جمعه ۳۱ فروردین ۱۴۰۳

جمعه ۳۱ فروردین ۱۴۰۳

معمای پهلوی‌ها- علی‌رضا جباری (آذرنگ)

بالاگرفتن بحران فراگیراجتماعی-اقتصادی، سیاسی وفرهنگی درکشورمان اکنون به این پیامد               انجامیده است که رسانه های کشورهای غربی با تمام توان تبلیغ گسترده در راستای حقانیت بخشیدن به نظام شاهنشاهی را سازمان دهند. به ویژه، چهلمین سالگرد درگذشت محمد رضا شاه پهلوی، آخرین بازمانده‌ی آن نظام، زمینه را برای این رسانه ها فراهم کرد که دراین پهنه گامهایی شتابان‌تر بردارند و سهمی عمده از زمان کارشان را به شرح این رخداد اختصاص دهند. آنها با آوردن نقل قول ها یا نوارهایی صوتی از بانو فرح و آقای رضا پهلوی ویاد‌کردن ازآنچه در روزهای پیش و پس از انقلاب شکوهمند بهمن ۵۷ برخاندان پهلوی گذشت می‌کوشند یاد آن روزگار را زنده دارند و سخنانی ‌ دراثبات حقانیت آن را بر زبان آورند.                                                                                        

من دراین نوشتارخواهم کوشید که تحلیلی هرچند مختصر درباره‌ی آنچه پهلوی‌ها انجام دادند در مقایسه با آنچه در چهل ودوسال پس ازپایان کارآنان برکشورمان گذشته‌است انجام دهم.

انکارنمی توان کرد که آنچه درسال‌های پایانی پادشاهی دودمان پهلوی برکشورمان گذشت و سرانجام به خیزش انقلابی بهمن انجامید، پیش و بیش ازهرعامل دیگر، ازجمله تبلیغ و مداخله‌ی کشورهای دیگر، ضرورت زمان بود. اگرناراضی بودن مردم، دشواری شرایط زندگی، سروری نخبگان مالی و خانوادگی و عامل‌هایی دیگر ازاین قبیل زمینه‌ی خیزش انقلابی مردم را فراهم نمی‌ کرد، هیچ گونه تبلیغ، حمایت مالی و تسلیحاتی، و به طورکلی هیچ عامل خارجی نمی توانست موجب تهییج مردم به انجام دادن حرکت انقلابی شود. به عبارت دیگر، شرایط عینی و ذهنی انقلاب باید فراهم می‌شد تا امکان چنین حرکتی پدید‌آید. شرایط عینی آن خیزش این بود که مردم نمی‌خواستند نظام پادشاهی برآنان فرمانروا بماند و آن نظام نیزنمی‌توانست به حاکمیت خود بر مردم تداوم بخشد؛ و شرایط ذهنی‌اش نیزاین بود که وضعیت ذهنی و مجموعه‌ی باورداشت‌ها و انگیزه‌های مبتنی برآگاهی مردم آماده‌ی پذیرش انقلاب بود. آنچه بی‌تردید می‌توان ازاین تعریف‌ نتیجه‌گرفت این است که عامل خارجی تنها ممکن‌ بوده‌است به‌سان عاملی فرعی و جزئی در حرکت انقلابی به‌کار‌آید نه اینکه ایجادگرو عامل بالفعل آن باشد.

برپایه‌ی این تعریف‌ها می‌توان گفت که انقلاب شکوهمندِ بهمن ۵۷ ، پیش و بیش ازهرچیز برخاسته از اراده‌ی خلل‌ناپذیر توده های مردم ایران و نه ازتبلیغ و تحریک کشورهای دیگربود؛ و این نتیجه گیری به معنی بروز ضعف‌هایی جدّی در نظام شاهنشاهی، به‌ویژه پس ازکودتای ۲۸ امرداد ۳۲، به‌ویژه‌ درسالهای ۱۳۳۳ به بعد بود.

تردید نمی‌توان‌کرد که نظام شاهنشاهی، دردوره‌ی پادشاهی دودمان یهلوی، نقطه‌های قوّت وضعفی داشت؛ اما نقاط ضعف آن، به‌ویژه درسه سال پایانی‌، از نقطه های قوّت آن افزون‌تربود. ازنقطه‌های قوّت آن از پدیدآوردن راه‌های ارتباطی، صنایع سنگین، به‌ویژه ذوبِ آهن و ماشین‌سازی، اصلاحات ارضی هرچند نیمبند، سهیم کردن کارگران درسودِ کارخانه‌ها، ملی‌کردن جنگل‌ها و مراتع و آب‌ها، برابری حقوق زنان ومردان وقایل شدن حق رأی برای زنان، تصویب  قانو ن گسترش مالکیت واحدهای بزرگ تولیدی از راه سهیم کردن کارگران در سهام آن‌ها، برقرارکردن بیمه های اجتماعی همگانی، راه اندازی سپاه‌های دانش، بهداشت و ترویج وآبادانی درروستاها، گسترش و نوسازی فعالیت‌هایِ آموزشی، ترویج و گسترش آزادی‌های فردی، ازجمله آزادی مذهب، آزادی ارتباطات ناسیاسی، آزادی انتخاب موادغذایی و نوشیدنی‌ها، ترویج هنرها و آزادی‌های دینی وسکولاریسم، به معنی جدایی دین از سیاست، و مهم‌تر ازهمه‌ی این عامل‌ها کوشش در راستای افزایش بهای نفت و شش برابر شدن آن و بهسازی رابطه‌‌ی سیاسی با اتحاد شوروی که پس ازاین به پی‌آمد های منفی آن نیز در شرح نقطه های ضعف دوره ی پادشاهی محمد رضا شاه خواهم پرداخت… می‌توان نام برد. اجرای کامل این اصول و اصل‌های دیگر پیش‌بینی‌شده درجریان تحولات ششم بهمن سال ۴۱ ممکن بود موجب برداشتن گام‌هایی بلند درراستای تحقق بخشیدن به بهروزی و کامیابی مردم ایران شود؛ اما شوربختانه تشکیلاتی آن‌چنان که برپایه‌ی برتری و پیش‌دستی پیرامونیان و دست‌پروردگان محمد رضا شاه بنا شده ‌بود و پایه‌ی‌ بالفعل مردمی نداشت ممکن نبود بتواند به هدف‌هایی اینچنین جامه ی عمل بپوشاند.

ازنقطه های ضعف عمده‌ی آن نیز می توان از تسلط نخبگان “هزارفامیل” بر زندگی اقتصادی-اجتماعی، فرهنگی و سیاسی مردم، نبود آزادی‌ها و حزب‌ها و سازمان‌های سیاسی مردمی، به‌ویژه پس ازکودتای خونین ۲۸ امرداد ۱۳۳۲، سرنگون گردن حکومت ملی دکتر محمد مصدق و تسلط یافتن کنسرسیوم بین المللی نفت بر اقتصاد و سیاست و فرهنگ ایران پس از وقوع آن رخداد، به بارننشستن طرح‌های تحول ۶ بهمن ۱۳۴۱ به‌سبب آنچه پیش ازاین درباره‌ی ترکیب اجتماعی دولتیان گفتم و افزایش فاصله‌ی موجود میان درامد طبقه‌ها و قشر‌های دارا و ندار و شهری و روستایی، به سبب سیاست‌های اقتصادی نظام  پادشاهی که تأثیرهای منفی بنیانی در سرنگونی شاه داشت می‌توان یادکرد؛ همچنین می‌توان از دادن وام‌‌های کلان وبلندمدّت بانکی به صاحبان سرمایه‌های بزرگ تولیدی و دادن کمک هزینه به شهرنشینان، به رغم کم توجهی به شرایط زندگی روستانشیان پس از اجرای اصلاحات ارضی که به بروزکاستی درسطح زندگی آنان و مهاجرت کلان‌مقیاس‌شان به شهرها، به‌ویژه کلان‌شهرها و پایتخت انجامید؛ نبود آزادی‌های اجتماعی و فرهنگی، به سبب وجود امکان اثرگذاشتن آن درشیوه‌ی اداره‌ی فعالیت‌های دولتیّ می‌توان نام‌برد، ارتباط گسترده‌ی نظام شاهنشاهی با کشورهای امپریالیستی غرب درچارچوب پیمان سنتو (مرکزی) که تسلط آن کشورها برهمه‌ی پهنه‌های زندگی کشور را درپی‌داشت، و به فروپاشی نظام شاهنشاهی پس ازگام نهادن آن در راه استقلال نسبی ازآن‌ها، به ویژه در سال‌های پیش ازانقلاب بهمن، از راه ساختن افرون بر۶۰ کارخانه‌ی بزرگ تولیدی به کوشش اتحاد شوروی در ایران و بهبود نسبی روابط میان دو کشور، انجامید؛ چشمپوشی برفعالیت‌های مخالف مذهبی تا سال‌های دهه‌ی ۴۰ و سرکوب هواداران وفادار آیت اله خمینی، به‌ویژه از زمان انجام تظاهرات ۱۵ خرداد ۱۳۴۲ به بعد درایران که شیوه‌ی ‌تفکر حاکم بر آن‌ها درآن زمان هنوز مبانی مردمی قوی داشت؛ بروز دوره‌ی‌ رکود و انقباض شدید اقتصادی و پی‌آمدهای اقتصادی آن، به دلایلی که پیش از این به آن‌‌ها اشاره‌کردم، پس از دوره‌‌‎ی رشد سریع اقتصادی پیشین که درسال‌های دهه‌ی ۴۰ و نیز درسال‌های آغازین دهه‌ی ۱۳۵۰ رخ‌داده‌بود، کوشش شاه در نشست اویک برای افزایش بهای نفت در پاییزسال ۱۳۵۲که به بروزاختلاف‌های شدید میان شاه و حکومت کارتر انجامید و … نیز در این عرصه تأثیر بنیانی داشت.

بانو فرح و آقای رضا پهلوی اکنون می کوشند تا دوره‌ی پادشاهی محمد رضاشاه را دوره‌ای ‌طلایی در تاریخ ایران وانمود‌کنند؛ اما دانسته یا ندانسته چشم بر این واقعیت‌های آشکار برمی‌بندند و می‌کوشند که دوست‌داران خاندان پهلوی و تا آنجا که بتوانند مردم کشورمان را نیز با خود همراه کنند. ایشان همواره به نقطه های قوّت نظام شاهنشاهی، گاه نیز به نادرست، اشاره می‌کنند؛ اما کم‌تر نمونه‌هایی را          شاهد بوده ایم که به نقطه‌های ضعف آن نظام نیز بپردازند و انتقادی جدّی را متوجه آن بدانند.

حال به اظهارنظر آقای رضا پهلوی درباره‌ی آینده‌ کشورمان می‌پردازم:

او گفته است که آینده‌ی ایران را خود مردم باید تعیین کنند و اینکه سلطنت را بخواهند یا جمهوری را به آرای خود آنان وابسته‌است و من درباره‌ی این موضوع نظری ندارم؛ و به رأی آنان گردن            خوهم‌نهاد. ایشان گفته است که به تصمیم مردم ایران درباره‌ی آینده‌ی سیاسی خویش و نقش خود درآن نیز پایبند‌است.

اکنون به سال ۱۲۹۹، پس از کودتای رضاشاه بازمی‌گردم که او ابتدا به پیروی از الهام‌بخش حرکت خود مصطفی کمال پاشا (آتاتورک) ندای جمهوری‌خواهی سرداد؛ اما پس ازتثبیت موقعیت خود، به استبداد در چارچوب نظام سلطنتی مطلقه روکرد و با وجود اصلاحات درخور توجه در زمینه های زیربنایی اقتصادی مخوف‌ترین شکل استبداد سیاسی را برکشورحاکم کرد. جلوگیری از تشکیل یافتن حزب‌های سیاسی در کشور و سرکوب شدید هواداران نظام سوسیالیستی، ازجمله اعدام بیش‌تر اعضای گروه ۵۳ نفرو کشتن رهبر آن گروه، دکتر تقی ارانی درزیرشکنجه، ازنمونه های آشکار “جمهوری‌خواهی” رضا شاه بود.

سپس در سال ۱۳۲۰، محمدرضاشاه پهلوی درایران به تخت سلطنت نشست. در ۷ سال نخست سلطنت او فعالیت‌های حزبی آزاد بود و نشانه هایی اندک از سرکوب‌های شدید سیاسی در کشور دیده می‌شد؛ اما سال ۱۳۲۷ آغاز جلوگیری از فعالیت‌های حزبی با ممنوع‌کردن فعالیت حزب توده‌ی‌ایران بود که پس از آن نیز تا کودتای ۲۸ امرداد۱۳۳۲ و سرکوب خونین قیام مردم ایران ادامه‌یافت. درهمین مدت سرکوب خونین قیام افسران خراسان و فرقه‌‌ی دمکرات آذربایجان نیز رخ داد که با کشتارهایی خونین همراه بود. سرانجام، در آستانه‌ی انقلاب بهمن ۵۷، سرکوب قیام مردم درمیدان ژاله‌ی تهران در ۱۹ شهریور ۱۳۵۷ رخ داد که از رخدادهای اثرگزار درشروع انقلاب مردم ایران بود.

گمان من براین است که مقایسه‌ی کامل میان نقطه‌های قوّت و ضعف نظام شاهنشاهی در دوره‌ی پادشاهی دودمان پهلوی و نظام ج. الف هدفی بجا نیست؛ چون من پیش ازاین بارها درمقاله‌هایی جداگانه درباره‌اوضاع ج. الف به تفصیل شیوه‌های کنش‌وری ج. الف را شرح داده ام. اکنون می‌کوشم به تبیین مختصر تفاوت‌های موجود میان دو نظام بپردازم.

اصلاحاتی که رژیم شاه انجام داده بود و به گمان من نظام جمهوری اسلامی در خلاف جهت آن عمل کرده است به شرحی است که از این پس شرح می دهم:

برگرداندن نسبی روند اصلاحات ارضی نیمبند رژیم شاه برپایه‌ی‌اصول مذهبی مالکیت، 

بازگرداندن برخی از زمین‌ها، کوه‌ها و دامنه‌های آن‌ها و آب‌ها از دولت به مالکان خصوصی و موقوفات در زیرهمین عنوان،

بازگشت به برتری مردان برزنان و حقوق مردان برحقوق زنان در زیر همین عنوان،

بازگشت به آموزش سنتی درحدّی فراترازسلسله‌های سلطنتی پیش از دوره‌ی پهلوی با محتوای اسلامی و حذف برخی مقوله‌های امروزی از کتاب‌های درسی به جای نوسازی آموزش در نظام پیشین،

بازگرداندن آزادی‌های فردی به آداب سنتی پیشین،

درآمیختن دین و سیاست در زیرعنوان انقلاب اسامی،

بازگرداندن تمامتخواهی پیشین، این بار در زیر لوای ولایت مطلقه‌ی فقیه،

کاستی میزان تعرفه‌های گمرکی و ترویج فرهنگ مصرف که موجب کاستی درامدهای صادراتی ایران شده است و تنزل میزان کیفیت کالاهای تولید داخل که ازجمله در زمینه‌ی تولید خودرو به کاستی شمار مشتریان داخلی و خارجی انجامیده‌است و این صنایع را به ورشکستگی تهدیدمی‌کند،

و کاستی شمار خانواده‌های مشهور به هزار فامیل در دوره‌ی پادشاهی محمد رضا شاه به ۲۰۰ فامیل برتر در جمهوری اسلامی که همه‌ی پهنه‌های اقتصادی-اجتماعی، فرهنگی و سیاسی کشور را در یَدِ قدرت خود دارند.

درباره‌ی اقدام‌های مثبت نظام ج.الف در مقایسه با رژیم شاه نیز، صرف‌نظر از برخی پی‌آمدهای ناگوار آن‌ها می توان از کنش‌های درپی‌آمده یادکرد:

مخالفت همه جانبه با ایالات متحد که البته پِی‌آمدهای منفی خود، ازجمله تحریم‌های گسترده‌ی اقتصادی اثرگذاردر ورشکستگی اقتصادی، افزایش خشونت درمقیاس منطقه‌ای، ازجمله میان‌ ج.الف و همسایگان‌اش، شامل عربستان سعودی، امارات متحده‌ی عربی، کویت، بحرین و نیزمیان ایران و اسراییل را نیزدرپی‌داشته‌است،

کمک به نیروهای مستقل عربی همسایه، ازجمله درسوریه، لبنان، عراق، یمن و بحرین، که این‌یک نیز به نوبه‌ی‌ خود واکنش متقابل دولت‌های آن کشورها و نیز امپریالیسم غرب را درپی داشته، و در گسترش تحریم‌ها، شامل تحریم‌های تسلیحاتی اثربخش بوده‌است.

کاهش شدید مرگ و میر کودکان و بانوان باردار و افزایش امید به زندگی، تا سال‌های دهه‌۸۰،

افزایش شمار برندگان جایزه‌های المپیادهای علمی جهان،

افزایش درخور توجه کوشش‌ها در زمینه‌ی مبارزه با بی‌سوادی،

افزایش درخورتوجه شمار دانشجویان و دانش‌آموختگان  دانشگاه‌ها، ازجمله و به‌ویژه در زمینه‌ی پزشکی و …

اگربخواهم به مقایسه میان میزان اعدام‌های زمان سلطنت شاه و نظام ج.الف بپردازم لازم است به مقیاس ا در۱۳ یا چیزی نزدیک به ۱۸ درصد، برپایه‌ آمار دسترس‌پذیر، اشاره کنم.  به گمان من نسبتی که می توان میان امتیاز نظام شاهنشاهی و جمهوری اسلامی قایل شد نسبت ۳۰ تا ۳۵ درصد برای اولی و ۱۵ تا ۲۰ درصد برای دومی است که هر دو نسبت به امتیازهای نظام پیشرو و به راستی امروزی فاصله‌ی بسیار دارد وهیچ‌یک در حدی رضایت‌بخش که ما را از خواست روای برقراری نظامی پیشروبا امتیاز پذیرفتنی باز دارد نبوده و نیست. درمقایسه میان تلفات جنگ‌ها و درگیری‌های درون و برون مرزی میان دو نظام، با توجه به نبود آمار  دقیق درباره‌ی درگیری‌های ارتش شاه در خراسان شمالی، آذربایجان و کردستان ونبود درگیری‌های مرزی با کشورهای همسایه ونیز نبود آمارهای دقیق درباره‌ی درگیری‌های جمهوری اسلامی درهمان استان‌ها و بلوچستان و ترکمن صحرا وهمچنین در جنگ‌های یمن، سوریه، عراق، افغانستان، ترکیه و لبنان از یک‌سو و جنگ‌های ۸ساله،سال‌های در ۱۳۵۹-۱۳۶۷ که به کشته شدن ۲۵۰۰۰۰ تن از هم‌میهنان‌مان انجامید، ازسوی دیگرشاید بتوان نسبتی همانند میان کشتگان دو نظام از این رهگذر یا حتی با فاصله‌ای افزون‌ترازاعدام‌های دونظام یافت.                                                                             

البته، لازم است یادآورشوم که آنچه در اینجا راجع به کشتارهای درون و برون مرزی نوشتم تنها مقایسه‌ای کمّی در این پهنه را دربردارد واهمیت آن تنها درهمین حد است. اگر این فرض را بپذیریم که کشتن هرانسان همانند با کشتن همه‌ انسان‌هاست می‌توانیم چنین نتیجه‌گیری کنیم که این تفاوت میزان کشتاردر دو نظام، نسبت به نفسِ عمل، اهمیّت درجه دوم داشته‌است.

آنچه گفتم درحدّ آگاهی ویافته‌های شخصی من بود و بی تردین نقطه‌های قوّت و ضعف دیگر نیز در هر دو نظام وجود داشته است که فراتر از حدّ دانش من است؛ اما از مقایسه میان همین نقطه های قوّت و ضعف نیز می توان مقایسه‌‌ی نسبی میان آن دو به عمل آورد. به راحتی می توان دریافت که سهم هیچ یک ازاین دونظام در تاریخ ایران نمایشگر گام نهادن کشور در روند بهزیستی متناسب با جایگاه ومیزان ثروت‌های طبیعی و انسانی کشورمان نبوده و نیست.

ما آزموده‌ایم دراین عرصه بخت خویش. ما با آگاهی کامل پی‌آمدهای گذراز نظام شاهنشاهی به جمهوری ولایت فقیهی اسلامی را دریافته‌ایم و اکنون نباید و نمی‌توانیم گذر ناخودآگاهانه هرگونه نظام دیگر را، حتی با برتری نسبی در مقایسه با این نظام، برتابیم. حرکت ما به پیش لازم‌است با آگاهی کامل از مسیرپیشِ رو، با اتحاد کامل ملی و طبقاتی، و با انضباط و دوراندیشی کامل همراه باشد. مباد که گزینه‌ای فروتر از گزینه‌های پیشین را در تاریخ کشورمان شاهدشویم. امروز را دریابیم که فردا دیر‌است.

علی‌رضا جباری (آذرنگ)

۹/۹/۱۳۹۹(۲۰۲۰/۸/۳)

https://akhbar-rooz.com/?p=42063 لينک کوتاه

0 0 رای ها
امتیازدهی به مقاله
اشتراک در
اطلاع از
guest

2 نظرات
تازه‌ترین
قدیمی‌ترین بیشترین رأی
بازخورد (Feedback) های اینلاین
مشاهده همه دیدگاه ها
کیا
کیا
3 سال قبل

“افزایش شمار برندگان جایزه‌های المپیادهای علمی جهان،

افزایش درخور توجه کوشش‌ها در زمینه‌ی مبارزه با بی‌سوادی،”

در بررسی نکات مثبت جمهوری اسلامی ،آنطور که من از این نوشته برداشت کردم کمی اغراق شده است !
تولید دانشگاه های ولایی با رشته های دستکاری شده اسلامی ،کیفیت علمی را نتنها پایین آورده است ،بلکه به یک دستگاه تولید چاپ مدرک معتبر واختصاصی دکترا شده است و این در چهل سال بیسوادی علمی را ترویج داده است
کدام پیشرفت علمی!؟
اگر ایرانیانی در خارج کشور به مقاماتی و یا تحصیلاتی با همت خود رسیده اند را نباید به حساب حکومت داشت!

فرهاد عاصمی
3 سال قبل

مقاله از نظر حجم و دقت در داده ها و تفسیر آن ها و توصیف شرایط گذشته و حال بی تردید موفق است.
کمبود آن، ارایه نکردن جایگزین ضروری- تاریخیِ اقتصادی- اجتماعی برای شرایط کنونی، موضع گیری برای نیروی تاریخی تحول های انقلابی در ایران و متحدان نزدیک و دور آن است.

خبر اول سايت

آخرين مطالب سايت

مطالب پربيننده روز


2
0
افکار شما را دوست داریم، لطفا نظر دهید.x