پنجشنبه ۹ فروردین ۱۴۰۳

پنجشنبه ۹ فروردین ۱۴۰۳

مشکل در کجاست؟ – پرویز دستمالچی

طرح این پرسش که پس از ج.ا. چه کسی خواهد آمد، اصولا نادرست است. پرسش درست این است: ساختار حکومت در آینده ایران باید چگونه باشد، تا ما دو باره گرفتار استبداد در اشکال گوناگون نشویم؟

پرویز دستمالچی

در دو ماه گذشته چندین “نشست” اپوزیسیون برون مرز برگزار شد، بعضا بسیار خسته کننده و ملال آور، تکرار چندین باره همان سخنانی که (حداقل) در بیست سال گذشته زده، اما یک گام به پیش نرفته ایم. اگر تغییراتی هست، که هست، نتیجه دگرگونی های درون جامعه و شرایط منطقه و جهان است. “اپوزیسیون”، چه در درون و چه بیرون، یک جریان سیاسی است و با نشست یا کنفراس های عمومی متفاوت است. سیاست “علم” اداره امورعمومی جامعه است و سیاستمدار و سازمان سیاسی باید برای حل مشکل واقعا موجود و مشخص راه حل عملی ارائه کند.  بحث های عام در باره امور اجتماعی، اقتصادی، اخلاقی یا… خوب است، اما وظیفه مشخص سیاست نیست. سازمان های اپوزیسیون از یکسو در رابطه با مشکلات ایرانیان برون مرز و سازماندهی آنها که هیچ، حتا در رابطه با سازماندهی ایرانیان محل سکونت خود نیز ناموفق مانده اند، اما از سوی دیگر، برای کل ایران و جهان نسخه می پیچند، سخنانی پر طمطراق می گویند که تنها سخن، باد هوا است، زیرا هیچ پشتوانه عملی- اجرایی ندارد. ابزار سیاست قدرت است و نه ایده های “ناب”. خمینی مرتجع ترین اندیشه ها را داشت، اما پیروز شد، زیرا قدرت “اجرایی” یافت. اگر اپوزیسیون برون مرز پراکنده است، که هست، سیاستمدار یا سازمان سیاسی باید برای حل این “مشکل” واقعا موجود راه حل واقعی- عملی ارائه کند، نه اینکه به آن بیشتر دامن زند. یکی می گفت سیاستمدار خوب آن کسی است که جهانی بیاندیشد و محلی عمل کند، اما شما ایرانیان محلی فکر و جهانی عمل می کنید، یعنی درست برعکس. اگر نمی توانیم مشکلات “محلی” خود را حل کنیم، چگونه در پی حل معضلات ایران و منطقه و جهانیم؟  

ما باید به جای تکرار هزار باره سخنانی که دیگر ملال آور شده اند و تنیدن و ماندن در بستر فکری که “زندان” ما شده است، به دنیا نگاه کنیم و آن را بدون عینک ایدئولوژیک یا دینی- مذهبی، همانگونه که هست، ببینیم و نگاه کنیم جوامع مدرن و نوین را چگونه ساخته اند، اگر اصولا خواهان چنین جوامعی باشیم، اگر نیستیم، می توانیم همچنان در همان دایره حکومت دینی یا اندیشه های ایدئولوژیک- بسته خود بمانیم و باز هم به دور خود بچرخیم. مشکل ما در کجا است؟ مشکل از آنجایی شروع می شود که ما مکانیسم های درونی یک جامعه باز و دمکراتیک را درست نشناسیم. یعنی (مثال) در حین پذیرش حاکمیت الله بخواهیم به “مردم سالاری” برسیم و توجه نکنیم که در غرب (که ابتدا این راه را پیمود) مردم سالاری هنگامی ممکن شد که ابتدا انسان، فرد، از قیمومت الله (خدا هرگز حکومت نکرده است، عده ای به نام او حکومت می کنند) بیرون آمد و خودمختار، خودمحور شد. خودمختاری انسان پیامدهای بزرگی داشت، او حکومت تعیین کرد و در پی آن تابع حکومت شد، قانون وضع کرد و در پی آن قانونمدار شد، عدل را خودش تعریف کرد و بر اساس آن برای قوه قضایی قانون نوشت تا عدل حقوقی منتج از اراده او را اجرا کند. در پی دگرگونی های بزرگ اجتماعی- سیاسی، معنای ملت، در یک پروسه بسیار طولانی و سخت، از عده ای کوچک صاحب امتیاز، به کل شهروندان گسترش یافت، ملت بدل به مجموعه ای شد که شناسنامه یک واحد سیاسی- جغرافیایی را دارند، بدون توجه به سایر ویژگی ها چون جنسیت، دین و مذهب، مرام و مسلک  یا مقام و موقعیت و اصل و نسب. چنین ملتی متکثر و سیال است، یعنی نه یک “نظر” دارد و نه خواست او همواره یکسان و ثابت می ماند. در جوامع پیشامدرن نه همه بخشی از ملت بودند و نه سیالیت و تکثر ملت معنا و مفهوم داشت. در جوامع توده ای پسافروپاشی روابط و مناسبات ارباب- رعیتی، در ابتدای شکلگیری دمکراسی های توده ای، ملت هنوز “واحد” بود و یک رهبر فرهمند داشت که تعیین می کرد ملت باید چگونه باشد، چه بیاندیشد یا چه بخواهد یا نخواهد. هیتلر نماینده خواست واحد و همگانی ملت بود، اکثریت و اقلیت یا تکثر و سیالیت معنا نداشت، اقلیت دشمن بود که باید ریشه کن می شد، که شد. در ج.ا.ا.، یا در فلسفه و ساختار حکومت دینی ایران فردیت یا انسان قائم به ذاتی که اساس تمدن های مدرن است اصولا بی معنا است و فرد باید در امت حل شود. حکومت بر فراز انسان است و نه نهادی لازم و ضروری برای اداره امورعمومی جامعه و برآمده از اراده ملت.

در چنین شرایطی، پرسش نخست و اساسی این است که آیا ما می توانیم با حفظ حکومت دینی به دمکراسی و حقوق بشر برسیم؟ به نظر من، خیر. به این دلیل باید از ج.ا. گذر کرد تا ملت بتواند به حق حاکمیت بر سرنوشت خویش دست یابد، زیرا در ج.ا.ا. حق حاکمیت با “الله” است و نه با ملت. از این نگاه، ما در دوران پیشامدرن زندگی می کنیم که حتما باید دگرگون شود. از نگاه مدرن قیام علیه حکومتی که منتج از اراده ملت نیست، از حقوق بشر است.

دومین پرسش این است که چه شکلی از ساختار حکومت را باید جانشین ج.ا. کنیم تا بتواند نماد ملت باشد و نه نماد این یا آن گروه؟ دمکراسی های مدرن، یعنی همین دمکراسی هایی که هر یک از ما در برون مرز در آنها زندگی می کنیم. دمکراسی که به معنای ناشی بودن قوای حکومت از مردم است، اگر به حقوق بشر متکی و با آن محدود و ملتزم نشود، می تواند حتا از راه پارلمانی نیز منتهی به فاجعه شود، که شد (نازیسم). حقوق بشر ضامن پیشگیری از چنین فاجعه ای است. اعلامیه جهانی حقوق بشر بزرگترین دست آورد انسان در سده بیست برای ساختن نظمی مدرن بدون تبعیض های صوری- قانونی و اساس عدالت سیاسی و تضمین آزادی های فردی و اجتماعی است که می توان بر روی آن سایر آزادی ها و عدالت را گسترش داد و تعمیق کرد. آزادی سیاسی یعنی مشارکت آزاد شهروندان در کلیه امورعمومی اداره جامعه بدون ترس از حکومتگران یا ترس از پیامدهای این مشارکت.

در دمکراسی های مدرن، ساختار حکومت را دمکراتیک سازماندهی میکنند. یعنی (مثال) در نظم آلمان، خود صدراعظم مهم نیست، بل مقام صدراعظمی را دمکراتیک سازماندهی و کنترل می کنند. پس، توافق ما (گروهای متکثر ملت) باید بر اساس ساختار دمکراتیک حکومت باشد و بس. یعنی بحث را باید از فرد “اکمل” و خوب یا رهبر “فرزانه” با مروت به ساختار دمکراتیکی منتقل کرد که همه را به یک چشم نگاه کند: توافق بر سر حقوق مساوی برای همه در برابر قانون.  این بحث که چه کسی می آید یا بیاید از اساس نادرست است، بل کدام “ساختار” حکومت درست است؟ بنابر این، با شکل دادن دمکراتیک ساختار حکومت بر اساس حقوق بشر، یعنی پذیرش دمکراسی های مدرن، طرح این پرسش که پس از ج.ا. چه کسی خواهد آمد، اصولا نادرست است. پرسش درست این است: ساختار حکومت در آینده ایران باید چگونه باشد، تا ما دو باره گرفتار استبداد در اشکال گوناگون و با توجیهات متفاوت نشویم؟ نمونه های ساختارهای دمکراتیک و موفق در جهان ده ها وجود دارند، نگاه کنید به نمونه های اتحادیه اروپا، یا کانادا و استرالیا و آمریکا و ژاپن و…

سومین پرسش این است که در شرایط کنونی وظیفه سیاستمداران یا سازمان های سیاسی دمکرات و آزادی خواه در درون و برون مرز چیست؟ وظیفه آنها حل مشکلات و رفع موانع واقعا موجود در راه توافق بر سر یک چهارچوب حقوقی نظامی است که تمام ملت را به یک چشم نگاه کند و به همه حقوق و شانسی مساوی در برابر قانون دهد تا آنها بتوانند در صورت کسب آراء مردم امور جامعه را اداره کنند و نه اینکه به بحث های ارزشی – ایدئولوژیک بی پایان بپردازند. در اکثر “کنفرانس”های نیروهای سیاسی برون مرز، به جای گفتگو و سپس توافق بر سر ساختار حقوقی نظم حکومت، به جدل در باره “ارزش” های هر یک از گروه ها یا سیاست های آنها پرداخته می شود که اصولا نه در دستور کار است و نه اینگونه بحث ها و ابراز نظرها می تواند پایانی داشته باشند. به این دلیل، اکثر بحث ها و سخنرانی ها دیگر تکراری و ملال آور شده اند. اگر ساختار حکومت (مانند جوامع مدرن) جدا از “ارزش” ها و حکومت بی طرف نباشد، در چنین حالتی، فرقی نمی کند کدام “ارزش” یا روش را انتخاب کنیم، حکومت را یکسویه خواهیم کرد. و یکسویه شدن حکومت به معنای دیکتاتوری و تامگرایی خواهد بود. حکومت، به عنوان نهاد لازم و ضروری برای اداره امورعمومی جامعه، نه می تواند دینی و نه ضد دین باشد. سکولاریسم یعنی بی طرفی حکومت در ارزش ها، یعنی نه دین در حکومت دخالت دارد و نه حکومت اجازه دخالت در دین و مذهب یا مرام و مسلک مردم را دارد. حکومت باید در ارزش ها بی طرف باشد تا بتواند همه را به یک چشم نگاه کند. در باره بسیاری از موضوعات مطروحه در “کنفرانس ها” می توان سد سال دیگر نیز بحث و جدل کرد و به نتیجه نرسید، زیرا “نگاه” و عقیده است. حقوق و ارزش دو امر متفاوت اند که باید آنها را از هم جدا کرد تا بتوان ساختار حکومت را بر اساس حقوقی یکسان در برابر قانون برای همه تنظیم کرد و سپس در جامعه ای باز و آزاد به ترویج ارزش ها و عقاید پرداخت، در تمام سطوح اجتماعی یا سیاسی و غیر. (مثال) استقلال و عدم وابستکی تنها می تواند در یک نظم دمکراتیک تحقق یابد. در جهان حتا یک نمونه یک کشور با ساختاری دمکراتیک وجود ندارد که در آن هیئت حاکمه اش توانسته باشد به سود بیگانگان و علیه منافع ملی عمل کند.

چهارمین پرسش این است که نماینده یا نماد ملت ایران کیست یا کدام گروه است؟ جامعه ایران “هزار رنگ” است و باید چنین باشد. یکسوی آن حزب الله است و سوی دیگر آن شاه الله یا…، جامعه دمکراتیک را نه می توان بر اساس تصورات (ارزش های) این سازماندهی کرد و نه بر اساس تصورات آن، یا تصورات سومی. باید “قاعده ای” را مستقر کرد که منصفانه باشد و هر یک از طرفین بپذیراند که انصاف در حقوق رعایت شده است و این چیزی نیست مگر حقوق مساوی همه در برابر قانون. پس، اولین گام برای ما باید تحقق عدالت صوری باشد، بدون در نظر گرفتن دین و مذهب، یا مرام و مسلک، یا جنسیت یا مقام و منصب شهروندان یا هر “چیزی” که میان آنها تبعیض یا امتیاز ایجاد و اصل انصاف و عدل صوری را خدشه دار کند. هر کس شناسنامه ایرانی دارد، حقوق شهروندی اش با دیگران یکسان است و حکومت موظف به تامین و تضمین آن خواهد بود. پس، ملت نه نماینده، بل نمایندگان دارد که در سازمان های بسیار متفاوت متبلور می شوند. در نتیجه: آیا ساختن یک گروه در کنار گروه های دیگر مشکل ما را حل خواهد کرد؟ خیر، تا کنون که پاسخ نداده است و در آینده نیز نخواهد داد. یعنی هیچ گروهی نخواهد توانست به تنهایی گره ای از مشکلات ما بگشاید. به سرنوشت تمام گروه های موجود نگاه کنید. کارشان گفتگو- و اعلامیه درمانی است که نه کسی می خواند و نه کسی توجه دارد. در شرایط کنونی، همه ما، فرد یا گروه و سازمان و…، علاوه بر مسائل فردی- گروهی- سازمانی و…، یک وظیفه بالاتر و مهم تر در پیش رو داریم: آزادی ایران. تا از این نظام جهل و خشونت گذر نکنیم، هیچ یک از ما امکان تحقق برنامه های سیاسی خود برای ملت ایران را نخواهد داشت. ما باید در میان خود از دوری و دشمنی ها بکاهیم و بر نزدیکی و دوستی ها بیافزائیم و بپذیریم که همه ما بخشی از یک ملت هستیم که می خواهیم مشترکا ایران را آزاد کنیم و بسازیم. باید همه را روی یک استراتژی واحد و همسو آورد. در کشورهای دمکراتیک، گروه ها و احزاب سیاسی این مرحله را پشت سر گذاشته اند، ما در پیش رو داریم.  برای این کار چه باید کرد؟

اگر بپذیریم ملت ایران متکثر و سیال است، یعنی ملت واحد یکدست و یک فکر و یک اندیشه وجود ندارد و اینها واژه های مربوط به نظام های توتالیتر- فاشیستی- نازیستی یا استالینیستی است، پس باید بپذیریم که صدای هر یک از ما (گروه ها و سازمان ها و…) تنها یکی از صد یا هزار صدای ملت است و ما در مجموع و با هم کل ملت را خواهیم ساخت. یعنی در شرایط کنونی دو وظیفه اساسی داریم : یکم، ساختن یک ظرف (حکومت) دمکراتیک برای همه، با حقوقی یکسان در برابر قانون، مانند دمکراسی های واقعا موجود که هر یک از ما در  آنها زندگی می کند و دوم، رفتن و پرداختن به ایده آل های ویژه خودمان. پس، آنچه ما باید مشترکا  و با کمک هم بسازیم، عبارت است: در برون مرز، تشکیلاتی که آینه تمام قد ملت باشد، تشکیلاتی دمکراتیک، با حقوق یکسان برای همه و حق اداره امور بر اساس آراء، مانند تمام تشکیلات دمکراتیک واقعا موجود در همین جوامع باز. در درون، یک دمکراسی پارلمانی متکی به حقوق بشر. دمکراسی به معنای ناشی بودن قوای حکومت از ملت. ملت به معنای اینکه هر کس، و مجموع کسانی که شناسنامه ایرانی و حقوقی یکسان در برابر قانون دارند. پارلمانی به معنای اینکه اعمال اراده ملت غیرمستقیم (و نه مستقیم) انجام می پذیرد و اتکا و التزام به حقوق بشر به معنای پذیرش القای تمام تبعیض ها و امتیازات (به هر دلیل) صوری- حقوقی و پذیرش عدالت صوری- حقوقی که اساس تمام دمکراسی های مدرن در تمام اشکال آن است و ما فعلا مدل دیگری که بهتر باشد، نداریم .

برای اینکار، از نگاه من، باید بر روی سه اصل توافق کرد:

  • گذر از جمهوری اسلامی ایران، زیرا با این نظام اصل حق حاکمیت ملت بر سرنوشت خویش ممکن نخواهد بود. نظام اصلاح پذیر نیست، درست مانند اتحاد جماهیر شوروی و اروپای شرقی.
  • توافق بر اساس یک نظم دمکراتیک پارلمانی متکی به حقوق بشر، زیرا فعلا مدل دیگری که گویا بهتر باشد وجود خارجی ندارد و ما نباید یک بار دیگر ملت را به ناکجاآباد پندارهای واهی خود ببریم. ما رسالت نهایی رهایی آسمانی یا زمینی برای بشریت نداریم. وظیفه ما در درجه نخست تامین آزادی و ایجاد رفاه برای ملت است، با کسی هم در همسایگی یا جهان دشمنی نداریم.
  • و حفظ تمامیت ارضی ایران که شرط خرد در منطقه ای بحرانی است

باید پذیرفت که ما نه خود ملت هستیم و نه اصولا (اکنون) وکالتی از سوی او داریم. ملت باید در یک انتخابات دمکراتیک- آزاد و سالم ابراز نظر میدانی کند. پس، باید با همراهی و همکاری با هم شرایط یک انتخابات دمکراتیک و آزاد را فراهم کنیم تا ملت بتواند با تشکیل مجلس موسسان و تدوین و تصویب یک قانون اساسی مدرن در نهایت به شکل مشخص و کنکرت نظم دمکراتیکی که ما می خواهیم نظر دهد. پس از آن، هر گروه یا سازمانی که اکثریت آراء را کسب کرد، امورعمومی جامعه را اداره کند و نشان دهد که “بهترین” است.

تماس با نویسنده: [email protected]

https://akhbar-rooz.com/?p=9792 لينک کوتاه

0 0 رای ها
امتیازدهی به مقاله
اشتراک در
اطلاع از
guest

1 دیدگاه
تازه‌ترین
قدیمی‌ترین بیشترین رأی
بازخورد (Feedback) های اینلاین
مشاهده همه دیدگاه ها
سوسن مرادی
سوسن مرادی
4 سال قبل

فرد فرد ما باید ابتدا بپذیریم که عقلانیت را راهبر منافع فردی و گروهیمان کنیم. تا بتوانیم آنچه شرط بلاغ است را بپذیریم و بدان عمل کنیم.
خواسته و ناخواسته تفکرات استبدادی بر کردار و گفتار و رفتار ما سایه می افکند. ما نیاموخته ایم گفتگوهایمان را منطقی، مشخص و بی طرفانه پیش ببریم. در نتیجه خروجی گفتگوهای ما چنان است که همه-ی حقیقت در نزد ماست.
جناب دستمالچی من به سهم خود ممنون تلاشهای شما هستم. منتها آنچه را که شما در نظر نمی آورید، عقب ماندگی ماست که رندانه می کوشیم در همین بحثهای بی پایان حیدری/نعمتی بپوشانیم. اگر باور نمی کنید سری به تشکلهای ایرانی محل سکونتتان بزنید. بالای ۹۰% هنوز نمیدانیم تفاوت یک تشکل فرهنگی- دمکراتیک و یک تشکل سیاسی- دمکراتیک چیست! اساسنامه-ی تشکلهای فرهنگی را بگونه ای نوشته یا می نویسیم که گویا قرار است برای گرد هم آمدن ایرانیان یک امتحان ایدئولوژیک برگزار شود. از همین اندک میتوان خواند که در مجامع بزرگتر چه می گذرد. در نهایت شرمندگی و دردمندی تمامی پارامترها به جوانان می گویند: نسل شرکت کننده در انقلاب بهمن ۱۳۵۷ از نفس افتاده است و پتانسیل و جسارت لازم برای فراروی از شرایط موجود را ندارد. و این کاستی و کمبود را سعی دارد در بحثهای مطول لاپوشانی کند.
نیاز به شرط بندی نیست. تجربه-ی نزدیک ما به ما میگوید: توافق بر همین سه اصلی که شما عنوان کرده اید نه در گستره-ی اپوزسیون بل در یک تشکل سیاسی نیازمند ۱۲ سال بحث و گفتگو بوده و تازه دست آخر از زور ناچاری بگونه ای مجبور به سرهم بندی شدند.
آقای دستمالچی من به اجبار پذیرفته ام “شاید وقتی دیگر”. برای شما سلامت و استمرار در ساخت پایه های فرهنگ سیاسی را دارم.
پیروز باشید

خبر اول سايت

آخرين مطالب سايت

مطالب پربيننده روز


1
0
افکار شما را دوست داریم، لطفا نظر دهید.x