
… بر بالین او در یکی از کوچههای اصفهان دو بطر نیمه خالی ودکای دستساز گذاشته بودند، چند ساعت پیش از ظهر. جای زخم بر اثر کشمکش بر پاها و بازویهای او بود، کفشهایش نبودند. لابد یادشان رفتهبود و جائی، در اتاق بازجوئی یا در خودرو آنها شاید، جا ماندهبودند. عجله داشتند شاید.
پزشک قانونی اصفهان نوشت «اثر دو زخم در بازو بر اثر دو ترزیق مشکوک. کالبدشکافی شود»
یک روز بعد ورقه پزشک قانونی از پرونده پلیس ناپدید شد. مسئول پزشک قانونی اصفهان را با یکی دیگر جایگزین کردند و.. نمیدانم دومی چه نوشت.
انگار خود بورخس داستان قتل او را نوشتهبود در همان روزی که زمان دور خود و فیروزهای کاشیهای اصفهان قدیم چرخید و چرخید و چرخید تا رسید به دوم آبان ماه ۷۴.
برای او در محلی بزرگداشت گرفتیم. هوشنگ گلشیری، من و.. در باره او حرف زدیم. ما را به وزارت اطلاعات بردند، رو به دیوار نشاندند و صریح و روشن گفتند شماها «عنصر نامطلوب هستید، تحمل نمیشوید، این هم یک پیام دیگر بود و….»
پیام نبود او.
پیام نبود او . از بهترین مترجمان ما بود و عضو فعال کانون نویسندگان ایران. من و ما شناخت برخی آثار مهم ادبی و آشنائی با برخی شاعران و نویسندگان بزرگ را به ترجمههای او مدیون هستیم. پیام نبود او. همان احمد میرعلائی دوستداشتنی ما بود و هست.
…..
در یاس و داس در باره چرائی قتل او هم نوشتهام.
برگرفته از فیسبوک فرج سرکوهی
- دوم آبان ماه سالگرد قتل احمدمیر علائی است از کشتکان قتل های موسوم به زنجیره ای. میرعلائی در صبح روز دوم آبان ۱۳۷۴ هنگامی که از منزلش به سوی کتابفروشی محل کارش در اصفهان در حرکت بود ناپدید و جسم بیجان او حدود ساعت ۱۰ شب در یکی از کوچههایی این شهر پیدا شد. میرعلائی یکی از امضاکنندگان متن معروف “ما نویسندهایم” بود.