پنجشنبه ۳۰ فروردین ۱۴۰۳

پنجشنبه ۳۰ فروردین ۱۴۰۳

مبارز دیروز، آستان بوس امروز – سیامک طاهری

پاسخ شما تنها پاسخ به آقای رامین کامران نبود. سیلی سختی بود که بر صورت همه دموکراسی خواهان واقعی، این مبارزان ضد سلطنت نواختید. آیا انتظار دارید که ما فریب کلمات نرم شما را بخوریم و خشونت نهفته در پشت این کلمات را نبینیم؟

سخنی بی پرده با اقای جمشید طاهری پور

رنگین کمان » | عوامل بازسازی استبداد، بعد از انقلاب 57 چه کسانی بودند؟ (5)  فرید راستگو

آقای جمشید طاهری پور که در گذشته انسان مبارزی بود ومبارزاتش علیه رژیم ستمشاهی باید همچنان مورد تقدیر قرار گیرد (حتی اگر امروز گذشته خود را نفی کند) در نوشته ای در اخبار روز، کلماتی را کنار هم چیده است که باعث اسف همه ایرانیان آزادی خواه است و عرق شرم بر پیشانی می نشاند. راستی بر او ودیگر دوستانی چون او چه رفته است که تا این درجه سقوط کرده اند؟ او از این همه گشت وگذار در گرداگرد جهان چه آموخته است؟ هدف او از نوشتن اش چیست؟ او در کجای این جهان پرهیاهو ایستاده است  مارکس می گوید “جایی که ایستاده ای چشم انداز تورا تعیین می کند.” آقای طاهری پور در کجا ایستاده اید که جهان را اینگونه گژدیسه می بینید؟

 مدت ها است که مطالب آقای طاهری پور را نمی خوانم، چرا که نمی خواهم چهره دیروز ایشان در ذهنم مکدر شود. اما تیتر این بار مقاله ایشان باعث فریب من شد.

آن چه که باعث شد تا جوابی به آقای طاهری پور بدهم نوشته سراپا گنگی بود که ایشان در پاسخ آقایی به نام رامین کامران داده اند. جوابی تلخ و دردناک.

ذره ذره از تن خود می برم

آبی از خون دل خود می خورم

ایشان در نوشته خود چنین مرقوم فرموده اند:

“در اخبار روز دیدم پرترۀ آقای رضا پهلوی را در پیشخوان گذاشته، همراه با مطلبی زیرش، مطلب بازنشر مقالۀ آقای رامین کامران بود نویسنده به چشمم ناشناس آمد! “

 من هم مانند آقای طاهری پور آقای رامین کامران راتا زمان خواندن مطلب اقای طاهری پور، نمی شناختم و مطلب ایشان راهم نخوانده بودم ولی کنجکاویم تحریک شد.خوشبختانه در همان صفحه مطلب ایشان چاپ شده بود.

آقای طاهری پور در قسمتی از نوشته خود چنین می نگارند:

“دیدم مقاله اش را با توپ و تشر پر نوشته، به نظرم رسید پر از بغض و کینه است” و!

“پرسیدم؛ لیبرال!؟ پس اینجور خشمآهنگ و این اندازه پر از کین بغض چرا نوشته!؟ شلیک های توپ و تفنگ آقای رامین آن اندازه سنگین و ترسناک بود که من جا زدم! روز قبل به نظرم رسیده بود چند سطری در همدلی با بیانیه بنویسم اما حالا واهمه داشتم که بنویسم! این جور هول و واهمه ها در همۀ عمر سیاسی نویسی هایم برایم پیش آمده و من با آن آشنا هستم و دیگر یاد گرفته ام که نترسم آنچه را که فکر می‌کنم بگویم و بنویسم! من از استبداد دوست زخم های عمیق‌تری دارم تا از استبداد شاه و شیخ! آری! کارکرد استبداد در همه رقمش این است که دهن ها را می دوزد و قلم ها را می شکند!”

آقای طاهری پور این زحمت را هم به خود نداده است تا حتی یک کلمه از نوشته  “پراز کین وبغض”  آقای رامین کامران نقل قول بیاورد.

 ایشان در مقاله ای پراز آه و ناله ادعا کرده اند که دوستانی کوشیده اند جلوی سخن گفتن ایشان را بگیرند ولی خود در تمامی نوشته خود همین کوشش را بکار برده است.

مظلوم نمایی کالای بنجلی است که خریدار ندارد. ایشان منتقدان اندیشه های خود را بدتر از “شاه و شیخ” و جنایات بی شمار آن معرفی می کنند. “شرمی از مظلمه خون سیاووشش باد”!

براستی علت این پاسخ شگفت انگیز به مقاله ای که در آن ذره ای خشونت دیده نمی شود چیست؟ این چه سبک و سیاقی است که پاره ای از دوستان برگزیده اند تا با هرکه مخالف هستند  او را به خشونت متهم کنند؟ آقای طاهری پور نوشته شما که ظاهرا در انتقاد از خشونت است، نوعی ترور فکری است. این درست که شما به آرمان های انسان گرای سوسیالیستی دیگر باور ندارید. اما این دلیل نمی شود به تهمت زدن به دیگران دست بزنید. شما از کدام همدلی سخن می گویید. این چگونه دموکراسی ای است که شما آن را تبلیغ می کنید. به راستی شما ما را به همراهی با سلطنت تشویق می کنید؟

 ببین از که بریدی و با که بنشستی؟

آقای مبارز سابق!

پاسخ شما تنها پاسخ به آقای رامین کامران نبود. سیلی سختی بود که بر صورت همه دموکراسی خواهان واقعی، این مبارزان ضدسلطنت نواختید. آیا انتظار دارید که ما فریب کلمات نرم شما را بخوریم و خشونت نهفته در پشت این کلمات را نبینیم؟

باید از این که شما زندگی ای آرام و در جامعه ای آرام را می گذرانید. خوشحال بود… اما لطفا برای ما نسخه نپیچید و بگذارید با دردهای وزخم هایمان زندگی کنیم. ما در اینجا هنوز سالگردها را گرامی می داریم. هنوز داغ جزنی، نابدل، حکمت جو و…برای ما تازه است. پس

لای لای خوشت ارزانی سالن هایی

که بهاران را نیز

از گل کاغذی آذین دارد.

از ما نخواهید که هم رفیق دزد باشیم و هم شریک قافله. هم از خون جزنی برای خود قبایی بسازیم و هم با قاتلانش بر سفره بنشینیم.

مقاله ای که نوشته اید دو بخش دارد. بخش نخست تهمت وافترا به کسی است که با نظراتش مخالفید و همچنین شمشیری است که بر روی همه سلطنت ستیزان کشیده اید. اما قسمت دوم آن حاصل یک انحراف فکری سازمان یافته است.

آقای طاهری پور!

سلطنت با دموکراسی  خواهی  در کشور ما قابل جمع نیست. لطفا به سبک وسیاق سلطنت طلبان مثال سلطنت انگلستان را نیاورید. هرگاه رانندگی ایرانیان همانند انگلیسی ها شد، هر گاه سرمایه داری ایران همانند سرمایه داری انگلستان شد. هرگاه کشور ما کشوری شد که سرمایه از آن گریزان نیست بلکه جاذب سرمایه های ضدانقلابیون و جنایتکاران فراری سراسر جهان شد و هرگاه که دیگران نتوانستند در این کشور کودتا کنند و برعکس ایرانیان در کشورهای دیگر کودتا کردند؛ سلطنتشان هم همانند سلطنت انگلستان می شود. سخن بر سر کشور ایران است، با تاریخ خودش، فرهنگ خودش و اقتصاد بلبشوی خودش. همان تاریخ و فرهنگ و اقتصادی که شما هرگز ان را نشناخته اید. در این کشور یک کوشنده راه دموکراسی باید یک مبارز ضدسلطنت هم باشد. سخن از آقای رضا پهلوی نیست. او بی ارزش تر از آن است که زحمت پرداختن به او را به خود بدهم. سخن بر سر نهاد سلطنت است. نهادی که رهبرش در آزمایشگاه رختخواب اعلیحضرت همایون شاهنشاه آریامهر و علیاحضرت شهبانو تعیین می گردد. اگر نتیجه آزمایش دختر بود به کناری نهاده می شود و اگر پسر بود، ملت موظف است جشن و شادمانی بر پا کند. همان نهاد نکبتی که با دو کودتای رضا خانی و محمد رضا خانی ادامه یافت، همان نهاد نکبتی که غارت پول های ملت در آن همچون آب خوردن بود. همان پول هایی که “وارث تاج و تخت” تا کنون با آن زندگی بی دغدغه ای را گذرانده است و در طول ۶۰ سال عمر خود، نیازی نداشته است که حتی یک ساعت هم کار کند. همان نهادی که به اشاره انگلستان استان چهاردهم ایران را می بخشد و نخست وزیرش می گوید: “دختر خودمان بود به هر که خواستیم شوهرش می دهیم.”

 اجازه دهید تا گوشه ای از تاریخ اخیر ایران را برای شما بازگو کنم.

از میان شاهان قاجار و پهلوی، آغا محمد خان قاجار به وسیله نگهبانان خود کشته شد. فتحعلی شاه دو جنگ را باخت و بخش های وسیعی از ایران را از قلمرو ایران خارج کرد و اجازه داد که بیگانگان حافظ ادامه سلطنت قاجار باشند. ناصرالدینشاه ترور شد. مظفرالدین شاه به علت بیماری ناشی از عیاشی های آن چنانی در بستر مرد. محمدعلی شاه با فرار و پناهنده شدن به بیگانگانی که بدترین دشمنی را با این ملت کرده بودند در تبعید مرد. رضا خان بعد از سال ها تبهکاری و جنایت با فراری خفت بار و در تبعیدی ذلت بار چشم از جهان فرو بست. همو بخشی هایی از ایران را بخشید. ( از جمله کوهای آرارات)، محمد رضا شاه پس از کودتای ننگین ۲۸ مرداد و کشتن هزاران مبارز راه آزادی و برابری در تبعید، شر خود را از سرملت ایران کم کرد. و اینک فرزند او که در نوجوانی ایران را ترک کرده است و در همان مدت کوتاه زندگی خود (صرفنظر از ایامی که دردر سوئیس با پول های این ملت گرسنه خوش می گذراند) هرگز پای خود را از کاخ شاهنشاهی بیرون نگذاشته بود، برای ما بیانیه صادر می کند. براو حرجی نیست؛ او “شاهزاده” است. اما آیا شما آنقدر ساده هستید که بیانیه هایی که به دستش داده اند تا بخواند را باور می کنید. مادر او چندی پیش در جریان اعدام نوید افکاری بیانیه شورانگیزی را خواند. اما همین خانم محترم در زمانی که هنوز به عنوان “شهبانوی” ایران تاج بر سر داشت، هرگز چنین سخنانی را در اعدام و کشتار صدها تن از بهترین فرزندان این آب و خاک بیان نداشت. آقای رضا پهلوی برای فرار از مسئولیت ادعا می کند که او مسئول آن چه در زمان پدرش انجام شده است نیست، ولی وارث پول های به یغما برده شده ملت ایران هست. و همچنین وارث شاهزادگی!

آقای محترم! شما در نوشته اتان به سبک و سیاق سعدی کوشیدید تا نقش شیخ مصلح الدین را بازی کنید. پس اجازه دهید از زبان او با شما سخن بگویم:

“قحبه پیر از نابکاری چه کند آگر توبه نکند و شحنه معزول از مردم آزاری”

ملت ایران توبه و پشیمانی محمدعلی شاه در تبعید را باور نکرد و اجازه بازگشت او به سلطنت را نداد. اینان که حتی توبه و ابراز پشیمانی نیز نکرده اند.

آقای عزیز! لطفا برای ما از دموکراسی اختراعی خودتان سخن نگویید… از درس نامه نوشتن برای ما خودداری کنید و بگذارید ما در درد خود برای یافتن لقمه ای نان در شرایط وحشتناکی که در آن زندگی می کنیم بمانیم.

باید اذعان کنم که از خواندن مطلب شما براستی خشمگین شدم. خشمی که شما به آقای رامین کامران نسبت داده اید در من می جوشد. این گونه خنجر از پشت زدن را نمی توانم تاب بیاورم. کمی قبل از خواندن مطلب شما در یکی از شبکه های اجتماعی یادی از رفقای تیرباران شده در تپه های اوین را خوانده بودم و سپس این مقاله شما. با خود گفتم دست بوسی قاتلان!

 نه اقای طاهری پور!

این دموکراسی خواهی نیست. این فقط دموکرات نمایی است. این همان دموکراسی نمایی کشورهای عضو ناتو است که ابتدا با نقاب دموکراسی خواهی پیش می آیند و آنگاه که موفق نمی شوند به بمباران وحشیانه دست می زنند و امثال شما صادقانه به آن چه کمک می کنید که فقط و فقط برای یک صحنه از نمایش احتیاج است. نگاه کنید به سرنوشت گارباچف و شوارنادزه. بیش از این در این ره نروید. بگذارید در خاطر ما همان عزیز دیروز باقی بمانید.

اجازه دهید گلایه های خود از شما را با این دوبیتی. به پایان ببرم:

تو که نوشم نه ای نیشم چرایی

تو که یارم نه ای بارم چرایی

 توکه مرهم نه ای زخم دلم را

نمک پاش دل ریشم چرایی

و گله ای دیگر از همه دوستان خارج نشین که به مماشات با سلطنت می پر دازند.

دوستان  شما به علت شرایطی که روزگار بر شما تحمیل کرده است نمی توانید نقشی مستقیم در مبارزات مردم ایران داشته باشید. ولی وظایف پشت جبهه نیز از اهمیت کمی برخوردار نیست. مهمترین وظیفه پشت جبهه، پاک سازی جبهه آزادیخواهان از عناصر وابسته و مدعیان دروغین آزادی خواهی است. جبهه ملی ضداستبدادی و ضدسلطنتی خود را تشکیل دهید. نمی توان با عافیت طلبی از این مبارزه دست کشید. مبارزه با طرفداران حمله نظامی به ایران، طرفداران محاصره اقتصادی ایران، طرفداران ادامه سلطنت و … در کنار دفاع از آزادی های دموکراتیک مردم ایران. مقابله با دخالت خارجی در سرنوشت این مردم زجر کشیده از جمله وظایف تاخیرناپذیر شماست. جبهه مترقی خود را تشکیل دهید وبا دموکرات های دروغین و وابسته مبارزه بی امان را آغاز کنید.

 برای یافتن جایگاه شایسته خود در مبارزات مردم  ایران به وظیفه  خود عمل کنید.

سیامک طاهری

https://akhbar-rooz.com/?p=49276 لينک کوتاه

0 0 رای ها
امتیازدهی به مقاله
اشتراک در
اطلاع از
guest

23 نظرات
تازه‌ترین
قدیمی‌ترین بیشترین رأی
بازخورد (Feedback) های اینلاین
مشاهده همه دیدگاه ها
لیثی حبیبی - م. تلنگر

دیدم آقا یا خانمی(جنابی) با نام «فرشته» نکته ای را مطرح کرده و جواب نستانده.

فرشته: «آیا بهتر نبود و نیست که به جای “ستم شاهی” گفته شود “دوران پر از ظلم و ستم پهلوی”»

سلام جناب «فرشته»
من نیامده ام در این بحث شرکت کنم؛ ولی وظیفه ی خود می دانم در باب پرسش شما روشنگری نمایم.

جواب: نخیر، زیرا ستمشاه، یک واژه است؛ و ستمشاهی، ستمی است که به شاه و سیستم شاهی نسبت داده شده. ستمشاهی را سر هم نوشتم، زیرا اگر جدا بنویسیم می توان آن را ستمِ شاهی نیز خواند؛ که معنی را تغییر می دهد، گرچه در همان راستا است.
ستمشاهی، یک واژه است، واژه ای ست مرکب + ی نسبت. «ستمشاهی» از هفت حرف تشکیل شده. ولی فراز پیشنهادی شما دارای بیست و یک حرف است؛ یعنی سه برابر؛ و آن همه حجم در نیک نویسی جایی ندارد.

حال این سوال پیش می آید که چرا شما با «ستمشاهی» بیگانه اید؟ زیرا به احتمال بسیار قوی فارسی زبان هستید.۱ فارسی(فارسی دری) همان دُرّ است که ناصر خسروی بزرگ ما گفته. به نظر من برعکس نظر بعضی ها، فارسی زبانی ست بسیار قوی که می توان با آن براحتی وارد زبان علم و فلسفه نیز شد. این بحثی دیگر است بمانَد. این توضیح کوتاه من بدین خاطر بود که مبادا فکر کنید منظورم کوچک شمردن زبان فردوسی و خیام و سعدی و حافظ و نیما و … است. خیر، منظور من این است که چون فارسی دارای کسره ی مضاف است، فارسی زبان با فتحه ی مضاف بیگانه می باشد. چنانکه فارسی زبان با اول ساکن کاملن بیگانه شده است. این عیب نیست؛ حد اقل جای سرزنش ندارد، فارسی در جبری تاریخی این شدست. در حالی که در زبان های کهن ایرانی فراوان اول ساکن و هم افشره واژه ی مرکب داریم که برعکس قاعده ی فارسی شکل گرفته. اگر بی دقتی کنیم در فارسی بجایشان می توانیم اصطلاحی طولانی و یا جمله ای بکار بریم. البته همه ی داستان در بی دقتی ما نیست؛ بخشی هم بر می گردد به خود زبان فارسی که از ریشه ای بودن تا اندازه ای افتاده. یعنی هم در آن ادغام اجباری و تاریخی، پُرواژه و دارای جای مانور بیشتری گشته(ثروتمندتر شده)، و هم ضربه پذیرفته؛ و در نتیجه فراوان افعال کمکی و توضیحات دارد. و اول ساکن را نیز از دست داده؛ در حالی که پهلوی(مادر فارسی)، مانند زبان های تالشی(تاتی، تالشی)، کوردی، لوری، زبان های اسلاویان شرق، آلمانی و … فراوان اول ساکن دارد. در فارسی ضربه خورده نه فقط بجای فارسی عربی نشسته(مانند شکست پهلوی که معلول عربی جایش را گرفت)؛ بلکه حتی کلمات زبان مادر(پهلوی) غلط تلفظ شده. مثل مَزگ پهلوی، تالشی، تاتی و زبان های اسلاویان شرق که حالا غلط مغز بجایش بکار می رود. البته اصیل ترین شکا آن واژه همینک در کوردی بکار می رود. مَژگ کوردی اصیل تر از مَزگ است؛ و ریشه یابی را آسانتر می سازد. این داستانی دیگر است، بمانَد.
بر عکس نظر شما دوست محترم، برای تالش، تات، لُر(لور)، کُرد(کورد) و … از آن دست واژه ها به خوبی مفهوم می باشد. ستمشاه، یعنی شاهی که پیشه اش ستمگری ست. فرازیست مانند عادل شاه، نادرشاه(شاهِ نادر – برگردان به فارسی، توجه داشته باشید که منظور نادرشاهِ افشار مشهور نیست)، پاشا(پادشاه، در زبان های ایرانی مادی «ها»ی ملفوظ نیست)؛ و …

کوتاه: ستمشاه، واژه ای مرکب و افشره است و درست هست. از سوی دیگر ۲۱ حرف را نمی توان جای ۷ حرف نهاد.
از نظر دستوری نیز اِشکالی ندارد. شما در آن اِشکال می بینید، زیرا ذهن شما را فقط کسره ی مضاف پُرکرده و هرچه غیر از آن باشد را نادرست می پندارید؛ و کاملن حق دارید؛ زیرا با همان حالت مادر و مادر بزرگ برای شما لالایی خوانده، پس فرمانروا در اعماق جان مانده.
در جواب سوال دیگر شما: به کودک خود بگویید میهن من و تو سرنوشتی غریب داشته. آن سرنوشت غریب در همه چیز آن کیشور(کشور، کمی دِگر شده) تأثیر گذاشته ژرف؛ از جمله آن تأثیر ژرف را اینک در زبان سرتاسری یا ملی ایراینان می بینیم، که همین زبان فارسی(فارسی دری) باشد.
کشور(خلاصه) = کیشور(کامل آن واژه ی مرکب) = سرزمینی که دارای کیش یا آیین خود است = پهلَه = اِران = ایران. پهلوی = زبان ایرانیان. پهلوان = پهلَه بان = نگهبان ایران زمین.
هم اِران = ایران، و هم کیشور = کشور، در تالش زمین نام زن است.

زیر نویس ۱ – به همین خاطر است که دانشمندان زبان شناس ما در «فرهنگستان ادب» در تهران هزاران واژه ی غلط یا بیجا ساخته اند؛ چون بُن بسیاری از واژه های اصیل ایرانی را دیگر نمی شناسند. در مقاله ای که در داخل میهن منتشر شده بود خواندم بیش از پنجاه هزار واژه ساخته اند. و نوشته بود به تعداد انگشتان یک دست هم از آن ده ها هزار واژه جا نیفتاده. به نظر من خیلی از آن واژه ها بجاست؛ ولی بدی بزرگی که فرهنگستانی ها دارند، اهل اعتراف نیستند. به عنوان نمونه این خدمتگزار کوچک فرهنگی تعدادی از غلط های شان را اصلاح کرده، خود نیز عملن پذیرفته اند، زیرا حالا دیگر آن ها بکار نمی برند. مثل غلط هایی چون “فرایند” یا “شهر آورد”؛ که حالا دیگر به ندرت بکار برده می شود. ولی توان اعتراف ندارند؛ و همین عیب بزرگ باعث شده کار های نیکشان نیز به چشم نیاید.
پیوسته پیروز و شاد باشید

Parsi
Parsi
3 سال قبل

شرط اول دموکراسی تحمل دیگراندیشان است. حتی اگر در اقلیت باشند.

گر مسلمانی ازاین است که حافظ دارد وای اگر از پس امروز بود فردایی

مانی فرزانه
مانی فرزانه
3 سال قبل
پاسخ به  Parsi

هیتلر با استفاده از دموکراسی نو پای آلمان بعداز سقوط قیصر و فاجعه جنگ جهانی اول به قدرت رسید.
اگر قانونی با نفوذ وجود نداشته باشد که همه از صدر تا ذیل با [ حقوق برابر ] پاسخگوی گفتار و کردار خود باشند.
قدرتمندان و حاکمان می توانند به بهانه های مختلف هرکس را که خواستند کنار بگذارند.
شهروندان نیز به بهانه ی [ آزادی های اندیشه ، بیان و قلم ] هر چه خواستند نثار دیگر ان کنند.
در کشور های پیشرفته در این زمینه ها ، بسیاری مسائل در طول تاریخ بعداز رنسانس و روشنگری تمرین و پالایش شده ست.
قانون های اساسی هنوز تعریف نسبتا روشنی از تحمل دگراندیشان ندارند که می بینیم حتی نژاد پرستان و نازیست ها از آن قوانین سوء استفاده می کنند.
همین دیروز در یونان حزب نژاد پرست این کشور که در مجلس هم نمایندگانی داشته و در فجایع سالهای اخیر نقش داشته به عنوان خلاف کار معرفی و رهبران آن تحت تعقیب قرار خواهند گرفت.
در کشور سوئد نماینده حزب نژاد پرست و خارجی ستیز «دموکراتهای سوئد» در پارلمان اروپا علیه حکومت ایران سخنرانی کرده ست که بعضی ایرانیان مقیم سوئد چشم خود را بر کارهای این حزب در سوئد بشتند و از کار این نازیست سوئدی به وجد آمده و حتی در بعضی از سایت ها ی فارسی زبان ، بدون اینکه به ماهیت ضد انسانی این بیگانه ستیز در سوئد اشاره ای کنند با آب و تاب برای شعار های او هورا کشیده اند. « دشمن دشمن من دوست من ست» ها ها ها
بهر صورت در آمیختن دوغ و دوشاب به معنی تحمل و تسامح و تساهل نیست.
هیتلر با سوء استفاده از همین نقطه ضعف و کمبود جهان را به آتش کشید.
امیدوارم پاسخ ندهید که حکومت ارتجاعی ازاین حرفها سوئ استفاده می کند.
نه ، هرگز ! مردم ایران ثابت کرده اند که تا پیروزی نهائی کوتاه نخواهند آمد و ما خارج از کشور هائی باید
وظائف خود را انجام دهیم .

وجود نداشته باشد که تساهل و تسامح و به قول شما

فرشته
فرشته
3 سال قبل

از جواب بعضی از دوستان نسبت به کامنت پیشین خودم جا خوردم. فکر کردم کلام من خیلی ساده و روشن بود. ولی بعضی از دوستان کم لطفی کرده و به جای توجه به منظور اصلی من، در لا بلای نوشته کوتاه من جستجو کرده تا گرایش سیاسی من را بیابند. نخست آن که، اگر شما اول به دنبال این هستید که بدانید گوینده یا نویسنده اهل کجا است و بعد به حرفش گوش بدهید، باید بگویم بسیار نومید و متاسفم. زیرا اگر گوینده یا نویسنده اهل دیار مورد نظر شما نباشد به احتمال زیاد به سخن او توجهی نخوهید کرد و منظور او را هم در نخواهید یافت. هم چنان که در مورد یاداشت کوتاه من اتفاق افتاد.

ولی من هر گریأش سیاسی دارم به خودم مربوط است. خواهش می‌کنم تفتیش عقاید نکنید.

آن چه من گفتم این است اگر شما از رژیم پهلوی متنفر هستید، آن هم به خود شما مربوط است، من هم تفتیش عقاید نکردم و طرفداری و مخالفت هم نکردم. ولی خواهش من از شما دوستان این بود، زبان فارسی را به کلمات من دراوردی آلوده نکنید. زبان فارسی چه گناهی کرده است که شما طرفدار این جناح یا آن جناح هستید؟ وقتی پسر من از من میپرسد “ستم شاهی” یعنی چه من چه باید به او بگویم؟ و هم چنین است “شاه الهی”. اگر شاه الهی درست است، پس حتما ترامپ الهی (!!!) هم درست است.

آیا بهتر نبود و نیست که به جای “ستم شاهی” گفته شود “دوران پر از ظلم و ستم پهلوی” ؟، البته اگر منظور شما این باشد. و یا به جای “شاه الهی” گفته شود ” طرفداران دو آتیشه رژیم پهلوی” ؟

چه اشکالی دارد درست بگوییم و بنویسیم؟ آیا باید حتما با به کار بردن کلماتی چون “شاه الهی” طرف مربوطه را هم تحقیر کنیم؟ چرا؟ چرا باید کسی که مثل ما فکر نمیکند تحقیر شود؟

peerooz
peerooz
3 سال قبل
پاسخ به  فرشته

سرکار فرشته خانم,
ابداع کلمه “ترامپ الهی” را – اگر از شما باشد – تبریک میگویم. ترامپ الهی همانقدر ترامپ را میپرستد که “علی الهی” علی را. “شاه الهی” درست نیست زیرا شاه, “ظل الله” بود نه الله.

کیا
کیا
3 سال قبل
پاسخ به  فرشته

راه درازی در پیش است حوصله میطلبد!
ما کجا ایستاده ایم!؟
۱.در زیر سلطه یک حکومت قرون وستایی که توانایی کنترل ‌کشور و دخالت در کشور های منطقه را داشته است و در حال ادامه است.
۲.اپوزسیون متفاوت و کمتر همگرا!
جناب بنی صدر و آقای موسوی خود راهنوز رییس‌جمهور می دانند ،اقای رضا پهلوی که تاجگذاری هم به نقلی کرده است و مدعی جمهوریست منتطر بازگشت است..مجاهدین خلق هم دولت و رئیس جمهور و وزیر ولشگر تشکیل داده اند و منتظر تایید دیگران بدون قید شرط می باشند!
بقیه گروهای سیاسی و احزاب چپ هم فقط مشغول طرح دادن مانند بنده می باشند.
۳.مبارزه در داخل هم مستقل اعلام مشود و معلوم نیست چه طرحی را پیش خواهند برد!
موضع چندان برتری فعلا نداریم و از اینجا باید استارت زد.

peeerooz
peeerooz
3 سال قبل

“روزگار غریبی ست نازنین”؟
گرچه در خانه عروس خبری نیست ولی بزن و بکوب “پیمان نوین” در خانه به دل داماد, چنان همهمه ای به راه انداخته که علما و روشبفکران را به جان همدیگر انداخته است. جناب کامران در پاسخ به “پیمان نوین” فرموده اند لطفا سد معبر نکنید! که به نظر جناب طاهری پور “مقاله اش را با توپ و تشر پر نوشته، به نظرم رسید پر از بغض و کینه است!”. خانم گیتی سلامی به پشتیبانی از “پیام نوین” که منظور از آن به نظر ایشان فرا خوان اتحاد است که”یا با هم این کشتی طوفان‌زده را به ساحل امن می‌رسانیم، یا جدا جدا غرق خواهیم شد”, جناب کامران را به خاطر “سد معبر نکنید!” به سیخ کشیده اند که اتحاد ایجاد شود! و سیامک طاهری عجالتا میخ دیگری بر این تابوت کوبیده اند که : جناب طاهری پور “سیلی سختی بر صورت همه دموکراسی خواهان واقعی” نواخته اند. (نظر من در باره دمکراسی, اخبار روز – برای نجات دموکراسی، به مبارزه‌ی طبقاتی نیازمندیم- آدنر عثمان، برگردان: مسعود امیدی).
یاد روان شاد ایرج میرزا به خیر که ” با این علما هنوز مردم از رونق ملک نا امیدند”.

بر سر در کاروانسرایی تصویر زنی به گچ کشیدند
ارباب عمایم این خبر را از مخبر صادقی شنیدند

گفتند:که وا شریعتا خلق روی زن بی نقاب دیدند
آسیمه سر از درون مسجد تا سر در آن سرا دویدند

ایمان و امان به سرعت برق می رفت که مومنین رسیدند
این آب آورد آن یکی خاک یک پیچه ز گل بر او بریدند

ناموس به باد رفته ای را با یک دو سه مشت گل خریدند
چون شرع نبی از این خطر جست رفتند و به خانه آرمیدند

غفلت شده بود و خلق وحشی چون شیر درنده می جهیدند
بی پیچه زن گشاده رو را پا چین عفاف می دریدند

لبهای قشنگ و خوشگلش را مانند نبات می مکیدند
بالجمله تمام مردم شهر در بهر گناه می تپیدند

درهای بهشت بسته می شد مردم همه می جهنمیدند
می گشت قیامت آشکارا یکباره به صور می دمیدند

طیر از وکرات و حش از حجر انجم زسپهر می رمیدند
اینست که پیش خالق و خلق طلاب علوم رو سپیدند

با این علما هنوز مردم از رونق ملک ناامیدند

محمد
محمد
3 سال قبل

نپسندیدن یک فکر ، یک نوشته و یا یک مقاله یک طرف قضیه است و نحوه برخورد انتقادی با آن فکر یا نوشته یا مقاله طرف دیگر قضیه است.
با نوشته آقای جمشید طاهری پور در پاسخ به آقای رامین کامران هیچ همدلی ندارم که هیچ ، با موضع ایشان نسبت به رضا پهلوی مخالف هم هستم ، اما شایسته آقای سیامک طاهری نبود که یک مبارز قدیمی را ،علیرغم تغییری که در مواضع ایشان دیده می‌شود ، چنین به باد انتقاد که نه، به باد کلمات نامناسب بگیرند. ” آستان بوس ” که در عنوان مقاله آمده نه به آقای جمشید طاهری پور می‌چسبد و نه شایسته قلم آقای سیامک طاهری است .
آقای سیامک طاهری !
انتظار برخوردهای دور از اخلاق سیاسی حتی با مخالفان از شما نمی رود . رعایت فرهنگ انسانی و مترقی در برخورد های نظری و سیاسی از جمله ضروریات پایبند بودن به آرمان و فرهنگ مترقی مبارزان راه عدالت و آزادی است که باید حتی نسبت به مخالفان نیز رعایت شود .

رضا
رضا
3 سال قبل

خانم فرشته بجای منزه طلبی بهتر است موضع ونظرتان خودتان را نسبت به گفته های آقا طاهری پور بیان بفرمایید .از نوع انتقاد های شما نسبت به کامنت نویسان برداشت من ای است که شما طرفدار سلطنت هستید که هیچ اشکالی ندارد ولی بهتر نیست که بطو شفاف از موضع سیاسی خود دفاع کنید . مگر در زمان شاه ،اول جلد کتابهای فارسی نمی نوشتند خدا شاه میهن
حال اگر گفته میشود شاه الهی چه اشکالی در آن می بینید.

فرشته
فرشته
3 سال قبل

مقاله را خوندم. متاسفانه این مقاله نبود، تنفر نامه بود.
حالا این موضوع را موقتن کنار بگذریم،

آن چه که برای من معما است یک سری لغت‌های عجیب و غریب است که بعضی‌ها چاشنی گفتار و نوشتار خود میکنند، کلماتی که حتا از نظر دستور زبان فارسی هم غلط است. مثلا: “شاه الهی” یا حتا “مصدق الهی” !!!

این کلمه که از دو بخش شاه و الله تشکیل شده است گویا بر وزن و در مقابل “حزب الهی” ساخته و پرداخته شده تا ظاهراً به طرفداران دو اتشه رژیم پهلوی اطلاق شود. البته “حزب الهی” خیلی معنی میدهد ولی با عرض معذرت “شاه الهی” اصلا کلمه درستی نیست.

کلمه دیگری که از نظر من بیشتر بار ارزشی دارد تا توصیفی، کلمه من دراوردی است به نام “ستم شاهی” . این کلمه هم که از نظر دستور زبان فارسی مشکل دارد، اشاره دارد به دوران رژیم پهلوی که سر تا سر چیزی نبود جز ستم. هر بار که این کلمه عجیب و غریب را می‌شنوم چنین به نظرم میاید که در ۳۰۰۰ سال تاریخ ایران ما همیشه دمکراسی (آن هم از نقطه نظر کسی که این کلمه را به کار میبرد) داشته حتا امروز، فقط در دوران پنجاه ساله رژیم پهلوی ستم شاهی بود. دوران قاجار که اصلا نگو و نپرس. تمام فیلسوفان اروپا میامدند در دربار پادشاهان قاجار درس دمکراسی میگرفتند.!!!
قصد لودگی ندارم، ولی آقای محترم، روشنفکر تحصیل کرده گرامی، شما که برای دوران رژیم پهلوی “ستم شاهی” را به کار می‌برید، لطف کنید برای دوران جمهوری اسلامی هم یک لقب مناسب پیدا کنید. شایسته است که چنین کاری را برای دوران قجر، حتا کریم خان زند، و صفوی، کوروش و داریوش و شاهپور اول و…… هم بکنید.

مهرداد ابوالحمد
مهرداد ابوالحمد
3 سال قبل
پاسخ به  فرشته

خانم فرشته محترم
کامن شما پر از از جنگ واژه ها. چرا به خاطر این ترکیب های لغوی جوش می زنید. در پس هر کدام از آنها یک محتوای سیاسی و اجتماعی یا فرهنگی هست.کلماتی مثل «شاه اللهی» و «مصدق اللهی» و «سبزاللهی» و این قبیل ترکیب ها در فرهنگ تاریخ و دیانت اسلامی و شیعی، بر می گردد به اصطلاح «علی اللهی»!
این آخری به وفور در مورد شیعیانی به کار می رفته و می رود که علی ابن ابیطالب را تا مقام خدایی بالا می برند. در فرهنگ تاریخ نگاران عرب بخشی از شیعیان که در مورد علی افراط می کنند را، «شیعه غالی» یا «غلات شیعه» می نامند. یعنی کسانی که در مورد علی غلو می کنند. معادل همین اصطلاح در زبان فرانسه و فرهنگ غربی نسبتش به «نیکلا شوون» سرباز یا افسری می رسد که ناپلئون را دیوانه وار دوست می داشت و حمایت می کرد. اصطلاح شوونیسم یعنی نژادپرستی افراطی در چنین تاریخی ریشه دارد. آیا هرگز در مورد شوونیسم این قدر عصبانی شده اید؟ در مورد اصطلاح assassin که در فرانسه و انگلیسی به معنی قاتل و ترورگر به کار می رود هیچ وقت حساس شده اید؟ این کلمه هم در واقع لاتین شده «حشاشین» است. یعنی به اصطلاح امروز در فرهنگ شناخت تروریسم «گرگ تنها»یی که مثل افراد القاعده در خیابانهای غرب وحشت و دهشت پراکنی می کند، در زمان پیشروی مسلمانان به سوی اروپا مسیحیان بر پایه وقایع اندکی شایع می کردند که «حشاشین» حمله می کنند یا قرار است فلان را بکشند یا فلان را کشتند. این اسم که منشأ آن کلمه «حشیش» است از آن رو در تبلیغات مسیحیان به کار می رفت که می گفتند اینها حشیش می کشند و از حالت عادی خارج می شوند و دست به قتل و غارت می زنند (در حالی که صلیبیان خود بی حشیش چنین می کردند). این توضیحات را از آن رو ضروری دیدم که شما با این جنگ واژه ها بر قلب سیاسی مسأله ‌یی که طاهری پور و مقاله اش مبلغ و مروج آن است، خاک می پاشید.
اصطلاح ستم شاهی هم چیز عجیب و غریبی نیست. اگر در برابر رژیم کنونی کسی بگوید ستم شیخی شما برآشفته می شوید؟
احتمالا نه! به سادگی ستم شاهانه بر مردم و ستم شیخانه بر مردم را باید در کلماتی اتمیزه یا سمبلیزه کرد.
الان چکار داریم که به شاهان قجر و زندیه و صفویه و نادرشاه که هر یک تپه ها از سرهای آدمیان ساخته اند بپردازیم؟
چرا سیلی نقد را به حلوای نسیه بفروشیم؟ با رژیمی که شیخان در آن حاکمند و دست بالا را دارند درافتاده ایم. با بازمانده پهلوی هم کار داریم که بدون پذیرش کمترین مسئولیتی برای امر کنونی سرنگونی و امر فردای آزادی و دموکراسی، آب را گل آلود می کند و ژست و فیگورهای مسخره می گیرد. حرف با طاهری پور این است که آخر جای شرمساری ندارد که با چنین لحنی از این فرد صحبت کردن و حتی لحظه یی احساس «همدلی» با این بیانیه پوشالی سراپا بی محتوا را در مقاله یی آوردن، چرا؟
نظر من این است که طاهری پور و همگنان او از محتواهایی که در گذشته به آن شناخته می شده اند و از میراث قهرمانان فدایی خلق، به کلی تهی و عاری هستند. چنین افرادی و چنین قلمزنی‌هایی هر چه باشد به پدیده هایی به نام «چپ» یا «فدایی» یا «خلق» و «آزادی» و دموکراسی ربطی ندارد.
اشتباه سیامک طاهری این است که نمی داند آخر خانه نشینی طاهری پور و همگنانش در خارج کشور از بی چادری است! دلیل اختیاری سیاسی و مبارزاتی آگاهانه و آنتخاب شده یی در میان نیست.
بگذار هرکس خودش را «سیاسی نویس» هم بنامد، این یا آن نامگذاری چیزی را در سرشت کنونی کسی دگرگون نمی کند. شرم آور است اگر بخواهم «سیاسی نویس» های بسیاری را نام ببرم. «این نیز بگذرد»!

د

کیا
کیا
3 سال قبل

راه جهنم را نه فقط با صداقت بلکه با پرخاش هم میتوان سنگ فرش کرد!
ادعای اینکه شخصی اینچنین و یا آنچنین باید مبارزه کند ، رسم دمکراسی نیست .
ایشان نه سلطنت طلب شده اند و نه سازشگر!
هرکس در توان خویش و با شیوه خویش مبارزه میکند.
این فرهنگ شاید هنوز به ما نرسیده است.
با احترام.

فریدون بی بیان
فریدون بی بیان
3 سال قبل
پاسخ به  کیا

آقای کیا دوباره سنگ انداختی ؟
پس لطفا بنده را روشن فرمائید؟
سلطنت طلب کیست؟
در کدام کشور پادشاهی و پارلمانی شما به غیر انواع احزاب سیاسی با برنامه های و اهداف مختلف جمعیت یا حزب بنام سلطنت طلب / مونارشیست / رویالیست می شناسید؟
شما حتما می دانید در کشور های پادشاهی پارلمانی ، روزی روزگاری سلاطین و امپراتوری های غداری حاکم بوده اند که بعداز انقلاب فرانسه خودشان را جمع و جور کردند و به حق حاکمیت مردم احترام گذاشتند و نه برعکس.
در کدام کشور جمهوری پارلمانی ، جزبی بنام سطلنت طلب «رویالیست / مونارکسیت » می شناسید که برای تعویض شکل حکومت فعالیت کند؟
بر می گردیم به ایران :
سلطنت طلبان و یا مشروطه خواهان ایران که ۲۵ سال بعداز کودتای ۲۸ مرداد ۳۲ تمام نحله های فکر ی را سرکوب و منکوب کردند و حتی دو حزب حکومتی مردم و ایران نوین را تحمل نکردند و آنها را موجب تفرقه و واگرائی می دانستند تا بسوی «دروازه های تمدن بزرگ» بروند. حکومت با دست های ناتوان خود گور خود را کند و تمام دستاورد های جنبش مشروطه در سال ۵۷ را به باد فنا داد .مگر تا بحال پاسخگوی جنایات حکومت خود و ساواک بوده اند؟
برخلاف پادشاهان اروپا که هنوز در کاخ های خود بدون دخالت در قوای سه گانه حرمت خود را حفظ کرده اند. باعث شدند که مشروعه خواهان بر ویرانه ای پادشاهی ایران امامزاده های را گسترش و قبر خمینی را با خون مردم از طلا بسازند.
حالا بفرمائید پهلوی دوستان می خواهند آن حکومت پادشاهی را بازسازی کنند که در سال ۵۷ رفوزه شد
یا نه ، آن مشروطه سلطنتی بعداز شهریور ۱۳۲۰ که در ۲۸ مرداد ۱۳۳۲ بر چیده شد؟
آیا این ترفند پهلوی پرستان همیشه موجب سوء استفاده حکومت علیه تمام مخالفان خود نشده ست؟
بنظر شما بی توجهی پهلوی پرستان به فعالیت احزاب واقعی و
علاقه خاص به احزاب نمایشی بی بو و خاصیت مردم ، ایران نوین ، رستاخیر(‌در عراق و سوریه حزب حکومتی بعث » با معیار های دموکراتیک جور میامد که شما برای بازگشت آنها کارت دعوت می فرستید؟
تجربه ۵۷ حکم می کند برای آلترناتیو حکومت اسلامی به عقب باز نمی گردیم .
جنبش دادخواهی برای تمام قربانیان راه آزادی و عدالت اجتماعی اجاز ه نمی دهد که متهمین حکومت گذشته به بهانه تبهکار های حکومت اسلامی خیال کنند که می توانند به قدرت دوباره برسند.
آیا پهلوی پرستان از آن جنایتکاران فاصله گرفته اند و خواهان محاکمه آنها هستند؟
آیا نمی بینید که پهلوی پرستان مخالفان حکومت پادشاهی را باعث سقوط خود می دانند؟

کیا
کیا
3 سال قبل

من قصد سنگ اندازی ندارم وطرفدار سلطنت هم نیستم و فکر می کنم آقای پهلوی هم صحبت سلطنت را نکرده است “شاید مانند پدر بزرگش جمهوریخواه باشد!” حال شانس یک صحبت ملی علیه حکومت فعلی را اپوزیسیون نباید از دست دهد حال کی موجب آن شود در این شرایط مهم نیست آینده راه را روشنتر می کند.

فریدون بی بیان
فریدون بی بیان
3 سال قبل
پاسخ به  کیا

بنده به استناد این نوشته شما:
ً ادعای اینکه شخصی اینچنین و یا آنچنین باید مبارزه کند ، رسم دمکراسی نیست .
ایشان نه سلطنت طلب شده اند و نه سازشگر! ً
خواستم در مورد دموکراسی و سلطنت که مطرح کردید نظر شما بدانم .
بعد میشود در مورد واکنش ها و «رسم دموکراسی » بحث کرد.
کسی نگفت شما سلطنت طلب هستید.
ولی تمام رسانه های در بحث این که حکومت گذشته از این حکومت بهتر ست غرق شده.
مشکل ما نبود دموکراسی در دو حکومت بوده و هست.
دیگر نیازی به بازگشت نیست.
آقای رضا پهلوی می گوید گذشته های رافراموش کنیم و ایران رانجات دهیم.
مگر میشود کسانی که ایران را به این روز کشاندند را فراموش کرد ؟
نه چینن چیزی دموکراسی نیست.
آقای رضا پهلوی می داند که بسیاری باید در دادگاههای صلاحیت دار جوابگو باشند.
لذا باید به مردم بگوید که هیچ دلیلی ندارد که متهمین به جنایت بشری فراموش شوند.
اگر خواستی از الف تا ی برایت متهمین جنایت بشری را بنویسم.
آیا آقای رضا پهلوی حرف پدرش را که صدای انقلاب مردم را شنید می داند و قول هائی که شاه داد را یادش هست؟
بر خلاف نظر شما آن بلائی که در انتقال قدرت از حکومت شاه به خمینی صورت گرفت و همه به حرفهای خمینی در پاریس باور کردند و حتی خمینی در ۱۴ بهمن ۵۷ دو روز بعداز ورودش یه ایران کتبی به بازرگان حکم نخست وزیری دولت موقت را صادر کرد و به او ماموریت داد تا تدارک مجلس موسسان قانون اساسی را در دستور کار خود بگذارد.
ولی دیدیم که بعداز ۲۲ بهمن ورق بر گشت و مرجع تقلید شیعیان خدعه فرمودند !!!
ما در یک توافق نا ننوشته و بی بنیان به خمینی اعتماد کردیم.
آزمود را آزمون خطاست.
«پیام نوین» باید منسجم ، مشخص مانع از حضور و بخشش متهمین جنایات بشری باشد و بر تشکیل مجلس موسسان قانون اساسی تاکید و تضمین کند.
تا تضمین لازم نامین نشود من به عنوان یک رای سایه شوم پرویز ثابتی ها و هزاران تبهکار دو حکومت را برای باز تولید دیکتاتوری دیگر منتفی نمی داند.

کیا
کیا
3 سال قبل

استدال شما را نمیتوانم نظری رد کنم ولی در عمل در تمام جهان ائتلاف ها با مخالف صورت میگیرد حتی بد از خونریزی حتی وحشتناک ،نگاهی در منطقه بیندازیم ،یا تجربه جنگ جهانی را در نظر بگیریم!
موقعیت ما چگونه است!؟؟
اگر کلاه خود را قاضی کنیم و چشم را نبندیم جریان موثر علیه حکومت در حال کنونی اینها هستند
۱. مجاهدین
است،دولت و رئیس جمهور و لشکر دارد و دیگران را بعنوان سرباز صفر میخواهد از طرفی بعلت اشتباهات
تاکتیکی و ایده مذهبی و تبلیغات حکومت به تنهایی راه بجایی قابل اعتماد نخواهد برد.
۲.سلطنت طلبان و مشروطه خواهان با سابقه بد ولی با طهارت جدید که حکومت اسلامی موجب شده است.
دارای طرفدارانی هستند و در اعتراضات جدید هم رد پایشان مشخص است ،دلیلش هم معلوم است ،مردم میدانند که در آن دیکتاتوری حد اقل های شخصی حفاظت میشد و کارنامه به سیاهی حکومت فعلی ندارند ولی تاریخ تکرار نخواهد شد و به تنهایی هم شانس حگومت ندارند.
۳. مبارزان مدنی و صنفی داخل کشور.
اینها خود رامستقل می دانند و در حال اختراع چرخ می باشند ،هدف بیشتر در خدمت اصلاحات است ،حد اقل تا کنون ، اگر حکومت از زیر تحریم ها بیرون رود حال گوییم بخشی و با کمی مانور خارجی میتواند این گروه ها راتا حدی کوچک کند.
و رو راست بقیه گروها ملی و چپ اگر هم با هم یکی شوند به یک موقعیت دمکراتیک احتیاج دارند تا بتوانند رشد کنند!
راه دیگر دخالت خارجی است که ،آنوقت اونها هستند که تصمیم میگیرند.
در هر حال احتیاج به یک همگرایی دمکراتیک کاملا روشن است ،چگونگی اش را آینده و در عمل میتوان دید.

فریدون بی بیان
فریدون بی بیان
3 سال قبل
پاسخ به  کیا

جناب کیا ،
بازهم تکرار کردید: ًولی در عمل در تمام جهان ائتلاف ها با مخالف صورت میگیرد حتی بد از خونریزی حتی وحشتناک ،نگاهی در منطقه بیندازیم ،یا تجربه جنگ جهانی را در نظر بگیریم!
موقعیت ما چگونه است!؟؟ ً
کدام ائتلاف؟
۱. ما نه انتخابات داریم و نه مجلس و احزاب که نیروها بر اساس پایگاه خود در انتخابات و آرای بدست آورده با هم ائتلاف کنند.
حکومت اصلا به آرای مردم کاری ندارد و سال ۸۸ و «رای من کو» هرگز فراموش نخواهد شد. بازی اصلاح طلبان حکومتی هم به معنی پارلمانتاریسم در ایران نیست.
با این وجود مردم داخل ایران بنا بر اصل «آزمون و خطا» با حکومت دست و پنجه نرم می کنند و انواع اعتراضات و مقاومت آنها را دیده ایم.
۲. نیروهای خارج از کشور در بهترین حالت پشت جبهه هستند و می توانند هواداران خود را در داخل تغذیه کنند و در شرائطی که مردم توانستند حکومت را وادار به عقب نشینی نمایند. مانند مثلا و با احتیاط سال ۵۷ که خمینی و تبعیدیان و خارج از کشور ی ها در نبود سازمان امنیت به کشور بازگشتند و هرکس رفت دنبال دوستان خود …
۳. بعداز جنگ جهانی اول فاتحان جنگ انگلیس و فرانسه با زعامت آمریکا در کاخ ورسا نقشه جهان را عوض کردند و قلمرو خلافت عثمانی را با خط کش یه چند سرزمین جدید تبدیل کردندو اسناد آن موجود ست.
بعداز جنگ دوم نیز همین طور بود و با قطعنامه ۱۸۱ سرزمین فلسطیم رت دو قسمت کردند. پاکستان را از هندوستان جدا کردند و بسیاری کارهای دیگر.
بین دو جنگ جهانی هم چندین قرار داد و مقاوله نامه وجود داشته .در مورد جنگ یوگسلاوی سابق نیز همین طور .
قدرتهای جهان هر جا و هر وقت لازم ببینند در امور دیگر کشور ها دخالت می کنند .
فعلا در آشی که در افغانستان ، لیبی ، سوریه ، عراق ، یمن ،‌سودان ، سومالی ، فلسطین ، ارمنستان ، آذربایجان و…… پخته اند گیر کرده اند و حکومت مشروعه شیعه هم در این هرج و مرج به بقای ننگین خود ادامه می دهد.
نتیجه :
آنچه شما در زیر « مبارزان مدنی و صنفی داخل کشور.» نوشته ای حاکی از عدم شناخت شما از دینامیزم تغییر اجتماعی ست و منتظر دخالت نیروهای فرا مرزی خارجی و ایرانی می باشی.
ولی یک روز باید بر خلاف نظر شما ، نمایندگان اقشار مختلف مردم در زیر سقف برای تدوین قانون اساسی بنشینند.
نه مثل مجلس خبرگان و بقیه مجالس تا کنونی !!!
شما فکر می کنید همه می توانند حق انتخاب کردن و انتخاب شدن داشته باشند؟
یا باید تمام این مسائل شفاف و روشن باشد؟
آیا شما انتقال قدرت در آفریفای جنوبی ، شیلی ، تمام کشور های «سوسیالیسم واقعا موجود » را ندید؟
آیا نمایندگان و دلواپسان دو حکومت تمامیت خواه سرنگون شده و حاکم بدون هیچ دادخواهی و حقیقت جوئی
می توانند مبشر ً ٔگذشته ها را فراموش کنیم باشند ً ؟
آیا نلسون ماندلا چنین قول هائی داد یا حتی همسرش پاسخگوی اشتباهاتش شد؟
کمی فکر کنید

کیا
کیا
3 سال قبل

دوست محترم
سخن من مطلق گرایی نیست که خیلی ها از روی احساسات و خوش دلی دارند .
یک مثال بین الفتح و حماس که همدیگر را لت و پار کردند و دوباره پشت میز نشستند!
انسان چگونه باید صحبت کند که مورد قبول همه باشد و انگ نخورد!؟
بعضی ها دنبال دادگاهی مسئولان زمان شاه هستند ،در صورتیکه خیلی از آنها در قید حیات نیستند و یا پیر و پاتول شده اند که نمیشود به زندان انداختشان و از طرف جمهوری اسلامی هم محاکمه شدند و مال و املاکشان مصادره شد و در خدمت ولی فقیه قرار گرفت !
حال ما با کی طرفیم ؟
با آدمکشان فعلی که جنایت می کنند !
مردم را در خیابان اعدام و شلاق می زنند !
ثروت ملی را به کازینو برای خودشان تبدیل کرده اند .
مردم را از هر گروه و وابستگی سیاسی و عقیدتی و قومی دستگیر ،شکنجه واعدام می کنند.
ما با داعش شیعه طرفیم ،کمی تامل !؟

فریدون بی بیان
فریدون بی بیان
3 سال قبل
پاسخ به  کیا

نه جانم شما خوب می دانی که هنوز بعداز ۷۵ سال از سقوط نازیسم و فاشیسم هیتلری کسانی که در آن سیستم ضد بشری کار کردند را در سنین بسیار بالا شناسائی و دستگیر و محاکمه می کنند حتما الزامی نیست که کسی را کشته باشند!
در شیلی پس از نیم قرن از کودتای ژنرال پینوشه و ۳۰ سال بعداز برکناری حکومت نظامی پینوشه
تحقیق برای شاسائی شکنجه گران و قاتلان ادامه دارد.
هدف بسیار روشن برای جلوگیری از تکرار چنان جنایات ست.
حالا شما فکر کنید در مورد ایران باید مطابق میل آقای رضا پهلوی و شما باشد گذشته ها را فراموش کرد .
خیر خانواده های جانباختگان در مورد دادخواهی مورد محق هستند و شما نمی توانید بذل و بخشش نمائید.
راهیان آزادی و عدالت اجتماعی و پای بند به مبانی حقوق نیز برای جلوگیری از بازتولید دیکتاتوری
و چنین جنایاتی از دادخواهی طرفنظر نخواهند کرد.
موفق باشید.

کیا
کیا
3 سال قبل

بله اینطور که شما می گویید عده ای را که پیر و پاتول بودند دادگاهی کردند و عده ای را هم نه.
ولی صحبت اول سر ائتلافی است که شاید بتوان به اینجا رسید !
تا امثال شما هم راضی شوند!

شاهرخ
شاهرخ
3 سال قبل

من شما را نمی شناسم ولی حرفتان به جانم نشست

شاهرخ
شاهرخ
3 سال قبل

درود بر شرفتان آقای طاهری

F+Sharifi
F+Sharifi
3 سال قبل

امثال طاهری پور به همان راهی میروند که استاد اعظم لڑ، فرخ نگهدار با افتخار و سر و صدا میرود !
سوسیال لیبرالهای اروپایی مانند Hollande و Royale فرانسوی سالهاست که این مرحله را پشت سر گذاشته اند و یامانند نخست وزیر سابق سوسیایست valls به راست افراطی گرایش پیدا کرده اند !

فرخ نگهدار و طاهری پور ها اگر چه مقلدان خوبی هستند ، ولی بعد از چهل سال زندگی در غرب هیچ نیاموخته اند !

خبر اول سايت

آخرين مطالب سايت

مطالب پربيننده روز


23
0
افکار شما را دوست داریم، لطفا نظر دهید.x