که‌ او آن‌ را پیوندِ خونی‌ می‌ خواند، آگاه‌ بود. وی‌ بر آن‌ بود که‌ خون‌ِ آلوده‌ خانواده‌اش‌ که ‌پدر و نیاکان‌ او را دیوانه‌ کرده‌ بود، سبب‌ِ افسردگی‌ او نیز شده ‌بود. افزون‌ برآن‌، پنج ‌تن‌ از هفت‌ برادرِ وی‌ نیز در تیمارستان‌ بسر می‌بردند و روزگار بر یکی‌ از آنها در کُند و زنجیر می‌ گذشت‌. همچنین‌ یکی‌ از فرزندان‌ِ تنیسون نیز نشانه‌هایی ‌از دیوانگی‌ با خود داشت‌ و سه‌ تن‌ از نوه‌های‌ او به‌ تیمارستان‌ فرستاده‌ شدند.
در باره‌ زمینه‌ ژنتیک‌ این‌ بیماری‌ همین‌ بس‌ که‌ در دو قلوهایی‌ که‌ یکی‌ ازآنان‌ برتافته‌ می‌ شود، احتمال‌ بروزِ بیماری‌ در دیگری‌ نزدیک‌ به‌ صد در صد است‌.

پیوندِ آفرینش‌ هنری‌ و برتافتگی‌ و جنون‌، یکی‌ از چیستان‏های‌ شگفت‌ِ هستی‌ست‌ که‌ نیازمند به‌ پژوهش‏های‌ فراوان‌ است‌. این‌ پژوهش‏ها چندی‌ ست‌ که‌ آغاز گردیده‌ است‌ و پایاندادِ آن‏ها نه‌ تنها می‌تواند انسان‌ را در شناسایی‌ ودرمان‌ یکی‌ از دهشت‌ بارترین‌ بیماری‏ها یاری‌ کند، بلکه‌ دانش‌ِ او را از چگونگی‌ِ پروسه‌ نوآوری‌ نیز بیشتر خواهد ساخت‌.



۱

“برتافتگی”، را در برابر Bipolar Disorder (Manic Depression)، آورده‏ام. آنان که با این بیماری آشنا هستند، می دانند که بیمار در چنبر هراسناک یویوی عاطفی شگفتی می اُفتد که پذیرش آن برای نزدیکانش بسیار دشوار است.   
Andreasen, N. (1987)
Andreasen, N. (1987)
Lithium ion Li+
Jamison, K.R. (1993)
Alfred Tennyson (1809 – ۱۸۹۲ ۶ (

https://akhbar-rooz.com/?p=36800 لينک کوتاه

0 0 رای ها
امتیازدهی به مقاله
اشتراک در
اطلاع از
guest

0 نظرات
بازخورد (Feedback) های اینلاین
مشاهده همه دیدگاه ها

خبر اول سايت

آخرين مطالب سايت

مطالب پربيننده روز


0
افکار شما را دوست داریم، لطفا نظر دهید.x