یادداشت های‌ سپیده قلیان از زندان – بازداشتگاه؛ روایت چهارم

این تصویر دارای صفت خالی alt است

«سپیده قُلیان»، فعال مدنی و یکی از محکومان پرونده اعتراضات کارگری «هفت‌تپه» که اکنون زندانی شده است؛ در کتاب «تیلاپیا خون هورالعظیم را هورت می‌کشد»، در ۱۹ روایت از بازداشتگاه اطلاعات اهواز و زندان «سپیدار» این شهر، تصویری دقیق و درعین‌حال تلخ از تجربه اسارت ارایه داده است. او در این روایت‌ها، علاوه بر دادن تصویری بی‌واسطه از چهره سرکوب، ما را درگیر سرنوشت نام‌هایی می‌کند که اسارت آن‌ها همچون زندگی‌شان، به حاشیه انکار و فراموشی رانده شده است.

این کتاب توسط «ایران وایر» منتشر شده است. اخبار روز هر روز یک روایت از این کتاب را منتشر می کند.

بازداشتگاه؛ روایت چهارم

هشتم آذرماه است. قطعا این را بعدها فهمیدم.

۱۰ روزی است که بازداشت شده‌ام، بی‌هیچ تماسی با خانواده‌ام. می‌گویند خانواده‌ام با چاقو و اسلحه در دادگستری هستند. با توجه به شناختی که از آن‌ها دارم، بی‌راه نیست. من مجموعه‌ای از دلواپسی‌ها و مصیبت‌ها هستم؛ سپیده‌ فغان و مویه!

مطمئنم که دیگر بیرون رفتنی در کار نیست. از «اسماعیل» بی‌خبرم. هر بار که صدای شکنجه‌ای می‌آید، بلند می‌شوم و شروع می‌کنم به خواندن مویه‌ لُری. حالا می‌فهمم که لهجه‌ها متفاوتند. همه‌ ترسم از این است که اسماعیل زیر شکنجه باشد. اما مگر اسماعیل زنده است؟

دوباره شروع می‌کنم به خواندن:

«تو به دیر، مو به دیر، کُه وسِ میومو…» (من و تو از هم دور شده‌ایم و کوه‌ها سد راه‌مان …)

قول داده بودم که به او مومن بمانم. انگار فرزندم را گرفته باشند. شبی دعا کردم این صدای شکنجه‌ای که می‌شنوم، صدای اسماعیل باشد! تنها در این صورت می‌فهمیدم که زنده است. وقتی ما را از هم جدا کردند، اسماعیل از شدت شکنجه بی‌هوش بود. در سلول باز می‌شود: «بیا برو هواخوری.»
به زندان‌بان می‌گویم: «بگو که فرزندم زنده است!»
جوابی نمی‌دهد.

با خودم می‌گویم می‌روم هواخوری، شاید آن‌جا نشانی از اسماعیل پیدا کنم. با کمری خمیده از سلولم به سمت هواخوری می‌روم. از سلول تا هواخوری ۵۰۰ موزاییک راه است. البته مسیر از یک جایی کج می‌شود و ۲۰۰ قدم روی سیمان راه می‌رویم. زن دیگری هم در هواخوری‌ است. «مکیه» است. پیش‌تر دو بار او را دیده‌ام؛ اولین شبی که مرا آوردند به این خراب ‌شده و ‌‌روزی که با «زهرا» برای انگشت‌نگاری به «سپیدار» رفتیم. روی دیوار هواخوری یک آهو و سه بچه آهو نقاشی شده است. مکیه می‌زند زیر گریه!

او با آن چشم‌های عسلی روشنش می‌گوید: «این حلا است، وسطی فاطمه، بزرگه قصی.» بچه‌هایش را می‌گوید. بعد می‌پرسد: «فهمیدی اسماعیل زنده‌س یا نه؟»
می‌گویم: «نه! هرچی می‌پرسم، بی‌فایده‌س. فک کنم کشته باشنش.»
بعد پرتو آفتاب می‌خورد به چشمانم. به مکیه می‌گویم: «به آفتاب سلامی دوباره خواهم داد؛ به جویبارها که در شعرم جاری‌اند.»
بلند می‌شوم و هواخوری را اندازه می‌گیرم. حس می‌کنم این‌ها اطلاعاتی هستند که روزی به دردم می‌خورند. نمی‌دانم!

تعداد: ۶۵۰سرامیک!

طول: ۲۶ سرامیک

عرض: ۲۵ سرامیک

بعد با خودم می‌گویم یعنی پای زخمی برادرم، فرزندم، پاره‌ تنم به این ۶۵۰ تا خورده است؟ باید نشانی برای اسماعیل بگذارم. باید تا می‌توانم از هواخوری استفاده کنم. دست می‌برم زیر مقنعه‌ و قسمتی از موهای رنگی‌ام را آن قدر فشار می‌دهم تا کَنده شوند. با نخی که از پتو جدا کرده و موهایم را با آن بسته‌ام، گره‌اش می‌زنم و می‌گذارم‌شان روی لوله‌ گوشه‌ هواخوری؛ شاید اسماعیل بفهمد زنده‌ام!

به سلول که برمی‌گردم، جیغ می‌کشم، شیون می‌کنم و گلویم را با ناخن‌هایم می‌خراشم. گلویی که نتواند اسماعیل را صدا بزند، به چه دردی می‌خورد؟ با دستم چشمانم را چنگ می‌اندازم؛ چشمانی که نتوانند اسماعیل را پیدا کنند، به چه دردی می‌خورند؟

مرا به اتاق بازجویی می‌برند. فردی که گویا مسوول جایی‌ است، آمده و می‌پرسد: «دزفیلی هستی؟»
جواب می‌دهم: «آن‌جا به دنیا آمده‌ام اما لُرم.»
می‌گوید: «خب بیا پت دزفیلی قِصه کنم.»
می‌زنم زیر گریه. لهجه‌ اسماعیل است! می‌گویم تا توانستند تهمت جنسی زده‌اند اما بگویید که برادرم زنده است.

حال خرابم را که می‌بیند، بعد از چند ساعت می‌آید سراغم و می‌گوید: «بیا دیوونه‌مون کردی. بیا ببریمت پیش برادرت تا بفهمی زنده‌س و دیگه پشت تلفن نگی کشتنش!»

_ بازم می‌خواین بزنیدم و بگین باید ببریمت پزشک قانونی؟

_نه! بلند شو! حاجی دستور داده ببریمت پیشش.

 قدم‌ها را می‌شمارم. از جایی که نشسته‌ام تا درب اتاق بازجویی اسماعیل، ۱۰ قدم راه است. حالا دیگر مختصات اتاق‌های بازجویی را دقیق یاد گرفته‌ام. می‌گویم: «سلام! صدامو داری؟»
صدایی خسته و بریده‌بریده می‌گوید: «سلام!»
دیگر حالم خوب است و می‌زنم زیر گریه!

جلوی همان دو بازجو می‌گویم: «فک کردم کشتنت، نگران بودم.»

_ نگران نباش، سریع برگرد پیش طهورا! هرچی درموردم می‌دونی، بگو!

_ برادرمی، همین رو می‌دونم که نهال منتظرته!

بازجو عصا را می‌کشد و می‌گوید: «بیا بریم زنگ بزن به خونواد‌ت.»
صدای اسماعیل می‌آید: «سپیده این‌جا دیگه زبون درازی نکنی.»
می‌زنم زیر خنده. می‌روم تا تماس بگیرم. دیگر نمی‌گویم «اسماعیل‌ رو کشتن!»

یادداشت های‌ سپیده قلیان از زندان – بازداشتگاه؛ روایت سوم

یادداشت های سپیده قلیان از زندان – بازداشتگاه؛ روایت دوم

یادداشت های سپیده قلیان از زندان – بازداشتگاه؛ روایت اول

۰ ۰ رای ها
امتیاز بدهید!

https://akhbar-rooz.com/?p=38813 لينک کوتاه

توضيح ضرور: متاسفانه ديدگاه ها از سوی عده ای از کاربران هر روز طويل تر می شود. امکان بررسی اين نوشته های طولانی و گاه بدون ارتباط با مقاله ی منتشر شده برای ما وجود ندارد، بسياری از خوانندگان نيز از خواندن آن صرفنظر می کنند. هيات تحريريه ی اخبار روز ضمن استقبال از اظهار نظر کاربران در باره ی مقالات و پایبندی به تامين امکان تحقق آن، تصميم گرفته حجم ديدگاه ها را در حدی که قادر به بررسی و انتشار باشد محدود کند. از روز 7 ارديبهشت 1402 (27 آوريل 2023) سيستم به طور خودکار اجازه ی نوشتارهای بيش از 900 کاراکتر (حدود هشت تا نه سطر معمول اخبار روز) را نخواهد داد. طبيعی است کامنت های دنباله دار پذيرفته نخواهد شد. برای کاربرانی که اين حجم را کافی نمی دانند اين امکان همچنان وجود دارد که ديدگاه های خود را در قالب مقالات مستقل تحرير کرده و جهت انتشار به آدرس ای ميل اخبار روز ارسال دارند. اين دسته از مقالات مطابق ضوابط انتشار مقاله در اخبار روز مورد بررسی قرار خواهند گرفت. ([email protected])

نظری بنويسيد
Notify of
guest

0 نظرات
بازخورد درون خطی
مشاهده همه نظرات

خبر اول سايت

آخرين مطالب سايت

مطالب پربيننده روز

تبليغات در اخبار روز
بیشتر بخوانید
آگهی خود را در اخبار روز منتشر کنيد!

آرشيو اسناد اپوزيسيون ايران

0
اگر در مورد اين مقاله نظری داريد، لطفا کامنت بگذاريدx

آگهی در ستون نبليغات

آگهی های دو ستونه: یک هفته ۱۰۰ یورو، یک ماه ۲۰۰ یورو آگهی های بیش از ۳ ماه از تخفیف برخوردار خواهند بود

حساب بانکی اخبار روز

حساب بانکی اخبار روز: int. Bank Account Number IBAN: DE36 3705 0198 0026 0420 36 SWIFT- BIC: COLSDE33XXX نام دارنده حساب: Iran-chabar نام بانک: SparkasseKoelnBonn Koeln- Germany

Read More

آگهی در ستون تبليغات

آگهی یک ستونه یک هفته ۷۵ یورو، یک ماه ۱۵۰ یورو آگهی های بیش از ۳ ماه از تخفیف برخوردار خواهند بود

حساب بانکی اخبار روز

int. Bank Account Number IBAN: DE36 3705 0198 0026 0420 36 SWIFT- BIC: COLSDE33XXX نام دارنده حساب: Iran-chabar نام بانک: SparkasseKoelnBonn Koeln- Germany

Read More

آگهی ها در لابلای مطالب برای يک روز

یک ستونه: ۲۰ یورو دو ستونه: ۳۰ یورو سه ستونه: ۵۰ یورو

حساب بانکی اخبار روز

int. Bank Account Number IBAN: DE36 3705 0198 0026 0420 36 SWIFT- BIC: COLSDE33XXX نام دارنده حساب: Iran-chabar نام بانک: SparkasseKoelnBonn Koeln- Germany

Read More