پنجشنبه ۶ اردیبهشت ۱۴۰۳

پنجشنبه ۶ اردیبهشت ۱۴۰۳

اجلاس ویژه سازمان ملل؛ کرونا و افزایش فقر و نابرابری در جهان

اجلاس ویژه سازمان ملل متحد که به همه گیری کرونا و واکسن کووید-۱۹ اختصاص یافته روز پنجشنبه به صورت مجازی گشایش یافت. در این اجلاس که در روزهای پنجشنبه ٣ و جمعه ۴ دسامبر برگزار می شود، سران، رؤسای دولت ها و وزرای بهداشت بیش از ۱۴۰ کشور جهان درباره استراتژی جمعی برای مقابله با این همه گیری بحث و رایزنی می کنند. نمایندگان برخی از شرکت های دارویی جهان نیز در میزگردهای  اختصاصی در حاشیه این اجلاس مشارکت می کنند.

آنتونیو گوترش، دبیرکل سازمان ملل متحد روز پنجشنبه در مراسم آغاز این نشست اختصاصی مجمع عمومی سازمان ملل ضمن استقبال از آماده شدن چندین واکسن برای کووید-۱۹  گفت واکسن به تنهایی برای بازسازی یک جهان مرفه کافی نیست و این مهم بدون تلاش های همه جانبه و طولانی مدت میسر نمی شود.

آنتونیو گوترش خاطرنشان کرد: «به لطف تلاش و فداکاری دانشمندان و محققان در سراسر جهان (…)  واکسن ها در هفته ها و ماه های آینده در دسترس قرار می گیرند.»

وی افزود: «اما اشتباه نکنید. یک واکسن نمی تواند خساراتی را که آثار آن سال ها یا حتی دهه های آینده نمایان خواهد شد، جبران کند. فقر شدید در جهان در حال افزایش است، تهدید به قحطی رو به افزایش است، ما با بزرگترین رکود جهانی طی هشت دهه اخیر روبرو هستیم.»

دبیرکل سازمان ملل متحد گفت: «برای مبارزه با نابرابری ها و بی عدالتی هایی که توسط همه گیری کرونا برجسته شده وقت آن است که تلاش های خود را  دوباره از نقطه صفر آغاز کنیم.»

آقای گوترش  بدون نام بردن از ایالات متحده، تلویحاً از سیاست های واشنگتن انتقاد کرد. سیاست هایی که به گفته وی مدیریت همه گیری کرونا توسط سازمان بهداشت جهانی را به چالش کشیده است.

وی گفت: «برخی از کشورها همچنان حقایق را رد می کنند و دستورالعمل های بهداشتی را نادیده می گیرند و وقتی کشورها به مسیر خود می روند، ویروس همه جا را درگیر می کند.»

به گفته دبیرکل سازمان ملل متحد باید یک «قرار داد اجتماعی جدید بین مردم، دولت ها، بخش خصوصی، جامعه مدنی و دیگر ان ایجاد شود تا با استقرار یک نظام مالیاتی عادلانه بر روی درآمد و ثروت و در همان حال توزیع عادلانه منافع و فرصت ها برای همه با ریشه های نابرابری مقابله کنیم.»

 آنتونیو گوترش همچنن گفت: «توسعه واقعی جهان مستلزم تلاش برای دستیابی به اقتصادی با ملاحظات محیط زیستی و مقابله با گرمایش کره زمین است.» وی تأکید کرد که این موضوع  طی چند سال گذشته از اهداف اصلی سازمان ملل  متحد است.

خبرگزاری فرانسه می نویسد در اجلاس ویژه سازمان ملل متحد قرار است به مدت دو روز سران کشورها، نخست وزیران یا وزرا سخنرانی کنند. هر کشور پنج دقیقه فرصت دارد تا از طریق یک فیلم از قبل ضبط شده نقطه نظرهای کشورش را در این اجلاس بیان کند.

 روسای جمهوری آمریکا، روسیه و چین مستقیماً در این اجلاس حضور ندارند. آنان ترجیح داده اند برای شرکت در این اجلاس به وزیران بهداشت خود نمایندگی بدهند.

 در اثر کرونا، ٣٢ میلیون نفر دیگر در کشورهای کمتر توسعه یافته جهان به چنبره فقر مطلق وارد می شوند

 در تازه ترین گزارش سازمان ملل بر روی تجارت و توسعه که روز پنجشنبه منتشر شد، هشدار داد شده  که ٣٢ میلیون نفر دیگر می توانند به جرگه فقر مطلق در جهان اضافه شوند. در این گزارش آمده است که بحران اقتصادی مرتبط با کرونا “سالها پیشرفت های پر زحمت” را در کشورهای کمتر توسعه یافته برای مبارزه با فقر از بین می برد.

گزارش کنفرانس تجارت و توسعه سازمان ملل (UNCTAD) همچنین اعلام می کند که اقتصاد این کشورها به دلیل همه گیری کرونا در پایین ترین سطح خود طی سی سال گذشته قرار دارند. و این “بدترین عملکرد اقتصادی” به شدت بر سرنوشت جمعیت هایی که در حال حاضر در این کشورها آسیب پذیرند، تأثیر خواهد گذاشت.

بر اساس این گزارش هم اکنون در مجموع، ٣۷۰ میلیون نفر در کشورهای کمتر توسعه یافته جهان دچار فقر شدید هستند (با درآمد روزانه ای کمتر از ۹‚۱ دلار).

ریسک کاهش درآمد سرانه در ۴۷ کشور کمتر توسعه یافته جهان

در گزارش کنفرانس تجارت و توسعه سازمان ملل آمده است  حجم اقتصاد این ۴۷ کشور تنها ٣‚۱ در صد از کل اقتصاد جهان را نشان می دهد. به طور کلی، انتظار می رود سهم اقتصاد این  کشورها در حدود ۶‚٢ درصد دیگر کاهش یابد. به طور کلی، ۴٣ کشور از مجموع ۴۷  کشور احتمالاً افت درآمد سرانه را تجربه خواهند کرد. این افت در حالی است که درآمد سرانه این کشورها در سال گذشته  فقط ۱۰٨٨ دلار بوده است.

منبع: ار اف آی

https://akhbar-rooz.com/?p=95944 لينک کوتاه

0 0 رای ها
امتیازدهی به مقاله
اشتراک در
اطلاع از
guest

1 دیدگاه
تازه‌ترین
قدیمی‌ترین بیشترین رأی
بازخورد (Feedback) های اینلاین
مشاهده همه دیدگاه ها
حمید قربانی
حمید قربانی
3 سال قبل

به مسئولین سایت اخبار روز، اگر ممکن است،این را جانشین کمنت قبلی نمائید ، ممنون می شوم.
حمید قربانی

آیا ما سازمان ملل داریم تا متحد باشند یا نباشند؟ یا سازمانی متشکل از نمایندگان دولت های سرکوب گر طبقاتی داریم که تحت رهبری ۵ دولت بزرک وامپریالیستی انجام وظیفه می کند؟ واقعا و حقیقتا کدامیک؟ به باور من، دومی است!

اگر ما بطور واقعی به جهان نگاه کنیم و از نظر منافع طبقات موجود و بویژه دو طبقه تعیین کننده که یکی استثمارگر است و دومی استثمار شونده یعنی سرمایه دار و کارگر – بورژوا و پرولتار- بخواهیم صحبت کنیم، سازمان مللی نداریم، بلکه سازمانی متشکل از نمایندگان دولت ها داریم. دولت چیست؟ دولت بطور کلی بر طبق تئوری ماتریالیسم تاریخی – تئوری مارکسی – زور سازمان یافته ی طبقه حاکم برای سرکوب طبقه محکوم است. دولت از زمانی در جوامع بشری – انسانی – شکل گرفت و قوام یافت که جامعه بشری با تصاحب وسائل تولید از طرف عده ای – بوجود آمدن ملک خصوصی ، برای نگه داری و حراست از ملک خصوصی و جلوگیری و یا محدود کردن از مبارزه ای که بین صاحبان وسائل تولید یعنی طبقه دارا، طبقه حاکم بر تولید جامعه و طبقه ندار که همواره در جوامع طبقاتی در اکثریت بوده است ( برده گان در برابر برده داران، دهقانان – زارعان – کشتکاران در برابر فئودالان، زمین داران، شاگردان در برابر استادکاران و کارگران – پرولتارها در برابر سرمایه داران)، دستگاهی متشکل از افرادی که کار نکنند، یعنی در تولید شرکت نداشته باشند، صاحب ابزار تولید هم بطور اساسی نباشند، بلکه از قدرت بدنی کافی برای برداشتن سلاح برخودار باشند، ضرورت یافت که کار اساسی اش در ظاهر نظم دادن به جامعه، جلوگیری از مبارزه طبقاتی بی سرانجام که گاهی به نابودی جوامع تمام می شد، ولی در باطن و در اساس سرکوبی طبقه تولید کننده، ولی محروم از مالکیت بر ابزار تولید – محروم از ملک خصوصی مانند برده ها، دهقانان و کارگران در عصر ما، می باشد، موجودیت یافت و این شد که دولت ضرورت یافت. بنا بر این، ضرورت دولت نه دل سوزی خداوند به حال بندگان – ایده ی آفرینش دولت از سوی خدای هگلی و کلیه مذاهب رسمی، خدائی که آفریده همین انسان است، بلکه ضرورت دولت از نیاز به نیروی سرکوب گر طبقات تولید کننده برخاسته است و تا زمانی که طبقات موجود هستند، یعنی عده ای بر ابزار تولید و تولیدات حاکم هستند و عده ای هم که اکثریت هستند، فاقد ابزار تولید هستند – پرولتارها – دولت سرکوب گر طبقاتی هم موجود بوده، هست و خواهد بود. حتی تا زمانی هم طبقه کارگر حاکم است، بازهم دولت سرکوب گراست و اما سرکوب گر اقلیتی که می خواهد نظام قبلی و استثماری را برگرداند. با مرگ جامعه طبقاتی و موجودیت یافتن جامعه بی طبقات ، دولت هم از بین می رود، چون دیگر کسی موجود نیست که سرکوب گردد.

این را ، در فاکت های زیر از کارل مارکس، فردریش انگلس و لنین خواهید دید. اما، قبل از آن تکلیف سازمان باصطلاح ملل و در واقع سازمان بین دولتین را مشخص کنیم.

این سازمان به شکال و محتوای کنونی اش،  در سال۱۹۴۵ پس از پیروزی متفقین بر متحدین ، پیروزی دولت های سرمایه داری امپیریالیستی باضافه روسیه شوروی در آن زمان بر دولت های نازیسیتی فاشیستی آلمان، ایتالیا و ژاپن – متحدین، به باورمن، به دلیل عمده و اصلی  بمباران اتمی هیروشیمیا و ناکازاکی بوسیله دولت پر قدرت بعد از جنگ دوم جهانی یعنی آمریکای کنونی که حدود که ۲ شهر را با خاک یکسان کرده بود و انسان ها را سوزانده بود، با عجله، برای تنظیم روابط بین دولت های پیروز و دولت های مغلوب و تعیین سهم هر یک در جهان ویران شده با مرگ حدود و یا بیش از۶۰ میلیون انسان، اساسا شکل گرفت، مرکز آن نیویورک تعیین شد و با شرکت ۴۵ کشور باصطلاح مستقل اعلام موجودیت نمود که اکنون تقریبا تمامی دولت ها – کشورها – دولت – ملت های باصطلاح مستقل و در عمل در هم ادغام شده ی و زیر سلطه چند دولت معظم سرمایه داری امپریالیستی در آن نماینده دارند. این سازمان دارای سازمان ها، ارگان های دختر و پسر زیادی است از قبیل سازمان کار جهانی، سازمان بهداشت جهانی، سازمان پناهندگی، آمنبستی اینترناسیونال، حقوق بشر، یونیسف و… می باشد. از همه مهمتر و اساسی تر، این سازمان که حالت یک مجمع قانون گزاری یعنی یک مجلس جهانی دارد، ولی از نمایندگان دولت های سرکوب گر طبقه ی کارگر و زحمتکشان خودشان، دارای یک دولت، یک قوه ی اجرائی به نام شورای امنیت با ۱۵ عضو و یک رئیس از بین نمایندکان است که در آن نمایندگانی بطور نه دائم بلکه هر دوره ی ۲ ساله، از ۱۰ کشور در جلسات سازمان ملل متحد؟ انتخاب می شوند بر دستورات و اوامر اجرائی و امتینی جهان نظارت و حکم مجری را دارند. البته، در این باصطلاح شورای امنیت که در اصل باید دولت اعلام جنگ و ختم جنگ نام گذاشت، نمایندگان ۵ دولت امپریالیستی معظم جهان امروز یعنی ایالات متحد آمریکا، روسیه، فرانسه، انگلستان و چین، انتخابی نیستند و این ۵ دولت در اصل تصمیم گیرنده هستند و بقیه به قول معروق بادمجان دور قاب چین هستند. زیرا که این ۵ دولت حق وتو دارند، یعنی، هیچ دستوری و امری که منافع این ژاندام های جهان را تأمین نکند و یا بر خلاف منافع دولت های دوست شان باشد را، این شورا نمی تواند صادر نماید. این است که اسم شورا مانند خود ملل متحد، فقط حکم آدمک سر پالیزار برای ترساندن پرندگان را دارد و دیگر هیچ!

 بنا بر این، باید برای ما کارگران روشن باشد که ۱- سازمان ملل نداریم بلکه سازمان بین دولتینی را داریم که همگی سرکوب گر ما هستند، پس قانونی که در این ارگان دولت ها تصویب شود نمی تواند به نفع ما باشد و ۲- شورای امنیتی اولا نداریم، بلکه ارگان اعلام جنگ های امپریالیستی مانند همین اواخر، افغانستان و لیبی و… را داریم که نتایج شان برای ما روشن هستند و دوما اینکه این ارگان، شورا باصطلاح حتی در عادی ترین معنی اش هم نیست، یعنی حتی دستوراتش با رأی اکثریت نمایندگان دولت ها هم تصویب و اعلام نمی شوند، بلکه اساسا با موافقت نمایندگان۵ دولت زوگو، جنگ طلب ترین  کنونی است که صادر می شوند. ما کارگران و زحمتکشان جهان که نیروی تولید کننده نعم مادی و معنوی جهان هستیم و ۹۹٪ از جمعیت جهان را تشکیل می دهیم، در حال حاضر نه نماینده باصطلاح ملی داریم و نه نماینده جهانی و هر چه که هست از دولت و سازمان و غیره رسمی متعلق به طبقه سرمایه دار – طبقه استثمار گر، دشمن و قاتل ماست. ما روزی دارای سازمان جهانی – انترناسیونال – خواهیم شد که حاکم بر جهان گشته و یا احزابی از خودمان و برای خودمان  داشته باشیم، یک چنین سازمانی را موجودیت داده باشند. بنا بر این، ما باید در مرحله اول خودمان را در ارگانهای طبقاتی مانند اتحادیه ها و سندیکاها و بویژه و بویژه حزب کارگران آگاه،انقلابی و کمونیست – مخفی و یا نیمه مخفی – در سطح کشوری، منطقه ای، قاره ای جهانی متشکل کنیم و در مرحله دوم با به پیروزی رساندن انقلاب قهری کمونیستی و درهم شکستن دولت سرمایه داری – دولت مسلح و دیکتاتوری سرمایه داران – دولت کهنه و ایجاد دولت پرولتارها – دیکتاتوری پرولتاریا – شوراهای مسلح کارگران و زحمتکشان در کشور و گسترش آن تا سطح جهان و در چنین موقعیتی است که سازمان پرولتارهای متحد سراسر جهان که هیچ مرزی را برسمیت نمی شناسد و هیچ منافع بخصوصی ندارد جز، پیشرفت و رفع نیازهای بشریت آزاد شده و رهائی یافته از ستم و استثمار سالیان دراز جوامع طبقاتی، یعنی جامعه ی جهانی که شعار آن ” از هرکس به اندازه توان – استعداد فعالیت مفید و بهر کس به اندازه نیاز “،بر پا داریم و دیگر نه بعنوان کارگر و غیره، بلکه به عنوان انسان زندگی نمائیم!

و اما در باره دولت و ضرورت آن!

کارل مارکس : ” ولی، طبقه، طبقۀ کارگر نمی تواند به این بسنده کند که ماشین دولتی به صورت موجودش به دست وی بیفتد و او فقط بکوشد که این ماشین را در جهت منافع خودش بکار اندازد.

پیدایش قدرت تمرکز یافتۀ دولت، با اندام های همه جا حاضرش: ارتش دائمی، نیروی انتظامی، دستگاه اداری، روحانیت و دستگاه دادرسی، که از اندام هایی اند که به حسب تقسیم کاری منظم و دارای سلسله مراتب شکل گرفته اند، به دورۀ پادشاهی مطلق بر می گردد، و در آن دوره حکم سلاح نیرومندی در دست بورژوازیِ در حال شکل گیری، در مبارزه اش بر ضد فئودالیسم، بود. با این همه، وجود انواع و اقسام بازمانده های قرون وسطایی، امتیازهای خدایگان ها و خواجه های اشرافیت، امتیازهای محلی، انحصارهای شهری و صنعتی، و قوانین اساسیِ محلی و ایالتی، مانع توسعۀ کامل آن می شد. انقلاب فرانسه در قرن هجدهم همۀ این بازمانده های گذشته را به ضربه ای غول آسا از صحنۀ تاریخی روفت و بدین سان بستر اجتماعی را از آخرین موانعی که بر سر راه شکل گیری روبنای لازم در ساختمان دولت مدرن وجود داشت پاک کرد. این روبنای مدرن دولتی، همراه با امپراطوری اول [در فرانسه]، که خود آن حاصلِ جنگ های ائتلافی اروپای کهن نیمه فئودالی بر ضد فرانسۀ مدرن بود، ساخته و پرداخته شد. در نظام های سیاسی بعدی، حکومت، در زیر نظارت مجلس، یعنی نظارت مستقیم طبقات دارا، نه تنها به خزانه گاه کشتِ انواع عظیمی از واه های ملی و مالیات های کمرشکن تبدیل گردید، بلکه، با جاذبه های مقاومت ناپذیرش، اعم از مقامات، سودها، حمایت ها [ی مالی)، از یک سو به سیب مورد اختلاف در بین جناح های رقیب و ماجراجویان طبقۀ حاکم بدل گردید و، از سوی دیگر، خصلت سیاسی اش، همراه با تغییرهای اقتصادی در جامعه، تغییر یافت. به موازات پیشرفت صنعت مدرن، تخاصم طبقاتی میان سرمایه و کار نیز گسترش می یافت و تشدید می شد، و قدرت دولتی، بیش از پیش، خصلت قدرت عمومی سازمان یافته ای را به خود می گرفت که هدف های آن عبارت بود از گسترش بندگیِ اجتماعی و تبدیل شدن به ابزاری برای سلطۀ طبقاتی. خصلت اساسا سرکوبگرانۀ قدرت دولتی، پس ازهر انقلاب، که [به سهم خود] نشانۀ پیشرفتی در مبارزه طبقاتی بوده به نحو بیش از پیش بارزتری آشکار شده است. در انقلاب ۱۸۳۰ [در فرانسه]، حکومت از دست زمینداران به دست سرمایه داران افتاد، یعنی از دست دورترین حریفانِ طبقۀ کارگر به کسانی منتقل شد که نزدیکترین حریفان وی هستند. جمهوریخواهان بورژوایی که، در انقلاب فوریه، قدرت دولتی را به چنگ آوردند، از این قدرت برای ایجاد قتل عام های ژوئن بهره گرفتند تا به کارگران حالی کنند که منظور از جمهوری « اجتماعی» آن نوع جمهوری است که بندگیِ اجتماعی آنان را تضمین کند، و به توده های طرفدار سلطنت بورژواها و زمینداران نیز ثابت کنند که با سپردن گرفتاری ها و منافع مالیِ حکومت به دستِ «جمهوریخواهان» بورژوآ ، نگرانی نداشته باشند. با این همه، جمهوریخواهانِ بورژوا، پس از توفیق قهرمانانه شان در ژوئن، دیگر کاری نداشتند جز این که از صفوف نخست « حزب نظم»- ائتلافی که از همۀ جناح ها و گروه بندی های رقیب طبقۀ دارا و مالک، در تخاصمِ عجالتا علنی و اعلام شدۀ آنان با طبقات تولید کننده، شکل گرفته است- به صف آخر آن منتقل شوند ص ۱۱۵ – جنگ داخلی در فرانسه – پیام شورای کل جمعیت بین الملل سال ۱۶۷۱ –

انگلس : بنابراین، دولت به هیچ وجه نه قدرتی است که از خارج به جامعه تحمیل شده باشد؛ و نه “واقعیت ایده معنوی”، “تصویر و واقعیت عقل” آنچنان که هگل میگوید. برعکس، دولت یک محصول جامعه در مرحله معیّنی از تکامل است؛ دولت، پذیرش این امر است که این جامعه در یک تضاد حل ناشدنی با خود درگیر شده است، که به تناقضهای آشتی ناپذیری که خود قادر به رفع آنها نیست، تقسیم گشته است. ولی برای اینکه این تناقضات، طبقات با منافع اقتصادی متضاد، خود و جامعه را در یک مبارزه بی ثمر به تحلیل نبرند، لازم شد که قدرتی بوجود آید که در ظاهر بر سر جامعه بایستد، تا برخوردها را تخفیف دهد و آن را در محدوده “نظم” نگاه دارد؛ و این قدرت که از جامعه بر میخیزد، ولی خود را بر سر آن قرار میدهد، و خود را بیش از پیش از آن بیگانه میکند، دولت است.” منشاء ملک شخصی، خانواده و دولت – سال ۱۸۸۴

لنین : دوﻟﺖ و اﻧﻘﻼب، نوشتۀ لنین

(۱)  ﺁﻣﻮزش ﻣﺎرﮐﺴﻴﺴﻢ درﺑﺎرۀ دوﻟﺖ و وﻇﺎﯾﻒ ﭘﺮوﻟﺘﺎرﯾﺎ در اﻧﻘﻼب

(۲)  ﭘﻴﺸﮕﻔﺘﺎر ﺑﺮاﯼ ﭼﺎپ اول

(۳)   ﻣﺴﺌﻠۀ دوﻟﺖ اﮐﻨﻮن ﺧﻮاﻩ ازﻧﻈﺮﺗﺌﻮرﯼ وﺧﻮاﻩ ازﻧﻈر ﻋﻤﻠﯽ و ﺳﻴﺎﺳﯽ اهمیت وﻳﮋﻩ اﯼ ﮐﺴﺐ ﻣﯽ ﮐﻨﺪ. ﺟﻨﮓ اﻣﭙﺮﯾﺎﻟﻴﺴﺘﯽ، ﭘﺮوﺳۀ ﺗﺒﺪﯾﻞﺳﺮﻣﺎﯾﻪ دارﯼ انحصاری ﺑﻪ ﺳﺮﻣﺎﯾﻪ دارﯼ اﻧﺤﺼﺎرﯼ دولتی را ﺑه ﻣﻨﺘﻬﺎ درﺟه ﺳﺮﻋﺖ و ﺷﺪت ﺑﺨﺸﻴﺪﻩ اﺳﺖ. ﺳﺘﻤﮕﺮﯼ ﺳﻬﻤﮕﻴﻦ ﻧﺴﺒﺖ ﺑﻪ ﺗﻮدﻩ هاﯼ زﺣﻤﺘﮑﺶ ﮐﻪ از ﻃﺮف دوﻟﺘﯽ اﻋﻤﺎل ﻣﯽ ﮔﺮدد ﮐﻪ روز ﺑﻪ روز ﺑﺎ اﺗﺤﺎدهاﯼ پر توان ﺳﺮﻣﺎﯾﻪ داران ﺑﻴﺸﺘﺮ در هم ﻣﯽ ﺁﻣﻴﺰد، دم ﺑﻪ دم ﺳﻬﻤﮕﻴﻦ ﺗﺮ ﻣﯽشود. ﮐﺸﻮرهاﯼ ﭘﻴﺸﺮﻓﺘﻪ ــﻣﻨﻈﻮر ﻣﺎ “جبهۀ ﭘﺸﺖ” ﺁﻧﻬﺎﺳﺖــ ﺑﺮاﯼ ﮐﺎرﮔﺮان ﺑﻪ زﻧﺪان هاﯼ ﻧﻈﺎﻣﯽ ﺗﻮأم ﺑﺎ اﻋﻤﺎل ﺷﺎﻗﻪ ﻣﺒﺪل ﻣﯽﺷﻮﻧﺪ.» و .اﯼ .ﻟﻨﻴﻦ

ﻓﺼﻞ ۱- ﺟﺎمعۀ ﻃﺒﻘﺎﺗﯽ و دوﻟﺖ؛ “دولت”، ﻣﺤﺼﻮل ﺁﺷﺘﯽ ﻧﺎﭘﺬﯾﺮﯼ ﺗﻀﺎدهاﯼ ﻃﺒﻘﺎﺗﯽ است. اﮐﻨﻮن ﺑﻪ ﺳﺮ ﺁﻣﻮزش ﻣﺎرﮐﺲ همان ﻣﯽ ﺁﯾﺪ ﮐﻪ ﺑﺎرها در ﭘﻮیۀ ﺗﺎرﯾﺦ ﺑﻪ ﺳﺮ ﺁﻣﻮزش هاﯼ ﻣﺘﻔﮑﺮان اﻧﻘﻼﺑﯽ و ﭘﻴﺸﻮاﯾﺎن ﻃﺒﻘﺎت ﺳﺘﻤﮑﺶ در ﺟﺮﯾﺎن ﻣﺒﺎرزۀ ﺁزادﯾﺨﻮاهاﻧۀ ﺁﻧﻬﺎ ﺁﻣﺪﻩ اﺳﺖ. ﻃﺒﻘﺎت ﺳﺘﻤﮕﺮ اﻧﻘﻼبی های ﺑﺰرگ را در زﻣﺎن ﺣﻴﺎﺗﺸﺎن ﻣﻮرد ﭘﻴﮕﺮدهاﯼ داﺋﻤﯽ ﻗﺮار دادﻩ، در ﺑﺮاﺑﺮ ﺁﻣﻮزش ﺁﻧﻬﺎ ﺧﺸﻤﯽ ﺑﺲ وﺣﺸﻴﺎﻧﻪ و ﻧﻔﺮﺗﯽ ﺑﺴﻴﺎر ﺟﻨﻮن ﺁﻣﻴﺰ از ﺧﻮد ﻧﺸﺎن دادﻩ اﻧﺪ و ﺑﺎ ﺳﻴﻠﯽ از دروغ و ﺗﻬﻤﺖ های ﺑﺴﻴﺎر رذﯾﻼﻧﻪ ﺑﺎ ﺁن ﺑﺮﺧﻮرد ﮐﺮدﻩ اﻧﺪ. ﭘﺲ از ﻣﺮﮔﺸﺎن ﺗﻼش هایی به کار ﺑﺮدﻩ اﻧﺪ ﺗﺎ ﺷﻤﺎﯾﻞ هاﯼ ﺑﯽ زﺑﺎﻧﯽ از ﺁﻧﺎن ﺑﺴﺎزﻧﺪ و ﺑﻪ اﺻﻄﻼح ﺗﻘﺪﯾﺲ ﺷﺎن ﮐﻨﻨﺪ، ( تقدیس شان کنند- حمید قربانی)، ﺑﺮاﯼ ﻧﺎم ﺁﻧﻬﺎ ﺑﻪ ﻣﻨﻈﻮر “ﺗﺴﻠﯽ “ﻗلب ﻃﺒﻘﺎت ﺳﺘﻤﮑﺶ و ﻓﺮﯾﺐ اﯾﻦ ﻃﺒﻘﺎت اﻓﺘﺨﺎر ﻣﻌﻴﻦ قایل ﺷﻮﻧﺪ و در ﻋﻴﻦ ﺣﺎل، ﺁﻣﻮزش اﻧﻘﻼﺑﯽ ﺷﺎن را از ﻣﺤﺘﻮﯼ ﺧﺎﻟﯽ ﺳﺎزﻧﺪ و ﺑﺮﻧﺪﮔﯽ اﻧﻘﻼﺑﯽ ﺁن ﺮا از ﺑﻴﻦ ﺑﺒﺮﻧﺪ و ﻣﺒﺘﺬﻟﺶ ﮐﻨﻨﺪ. در ﺣﺎل ﺣﺎﺿﺮ ﺑﻮرژوازﯼ و اﭘﻮرﺗﻮنیست هاﯼ درون ﺟﻨﺒﺶ ﮐﺎرﮔﺮﯼ ﺑﺮاﯼ “ﻣﺴﺦ ﮐﺮدن” ﻣﺎرﮐﺴﻴﺴﻢ همداﺳﺘﺎﻧﻨﺪ، ﺑﻪ ﭼﻨﻴﻦ ﻧﺤﻮﯼ جنبۀ اﻧﻘﻼﺑﯽ اﯾﻦ ﺁﻣﻮزش و روح اﻧﻘﻼﺑﯽ ﺁن ﺮا از ﯾﺎد ﻣﯽ ﺑﺮﻧﺪ و ﻣﯽ زداﯾﻨﺪ و ﺗﺤﺮﯾﻒ ﻣﯽ ﮐﻨﻨﺪ و هرﭼﻪ را ﮐﻪ ﺑﺮاﯼ ﺑﻮرژوازﯼ ﭘﺬﯾﺮﻓﺘﻨﯽ اﺳﺖ ﯾﺎ ﭘﺬﯾﺮﻓﺘﻨﯽ ﺑﻪ ﻧﻈﺮ ﻣﯽ رﺳﺪ، در درﺟۀ اول اهمیت ﻗﺮار ﻣﯽ دهند و ﻣﯽ ﺳﺘﺎﯾﻨﺪ. ﺷﻮﺧﯽ ﻧﻴﺴﺖ ﮐﻪ اﮐﻨﻮن همۀ ﺳﻮﺳﻴﺎل ﺷﻮﯾﻨﻴﺴﺖ ها “ﻣﺎرﮐﺴﻴﺴﺖ”ﺷﺪﻩ اند! ﻣﺘﺨﺼﺼان، داﻧﺸﻤﻨﺪان ﺑﻮرژواﻣﺸﺮب ﺁﻟﻤﺎنی، ﯾﻌﻨﯽ اﻴﻦ دﯾﺮوز اﻣﺤﺎء کنندگان ﻣﺎرﮐﺴﻴﺴﻢ ﻧﻴﺰ ﺣﺎﻻ ﺑﻴﺶ از ﭘﻴﺶ از ﯾﮏ ﻣﺎرﮐﺲ “ﻣﻠﯽ ـ آﻟﻤﺎﻧﯽ”، ﺳﺨﻦ ﻣﯽ ﮔﻮﯾﻨﺪ ﮐﻪ ﮔﻮﯾﺎ اﺗﺤﺎدﯾﻪ هاﯼ ﮐﺎرﮔﺮﯼ را ﮐﻪ ﺑﺮاﯼ ﺟﻨﮓ ﻏﺎرﺗﮕﺮاﻧﻪ ﺑﻪ ﭼﻨﻴﻦ ﻧﺤﻮ ﻋﺎﻟﯽ ﺳﺎزﻣﺎن ﯾﺎﻓﺘﻪ اﻧﺪ، ﭘﺮوردﻩ اﺳﺖ!

 *۵- کارل مارکس، در سال ۱۸۵۲ در نامه ای به ژوزف وایدمایر آلمانی تبار می نویسد : « تا آنجا که به من مربوط می شود، هیچ امتیازی به واسطۀ کشف وجود طبقه ها در جامعۀ مدرن، یا کشف پیکار میان آنها ازآن ِ من نمیشود… کاری که من انجام دادم و تازگی داشت نشان دادن این نکته ها بود:

۱ )هستی ِ طبقه ها صرفاً وابسته به مرحلۀ تاریخی ِ خاصی در تکامل تولید است.۲) پیکار طبقاتی به طور ضروری به دیکتاتوری ِ پرولتاریا منجر می شود.۳) این دیکتاتوری صرفاً پایۀ گذار به انحلال تمامی ِ طبقه ها و استقرار یک جامعۀ بدون طبقه خواهد بود.»، تاکید از من است.  

 

خبر اول سايت

آخرين مطالب سايت

مطالب پربيننده روز

1
0
افکار شما را دوست داریم، لطفا نظر دهید.x