زیرساختهای اقتصادی در ایران امروز حاصل بیش از یک سده ارزشزایی نیروهای کار در ایران و بهرهبرداری گسترده از منابع طبیعی سرشار آن بوده است. این ارزشهای اقتصادی و طبیعی اکنون از سویی در معرض خطر تهاجم نظامی امپریالیسم امریکا و از سوی دیگر انواع بذل و بخششها به قدرتهای رقیب به منظور جلب حمایت سیاسی آنها، قرار گرفته است.
رخدادهای هفتههای اخیر در منطقهی خلیج فارس، از سقوط پهپاد امریکایی تا حملهی نظامی به تأسیسات شرکت آرامکو در عربستان سعودی، خطر بروز جنگ در منطقه را تشدید کرده است. به موازات آن در تمامی ماههای اخیر جنگ نیابتی قدرتهای منطقهای، از یمن تا لبنان و سوریه، با فرازوفرودهایی استمرار داشته است. بازی خطرناکی که در ماههای اخیر در منطقه جریان داشته اکنون به مرحلهی حساستری رسیده است و به نظر میرسد علاوه بر حضور نظامی مستقیم امریکاییها در خلیج فارس، دولت امریکا با سهولت بیشتری قادر به ایجاد ائتلافهای نظامی متشکل از کشورهای مختلف برای حضور در منطقه خواهد بود.
فضای پرابهامی حاکم است و در عین حال که بر احتمال وقوع جنگ افزوده میشود، امکان استمرار وضعیت «نه جنگ و نه صلح» در ماههای آتی، همراه با تشدید تحریمها و استمرار و تشدید درگیریهای نظامی غیرمستقیم و نیابتی نیز وجود دارد.
تردیدی نیست که برندگان اصلی وضعیت حاضر راستترین و افراطیترین جناحهای سرمایهی مالی ـ امپریالیستی و بهویژه فروشندگان سلاح و کمپانیهای فعال در عرصهی سوختهای فسیلی هستند؛ کمااینکه در قراردادهای فروش تسلیحات به کشورهای منطقه در سالهای اخیر شاهد بودهایم، خصوصاً قرارداد ۱۱۰ میلیارد دلاری فروش تسلیحات امریکا به عربستان و نیز توافق ۱۰ ساله برای فروش ۳۵۰ میلیارد دلار تسلیحات دیگر به این کشور. بگذریم از انواع قراردادهای تسلیحاتی سایر فروشندگان جهانی سلاح به کشورهای منطقه.
در خود منطقه، وضعیت کنونی تاحدود زیادی به استمرار حاکمیت جناحهای افراطی و دستراستی و تضعیف جنبشهای مردمی یاری کرده است، از تقویت کشورهای ارتجاعی حاشیهی جنوبی خلیج فارس تا افزایش قدرت جریانهای افراطی دستراستی در اسراییل و نیز تقویت انواع نهضتهای افراطی بنیادگرا در کشورهای مختلف منطقه. علاوه بر آن، همچنان که تجربهی سالهای اخیر بهروشنی نشان داده است، خاورمیانهی ناآرام و مستعد جنگ در خدمت تقویت انواع گرایشهای راست افراطی و نوفاشیست بهویژه در اروپای غربی خواهد بود که تقویت جریانهای راست افراطی در امریکا، امریکای لاتین، اروپای شرقی نیز به سهم خود آن را تشدید کرده است.
اما، در این میانه، فرصتی نیز برای چین فراهم شده است که در شرایط تحریم بتواند به ارزانترین بها از بازارها و فرصتهای سرمایهگذاری در ایران بهره ببرد. براساس گزارش پترولیوم اکونومیست از کلیات پیمان استراتژیکی که بین ایران و چین منعقد شده است، چین تحت لوای ۲۸۰ میلیارد دلار سرمایهگذاری در بخش نفت و گاز ایران و نیز ۱۲۰ میلیارد دلار دیگر برای سرمایهگذاری در توسعهی زیرساختهای حملونقل و صنعتی از رانت انحصاری امپریالیستی کمنظیری در ایران بهره خواهد برد؛ امتیازاتی که صرفاً با قراردادهای دوران استعماری قابلقیاس است. ازجمله این که در مورد «طرحهای جدید، متوقفشده، یا تکمیلناشدهی توسعهی میادین نفتی و گازی» و نیز در «طرحهای پتروشیمی» شرکتهای چینی از «امتیاز پذیرش یا ردّ آن پیش از اعلام مناقصه برخوردارند.» براساس این پیمان استراتژیک، چین ۲۸۰ میلیارد دلار فقط در بخشهای نفت و گاز و پتروشیمی ایران سرمایهگذاری میکند. این مبلغ میتواند در نخستین دورهی پنجساله تخصیص یابد و مبالغ بیشتری میتواند در دورهی پنج سالهی بعدی برمبنای توافق دو طرف تخصیص یابد. به همین ترتیب، ۱۲۰ میلیارد دلار دیگر صرف توسعهی زیرساختهای صنعتی و حملونقل میشود و در دورههای پنجسالهی بعدی این رقم میتواند افزایش یابد.
براساس این پیمان همکاریهای استراتژیک، شرکتهای چینی بدون تشریفات مناقصه امکان ورود به طرحهای جدید، متوقفشده یا تکمیلناشدهی توسعهی میادین نفتی و گازی را دارند. در مورد طرحهای پتروشیمی نیز شرکتهای چینی از امتیاز پذیرش یا ردّ آن پیش از سایر شرکتکنندگان در مناقصههای احتمالی برخوردارند. همچنین بر اساس این پیمان، «چین قادر به خرید محصولات نفت، گاز و پتروشیمی ایران با حداقل تخفیف تضمینی ۱۲ درصد نسبت به میانگین قیمت ششماههی آن محصولات، بهاضافهی شش تا هشت درصد تخفیف بیشتر به منظور جبران ریسک» خواهد بود. علاوه بر آن، چین قادر خواهد بود بهای محصولات را به ارزهای غیرقدرتمند (احتمالاً یوان) پرداخت کند که با توجه به هزینههای تسعیر آن به ارزهایی مانند دلار و یور، بازهم به این ترتیب تخفیف بیشتری نصیب طرف چینی خواهد شد. برآورد میشود که در مجموع این تخفیفها برای تمامی خریدهای نفت و گاز و پتروشیمی ایران بالغ بر ۳۲ درصد بشود.
نکتهی شگفتانگیز و تکاندهنده در این قرارداد آن است که برای حفاظت از پروژههای چینی تا پنج هزار پرسنل امنیتی این کشور در ایران حضور خواهند داشت و برای حفاظت از انتقال نفت، گاز و محصولات پتروشیمی از ایران به چین، ازجمله از طریق خلیج فارس، چین میتواند پرسنل و تجهیزات امنیتی بیشتری درگیر این پروژهها بکند! البته پیش از این شاهد قراردادهای مشابه چین با برخی کشورهای افریقایی نیز بودهایم که انتقادهای فراوانی برانگیخته بود.
منافع این قرارداد برای طرف چینی کاملاً مشهود است: دسترسی آسان و ارزان به منابع انرژی ایران و نیز تکمیل طرح بلندپروازانهی «یک راه، یک کمربند» برای دسترسی به بازارهای اورآسیا و بازارهای اروپایی. بدین ترتیب، چین از سویی اهداف اقتصادی خود را در تخفیف معضل سرمایههای مازاد و نیروی کار مازاد خود دنبال میکند و از سوی دیگر نیز در پی تحقق اهداف ژئوپلتیک بلندپروازانهاش برای دسترسی آسانتر به بازارهای غرب آسیا، اورآسیا و نهایتاً اروپا خواهد بود. در اقتصاد ایران هم با بهرهبرداری حداکثری از منابع انرژی و نیز نیروی کار ارزان ایران بالاترین حاشیهی سود امکانپذیر را برای سرمایهگذاریهایش از طریق کسب رانت انحصاری امپریالیستی میسر میسازد. هرچند انتظار میرود بخش بزرگی از نیروی کار این پروژهها از چین باشند.
تجربهی حضور چین در سودان و در برخی از دیگر کشورهای افریقایی بهوضوح نحوهی عمل چین را روشن میسازد. در سودان نیز بعد از آن که عمرالبشیر، دیکتاتور این کشور، به سبب نسلکشی در دارفور در معرض تعقیب از سوی دادگاه بینالمللی قرار گرفت و امریکا سیاست تغییر رژیم را در این کشور دنبال کرد، شاهد بهرهبرداری چین از تحریمهای بینالمللی و سرمایهگذاریهای گستردهی این کشور در صنعت استخراج نفت سودان بودیم.
منافع چین از انعقاد پیمانهای استراتژیکی از این دست مشخص است. اما ایران در این میان چه منفعتی خواهد داشت؟ قبل از هر چیز، به نظر میرسد علاوه بر افزایش احتمالی قدرت چانهزنی در مذاکرات با طرفهای غربی، مهمترین مزیت عبارت است از برخورداری از حمایت چین در مجامع بینالمللی و بهویژه در شورای امنیت سازمان ملل. طبعاً در شرایط عادی، صرفنظر از فسادهای گستردهای که در عرصهی قراردادهای خارجی بهویژه در عرصهی نفتی در تمامی دهههای اخیر به وقوع پیوسته است، در یک وضعیت متعارف، طرف مذاکرهی ایرانی نیازی به این بذلوبخششها در مذاکره و انعقاد قرارداد با طرف خارجی نخواهد داشت.
بدین ترتیب، نه تنها منافع امروز طبقات مردم ایران پامال میشود بلکه نسلهای آینده نیز از این بذل و بخششها بهشدت آسیب خواهند دید. آنچه در این میان بیش از هر چیز دیگر نصیب ما خواهد شد، محیط زیستی هرچه ویرانتر و کالبد اجتماعی هرچه ازهم گسیختهتر خواهد بود. زیرساختهای اقتصادی در ایران امروز حاصل بیش از یک سده ارزشزایی نیروهای کار در ایران و بهرهبرداری گسترده از منابع طبیعی سرشار آن بوده است. این ارزشهای اقتصادی و طبیعی اکنون از سویی در معرض خطر تهاجم نظامی امپریالیسم امریکا و از سوی دیگر انواع بذل و بخششها به قدرتهای رقیب به منظور جلب حمایت سیاسی آنها، قرار گرفته است.
این شرایط ایران را در شرایط ویرانیهای تهاجم امپریالیستی و/یا تاراج قدرتهای امپریالیستی رقیب قرار داده است: از سویی خطر جنگ و از سوی دیگر خطر غارت منابع و ثروتهای ملی و فرانسلی و این هردو حاصلی ندارد بهجز ویرانی کالبد انسانی و زیستمحیطی ایران.
منبع: نقد اقتصاد سیاسی
تز یازدهم در باره فوئرباخ – کارل مارکس – ترجمۀ باقر پرهام
– فیلسوفان تنها جهان را به شیوه های گوناگون تعبیر کرده اند. مسأله اما بر سر دگرگون کردن جهان است.
نگاهی شتابزده به نوشته ” اینسو ویرانی، آنسو تاراج !”
در باره این مقاله هم میتوان گفت که این نوشته در بهترین ورژن همان تفسیر ایران بعنوان کشوری سرمایه داری ادغام شده ارگانیک در سرمایه داری امپریالیستی جهانی هست و نه تغییر آن و یا با هدف تغییرآن.
زیرا که اگر هدف تغییر بود، به نظر من با دیدگاهی ماتریالیستی تاریخی – دیالکتیکی نوشته می شود، بعنی؛ از سیستم اجتماعی حاکم بر جامعه ، طبقات اجتماعی و نقش هر کدام از این طبقات در این جامعه و بهره طبقات مختلف از اوضاع موجود و مثلا قرارداد بستن با چین سرمایه داری امپریالیستی سخنی گفته میشد.
از همه مهمتر از موضع گیری هائی طبقات موجود و مخصوصا موضع گیری طبقات مختلف اجتماعی که باید نسبت به این قراردادهای غارتگرانه، داشته باشند، سخنی در میان می آمد.
ولی چون مقاله با دیدگاه غیر طبقاتی نوشته شده است، اصولا هدف تغییر نیست، فقط در جائی از کلمه کنک و گیج کننده ” مردم ایران” که متضمن زیان و ضررهای جبران ناپذیر میشوند، صحبتی به میان می آید.
حتی نویسنده وقتی که از دهسالی که به زعم او، اقتصاد ایران را به این ویرانی و خرابی کشانده است، زحمت این را به خود نمی دهد که بنویسد که در این ۱۰ سال ، وضع اقتصادی طبقه ی حاکم، سرمایه دار و باصطلاح معروف ا٪ بالا نشین دارا و ۹۹٪ درصد چگونه بوده است! که کاملا در دو سمت متفاوت سیر کرده است که منجر به کاخ نشین های زعفرانیه، جردن و گسیل میلیونها و بلکه میلیاردها دلار به اقصی نقاط جهان شده و در طرف دیگر باعث ۱۶ میلیون حاشیه نشین و برانواع برون خواب ها مثل کارتون خواب ها، قبر و گور خواب ها، ماشین خواب ها – لوکس- بنویسد و نیز بنویسد که در تهران محل های تجارت و باصطلاح مالهایی ساخته شده اند که فقط در شهرهای ثروتمندترین کشورها میتوان نظیر آنها را پیدا کرد. چرا؟ این اقتصادانان محترم و همه چیز دان این چنین برخورد میکنند؟
برای اینکه رُک و روشن بگویم، اینها خواهان حفظ وضع موجود هستند و نمی خواهند بر ساختمان سرمایه داری استثمار و خشن که در این نوع جوامع به خشن ترین شکلش پیاده شده و ادامه پیدا کرده و می کند، خدشه ای وارد شود. برای اینکه این جنابان خودشان سر در این آخور طلایی دارند و کارشناس همین نظامند. اینها، همان چاقویی اندپ که هر چند تیز باشند، دسته شان را نمی برند و نباید ببرند.
برای این است که در این نوشته وزین و متین؛ هیچ چیزی در مورد تغییر و نیروی تغییر دهنده، راه و روش تغییر و مخصوصا هدف تغییر در ایران معاصر، گفته نمی شود.
به نظر من، اوضاع اقتصادی – سیاسی، اجتماعی و فرهنگی ایران به حدی رسیده است که نیازمند تغییر عمیق، رادیکال و انقلابی زیر و رو کننده است. نیرو این تغییر هم، در ایران مانند سایر نقاط جهان، طبقه کارگر با اعضای خانواده بیش از ۵۰ میلیون و همان حاشیه نشینان هستند و نه “مردم ایران”، زیرا که در مردم ایران طبقه سرمایه دار و دولتیانش هم حضور دارند که اتفاقا منافع شان در چنین شرایطی و تعمیق آنست.
باید این را هم به روشنی گفت: سرمایه داران ایران، تافته جدا بافته ای از همطبقه ای چینی، هندی، برزیلی، آفریقای جنوبی و خود اروپا که در انکلستان ۱۴ میلیون فقیر موجود هست، نیستند.
سرمایه دارانی که به قول برژینسکی، مشاور ملی در امور خاورمیانه در دولت کارتر، در زمان، تغییر رژیم از شاهنشاهی به جمهوری اسلامی ننگین تر و ددمنشانه تر، این دولت وحشی تر از اسلاف خود سرمایه داران حریص و پر از آز و حرص”دوستان ما همیشکی نیستند، منافع اقتصادی ماست که مهم و همیشگی است”، نقل از ذهن .
امیر پرویز پویان یکی از تئوریسین ها و بنیانگذاران اصلی سازمان چریک های فدائی خلق ایران، در سال ۱۳۴۸، در نوشته ای به نام ( خشمگین از امپریالیسم، ترسان از انقلاب)، در باره سمت و سو انقلابی جامعه تازه سرمایه داری شدۀ زمان خودش، چنین می نویسد : « دیالکتیک تحول جامعۀ ما، جامعه ای که در زمرۀ حلقه های متعدد امپریالیسم قرار دارد و بورژوازی ملی آن، زیر ضربات خُردکنندۀ بورژوازی کمپرادور و بوروکراتیک نیروی لازم را برای رهبری یک جنبش انقلابی از دست داده است و این کمک می کند تا تضادهای اجتماعی ناشی از وابستگی به امپریالیسم لزوماَ با یک انقلاب سوسیالیستی از میان برداشته شوند، او را نه فقط هراسناک ساخته بود، بلکه به حق امید استقرار حاکمیت سیاسی خرده بورژوازی میانه رو را به تمامی از او گرفته بود. چنین است که او بی آن که پیلۀ سنت را بدرد، به نهیلیسم هم می رسد. هر گونه حکومتی را نفی میکند و این آخرین تیر بی رمقی است که خرده بورژوازی ناامید از دست یافتن به قدرت سیاسی از ترکش ایدئولوژی خود پرتاب می کند. این را در “نون والقلم” به روشنی می توانید پیدا کنید.»، تأکید از من است.
اکنون که اقتصاد ایران سرمایه دار انگلی و زالو صفت، ۵۰ سال را پشت سر گذاشته، کاملا سرمایه دار شده است و نیز کاملا در سرمایه داری جهانی ادغام شده است که حتی مهر نماز آخوندهای حاکم هم در چین ساخته میشود.
واقعا، چنین جامعه ای با تمام قدرتی که برایش باقی گذاشته اند، چنین تغییری را، یعنی، انقلاب سوسیالیستی و یا به درستی گفته شود، انقلاب قهری کمونیستی و تغییرات عمیق و رادیکال و انقلابی در خودش را میطلبد و فریاد می زند.
اگر نه، با بودن یا نبودن، تحریم ها و سایه شوم جنگ و یا بدون آنها و حتی با سرنگونی جمهوری اسلامی جمهوری اسلامی با نیروی خارجی و یا درونی، مسئله ای برای اکثریت جمعیت آن حل نمیشود و بلکه اقتصاد استثمارگرانه و غارتگرانه سرمایه دار بیشتر تعمیق مییابد و یر تعداد حاشیه نشیانان و خیابان و پارک خواب ها و گور خوابهای، معتاد به مواد مخدر مختلف و مرگ و میر افزایش می یابد و جز نیستی و نابودی همه چیز، حاصلی نخواهد داشت.
کارگران و متحدین آنها، فقط می توانند، تغییر رادیکال، همه جانبه و عمیق را ایجاد کنند. این کارگران و زحمتکشان هستند که باید تحزب مخفی و غیر علنی یافته، دارای آگاهی طبقاتی شده و سازمانیابند و مسلحانه برخیزند و فریاد بر آورند، دیکر بس است! یعنی شعار دهند :
مرگ بر سرمایه، مرگ دولت سرمایه – جمهوری اسلامی، مرگ بر امپریالیسم و سگ های زنجیری و بی زنجیرش، پیروز باد انقلاب سرخ، زنده باد کمونیسم!
تنها راه حل و نجات بشر از نابودی بوسیله سرمایه داران امپریالیست و مرتجع و یا مدرن و…
سرمایه داری در هر شکلش به بن بست رسیده است و راهی جز نابودی ندارد. این نابودی و پیروزی انقلاب کمونیستی کارگران سازمان یافته و مسلح به یک سان اجتناب ناپذیر شده اند!
حمید قربانی ۲۱ سپتامبر ۲۰۹۲ سال اسپارتاکوسی