راه دشوار رسیدن به مطالباتی ساده
شرق- شهرزاد همتی: بالاخره برای اولینبار در تاریخ پس از انقلاب، زنان توانستند بدون گزینش برای دیدن یک مسابقه فوتبال بلیت بخرند؛ اتفاقی که میتواند قدمی مهم در حوزه زنان تلقی شود و درهای بسته ورزشگاه را به روی آنها باز کند. اما اینکه این اتفاق یک پیروزی بزرگ است یا سهم چه کسانی است سؤالی است که در ۴۸ ساعت گذشته در فضای مجازی پرسیده میشود؛ سؤالی که باید جوابش را دانست. آیا صرفا بیانیه فیفا ایران را وادار به بازکردن درهای استادیوم کرد؟ آیا رایزنیهای دولت و مجلس جواب داد و آیا این جنبش زنان بود که در تمام این سالها مطالبه خود را به شیوههای مختلف مطرح کرد؟ این سؤالات را از فعالان حوزه زنان که در سالهای مختلف کمپینهایی برای ورود زنان به ورزشگاه تشکیل دادند پرسیدیم که در ادامه خواهید خواند.
مطالبه زنان آغاز حرکت بود
ژیــلابنــییعقــوب/روزنامهنگار
اصلا بدون آنکه مطالبهای در داخل کشور به صورت جدی وجود داشته باشد، امکان ندارد که سازمانهای بینالمللی مؤثر واقع شوند مسئله این است که ۴۰ سال است که زنان از ورود به استادیوم منع میشوند، چرا در هیچ دورهای فیفا چنین فشاری را برای ورود زنان وارد نکرد؟ اتفاقا بهخاطر این فیفا به طور جدی خواستار حضور زنان شد که مطالبات زنان خیلی جدی بود؛ یعنی یک جریان مهم داخل کشور وجود داشت. مواردی مانند سحر خدایاری پیش آمد و عکسهای دختران موسوم به ریشدار هم به جهان مخابره شد. به بیان دیگر مطالبه باید به صورت در داخل کشور وجود داشته باشد تا بعد سازمانهای بینالمللی بر اساس آن مطالبه از دولتها درخواستی داشته باشند و اگر این درخواست جدی زنان داخل ایران نبود، اساسا آنها چنین درخواستی را مطرح نمیکردند که چرا زنان را به استادیوم راه نمیدهید؟ چون خیلی راحت میتوانند عنوان کنند که اصلا زنان ما نمیخواهند به استادیوم بروند. ولی این درخواست و مطالبه زنان در ایران دیده شد. اینکه یک عده سعی میکنند مدام بگویند این پیروزی محسوب میشود یا نه؟ باید بگویم این تمام آن چیزی که ما زنان میخواستیم نبود. اینکه سهمیهای تعیین شده که فقط تعدادی از زنان میتوانند از این سهمیه استفاده کنند و بقیه آن که بسیار زیاد هم محسوب میشود مال مردان باشد ایدئال زنان نیست. ما منتظر آن هستیم که برای زنان سهمیهای در نظر گرفته نشود و زنان هرچندتا دلشان خواست بلیت بخرند، حتی اگر تعدادشان بیشتر از آقایان بود، همینطور که درباره ورود به دانشگاه این اتفاق افتاد. اما این را هم درست نمیدانم که این اتفاقی که افتاده نتیجه تلاشهای شبانهروزی زنان و دختران ما بود، آنها بهخاطرش هزینه پرداختند و توانستند سهم کوچکی به دست بیاورند و این میتواند آنها را امیدوار کند برای آنکه سهم واقعی خود را طلب کنند. این درست نیست که عدهای آنها را تحقیر میکنند و میگویند اینکه اتفاق بزرگی نبود و نباید بهخاطرش خوشحال باشید؛ بههرحال برای کسانی که معتقد به حرکت تدریجی و گامبهگام هستند، این اتفاق مثبت و گام اول است و همچنان باید تلاش کنیم تا به گام آخر برسیم.
قدمی مؤثر که کافی نیست
نگار انسان/ فعال حوزه زنان
من نسبت به ماجرای بلیتفروشی برای زنان در بازی ایران-کامبوج نظر مثبتی دارم. ممکن است خیلیها با این نظر مخالف باشند، اما من این را گشایش میبینم. تا پیش از این همهچیز گزینشی بود، اما الان مردم عادی (هرچند با تعداد محدود) توانستند بلیت تهیه کنند. هرچند تعداد اندک است، اما برای افزایش این تعداد باید تلاش شود. نظر شخصی من این است که قدم مثبتی است و باید به فال نیک گرفت، اما نباید به همین قانع بود، باید مطالبه این را داشته باشیم که سهم بیشتری برای زنان در نظر گرفته شود و این اتفاق تنها مختص به بازیهای ملی نباشد و رفتهرفته در لیگ هم به زنان بلیت بفروشند و رفتهرفته جایگاههای خانوادگی را به زنان اختصاص دهند. خیلی از زنان برای بازی پنجشنبه پیشرو، پسربچه نوجوان داشتند و دوست داشتند تجربه اولین استادیومرفتنشان را با پسر نوجوانشان داشته باشند، اما متوجه شدند جایگاه خانوادگی وجود ندارد. درمجموع من این اتفاق را مثبت میدانم، اما این کافی نیست و باید این خواسته و مطالبه دنبالهدار باشد تا جایگاه و سهمیه بیشتری به زنان داده شود و مانند بیانیه فیفا حدومرزی برای فروش بلیت به زنان وجود نداشته باشد و عرضه به اندازه تقاضا باشد. امیدوارم این حرکت متوقف نشود و بستر لازم برای بازیهای لیگ هم فراهم شود.
دستاوردی با کامی تلخ
منیژه مؤذن/روزنامهنگار و فعال حوزه زنان
من اسم امکان خریدن بلیت برای بازی ایران-کامبوج توسط زنان را پیروزی نمیگذارم؛ با وجود آنکه لحظهای که بلیت خریدم از شدت ناباوری نهفقط دستانم که تمام بدنم میلرزید و تمام مراحلش را که ثبت میکردم باورم نمیشد که اتفاق میافتد. مطمئنم وقتی که از خریدن بلیت همه دوستانمان باخبر شدیم، همه گریه کردهایم، چون اتفاقی بود که بعد از سختیهای خیلی زیاد و زمانی طولانی افتاده بود. اسمش را پیروزی نمیگذارم، چون اولا در طول دو دهه تلاش زنان برای بازکردن درهای ورزشگاه، هزینههای بسیار زیادی این وسط داده شده و افرادی بودند که سالها تلاش کردند و به نتیجه نرسیدند. ناامیدی بسیار زیاد بود، در عین اینکه یکی از سادهترین حقوق زنان این است که امکان تماشای بازیهای ورزشی ورزشکاران موردعلاقهشان را داشته باشند. این مطالبهای ساده و بدیهی است. به همین دلیل شاید تلاشکردن و به این صورت مجبور به فعال شدن برای چنین موضوع سادهای، برای بقیه دنیا حتی قابل درک هم نباشد. ولی برای ما مسئلهای بود که اگر خواهانش بودیم، مجبور بودیم برایش تلاش کنیم. یکی دیگر از دلایلی که این اتفاق را پیروزی نمیدانم این است که سر این ماجرا یک نفر جانش را از دست داده و این بهشدت تلخ است؛ به اندازهای تلخ که به این راحتی نمیشود فراموشش کرد. برای ورزشگاهرفتن و تشویق تیم مورد علاقهات به کام مرگ فرورفتن، بسیار دردناک است و این موضوع تا ابد در ذهن ما بهعنوان یکی از اتفاقات تلخ تلاش زنان برای ورود به ورزشگاه باقی خواهد ماند. فکر میکنم چه دلمان بخواهد و چه نخواهد، حتی اگر همانطور که فیفا گفته درهای تمام ورزشگاهها برای همه مسابقات بدون محدودیت برای زنان ایرانی باز شود، باز هم تلخی مرگ یکی از ما در ذهنمان باقی میماند. این اتفاقات و مرگ یک دختر باعث شد جامعه جهانی به این موضوع حساس شود؛ چون سالها بود زنان تلاش میکردند دیده شوند و از آنجایی که فیفا نهادی فاسد محسوب میشود و با فدراسیونهای کشورهای مختلف ارتباطات مالی دارد، اهمیتی به مطالبات زنان نداشت. البته بهتازگی افرادی هم به کادر مدیریتی فیفا اضافه شدهاند (سه زن) که وجود آنها هم تأثیرگذار بود؛ اما مرگ سحر خدایاری حساسیتها را بالا برد. اگر این اتفاق نیفتاده بود و تلاش فیفا نبود، امکان نداشت این درها باز شود و اگر گاهی هم دری باز شده بود، صرفا گزینشی بود. این شکل ناگهانی بازکردن سایت و جایگاهها را دانهدانه بازکردن و انتظار زنان برای اینکه جایگاه بیشتری را به دست بیاورند تا بتوانند بلیت بگیرند، باعث میشود از لذت خرید بلیت کم کند و باعث شود نگاهم به این ماجرا شبیه به پیروزی نباشد؛ برای اینکه آدمهای بسیاری هستند که هنوز بلیت ندارند و مدام سؤال میکنند ما چه کنیم که بلیت نداریم. گرفتن اینطور پیامها برای ما ناراحتکننده است و فکر کنم حق ما بیش از این است. حتی اگر آنطور که وعده دادهاند سه جایگاه دیگر برای زنان باز شود، تا الان که سههزارو ۵۰۰ عدد بلیت فروختهاند و با بازشدن سه جایگاه دیگر سههزارو ۵۰۰ بلیت دیگر خریداری شود، نزدیک به هفت هزار بلیت از ۸۰ هزار صندلی سهم زنان خواهد بود و نام این برداشتن تبعیض نیست. برداشتهشدن تبعیض یعنی بدون شماره و محدودیت هر زنی بتواند هر بازی را که دلش بخواهد، ببیند. تا آن روز من نام هیچ حرکتی در راستای رسیدن به این حق را پیروزی نمیگذارم. میشود نامش را یک دستاورد یا قدمی به سوی رسیدن گذاشت، ولی پیروزی نیست. ما هنوز حق ورود به بازیهای لیگ و حتی اجازه گذشتن از کنار ورزشگاه را هم نداریم. به خبرنگاران زن آیدیکارت نمیدهند و آنها اجازه پوشش لیگ برتر را ندارند. نمیدانم، شاید اگر فیفا نظارت نمیکرد، ما باز هم در بازی ایران و کامبوج شاهد حضور گزینشی بودیم. یادمان میمانند که آقای روحانی در دور دوم انتخابات وعدههای زیادی در حوزه زنان داد که به یککدام هم عمل نکرد و این پیروزی از آن او نیست. نمایندگانی بودند که کنار ما به اندازهای که فضای ایران اجازه میدهد، فعالیت کردند؛ اما من این دستاورد را نتیجه تلاش اصلاحطلبان نمیدانم؛ چون معتقدم آنها دغدغه زنان را ندارند. هرچند اگر تلاش فیفا نبود، این اتفاق نمیافتاد، ولی فراموش نکنیم کسانی بودند که در تمام این سالها تلاش کردند فیفا صدای زنان ایرانی را بشنود و از قدرت قانونی خود استفاده کند. اگر امثال این زنان نبودند، امروز فیفا از این مطالبه مطلع نبود.
هنوز راه زیادی مانده
یکی از دختران ریشدار*
راستش من بلیت نخریدم. از این اتفاقهای قطرهچکانی هم خسته شدهام. خسته شدهام که در بازیهای قبلی به ما زنگ میزدند و از طرف نماینده مجلس و وزیر ورزش شماره ملی میخواستند تا گزینشی وارد ورزشگاه بشویم، درحالیکه دوستانمان که شبیه ما در تمام این سالها منتظر بودند، باز پشت در بمانند. دیروز جلوی مانیتور نشسته بودم و به سهم اندک زنان نگاه میکردم؛ به جایگاههایی که از سر اجبار دانهدانه باز میشد؛ مثل بلیت کنسرت کسی که بعد از سالها کنسرت میگذاشت و تا به خودت میجنبیدی بلیتها خریداری شده بود؛ آن هم برای بازی نهچندان پراهمیت ایران و کامبوج. دیروز یکی از دخترهای طرفدار فوتبال که فقط ۱۶ سال دارد، زنگ زد و با گریه گفت نتوانسته بلیت خریداری کند. من بلیتی را که دوستی برایم گرفته بود، به او دادم. از خوشحالی صدایش میلرزید. راستش آن صدای لرزان دختر ۱۶ساله پشت تلفن وقتی گفتم من برایت بلیت دارم، آن برق چشمهایش برای من دستاورد بزرگی بود؛ اما ما پیروز نشدیم… ما که هنوز عزادار یکی از خودمان هستیم و چند نفر از دوستانمان به قید وثیقه بیرون هستند… ما که انگهای جنسیتی را تحمل کردیم و امروز در توییتر مسخره میشدیم و دردهایمان هیچوقت التیام پیدا نمیکند. زمانی که تمام دختران ریشدار، آنهایی که در تمام این سالها دلشان استادیومرفتن میخواست و جرئت گفتنش را نداشتند، توانستند بلیت بخرند، شاید ما پیروز شده باشیم. مهم نیست دلیل این پیروزی چه کسی باشد یا سندش به نام چه کسی بخورد، مهم این است که دری باز میشود و نوری دلمان را روشن میکند.
* دختران ریشدار، زنانی هستند که با لباس و آرایش مردانه در سالهای اخیر برای دیدن بازی فوتبال تیم مورد علاقه خود وارد استادیوم شدند.
دختران ریشدار حماسه افرین!
جای تعجب نخواهد بود که بازی ایران کامبوج فصلی جدیدی در مبارزه زنان ایران رقم زند.