شنبه ۱ اردیبهشت ۱۴۰۳

شنبه ۱ اردیبهشت ۱۴۰۳

چگونه می‌توان شرایط تحقق تحول انقلابی را در ایران تدارک دید؟- فرهاد عاصمی

رفیق گرامی کیا در ابرازنظر به مقاله ی نگرشی به «یاداشت سیاسی اخبارروز» که در اخبارروز نیز انتشار یافت، پرسشی اساسی و گره ای را برای بحث درباره ی تغییرات بنیادین در پیش در ایران مطرح می سازد. او با اشاره به سرشت جنایتکارانه و غارتگرانه حاکمان ج ا به ابراز نگرانی در این باره می‌پردازد که چنانچه در ایران تغییر «مسالمت آمیز» عملی گردد، امکان بقای عناصری از حاکمیت کنونی در حاکمیت آینده و خطر ادامه وضع کنونی به صورت دیگری در ایران وجود خواهد داشت. به نظر او بدون یک «انقلاب عمیق راهی دیگر در افق دیده نمی شود»!

رفیق کیا در پایان پرسش پر اهمیت خود را درباره ی چگونگی «تدارک تغییر عمیق انقلابی» مطرح می سازد.

ابرازنظر پر مضمون و پر سوی رفیق گرامی کیا، پیچیدگی شرایط حاکم بر ایران را نشان می دهد. پیچیدگی ای که نه تنها گروه‌های مختلف از طیف چپ سردرگم سهل انگارانه از کنار آن می گذرند، بلکه همچنین «جناح راست» در رهبری کنونی حزب توده ایران نیز تصور روشنی درباره ی این پیچیدگی ندارد. بیش از این، «جناح راست» با ساده نگری مجرمانه به شرایط حاکم بر ایران و مصمم بودن طبقات حاکم برای مقاومت در برابر خواست مردم و طبقه ی کارگر ایران که روزانه با احکام جابرانه شلاق، زندان و مرگ به نمایش می گذارد، تنها به راه حل‌های ساده و مکانیکی می اندیشد.

نگرشی که در آن واقعیت نبرد طبقاتی در جامعه جایی ندارد. نقش نبرد طبقاتی برای تغییرات ضروری مورد توجه قرار نمی گیرد. خواست های مطرح شده در «پراتیک انقلابی» زحمتکشان کارپایه ی اندیشه سیاسی را برای یافتن شعارها و برنامه‌های انقلابی روز تشکیل نمی دهد.

جریان سردرگم «جناح راست» در رهبری کنونی حزب توده ایران، نه تنها پیچیدگی دیالکتیک نبرد طبقاتی را در ایران مورد توجه قرار نمی دهد، بلکه بیش از آن با ساده نگری می‌کوشد «برنامه حداقل مشترک» را به پرچم مبارزه ی ضد دیکتاتوری در ایران بدل سازد. این پنداشت بر اندیشه ی «جناح راست» حاکم است که گذار از دیکتاتوری نبردی ریاضی است و نه دیالکتیکی. می‌توان با یافتن یک برنامه حداقل مشترک با همه ی مبارزان دمکرات و میهن دوست، که در آن بخشی از حاکمیت کنونی نیز شرکت دارند، به طور مسالمت آمیز به دیکتاتوری پایان داد! این اندیشه ی مکانیکی- ریاضی، اصل ریاضی را در علوم دقیقه، دو به اضافه دو، می‌شود چهار، مجرمانه جایگزین دیالکتیک نبرد طبقاتی در جامعه می کند.

این محاسبه و پنداشت تقلیل گرایانه و غیردیالکتیکی که «جناح راست» می‌خواهد آن را جانشین برنامه ی حداقل کارگری حزب توده ایران کند، به راحتی و سهل انگارانه اندیشه و بررسی دیالکتیکی شرایط پیچیده ی کنونی را برای یافتن راه حل انقلابی از سیاست حزب توده ایران حذف می کند. کوششی که یک تجربه ی اسف انگیز و انزوای سی ساله ی موضع انقلابی حزب توده ایران را نزد مبارزان به همراه داشته است و پایه ریخته است.

غیردیالکتیکی بودن اندیشه ی «جناح راست» در رهبری کنونی حزب توده ایران و سردرگمی طیف چپ ایران ولی به معنای ضرورت نفی امکان تغییرات مسالمت آمیز در ایران نیست.

شکل گذار از دیکتاتوری حاکم ولایی که شکل دیکتاتوری سرمایه داری وابسته به اقتصاد جهانی امپریالیستی در ایران کنونی است، که با شیوه ی داعش گونه و فاشیست مابانه حاکمیت جنایتکارترین و غارتگرانه ترین لایه سرمایه داران حاکم به شیوه ی روزانه حکومتی آن بدل شده است، از پیش قابل پیش‌بینی نیست. نباید مطلق گرانه آن را مسالمت آمیز و یا قهرآمیز  پنداشت، پذیرفت و یا امکان دیگر را نفی نمود.

به منظور درک پیچیدگی و ظرافت استه تیک دیالکتیک نبرد طبقاتی به منظور تغییرات بنیادین در ایران که گذار از دیکتاتوری ولایی گام نخست آن است، آن بخش پایانی پرسش رفیق گرامی کیا پر اهمیت است که این گذار انقلابی را چگونه باید ممکن ساخت؟ بحث و بررسی باید از این نقطه ی اتکا آغاز شود.

شکل گذار انقلابی را تناسب قوای لحظه ی تاریخی در نبرد طبقاتی و عوامل بسیار دیگر تعیین می کند.

زحمتکشان خواستار گذار مسالمت آمیز هستند، تعیین کننده برای شکل گذار ولی شکل و مضمون مقاومت نیروهای ارتجامی و کهن است که از وزن عمده در بروز شکل گذار برخوردار می شود. زحمتکشان باید خود را برای بدترین شرایط آماده کنند. به سخنی دیگر به وسیع‌ترین درجه ممکن تجهیز و سازماندهی نیروهای خود و متحدان نزدیک و دور خود تا به درون لایه‌هایی از حاکمیت دست یابند. متناسب با توانایی برای تجهیر و سازماندهی زحمتکشان و متحدان نزدیک آن، می‌تواند نقش قاطعیت قدرت انقلابی خطر دشمن طبقاتی حاکم را تقلیل دهد. اهمیت پرسش طرح شده، در درک و کوشش برای ایجاد چنین تناسب قوا برای تغییرات انقلابی است!

ولی باید همیشه با حضور بقایای نیروی کهن در جبهه ضد دیکتاتوری و در جامعه اندیشید. نیرویی که خواهد کوشید بنا به منافع طبقاتی خود به ترمز تغییرات انقلابی بدل گردد و به انحراف آن‌ها دست یابد. باید نسبت به متحدان خارجی ارتجاع داخلی و امکان توطئه های امپریالیستی با حساسیتِ هوشمندانه نگریست و برخورد نمود. تجربه ی انقلاب بهمن در این زمینه تجربه‌ای سنگین و دردناک است.

ارزیابی درست حزب توده ایران در تعریف «جبهه ی گسترده ضد دیکتاتوری» که می‌تواند و باید مورد توجه قرار بگیرد، تعریفی دقیق و همه جانبه را از پدیده ی گذار تشکیل می دهد. در آن سرشت دمکراتیک- مردمی و همچنین ضد امپریالیستی- ملی در جبهه ی ضد دیکتاتوری، بخش‌های جداناپذیری را تشکیل می دهد. نمی‌توان تقلیل گرایانه سرشت «دمکراتیک- مردمی» را مطلق نمود که «جناح راست» در رهبری کنونی و طیف چپ سردرگم ایران می پندارد، و یا سرشت «ضد امپریالیستی- ملی» را که چپ روان تنها راه حل ارزیابی می کنند، مطلق ساخت. باید راه پیچیده و طولانی نبرد طبقاتی را برای تدارک گذار انقلابی از شرایط کنونی با صبر و حوصله ی انقلابی و پیگیرانه ادامه داد و تدارک دید!

بر این پایه است، که همانطور که در ابرازنظر به پرسش نیز بیان شد، باید سه عرصه را در نبرد طبقاتی امروز در ایران به پیش برد و تقویت نمود. کوشش انقلابی ای که قادر خواهد بود با تغییر تناسب نیروها در جامعه، شرایط گذار انقلابی را ایجاد و نهایتاً بازگشت دیکتاتوری سرمایه در هر شکل آن را ناممکن و مسدود سازد. نبردی که بدون جلب متحدان نزدیک و دور در نبرد دمکراتیک- اتحادی و ضد امپریالیستی- ملی ممکن نخواهد شد.

سه عرصه ی عمده نبرد عبارتند از:

اول- تعریف نظری آنچه که باید دستاورد نبرد رهایی بخش کنونی در ایران باشد. پاسخ به این پرسش که چگونه می خواهیم زندگی کنیم؟

دوم- نیروی اصلی تغییر کدام نیروی اجتماعی است؟ با توجه به تجربه ی دویست سال گذشته، تنها طبقه ی کارگر ایران از رسالت تاریخی و توان تاریخی برخوردار است، جایگزین دمکراتیک- مردمی و ضد امپریالیست- ملی را برای نظام سرمایه داری وابسته ی کنونی ارایه دهد، ضرورت تاریخی آن را مستدل سازد و برای تدارک ذهنی توده های زحمتکش و کلیه مردم میهن ما که زنان و خلق های ایران محروم ترین آن ها هستند، برزمد.

سوم- سازماندهی هوشمندانه و گام به گام تشکیلات مبارزان طبقه ی کارگر ایران و متحدان نزدیک و دور آن را به ثمر برساند.

اول- تعریف نظریِ نبرد رهایی بخش- چگونه می‌خواهیم زندگی کنیم؟

یافتن تعریف نظری- تئوریک مشترک بر سر مضمون تغییرات انقلابی در پیش، به معنای یافتن و ارایه ی تعریف مرحله ی رشد اقتصادی- اجتماعی در ایران است. حزب توده ایران آن را مرحله ی ملی- دمکراتیک انقلاب ارزیابی و تعریف می کند.

در این مرحله باید نیاز ضروری- تاریخی دویست ساله ی جامعه ی ایرانی پاسخ نهایی و پیروزمند خود را بیابد. نیازی که نیاز به دمکراسی و قانونمداری دمکراتیک و در خدمت وسیع‌ترین لایه‌های اجتماعی از یک سو، و پایان دادن به نفوذ نواستعماری امپریالیسم را بر سرنوشت ایران از سوی دیگر، در برمی گیرد.

نکته مرکزی در تعریف علمی- انقلابی مرحله ی فرازمندی جامعه ی ایرانی در مرحله ی کنونی، این نکته است که دو عنصر «مردمی- دمکراتیک» و «ملی- ضد امپریالیستی» در آن یک جمع عددی و آماری و ریاضی را تشکیل نمی‌دهد که طیف چپ سردرگم در ایران و همچنین «جناح راست» در رهبری کنونی حزب توده ایران می پندارد.

بهم تنیدگی و بهم پیوستگی دو عنصر دمکراتیک و ملی، ناشی از دیالکتیک پیچیده «انسامبل» شرایط نبرد طبقاتی در جامعه است. در آن شرایط نبرد طبقاتی از بالا و از پایین توامان مؤثر هستند. از این رو پاسخ دیالکتیکی به پیچیدگی شرایط نبرد طبقاتی، پاسخی پرتوقع  و نه ساده است. بدون توجه به مضمون تاریخی- ضروری وحدت دو عنصر دمکراتیک- مردمی و ضد امپریالیستی- ملی، این دیالکتیک و وظیفه ی های ما در برابر آن قابل درک نیست و درستی آن را نمی‌توان به ثبوت رساند.

پذیرش جمع مکانیکی برای این دو عنصر و این پنداشت که هر کدام گامی مستقل را تشکیل می‌دهند که گویا می‌توان به آن  فاز به فاز دست یافت، به سخنی دیگر، با گذار از دیکتاتوری بدون پاسخ به موضع ضد امپریالیستی اقتصاد گویا می‌توان سپس به پاسخ برای پرسش های دیگر پرداخت، بازتاب همان نگرانی اصلی است که رفیق کیا با توجه به تجربه ی گذشته در ایران ابراز می‌دارد که آثار آن در برداشت طیف چپ ایران و همچنین «جناح راست» در رهبری کنونی حزب توده ایران حاکم است.

برای این نیروها «مخرج مشترک» و یا «برنامه حداقل مشترک»، آگاهانه به خواست برپایی «جمهوری سکولار دمکراتیک» محدود می شود. برنامه ی ذهنگرا و خام و هضم فکری نشده‌ای که سی سال است به برپایی جبهه ضد دیکتاتوری نیانجامیده است.

ناکامی سیاست سی ساله ی چپ سردرگم و «جناح راست» در رهبری کنونی حزب توده ایران ناشی از این واقعیت است که شعار و «برنامه ی حداقل جمهوری سکولار دمکراتیک» پاسخگوی نیاز زحمتکشان یدی و فکری در ایران نیست، به طور عینی حربه تجهیز و سازماندهی آن‌ها را تشکیل نمی دهد. در نبرد طبقاتی جاری، در «پراتیک انقلابی» زحمتکشان جایی ندارد. برای آن‌ها «کار، نان، آزادی» مضمونی واحد و کلیتی تجزیه ناپذیر را تشکیل می دهد.

شعار نیروهای سردرگم تنها به درد پر کردن فضای نشست های پرطمطراق و بی حاصلی می‌خورد که اکنون بیش از سه دهه توسط طیف سردرگم چپ و جمهوری خواه به نمایش گذاشته شده است.

تعریف مرحله ی ملی- دمکراتیک، یک تعریف دیالکتیکی است!

دسترسی به آن، تنها با ایجاد شرایط برای کلیت آن ممکن می گردد. زیرا تنها با طرح ضرورت تاریخی این کلیت است که می‌توان تجهیز و سازماندهی طبقه ی کارگر و متحدان نزدیک و دور آن را با موفقیت به ثمر رساند و عملی نمود. امری که پاسخ است به پرسش درباره ی کدام نیرویی تاریخی است که باید در شرایط کنونی در ایران، منطقه و جهان، نیاز تاریخی دویست ساله ی مردم میهن ما را به سرانجام برساند و شرایط عینی رشد و بالندگی اقتصادی- اجتماعی را در ایران ایجاد سازد؟

لذا طرح پرسش درباره ی «چگونه می‌خواهیم زندگی کنیم»، بخش جدایی ناپذیری را در شناخت وظیفه ی پیش رو در این عرصه مبارزاتی تشکیل می دهد.

هسته ی مرکزی پرسش درباره ی آنچه که می‌خواهیم پایه ریزی کنیم که می‌خواهیم در فاز پس از دیکتاتوری به آن تحقق بخشیم، پاسخ به جهت گیری اقتصادی- اجتماعی در ایران است. پاسخ به این پرسش است که آیا باید از نظام سرمایه داری گذشت؟ به این منظور باید کدام اقتصاد سیاسی را پیش رو نهاد و کوشید آن را با توجه به امکان ها، ثروت‌های ملی و توان بالای کارشناسانه در ایران از طریق یک برنامه‌ی اقتصاد ملی به واقعیت بدل نمود؟

بحث درباره ی مضمون اقتصاد سیاسی ملی- دمکراتیک فرازمندی جامعه ی ایرانی، بحث  عمده‌ای است که بدون به ثمر رسیدن هشیارانه آن، عرصه نظری- تئوریک مبارزه ی در پیش رو پاسخ اصلی و نهایی نخواهد یافت. سردرگمی طیف چپ ایران ادامه خواهد یافت و این خطر وجود دارد که «جناح راست» در رهبری کنونی حزب توده ایران با ادامه ی غیرانتقادی سیاست سی ساله خود، انزوای حزب طبقه ی کارگر را طولانی تر سازد.

مضمون اقتصاد سیاسی ملی- دمکراتیک را برای مرحله ی انقلاب ایران باید به طور وسیع و همه جانبه توضیح داد و درستی آن را مستدل کرد. عمل به این وظیفه در سطور کنونی سخن را به درازا می کشاند. به آن به طور مجزا پرداخته خواهد شد. تنها اشاره شود که در این اقتصاد سیاسی برای مرحله گذار از سرمایه داری به سوسیالیسم، که تجربه سال‌های اخیر سرشت و خصلت آن را به عنوان یک مرحله تام و تمام تاریخی نشان داده است و به ثبوت رسانده است، همراه است با برشی میان روبنا و زیربنای جامعه.

در تجربه ی در جریان در جمهوری خلق چین، که آن را «سوسیالیسم چینی» نام گذاشته اند، اشکال مالکیت متفاوت و ازجمله خصوصی و مبتنی بر نوآوری وجود دارد. ولی می‌تواند تنها در چارچوب برنامه ی اقتصاد ملی و برای تحقق آن از حرکت و آزادی عمل برخوردار باشد. باید به نیازهای برنامه تنظیم شده و زمانبدی شده مرکزی پاسخگو باشد.

مالکیت بر زمین، مالکیتی عمومی است. مالکیت خصوصی و انواع قدیمی تر آن – مانند وقف –  بر زمین وجود ندارد. بخش عمده ی اقتصاد، به ویژه در بخش نیازهای اولیه جامعه، بخش عمومی- دولتی اقتصاد را تشکیل می دهد. اعتبارهای مالی و کمک به شرکت ها خصوصی، با شرکت سهم عمومی در آن همراه است. و ویژه گی هایی دیگر.

گرچه شیوه ی تولید سرمایه داری در اقتصاد سیاسی ملی- دمکراتیک هنوز نقش در تولید مواهب ایفا می‌سازد و ثروتمند شدن گناه نیست و ممنوع نمی باشد، ولی مالکیت خصوصی بر ابزارتولید تنها تحت رهبری عام در برنامه اقتصاد ملی، فعال است. شعار در مرحله نخست رشد سوسیالیستی که بانیان سوسیالیسم علمی مطرح ساختند، یعنی بهره بردن از موهبات مادی و معنوی تولید شده در جامعه به نسبت سهم شرکت در تولید آن، در این مرحله ی گذار ملی- دمکراتیک در رشد اقتصادی- اجتماعی و فرهنگی تنها بر پایه زمان کار فرد تعیین نمی شود. نوآوری و ابتکار خلاقانه در تولید و خدمات نیز از سهمی از ثروت ایجاد شده برخوردار است. ولی قدرت سیاسی تنها در دست جبهه متحد خلق است.

در جمهوری خلق چین، رهبری این جبهه را حزب کمونیست چین در اختیار دارد.

تعریف کوتاه ارایه شده از اقتصاد سیاسی ملی- دمکراتیک که به طور مجزا باید بیش تر شکافته شود، با هیچ یک از مدل ها برای سرمایه داری قابل تحقق بخشیدن نیست. «سرمایه داری خوب» که طیف چپ سردرگم ایران و «جناح راست» در حزب توده ایران روی آن حساب باز کرده اند، در شرایط مشخص تاریخی سلطه ی سرمایه مالی امپریالیستی بر اقتصاد جهان، غیرقابل تحقق بخشیدن است. اکنون مدل ضد مردمی و ضد ملی نئولیبرال نیز با فاجعه ی وابستگی و تعمیق سلطه ی نواستعماری امپریالیسم همراه شده، و به زباله دان تاریخ تعلق دارد. گذار از سرمایه داری به ضرورت تاریخی برای ایران بدل شده است، به وظیفه ی روز جنبش ترقی خواهی و چپ بدل شده است!

دوم- پرولتاریا نیروی تاریخی و جبهه ی متحد خلق شکل حاکمیت مرحله ی ملی- دمکراتیک

عرصه ی دوم مبارزه به منظور پاسخ به پرسش سازنده و خلاق رفیق گرامی کیا، بررسی و جستجوی نیروی تاریخی برای مرحله ملی- دمکراتیک انقلاب ایران است. این نکته درست است که دو آماج دمکراسی- قانمنداری و حفظ حق حاکمیت ملی، وظیه هایی هستند که از نظر تاریخی وظیفه بورژوازی و خرده بورژوازی را در کشورها، به ویژه در کشورهای پیرامونی تشکیل می دهند- داده اند. ولی این نیرو در سراسر جهان حقانیت تاریخی خود از دست داده است. مجرمانه و داوطلبانه و یا زیر فشار امپریالیسم!

در تاریخ دویست ساله اخیر ایران کوشش نیروهای ترقی خواه در نظام فئودالی برای ایجاد شرایط  تغییرات اقتصادی- اجتماعی در ایران که با کوشش برای یک «سوسیالیسم فئودالی» توسط امیرکبیر آغاز شد، همانقدر نا کام ماند که انقلاب مشروطیت ایران نا کام شد. قتل امیرکبیر و یا قتل ناجوانمردانه ی ستارخان و باقرخان، سرداران انقلاب مشروطه، همانطور نشان شیوه ی سرکوبگرانه ارتجاع را در ایران تشکیل می‌دهد که قتل حیدر عمواقلی، حذف خیابانی و دیگران توسط بورژوازی و خرده بورژوازی ایران کارکرد ارتجاع را در ایران تا به امروز سنگفرش می کند. جنبش ملی کردن صنعت نفت که رهبری آن را دکتر محمد مصدق، مالک زاده ای که نمایندگی بورژوازی و خرده بورژوازی را در نبرد علیه استعمار و نواستعمار بر دوش داشت، همانقدر با شکست و «حصر مادام العمر» پایان یافت که انقلاب بزرگ بهمن ۵۷ مردم میهن ما نیز با همین سرنوشت دردناک روبرو شد. خرده بورژوازی انقلابی نتوانست روند ترقی خواهی را از بند تاریخی سلطه ی ارتجاع نجات دهد. حاکمیت ارتجاع، اکنون در لباس و سیمای مذهب ارتجاعی با تصورات قهقرایی خود «آزادی و دمکراسی» را سرکوب می‌کند و قانونمندی را به «حصر مادام العمر» محکوم کرده است!

در ایران دویست سال گذشته همه ی مدل های «سوسیالیسم ارتجاعی» در اشکال مختلف «اصلاحات» با شکست روبرو شده‌اند و از این طریق رسالت تاریخی همه ی انواع خود را از دست داده اند! رسالت تاریخی برای حل مساله ی دمکراسی و قانونمداری و حفظ استقلال ملی ایران اکنون به وظیفه ی تاریخی طبقه ی کارگر ایران تبدیل شده است.

حقانیتی که با رشد نیروهای مولده در ایران در سی سال اخیر و زیر فشار طاقت فرسایی استثمار نئولیبرالی با رشد عینی و ژرفش نبرد طبقاتی در ایران همراه است. رشد والای ذهنی طبقه ی کارگر ایران که در خواست های سراسری شده ی پایان دادن به خصوصی سازی هستی اجتماعی و پایان دادن به شیوه ی پیمانکاری که پیامد اجرای قوانین دیکته شده امپریالیستی است که استقلال ملی ایران را نابود ساخته است و طبقه ی کارگر ایران را به بند استثمار امپریالیستی کشانده است، نشان آگاهی تاریخی طبقه ی کارگر ایران و آمادگی آن برای پذیرش وظیفه ی تاریخی دویست ساله و به ثمر رساندن آن است!

شرایط عینی رسالت تاریخی طبقه ی کارگر ایران برای پایان دادن به عقب‌ماندگی تاریخی جامعه ی ایرانی و برای حل مساله ی دمکراسی- قانونمنداری و رشد عدالت اجتماعی در چارچوب رشد نظم یافته ی اقتصادی- اجتماعی در ایران به شوخی بدل می شود، چنانچه مردم میهن ما و در مرکز آن طبقه ی کارگر ایران قادر به تنظیم اقتصادی ملی بر پایه اقتصاد سیاسی ملی- دمکراتیک نشوند.

بدون چنین اقتصاد سیاسی، رشد ناموزون قطب ثروت در اختیار گروه کوچک «یک درصدی ها» و فقر نزد اکثریت مطلق مردم نه تنها پایان نخواهد یافت، بلکه تشدید خواهد شد. وضع در مقایسه شرایط در هند و چین که شباهت‌های بسیاری دارند، تفاوت دو سیستم را قابل شناخت می سازد.

از این رو ست که هیچ نیروی میهن دوست و دمکرات و آزادیخواهی نمی‌تواند بدون توضیح برداشت خود از اقتصاد سیاسی برای مرحله پیش رو از حقانیت تاریخی برخوردار شود. سردرگمی در این زمینه نزد طیف چپ ایران و همچنین نزد «جناح راست» در رهبری کنونی حزب توده ایران را باید علت اصلی و اساسی ایجاد نشدن جبهه ضد دیکتاتوری در ایران ارزیابی نمود. زیرا نیروی اصلی این جبهه، طبقه ی کارگر ایران و زحمتکشان فکری و متحدان آن را نمی‌توان و با پیشنهادهای ذهنی تجهیز و متحد نمود. پیشنهادهای ذهنی که جریان های سردرگم آماده ی توضیح مضمون آن به زحمتکشان نیستند. درستی پیشنهاد خود را برای آن‌ها مستدل نمی سازند. زحمتکشان با حذف امکان بحث درون حزبی، ازجمله در حزب توده ایران بر سر برنامه ملی- دمکراتیک، از پشتیبانی نظری- تئوریک حزب طبقه ی کارگر ایران محروم شده است.

طبقه ی کارگر ایران نیازمند پرچم مبارزاتی است که در آن جایگزین برای شرایط کنونی قابل شناخت باشد. جایگزین اقتصاد سیاسی ملی- دمکراتیک برای نئولیبرالیسم مورد خواست امپریالیسم و سرمایه مالی آن! تنها با چنین پرچم است که تجهیز و سازماندهی طبقه ی کارگر و متحدان آن در طول زمان ممکن خواهد گشت و تناسب قوا به سود نیروهای اصلی برای تغییر در جامعه به جایگاه اجتماعی خود دست می یابد. تحقق این روند تنها راه برپایی جبهه ضد دیکتاتوری است که در آن نیروی تاریخی تحول انقلابی، یعنی زحمتکشان یدی و فکری و متحدان آن، زنان، جوانان، خلق های ساکن ایران، نقش مرکزی را ایفا می سازد.

پیشنهاد و تصورات چپ سردرگم برای آینده ی ایران و پاسخ به چگونه می‌خواهیم زندگی کنیم، مبهم و درک نشده است. لذا قادر به تجهیز و سازماندهی زحمتکشان یدی و فکری نیست. جنبش خودبخودی طبقه ی کارگر که از نظریه پردازان پیشی گرفته است، در جستجوی راه حل واقعی و عینی تنها گذاشته شده است. چنگ انداختن به راه تجربه های بی اعتبار شده از قبیل شرکت در رهبری واحد های تولیدی و امثال آن در شرایط سلطه ی اقتصاد سرمایه داری، نشانه‌های این وضع و نشان نابسامانی اندیشه علمی- انقلابی است که حزب توده ایران حامل آن است. «جناح راست» در رهبری کنونی حزب توده ایران آمادگی شرکت در بحث رفیقانه را برای یافتن راه حل علمی- انقلابی ندارد. در پشت سکوت متکبرانه پنهان می شود.

در ایران باید با توجه به امکان و ثروت‌های ملی و توانایی انسانی- فرهنگی مردم میهن ما برنامه خاص اقتصاد ملی تنظیم شود و به مورد اجرا گذاشته شود. نیروی کارشناسی برای تنظیم چنین برنامه ی اقتصادی در میهن ما بوجود آمده است و وجود دارد. تنظیم چنین برنامه ای ممکن است و از ضرورت تاریخی برخوردار است.

شکل حاکمیت در این مرحله، «جبهه متحد خلق» خواهد بود که در آن هژمونی اندیشه و کارکرد طبقه کارگر نقشی تعیین کننده و شفاف و قابل کنترل و نظارت دارا است.

سوم- رابطه ی محتوایی میان سازماندهی و برنامه جایگزین

رابطه ی محتوایی و مضمونی میان کارکرد نظری- تئوریک و سیاسی- تشکیلاتی از یک سو و سازماندهی هوشمندانه و گام به گام برای ایجاد تشکیلات مبارزاتی طبقه ی کارگر ایران در تمام سطوح و متحدان آن باید و می‌تواند به ثمر برسد.

در این برنامه پیچیده یِ دیالکتیکی، مبارزه ی دمکراتیک و سوسیالیستی دارای پیوستگی درونی و مضمونی هستند.

مبارزه ی پیگیر دمکراتیک- اتحادی طبقه ی کارگر برای دستیابی به هدف‌های مطالباتی خود، اهرم عمده‌ای را برای شناخت دورنمای رهایی بخش نبرد طبقاتی تشکیل می دهد. در این نبرد زحمتکشان و نیروهای میهن دوست درمی یابند که دسترسی به بهبود شرایط زندگی و هستی‌شان تنها با کوشش همزمان برای گذار از سرمایه داری قابل دسترسی است.

با این شناخت آگاهانه، مبارزه ی صنفی سرشت ایجاد ثبات شرایط کنونی را از دست می دهد. به اهرم تغییرات بنیادین بدل می گردد.

خواست و شعار پایان دادن به‌خصوصی سازی هستی اجتماعی در ایران و یا خواست پایان دادن به نظم پیمانکاری در تولید و خدمات که طبقه ی کارگر ایران با مبارزات پیگیر دمکراتیک- اعتصابی خود به شعار و خواست سراسری در ایران بدل ساخته است، نمونه‌ای است برای طرح شعارهای بینابینی در مبارزه ی دمکراتیک- مطالباتی- صنفی که جهت رهایی بخش نبرد طبقاتی و جهت گیری سوسیالیستی اقتصادی- اجتماعی را نشان می دهد.

ضرورت آن را در عمل و در «پراتیک انقلابی» به اثبات می رساند. مضمون آن را برای توده های زحمت قابل شناخت می سازد. بر این پایه است که زنده یاد جوانشیر در سیمای مردمی حزب توده ایران دورنمای رشد نبرد پیگیر دمکراتیک را دست یافتن به ضرورت نبرد برای سوسیالیسم می داندو آن را نشان می‌دهد و مستدل می سازد.

پیگری در مبارزه اتحادی- دمکراتیک به شعار و مبارزه ی سوسیالیستی فرامی روید. پدیدار شدن شعار پایان دادن به‌خصوصی سازی هستی اجتماعی و پایان دادن به نظم پیمانکاری در تولید و خدمات، که در جریان تکرار و تداوم اعتراض ها و اعتصاب های کارگری و دیگر زحمتکشان به واقعیت شعار سراسری و همه گیر بدل شده است، نشان رابطه ی درونی و مضمونی میان مبارزه ی دمکراتیک و سوسیالیستی در جامعه ی طبقاتی است.

کوشش برای تعطیل مبارزه سوسیالیستی توسط طیف چپ سرگردان ایران و «جناح راست» سردرگم در رهبری کنونی حزب توده ایران با شکست روبرو شده است. زحمتکشان در مبارزه ی روزانه به ضرورت گذار از نظام غارتگر و استثمارگر سرمایه داری دست و به ایقان یافته اند. کوشش برای یافتن راه حل‌هایی از قبیل شرکت در مدیریت شرکت ها و تبدیل آن به اشکال تعاونی نشان این واقعیت و بازتاب جستجوی طبقه کارگر برای راه خروج از نظام سرمایه داری است.

نشان شکست تصورات و پندارهای واهی چپ سردرگم ایران و نشان سردرگمی نظری- تئوریک «جناح راست» در رهبری کنونی حزب توده ایران است.

تنها با پایبندی به مباره ی پیگیر دمکراتیک- صنفی- مطالباتی و سوسیالیستی که دورنمای آنچه را که می‌خواهیم برپا داریم برای توده های زحمت و مبارزان قابل شناخت می سازد، در طول زمان شرایط ضرور برای تجهیز و سازماندهی نیروی تغییر انقلابی وضع حاکم ایجاد خواهد شد. باید به فطرت مبارزه انقلابی پایان داد!

با پیوند دیالکتیکی میان مبارزه ی دمکراتیک و سوسیالیستی، مبارزه ی اتحادی از مضمونی ترقی خواهانه برخوردار خواهد شد. چپ دیگر عقبه لشکر ضد دیکتاتوری را تشکیل نخواهد داد. با تغییر تناسب نیروها چپ و اندیشه ترقی خواهانه به محور اصلی جبهه ضد دیکتاتوری بدل می شود.

جبهه ی ضد دیکتاتوری از ابزار یک «سوسیالیسم ارتجاعی» به مبارزه برای دستیابی به دمکراسی و سوسیالیسم بدل می شود.

https://akhbar-rooz.com/?p=44747 لينک کوتاه

0 0 رای ها
امتیازدهی به مقاله
اشتراک در
اطلاع از
guest

2 نظرات
تازه‌ترین
قدیمی‌ترین بیشترین رأی
بازخورد (Feedback) های اینلاین
مشاهده همه دیدگاه ها
فرهاد عاصمی
3 سال قبل

با سپاس برای موضع تشویق آمیز و تاییدی شما نسبت به نوشتار درباره ی پرسش طرح شده.
رفیق گرامی کیا، اندیشه ی مورد تایید شما برای تجهیز و سازماندهی جبهه ضد دیکتاتوری و یافتن جایگزین دمکراتیک و ترقی خواهانه برای شرایط کنونی نیاز به کمک عملی دارد تا به اندیشه حاکم در جامعه و در آغاز در میان طیف چپ ایران بدل گردد. تنها با شرکت فعال تر جمعی می توان کار را به پیش برد. لطفن از کمک عملی با شرکت وسیع تر در بحث ها که می تواند در سایت توده ای ها نیز انتشار یابد، هدف مشترک را به پیش ببریم.

کیا
کیا
3 سال قبل

با تشکر به پرداخت جوابی قابل تایید به سوال من!

مرحله اول ،تشکیل جبهه ضد دیکتاتوری همه گیر ، هوشیار و با برنامه به رهبری نیروهای چپ ،ملی و دموکراتیک که در راس آن طبقه کارگر قرار دارد منطقی به نظر می آید.

خبر اول سايت

آخرين مطالب سايت

مطالب پربيننده روز


2
0
افکار شما را دوست داریم، لطفا نظر دهید.x