سه شنبه ۴ اردیبهشت ۱۴۰۳

سه شنبه ۴ اردیبهشت ۱۴۰۳

قصه آدم اول، عشق به قلمرو ممنوعه آلبر کامو؛ بدون فوتبال، جهان بی‌روح است

نازک بین: جورج اورول،درباره فوتبال گفته: در سال‌های جنگ، فوتبال بیش از هر چیز دیگری زندگی را برای بیکاران قابل تحمل کرده بود. آلبر کامو نیز اظهار کرده: هر چیزی که درباره سیرت انسان می‌دانم از فوتبال بازی کردن یاد گرفتم. جمله‌های ساده‌تری نیز وجود دارد. کوین کیگان یک بار گفت: سخت‌ترین کار پیدا کردن جایگزین برای فوتبال است چون چیزی نمی‌تواند جایگزینش شود. فوتبال در جای دیگری همچون شعر برای آلفردو دی استفانو می‌شود. مهاجم پیشین رئال مادرید در مقدمه یک کتاب زیبا درباره فوتبال نوشت: یک بازی بدون گل مانند یک‌شنبه بدون آفتاب است.

Albert Camus: is the goalkeeper the ultimate outsider?

اریک کانتونا، اسطوره منچستر یونایتد در هنگام دریافت جایزه ریاست فیفا سخنرانی عجیبی کرده بود  که باعث شگفتی همگان شد. او این جایزه را به دلیل دوران بازی درخشان، و همچنین کارهای خیریه‌اش از الکساندر چفرین، رییس یوفا دریافت کرد. اکثر افراد حاضر در مراسم کت و شلوار پوشیده بودند، اما کانتونا در حالی به صحنه پای گذاشت که کلاه لبه‌داری به سر گذاشته  و پیراهن قرمزی پوشیده بود.

کانتونا  که پس از کنار گذاشتن فوتبال بازیگر سینما شد، از شاه لیر شکسپیر نقل قول کرد و گفت: «ما برای بزرگان، همچون مگسان برای کودکان سرکشیم. آنان ما را برای تفریح (ورزش) می‌کشند. به‌زودی علم نه‌تنها می‌تواند مانع پیری سلول‌ها شود، بلکه می‌تواند سلول‌ها را جاودان کند. پس تنها تصادف‌ها، جرایم، و جنگ‌ها ما را می‌کشند. اما متاسفانه، جرایم و جنگ‌ها چندبرابر خواهند شد. من عاشق فوتبالم. ممنونم.»

در میان هنرمندان و نویسندگان بزرگ جهان نام آلبر کامو زینت بخش میدانهای فوتبال و سکوهای آنها است. نویسنده ای که با فوتبال زاده شد و به فوتبال عشق ورزید. در مطلب بیش روی نگاهی به زندگی نویسنده بزرگ و برنده جایزه نوبل ادبیات از دریچه فوتبال می اندازیم. در این پردازش از مطلب زینب کاظم‌خواه، در فرهنگ امروز، نیز بهره گرفته شده است. بخوانیم:

«کودک الجزایری در فقر مطلق بزرگ می‌شود، همراه با مادربزرگ و مادرش در آپارتمانی کوچک و اجاره‌ای زندگی می‌کرد. آپارتمانی با سه اتاق خالی و دوغاب آهک زده شده، ‌بدون هیچ وسیله راحتی، ‌یک میز ناهارخوری، یک رومیزی مشمعی و پنج صندلی.» این تمام زندگی آلبر کامو در کودکی‌اش بود، کودکی که برای بازی فوتبال جان می‌داد. او در میدان تفریح و ورزش و در عرصه فوتبال پادشاهی می‌کرد، بازی‌ای که مادربزرگ سخت‌گیرش او را از آن منع کرده بود، اما با این‌ وجود او بی‌توجه بازی می‌کرد. ممنوعیت در کتاب کودکی او جایی نداشت و به خاطر عشقش به این بازی، شلاق‌های بعدش را به جان می‌خرید. مادربزرگ برایش کفش‌هایی ساق‌دار می‌خرید و برای اینکه عمر کفش‌ها بیشتر شود. می‌داد تختش را میخ‌های چوبی بکوبند؛ این کار باعث می‌شد عمر کفش بیشتر شود و اما در عین حال میخ‌ها بعد از هر بازی زودتر ساییده شوند.

مادربزرگش فوتبال را برایش قدغن کرده تا کفش‌هایش را خراب نکند. کاموها آدم‌های خیلی فقیری‌اند. مادربزرگ آلبر کفش‌های بزرگی برایش خریده. او شب به شب کفی کفش‌ها را کنترل می‌کند. هر وقت آثار استهلاک جدیدی در آنها کشف کند، آلبر تنبیه می‌شود. با این وجود او به اینکه مادربزرگش فوتبال را ممنوع کرده، اعتنایی نمی‌کند.مادربزرگ سخت‌گیر هر شب کف کفش‌ها را وارسی می‌کرد، مثل اسبی که نعل‌هایش هر شب وارسی می‌شد و اگر اثری از ساییدگی بود، شلاق در انتظار آلبر کوچک بود.

١۴ ساله بود که دروازه‌بان تیم فوتبال مدرسه‌اش شد و راهش را آنقدر ادامه داد تا اولین لخته‌های خون را در سرفه‌اش دید، می‌توان تصور کرد که کاموی پوچگرا با دیدن آن لخته‌ها چه حالی داشته است. «اولین لخته‌های خون را دید احساس پوچی سراغش آمد و بیماری ریوی دنیا را برای آلبر کامویی که شاید دوست داشت فوتبالیست شود منهدم کرد.» بازی‌ای که قرار بود عشق سال‌های بسیار باشد. خودش در کتاب «آدم اول» برای اولین‌بار درباره عشقش به فوتبال نوشته است؛ کتابی که دست‌نوشته‌های ناقص آن بعد از مرگ تراژیکش،یعنی تصادف با اتومبیل، پیدا و منتشر شد.

کامو، نه‌تنها در انشا، بلکه در بازی تیمی هم تک است. او این‌گونه «توجه و احترام» هم‌شاگردی‌های درشت‌هیکل‌تر را که معمولا به او «نیم وجبی» می‌گویند، جلب می‌کند. فوتبال، کاموی نوجوان را خوشبخت می‌کند. وقتی او با توپ حمله می‌کرد تا پشت سر هم یک درخت و یک بازیکن حریف را از پیش رو بردارد، حس می‌کرد پادشاه حیاط و زندگی است. اما در اصل، فوتبال برای این پسربچه ده‌ساله «قلمرو ممنوعه» است.

کامو اولین بازی‌اش را سال ۱۹۲۳ در حیاط مدرسه انجام می‌دهد. او یک بازیکن فرز و با مهارت است، یک استاد دریبل. توپ دوست اوست. کامو در زمان اتوبیوگرافیک «آدم اول» که مرگ امان اتمام‌اش را نداد، از کشف فوتبال می‌نویسد که «قرار بود عشق سال‌های بسیار باشد.» در زنگ تفریح سر ظهر، ۶۰ دقیقه فرصت است برای یک مسابقه در حیاط سیمانی مدرسه که دالان‌هایی با ستون‌های پت‌وپهن احاطه‌اش کرده‌اند. دانش‌آموزان – بدون «خرخوان‌ها و بچه مثبت‌ها» – تیم تشکیل می‌دهند. دروازه‌بان‌ها هر کدام دو ستون را به عنوان تیرهای دروازه خود اعلام می‌کنند. «بدون داور. و به محض سوت آغاز، داد و فریاد و بدو بدو شروع می­شد.»کامو نمی‌تواند در برابر «آوازه جذابیت بازی مورد علاقه­اش» طاقت بیاورد. حتی بازی­های قهرمانی تیم بزرگسالان هم او را وسوسه می‌کند. او هر سکه‌اش را برای ورود به استادیوم پس‌انداز می‌کند، یا از لای نرده‌ها یواشکی به استادیوم می‌رود بدون اینکه پولی پرداخت کند.آلبرکامو به عنوان یک بازیکن فوتبال خیابانی هر جایی به او بگویند، درجا و بدون تردید بازی می‌کند. در تیم‌های ترکیب‌شده از بچه‌های عرب و بچه‌های فرانسوی که به یک توپ وصله پینه شده از لباس‌های ژنده لگد می‌زنند. اما او از طرفی می‌خواهد شماره یک هم باشد. در ۱۴ سالگی به عنوان دروازه‌بان تیم مدرسه انتخاب می‌شود. استاد دریبل به گذشته پیوسته است و دوران کودکی به سر آمده.چرا کامو دروازه‌بان شد؟ سر این موضوع بین صاحبنظران اختلاف است. ادواردو گالئانو، نویسنده اروگوئه‌ای گمان می‌کند کامو نمی‌خواست کفش‌هایش را خراب کند، برای همین دروازه‌بان شد تا زیاد ندود. هربرت لوتمن، نویسنده بیوگرافی آلبر کامو می‌نویسد در بچگی آنقدر نحیف و کوچک بوده که هم‌تیمی‌هایش برای محافظت او را درون دروازه می‌گذاشتند. پاتریک مک‌کارتی، نویسنده کتاب «کامو: بیگانه»، بُعد دلاورانه دروازه‌بانی را برجسته می‌کند که داوطلبانه و بیگانه است و «نسبت به هر بازیکن دیگری کمتر جزیی از تیم.» احتمالا کامو هم از همین خوشش آمده.

روژه گرنیه، نویسنده و روزنامه‌نگار فرانسوی توضیح دیگری دارد: «شاید چون دروازه آدم را یاد صحنه می‌اندازد و دروازه‌بان توی آن احساس می‌کند که مثل هنرپیشه است.» این به طور تلویحی اشاره‌ای است به عشق و علاقه آینده کامو به تئاتر. احتمالا کامو خود را به عنوان «کارگردان» سایر بازیکنان می‌داند. به عنوان دروازه‌بان، او بر زمین بازی مشرف است، دفاع را سازماندهی و توپ را پخش می‌کند. اگرچه او بازی‌ساز نیست اما آخرین مرجع، برای تعیین سرنوشت یک شوت یا ضربه سر است.

Never trust a marxist in football !

فوتبال برای آلبر کامو، برنده جایزه نوبل ادبیات، ماجراجویی دسته‌جمعی گروهی از مردان بود که ساده‌ترین و بهترین بازی جهان را بازی می‌کنند. برای او فوتبال «تنها درس اخلاق» بود. برادری، همبستگی، روحیه جنگندگی، قاطعیت، همه اینها را درون زمین آموخت. کامو به اثر تربیتی فوتبال اعتقاد داشت. او یاد گرفت که فروتنانه پیروز شود و با متانت ببازد اما بیش از هر چیز او در فوتبال ارزش زندگی گروهی را کشف کرد. بدون فوتبال، از نظر کامو، جهان بی‌روح است، چه بسا بی‌رحم.

یک باشگاه در رومانی به دلیل مسخره بازی منحل شد

به گزارش طرفداری و به نقل از امانوئل روشو، فوتبال رومانی نیز با اتفاقات عجیبی مواجه می شود که بعضاً شاهد مواردی مشابه در کشورمان نیز هستیم.باشگاه میناور بایا ماره رومانی در مجموع دو دیدار رفت و برگشت مقابل باشگاه کومونا رچا با تساوی ۳-۳ متوقف شد و در ضربات پنالتی مغلوب حریف شد، تا از راهیابی به دسته دوم کشور رومانی باز بماند. پس از این بازی باشگاه میناور بایا ماره منحل شد به دلیل اینکه باعث خجالت و تمسخر مردم شهر بایا ماره شده است.شهردار شهر پس از این شکست در صفحه فیسبوکش نوشت:

اول از همه می خواستم از همه کسانی که در تیم فوتبال بایا موره باعث سرگرمی ما شدند تشکر کنم، اما در پایان متوجه می شوید که خودتان را مسخره کرده اید. من تضمین می کنم چنین احساسی داشته باشید. از این لحظه تیم فوتبال بایا موره منحل خواهد شد.باشگاه بایا ماره در فصل ۱۹۸۲/۸۳ در جام در جام اروپا حضور داشت و مقابل رئال مادرید نیز به میدان رفت و حتی توانست این تیم را با نتیجه بدون گل در دیدار رفت متوقف کند، هر چند در دیدار برگشت با نتیجه ۵-۲ مغلوب شد و از دور رقابت ها کنار رفت.

لایپزیک ۲ آتلیتکو مادرید ۱

در جریان بازی بین دو تیم لایپزیش و اتلتیکو مادرید برخورد وحشتناکی بین دو بازیکن شکل گرفت. دیدار دو تیم تا پایان نیمه اول بسیار پر برخورد دنبال شده است. تا جایی که در دقیقه ۳۵ بازی مارتین هالستنبرگ و استفان ساویچ روی یک درگیری هوایی سربه‌سر شدند که باعث شد صحنه خطرناکی رقم بخورتصاویر اولیه نشان داد که ساویچ دچار خونریزی شدیدی شده و شاید نتواند به بازی ادامه دهد اما بعد از ورود تیم پزشکی اتلتیکو و درمان سر مصدوم این بازیکن او به بازی برگشت تا خطر از بیخ گوش این مدافع مونتنگرویی گذشته باشد؛ هالستنبرگ نیز در این برخورد مشکل چندانی پیدا نکرد. لایپزیک در نیمه دوم و در دقیقه ۵۲ بازی توانست دروازه مادریدی ها را باز کند و یک بر صفر بیش افتاد.بعد از این گل  فشار آتلیتکو مادرید روی دروازه حریف آلمانی اش زیاد شد و در دقیقه ۷۲ سرانجام موفق شدند بازی را به تساوی بکشانند و نتیجه در این دقیقه یک بر یک شد. در دقیقه ۸۸ روی یک حمله نه چندان جدی شوت بازیکن لایپزیک به مدافع آتلیتکو برخورد کرد و با تغییر جهت در مسیر دروازه بان گل دوم وارد دروازه تیم اسپانیائی شد.

هشت دقیقه وقت اضافه نیز با فشار بازیکنان آتلیتکو مادرید روبرو بود ولی سرانجام با سوت داور صعود لایپزیک و حذف آتلیتکو مادرید در این رقابتها اعلام شد.

https://akhbar-rooz.com/?p=43261 لينک کوتاه

0 0 رای ها
امتیازدهی به مقاله
اشتراک در
اطلاع از
guest

0 نظرات
بازخورد (Feedback) های اینلاین
مشاهده همه دیدگاه ها

خبر اول سايت

آخرين مطالب سايت

مطالب پربيننده روز


0
افکار شما را دوست داریم، لطفا نظر دهید.x