پنجشنبه ۳۰ فروردین ۱۴۰۳

پنجشنبه ۳۰ فروردین ۱۴۰۳

اقرار نامه مردانه – ارنستو بهروز

حاکمیت انتزاعی مردسالارانهٔ جهان که حتی به ریزترین اطلاعات خصوصی همه چیز و همه کس دسترسی و تسلط دارد چاره ای جز اقرار به دلخواه و نه از روی اجبار نمی گذارد.

من یک مردم. نرینه ای که تعرض و تجاوز جزیی از ویژگی مردانهٔ من است و از اقرار آن هم هیچ ابایی ندارم. بارها و بارها این را نشان داده ام. از همان زمانی که در مقابل شگرفی"زایش"و به قصد تملک آن با هزار و یک ترفند تو را مالک شدم. از زمانی که من با خدایانی که برای تو ساختم، تو را در دنیای خودم به بازی گرفتم و برای دلخوشی تو و در خدمت من الهه هایی هم به تو نسبت دادم.

از زمانی که تو با نام "زَروان" جایگاهی خدایی داشتی ولی من قدرت تو یعنی "زایش" را توسط فرزندانت " اهورا" و “اهریمن” که هم جنس من  بودند از آن خود کردم و تو در هاله ای از تقدس محو شدی.

با تملک تو قوانینی را بر پایهٔ اعتقاد، ایمان، ایدئولوژی، سنت، فرهنگ، وظیفه، هدف، بهشت، مدینهٔ فاضله، آزادی، رستگاری، انسانیت و. و.  بر تو حاکم کردم که با وجود اینکه میدانستی "زایش" جزیی انکار ناپذیر از وجود توست، بر اساس آنها ارزش "زایش" را برای تو تعریف کردم و ارزش آن را از جنس من و تنها وارث من تعیین و به تو تحمیل کردم. ارزشی که پایه های آن همه از جنس اخلاق بود.

وقتی که من قدرت تو یعنی "زایش" را صاحب شدم، تورا برای تولید بی وقفه به کار گرفتم. و تو پذیرفتی و بعد از بارها و بارها پی در پی"زایش" در حالی که عمرت به چهل نمی رسید شیرهٔ جانت را کشیدم و این زمانی بود که تو آخرین دلبندتت را درآغوش می کشیدی بدون اینکه فرصت لذت بردن کامل از آن را داشته باشی.

من با خدایانم، با بیشمار پیامبرانم، با اسطوره سازی و تقدس، با انتزاع  تورات و انجیل و قران و اوستا و دیگر فرامین الهی اعتقادی ایدئولوژیک تو را تعریف کردم. جایگاه تو را تعیین کردم. تو را تحقیر کردم. تو را انکار کردم، تو را نصف شمردم، تو را در بند کشیدم، تو را شلاق زدم، تو را سنگسار کردم. و تو پذیرفتی.

الگوهایت را ساختم که از آنها پیروی کنی. خوب و بد را برای تو تعریف کردم. معنی دوست داشتن را، عشق را، انسانیت را برای تو تعریف کردم. به تو فهماندم که اینها همه در حیطهٔ حکمرانی من معنی پیدا می کند و تو و فرزندانت در سایهٔ من در امنیت هستید. و تو پذیرفتی.

تو را در حیطهٔ خودم پرورش دادم و با القابی مثل، مادر، الاهه، پری، فرشته، معصوم، باکره، شیر زن، حرف شنو. مطیع. برده، صیغه، فاحشه، معشوقه، منزل، سلیطه، مادر بچه ها، زنیکه، سربزیر، خانم، آبجی، ناموس، فتنه گر، عجوزه، شیطان، جادوگر، بد یومن، خوش یومن، زیباروی، فداکار، و . و.  ارزش زن بودن را به تو فهماندم و تو پذیرفتی.

در رقابت با هم جنسان خود و برای من تو را به هر شکل که خواستم درآورم.  

جلو چشمان حیرت زدهٔ تو فرزندت را در یک نمایش قدرت به مسلخگاه بردم و با تغییر آن به گوسفند تو را مدیون خود ساختم. و تو غرق در دوباره به آغوش گرفتن دلبندت بهت زده پذیرفتی و هر ساله با نذر و نیاز، شکر گزار از موهبتی که به تو ارزانی داشتم دراین نمایش قدرت و خشونت کشتار هزاران گوسفند شریک می شوی.

آن زمان که با عمر و تجربهٔ۷۰۰ ساله ام آوازهٔ پهلوانی و مردانگی ام افتخاری برای ایران و توران بود از سرخوشی و هوس تورا صاحب شدم و در آغوش کشیدم. "زایش" و پرورش فرزندت را بدون من ولی با الگوی من سپری کردی و پهلوانی پرورش دادی که با قدرتی خداگونه مرا به خاک مالید. ولی من با نیرنگی که از خدایانم آموختم فرزندت را کشتم. تو پذیرفتی و شاید فقط برای او گریستی ولی دنیایی به قدمت هزاران سال به هم دردی با من گریست و تراژدیی اسطوره ای را به نام من ثبت کرد.  

برای تو و فرزندانت داستان ها ساختم و تو آنها را به فرزندانت آموختی. و همچنان دخترانت به انتظار در رؤیای من خود را به خواب می زنند تا من شاهزاده وار براسب سفید آنها را با بوسه ای به تملک خود درآورم. 

نگرش من آنچنان در تو ریشه دوانده که از زمانی که تو را مالک شدم نام تو و اجدادت را حذف کردم و نام خود را بر تو نهادم. حتی بعد از مرگم نام مرا به یدک می کشی و در مقام رهبر و رئیس دولت خودخوانده که من برای تو تعیین کردم احکام مرا اجرا می کنی.

چون من یک جنگجوی برون گرای شکارگرم. صاحب، مراقب و محافظ توام. در ژن من حک شده است که با میلیونها ذره از وجودم به دنبال تو و فقط یک ذره از وجود تو هستم. و تو با وجود آگاهی به قدرت درونگرایی خود که “انتخاب” نه حق بلکه در ژن تو حک شده است و جنسیتِ "زایش" در آن جایگاهی ندارد، تحکم قوانین مرا نه تنها پذیرفتی از آن نیز حمایت کردی.

تو پذیرفتی که انتخاب را حق من بدانی. حتی زمانی که آگاهی و سواد داشتی و بر من حاکم بودی باز هم تو پذیرفتی که من صاحب تو و میراثت شوم و پسران دخترت را ارجح تر و وارث خود بنامم.

من نر آلفایی هستم که تو و پسرانم با کشتن من دچار عذاب وجدانِ اودیب که من در جایگاه پدر برای شما ایجاد کرده ام خواهید شد.

من  تو را علیرغم گرایش درونیت متقاعد کردم که تفاوت بین جنسیت فرزندان را بپذیری و فرزند همجنس خود و به تبع خود را پست تر بشماری.

من به تو علیرغم گرایش درونیت خشونت را آموختم که تو گاهی خشمت را با کشتن جزیی از من فرو نشانی و گاهی در رقابت و ضدیت با من به خیالی اراده گرایانه بر اساس تفسیر من از “دیالکتیک” که “تضاد” را عمده کرده ام خود را در ورطه ای از مبارزه انداختی. درحالیکه تو در روندی به قدمت هزاران سال که رفته رفته و نه به دلخواه بلکه با گرفتن شیره جانت به دلیل ناگزیری در اجبارِ"زایش" از آن فاصله گرفتی و به پرورش فکر و اندامت با الگوی مردانهٔ من پرداختی. ولی پیروز این میدان تا کنون من بودم. زیرا مبارزهٔ تو در حیطهٔ حکمرانی من و به شیوهٔ من است و فن آخر را من میدانم.

حالا من نیز نحیف و خالی از ترفند شدم، ولی هنوز یک نرینهٔ برونگرای شکارگر هستم که با ریتمی تند در حرک و گرایش به خشونت در حفظ مالکیت و مراقبت از تو مشغولم.

در این کارزار آزادی خواهی که من برای تو تصویر کرده ام و پایه های آن بر اخلاق استوار است تو دو راه بیشتر نداری.

یک: یا در سودای قدرت دلخوش به ریختن آبرو و رسوایی من خراشی بر من وارد می کنی، که شاید در نهایت همانند من بر قدرت بنشینی و قصاصم کنی. که باز پیروز این میدان من هستم چون من با اعتقادات و خدایانم بر تو مالکم و تو پذیرفته ای

دو: اینکه تو مادینهٔ درونگرا که من در بنیان هایت با ویژگی ریتم آرام در حرکت و گرایش به آرامش و صلح خلل ایجاد کرده ام، می توانی بر اساس گرایش درونیت که جنسیت در آن جایگاهی ندارد بساط قدرت را بهم بریزی و توازنی در خور خود بوجود آوری.

پاشنهٔ آشیل و قدرت تو در یک چیز نهفته است که من به تو اقرار کردم.

"زایش"

تو خود دانی که با آن چه کنی.

ارنستو بهروز

سپتامبر ۲۰۲۰

ttps://www.youtube.com/watch?v=sj2aRapYWDc&t=15s

https://akhbar-rooz.com/?p=48170 لينک کوتاه

0 0 رای ها
امتیازدهی به مقاله
اشتراک در
اطلاع از
guest

2 نظرات
تازه‌ترین
قدیمی‌ترین بیشترین رأی
بازخورد (Feedback) های اینلاین
مشاهده همه دیدگاه ها
ارنستو بهروز
3 سال قبل

با درود به شما. پاشنهٔ آشیل بعنوان نقطه ضعف که زن ابتدا در ارتباط با زایش و مراقبت از آن به مرد نیاز داشته بنابراین مرد هم از این مورد استفاده کرده و امتیازات بیشتری که شامل مالکیت به سکنی، زن، بچه می شود و بعنوان صاحب اختیار همه چیز را به دست می گیرد. نقطهٔ قوت در این است که زن این اختیار را می تواند ملغی کند، و بنیاد این اختیار هم چیزی جز زایش نیست. چون چرخهٔ زندگی یعنی زن-زایش-مرد بدون زایش معنی ندارد.

سمیرا ذبیح زاده
سمیرا ذبیح زاده
3 سال قبل

سلام
ممنون از متن زیبایتون
یک سوال برام پیش اومد و متوجه نشدم که چرا از نظر شما زایش هم پاشنه آشیل و هم قدرت محسوب میشه

خبر اول سايت

آخرين مطالب سايت

مطالب پربيننده روز


2
0
افکار شما را دوست داریم، لطفا نظر دهید.x