شنبه ۱ اردیبهشت ۱۴۰۳

شنبه ۱ اردیبهشت ۱۴۰۳

پدیده ای بنام امیر حسین فطانت – محمود طوقی

یکی از مسئولین دادگاه به التماس از گلسرخی می خواهد که تقاضای فرجام دهد. گلسرخی نمی پذیرد و می گوید: من حقی ندارم. قاضی می گوید: این حق توست که تقاضای فرجام بدهی. و گلسرخی می گوید؛ حق من در این مملکت مردن است. در همین حین قاضی بالاتر می آید و قاضی اول را دعوا می کند چرا اصرار می کنی . این آن لحظه ای است که موقعیت انقلابی کلید می خورد. توده و طبقه آماده جانفشانی می شود. پیشاهنگ مرگ را به سخره می گیرد و بر سر جانش چانه نمی زند. جلادان ساواک از درک این لحظه تاریخی عاجزبودند. اما توده و طبقه این پیام خسرو را گرفت. چراغ ها روشن شد نمایش پسامدرن به نمایش کلاسیک بدل شد چریک ها روی بیست رژیم بیست و یک آوردند.

امیرحسین فطانت که بود؟

در شیراز بدنیا آمد .پدرش صاحب هتل پالاس شیراز بود. ودر دبیرستان کمال نارمک درس خواند و برای تحصیل در رشته معماری به دانشگاه شیراز رفت.۱

در دانشگاه شیراز در محفلی که با رحیم عراقی و فرج آقا زاده درست کرده بود تصمیم گرفت، برای آزادی گروه فلسطین هواپیمایی بدزدند که نا موفق بود. و در پرونده اش جز این راه اندازی اعتصاب سال ۴۸ دانشگاه شیراز  و درگیری با سرهنگ پهلوان نیز به چشم می خورد.۲

 در سال ۴۹ دستگیر شد. و دو سال زندان گرفت. در دوران زندان به خدمت ساواک در آمد ۳. و با رضایت ساواک به دانشگاه برگشت.۴

با آزادی کرامت دانشیان در سال ۵۰ از زندان، از آنجایی که ساواک می دانست کرامت دست از مبارزه بر نمی دارد به اشاره ساواک به کرامت نزدیک شد و خودرا چریک فدایی معرفی کرد. و اعلامیه های چریک ها را که ساواک به او می داد به کرامت می داد.

کرامت دانشیان که بود ۵

کرامت الله دانشیان در سال ۱۳۲۵ در شیراز بدنیا آمد. پدرش کشاورز قشقایی بود که بعد از جنگ جهانی دوم به ارتش پیوسته بود.

کرامت کودک بود که مادرش را از دست داد. و ۵ ساله بود که به همراه پدرش به تبریز رفت. و دربین سال های ۴۳-۴۲ تحت تاثیر معلم ادبیاتش گرایشات اجتماعی پیدا کرد.

دیپلم که گرفت به  عنوان سپاهی دانش به آمل رفت. و بعد به تهران آمد و به مدرسه هتلداری رفت. مدت کمی آنجا ماند و به دانشکده سینما رفت.

دانشجوی سینما بود که فیلمی بنام دولت آباد ساخت. که وضعیت اسفبار مردم حاشیه شهر تهران را نشان می داد. این فیلم از سوی مسئولین مدرسه سینما رد شد و کرامت چون جو مدرسه را برعلیه خود می دید به مسجد سلیمان رفت و معلم شد، گفته می شود رفتن او به مسجد سلیمان بخاطر ارتباط او با گروه مصطفی شعاعیان بود، که می خواستند در مناطق نفتی عملیات کنند. در مسجد سلیمان به همراه یوسف الیاری و مرتضی فخار و حسن فخار و حسن زند باف دستگیر شد. بعد از یک سال آزاد شد و بار دیگر در جریان جشن و هنر شیراز به همراه حسن زند باف دستگیر و زندانی شد.

مدتی بعد کرامت آزاد شد و ازآنجا که ساواک می دانست کرامت دست از مبارزه نمی کشد امیر فطانت را به او نزدیک کرد. ۶

مدتی از این رابطه گذشته بود و فطانت توانسته بود کرامت را متقاعد کند که او از اعضا سازمان چریک های فدایی خلق است که در جریان گروگان گرفتن خانواده سلطنت قرار گرفت.

فطانت ساواک را مطلع کرد و آنها رادر جریان گروگان گیری قرار داد. و با راهنمایی ساواک اقدام به شناسایی عناصر تیم و پهن کردن دام برای دستگیری گروه کرد. بعد از دستگیری گروه، ساواک شایع کرد که نفر سیزدهم گروه فراری است که منظورش فطانت بود.

جریان گروگان گیری چه بود

گروه گلسرخی-دانشیان

برخلاف انچه که ساواک بر سر زبان ها انداخت گلسرخی و دانشیان اعضا یک گروه نبودند، که قصد ترور شاه و گروگان گرفتن خانواده سلطنتی را داشتند.

گلسرخی و کرامت همدیگر را درجریان بازپرسی ها دیدند. و مدتی کوتاه هم با هم در انفرادی بودند و در سحرگاه ۲۸ بهمن ۱۳۵۲ در میدان چیتگر تیرباران شدند. ۷

برخلاف ادعای ساواک گروهی بنام گروه گلسرخی -دانشیان وجود خارجی نداشت! ۸ اما آن چه در این ماجرا نقش داشت چهار محفل سیاسی بود که ساواک طی سناریویی آن ها را با هم مرتبط کرد. تا ترور شاه و گروگان گرفتن فرح و ولیعهد را به آن ها منتسب کند.

انگیزه ساواک چه بود

انگیزه های مختلفی در پشت این پروژه ساواک بود:

۱-در گیری جناح باز ها و کبوتر ها ۹

در این زمان عناصر قدرتمند حکومت به دو جناح تقسیم می شدند. فرح همسر شاه و قطبی رئیس تلویزیون، به جناح کبوترها معروف بودند. این جناح روزنامه ها، رادیو و تلویزیون، کانون پرورش فکری کودکان و نوجوانان، جشن هنر شیراز، تئاتر و سینما را زیر کنترل خود داشت و در راستای جذب هنرمندان و روشنفکران می کوشید و بر این باور بود که با جذب هنرمندان و روشنفکران معترض می توان از ایجاد یک اپوزیسیون قدرتمند جلوگیری کرد.

در سویی دیگر اشرف خواهر شاه و سپهبد نصیری رئیس ساواک بود. این جناح که جناح بازها بودند و بخش های سرکوب را زیر نفوذ خود داشتند شیوه فرح-قطبی را نمی پسندیدند. بلکه شیوه سرکوب و ارعاب را کار ساز می دانستند.

پس در پی آن بودند تا شاه را متقاعد کنند که شیوه فرح -قطبی باید کنار گذاشته شود و مراکز هنری زیر نفوذ ساواک قرار گیرد. ۴

۲- نمایشی از قدرت ساواک: بزرگ نمایی و تبلیغ وسیع روی این پروژه و دستگیری و بی اثر کردن این طرح ها نشان از قدرقدرتی ساواک در اذهان داشت.

۳- توجیه سرکوب

این پروژه می توانست توجیه خوبی برای سرکوب مخالفین در نزد محافل داخلی و خارجی باشد. در این پروژه رژیم مظلوم، و اپوزیسیون افرادی تروریست و جانی نشان داده می شد.

شکل گیری محافل

قبل از ان که به وضعیت چهار محفل در گیر این ماجرا بپردازیم،  لازم است یک توضیحی به اجمال در مورد شکل گیری محافل در این دوران داده شود.

کودتای امریکایی – انگلیسی، ارتجاعی ۳۲، نقطه پایانی بود بر مبارزات حزبی در ایران. در بین سال های ۳۲ تا ۳۶ کلیه حوزه های حزبی حزب توده و احزاب وابسته به جبهه ملی در هم کوبیده شدند.

تلاش هایی برای احیا حزب توده و جبهه ملی در این سال ها و سال های بعد صورت گرفت که قرین موفقیت نبود و بی حاصلی این شیوه مبارزه را به عینه نشان داد. پس، محافلی به وجود آمد. به عنوان مناسب ترین شکل مبارزه تشکیلاتی در دوران سرکوب و دیکتاتوری و این محافل رفته رفته به آن درجه از رشد می رسیدند که بالقوه توان آن را داشتند، در اتحاد با هم یا مستقلا به سازمان مبارز تبدیل شوند. ۵

نخستین وحدت این محافل تشکیل گروه پیشتار جزنی -ظریفی بود .این سازمان پیشتاز از وحدت سه محفل بوجود آمد:

– محفل جزنی

-محفل حسن ضیا ظریفی

-محفل سورکی

گروه پیشتاز در مقطع ورود به فاز عملی ضربه خورد. واین ضربه به خاطر نفوذ عامل ساواک در محفل عباس سورکی بود. ناصر آقایان عامل ساواک بود. که هنگام تحویل سلاح، جزنی و سورکی را در تور پلیس گرفتار کرد.۱۰

اما این شیوه از مبارزه ادامه یافت تا این که در پایان سال ۴۹دو محفل مسعود احمد زاده و محفل غفور حسن پور -حمید اشرف به هم نزدیک شدند و در سال ۵۰ سازمان چریک های فدایی خلق را بوجود آوردند.

اما سرکوب و فشار وحشتناک ساواک اجازه نمی داد محافل موازی به سازمان چریکها ملحق شوند. پس علیرغم بوجود آمدن سازمان فدایی محافل موازی هم چنان در حال شکل گیری بودند و این چهار محفل زائیده چنین  شرایطی بودند.

چهار محفل

۱- محفل گلسرخی

این محفل در سال ۵۰ توسط خسرو گلسرخی، عاطفه گرگین همسرش و شکوه فرهنگ تشکیل شد.

شکوه فرهنگ به خاطر ارتباطی که با سرهنگ همایون خلبان شاه داشت، از مسیر رفت و آمدهای شاه خبردار می شد. پس طرح ترور شاه در دستور کار این محفل قرار گرفت. اقدامات اولیه هم صورت گرفت. اما به علت عملی نبودن، طرح ترور کنار گذاشته شد.

پس از مدتی شکوه فرهنگ از این محفل جدا شد و جای او را منوچهر مقدم سلیمی گرفت. سلیمی از فعالین با سابقه بود که در جریان ترور شاه توسط شمس آبادی در سال۴۴ دستگیر و به ۳ سال زندان محکوم شد.

این محفل یک محفل مطالعاتی بود و تصمیم داشت با مطالعه آثار مارکسیستی به تدوین برنامه برای کار در جامعه برسد.

این محفل در ۸ فروردین سال ۵۲ لو رفت و اعضا آن دستگیر شدند.

گلسرخی که بود

خسرو گلسرخی درسال ۱۳۲۲ در رشت بدنیا آمد. نام پدرش قدیر بود که به زودی مرد و مادرش شمس الشریفه وحید مجبور شد خسرو را بهمراه برادرش به قم نزد پدر بزرگ مادری شان، حاج شیخ محمد وحید بفرستد تا سرپرستی آن ها را بعهده بگیرد. وحید از مبارزان جنگل و از یاران میرزا کوچک خان بود.

در سال۱۳۴۱وحید در گذشت و گلسرخی به تهران رفت.

نخستین شعرش را در سال ۴۵ سرود و از سال ۴۸ به شکل حرفه ای در مطبوعات مشغول بکار شد در همین سال با عاطفه گرگین ازدواج کرد که حاصل آن پسری به نام دامون بود. ۱۱

۲-محفل کرامت دانشیان

که بعد از ترک تحصیل کرامت از مدرسه سینما شکل گرفت و گفته می شود در این سال ها کرامت با مصطفی شعاعیان در رابطه بود و رفتنش به مسجد سلیمان برای نفوذ گروه در منطقه نفتی بود که با دستگیری کرامت و یوسف آلیاری و حسن و مرتضی فخار در مسجد سلیمان این ارتباط قطع شد و بعد ازآزادی دوم کرامت، امیر فطانت بعنوان عامل ساواک خود را به این محفل نزدیک کرد .

۳-محفل طیفور بطحائی ۱۲

طیفور فارغ التحصیل فیلمبرداری از مدرسه سینما بود و افراد زیر عضو محفل او بودند:

-شکوه فرهنگ: نویسنده و ژورنالیست

-ابراهیم فرهنگ: کارمند دفتر بیمه شوهر شکوه

-مریم اتحادیه: ژورنالیست

-ایرج جمشیدی: نویسنده

-مرتضی سیاهپوش: کارگر چاپخانه

۴- محفل سماکار

این محفل متشکل بود ازعباس سماکار فیلمبردار و رضا علامه زاده کارگردان سینما و فرهاد قیصری، از فعالین چپ که در جریان اعتصاب اتوبوسرانی در سال ۴۸ یک خودرو پلیس را به آتش کشیده بود.

شرح ماوقع

محفل سماکار در ابتدا در صدد ترور پرویز نیکخواه از معاونین تلویزیون بود.

پرویز نیکخواه که بود ۱۳

پرویز نیکخواه از فعالین حزب توده در خارج از کشور بود که گرایشات چینی پیدا کرده بود و از حزب توده جدا شده بود. نیکخواه درآن زمان از فعالین کنفدراسیون  دانشجویی بود.

نیکخواه به ایران آمد تابا ارزیابی ایران سازمانی پارتیزانی بوجود بیاورد. در همین گیر ودار بود که در سال۴۴ شاه توسط شمس آبادی ترور شد و ساواک در بررسی هایش دست بدستگیری و سیع در میان دوستان دور و نزدیک او زد. نیکخواه در همین رابطه دستگیر شد و به ۱۰ سال زندان محکوم شد.

سازمان انقلابی حزب توده که جریانی منشعب از حزب توده با گرایشات چینی بود تبلیغ زیادی روی نیکخواه که از رهبران سازمان انقلابی بود کرد و چنین نشان داد که ترور شاه کار سازمان انقلابی و نیکخواه  بوده است، در حالی که چنین نبود، و این تبلیغ تا حدود زیادی گرفت و نیکخواه پرآوازه شد.

شگرد ساواک: کار روی زندانیان

یکی دیگر از شیوه های ساواک کار روی زندانیان بود.

ساواک بخوبی می دانست زندانیان سیاسی بعد از آزادی به جنبش انقلابی می پیوندند، پس در صدد آن بود تا با کار روی زندانیان در زندان و با پیشنهاد عفو و آزادی و در بیرون زندان با پیشنهاد کار خوب و عالی آن ها را جذب ساواک کند.

نیکخواه یکی از این موارد بود. در زندان جذب ساواک شد. عفو گرفت و پس از سه سال تحمل زندان آزاد شد و به خدمت رژیم در تلویزیون در آمد و یکی از بلندگوهای تبلیغی رژیم شد. ۱۴

ترور نیکخواه

ترور نیکخواه به عنوان خیانت به جنبش انقلابی، روی گردانیدن از مردم و پیوستن به صف دشمن می توانست ضمن آن که ضربه ای به ساواک محسوب شود باعث بالا رفتن روحیه جنبش انقلابی می شد و جنبش نشان می داد قادر است خیانت کاران را به سزای خیانت شان برساند.

طرح گروگان گیری فرح و ولیعهد

عباس سماکار طرح ترور نیکخواه را با رضا علامه زاده  مطرح می کند، اما علامه زاده می گوید بهتر است به فکر فرد بالاتر و موثرتری باشیم. «می توان در مراسم یک جشنواره سینمائی شهبانو را به گروگان گرفت.» ۱۵

در همین زمان فیلم علامه زاده در فستیوال سینمایی پر تقال برنده جایزه می شود و لیلی امیرارجمند رئیس کانون پرورش فکری کودکان و نوجوانان پیشنهاد می کند این جایزه توسط فرح به علامه زاده داده شود تا هم حیثیت کانون بالا برود به عنوان تهیه کننده فیلم و هم موقعیت علامه زاده در سینما تثبیت شود. این مراسم هر ساله با حضور فرح و ولیعهد برگزار می شد و به بهترین های سینما جایزه داده می شد. پس طرح گروگان گیری کلید خورد.

قرار بود بعد از گروگان گیری تقاضای هلی کوپتر کنند و با هلی کوپتر به فرودگاه مهرآباد بروند و از فرودگاه مهرآباد همراه گروگان ها عازم کشوری بی طرف بشوند و در آنجا تقاضای آزادی پنج زندانی را بکنند: بیژن جزنی، شکرالله پاک نژاد، صفرخان قهرمانی و دو نفر دیگر. بعدا توسط این پنج نفر لیستی متشکل از پنجاه نفر از زندانیان سیاسی تنظیم و تقاضای آزادی این پنجاه نفر شود.

تهیه سلاح

سماکار با طیفور بطحائی و کرامت دانشیان آشنا بود و می دانست هر دو ارتباطاتی با سازمان چریک های فدایی خلق دارند اما حد آن را نمی دانست.

برای تهیه سلاح برای محفل سماکار سه امکان بود:

-خلع سلاح پلیس: این کار می توانست با خطراتی همراه باشد و باعث لو رفتن کل طرح شود.

-دزدیدن سلاح از خانه یک ساواکی که از اقوام علامه زاده بود. این کار باعث هوشیاری ساواک می شد و با دنبال کردن علامه زاده و رسیدن به سماکار طرح لو می رفت.

-تهیه سلاح از کانال طیفور و کرامت.

کرامت که مدام تحت تعقیب ساواک بود. پس تماس با طیفور در دستور کار قرار گرفت.

محفل طیفور در این زمان در گیر و دار گروگان گرفتن شهناز پهلوی دختر شاه بود.

مریم اتحادیه از اقوام اردشیر زاهدی بود و از این طریق می توانست اطلاعاتی از جا و مکان شهناز پهلوی به دست بیاورد.

آنان نیز در صدد بودند تا با گرون گان گرفتن دختر شاه تقاضای آزادی زندانیان سیاسی را کنند.

با مطرح شدن طرح گروگان گیری فرح و ولیعهد، محفل طیفور طرح گروگان گیری شهناز پهلوی را از دستور کار خود خارج کرد و درصدد بر آمدند تا امکانات محفل را در اختیار این طرح قرار بدهند.

انفجار آنتن بزرگ تلویزیون شیراز

پیش از این قضایا عباس سماکار مدتی با محفل طیفور در ارتباط بود. در جریان برگزاری جشن های ۲۵۰۰ ساله شاهنشاهی این محفل تصمیم گرفت با منفجر کردن آنتن بزرگ تلویزیون شیراز ضربه تبلیغاتی بزرگی به رژیم بزند. شناسایی های اولیه صورت گرفت اما قبل از ان که طرح اجرا شود گروهی که قرار بود مواد منفجره را در اختیار محفل قرار بدهد دستگیر و طرح در نیمه راه رها شد.

ارتباط طیفور با کرامت

در آن زمان محفل طیفور فاقد امکانات تسلیحاتی بود چرا که این محفل یک محفل چریکی نبود. پس طیفور تصمیم گرفت برای تهیه سلاح به کرامت مراجعه کند. و کرامت وقتی در جریان طرح قرار گرفت تامین سلاح را بعهده گرفت.

کرامت از طریق امیر حسین فطانت خود را با چریک های فدائی مرتبط می دید.

مطلع شدن ساواک از طرح

ساواک از طریق امیر فطانت از طرح گروگان گیری مطلع شد پس تصمیم گرفت با جواب مثبت دادن فطانت به کرامت برای دادن سلاح نیروهای درگیر را وارد صحنه کند و در هنگام عملیات آن ها را به دام بیندازد.

از یاد نبریم که همین شگرد را ساواک در مورد گروه جزنی بکار برد و اجازه داد گروه وارد فاز عملیاتی شود و هنگام تحویل سلاح جزنی و سورکی را دستگیر کرد.

جلو افتادن پروژه ساواک

امیر فطانت در کافه قناری در ضلع غربی خیابان روزولت کمی پائین تر از چهار راه تخت جمشید با ثابتی ملاقات کرد و ثابتی بعد از توجیح کردن او، کلید پیکانی را که سلاح در آن جا سازی شده بود را به او داد. ۱۶

ایرج جمشیدی از اعضای محفل طیفور مامور گرفتن سلاح از امیر فطانت شد تا آن را پس از تحویل گرفتن به عباس سماکار تحویل دهد. قرار بود عباس سماکار فرمانده عملیات باشد و رضا پهلوی و فرح را به گروگان بگیرد. رضا علامه زاده، ایرج جمشیدی و فرهاد قیصری تیم پشتیبان باشند تا در صورت دخالت پلیس وارد عملیات شوند.

ایرج جمشیدی در سرقرار دچارشک و تردید شد محیط سالم بنظرش نیامد قرار را اجرا نکرد و به همدان رفت.

ساواک که قرار گرفتن سلاح را سوخته شده دید پنداشت محفل طیفور به ساواکی بودن فطانت پی برده اند و ممکن است بزودی مخفی شوند پس برخلاف طرح اولیه که دادن سلاح به گروه و دنبال کردن تا لحظه عملیات و دستگیری آنان بود، طرح زودرس دستگیری در دستور کار قرار گرفت و نخستین فرد، شکوه فرهنگ از محفل طیفور دستگیر شد.

چرا شکوه فرهنگ

دستگیری ها علی القاعده یا ضربتی است و همه به یکباره دستگیر می شوند و این در حالی است که پلیس اطلاعات کاملی از گروه دارد یا از ضعیف ترین حلقه شروع می کنند تا اطلاعات خود را از گروه کامل کنند.

ارزیابی ساواک از شکوه فرهنگ درست از کار در آمد و او زیر فشار مرگبار ساواک تن به همکاری با پلیس داد.

دستگیر شدگان

۱- شکوه فرهنگ

۲-طیفور بطحائی -ت اریخ دستگیری ۱۳۵۲/۶/۲۷

۳- ایرج جمشیدی – تاریخ دستگیری ۱۳۵۲/۶/۲۹

۴- فرهاد قیصری-تاریخ دستگیری ۱۳۵۲/۶/۲۹

۵- کرامت دانشیان – تاریخ دستگیری۱۳۵۲/۶/۳۰

۶- عباس سماکار- تاریخ دستگیری۱۳۵۳/۶/۳۱

۷-اسفندیار منفر زاده در رابطه با شکوه فرهنگ دستگیر شد

۸-یوسف الیاری در رابطه با کرامت دستگیر شد

۹-سیروس بذر افکن در رابطه با طیفور بطحائی دستگیر شد

۱۰-حسن فخار-در رابطه با فرهاد قیصری دستگیر شد

۱۱-داود یوسفیان – در رابطه با فرهاد قیصری دستگیر شد

دستگیری ها ادامه یافت تا مرز ۲۰۰ نفر رسید.

گلسرخی کجای داستان بود

ساواک از طریق شکوه فرهنگ مطلع شد که محفل گلسرخی در سال ۱۳۵۰ تصمیم داشتند شاه را ترور کنند. پس ساواک تصمیم گرفت یک پروژه جدید روی صحنه بیاورد ترور شاه و گروگان گرفتن خانواده سلطنتی، به همین خاطر همه را یک کاسه کرد.

گلسرخی به درستی در دادگاه می گوید: ۷ ماه پیش مرا گرفته اند و شکنجه کرده اند که خون ادرار کرده ام. حالا آمده اند می گویند توطئه کرده ای. دوسال پیش حرف زده ام حالا می گویند می خواستی شاه را ترور کنی . ۱۷

شب قبل از دادگاه

روال کار ساواک براین بود که فشار خود را مرئی و نامرئی تا دادگاه بر جسم و روح زندانی وارد کند و اجازه ندهد زندانی خود را بیابد و از آرمان هایش دفاع کند.

ساواک تصمیم داشت به سیاق همیشگی اش مشتی انسان خرد شده را به دادگاه ببرد و پیروز از آن بیرون بیاید.

این دادگاه اهمیت ویژه ای داشت و آن علنی بودن آن بود. ساواک از آنجا که خودرا پیروز این نمایش می دید سعی داشت تمام ظاهر نمایش را منطبق بر اصول جهانی دادگاه ها بر پا کند تا دنیا ببیند در ایران، هم دادگاه هست و هم وکیل و هم زندانی می تواند از خود دفاع کند. و اگر دفاع نمی کنند علت در حقانیت رژیم و باطل بودن مخالفین است.

پس جلسه ای در شب دادگاه با حضور ده نفر از متهمین درجه اول پرونده برگزار شد.

دادرس سربازجوی ساواک به عنوان یک روان شناس ماهر سعی داشت در آخرین لحظه ضربه خود را وارد کند تا فردا در دادگاه کسی حرفی بر خلاف آنچه ساواک می خواست نزند.

نگاه کنیم به روایت عباس سماکار از آن شب؛

شب قبل از دادگاه همه ما را در اتاق بزرگ دادرس جمع کردند به جز شکوه و مریم، بقیه را آورده بودند، و من برای بار اول خسرو گلسرخی را می دیدم. قبلا هیچ تصوری از او نداشتم، و از هیچ کس هم نشنیده بودم که چطور آدمی است و در دادگاه چه می خواهد بکند. فقط شعرهایش را خوانده بودم و می دانستم جزء هنر متعهدی هاست. و شعری را از او در سلول می خواندیم که برای همیشه در ذهنم مانده است. گلسرخی قد متوسط و موهای تنگ و نگاه تند و تیزی داشت و با کنجکاوی به تک تک ما نگاه می کرد و گویی در همان دم یار خود را تا به آخر زندگی یافت و در کنار کرامت قرار گرفت.

ما همه در یک ردیف نیم دایره ایستاده بودیم و دادرس بر صندلی اش نشسته بود و می خواست راجع به روز بعد که دادگاه بود به ما هشدار بدهد او نگاهی به همه ما کرد. با لحن مطمئن و راحتی گفت: خوب آقایان، قهرمان ها، فردا روز اجرای عدالت است و همه شما به دادگاه می روید. البته در آنجا تماشاگران و دوربین ها و خبرنگاران داخلی و خارجی هم هستند. و من امید وارم که شما هول نشوید و نخواهید قهرمان بازی در آورید. مسلما همه شما می دانید که این نوع قهرمان بازی ها دیگر در مملکت ما خریدار ندارد و کسی هم نمی تواند همایون کتیرایی بازی در آورد.

بعد به چهره ما نگاه کرد تا تاثیر حرفش را ببیند! کرامت که در کنار خسرو ایستاده بود گفت: ما به وظیفه خودمان عمل  خواهیم کرد و این را هم بدانید که ما نمی خواهیم قهرمان بشویم و اگر هم بخواهیم انگشت کوچیکه ی همایون کتیرایی ها نمی شویم.

دادرس از این حاضر جوابی  جا خورد! خسرو هم بلافاصله گفت: من مارکسیستم و از خودم دفاع خواهم کرد.

دادرس گفت: هستی برای خودت باش!! مگر من شاه پرست هستم به تو چیزی می گویم! کرامت فورا وارد بحث شد و گفت: اگر دادگاه را دویست متر زیرزمین هم ببرید من حرف هایم را خواهم زد. دادرس آدم روان شناس و واردی  بود. به جای برافروخته شدن که احتمال برافروخته شدن کرامت را به دنبال داشته باشد گفت: در هر صورت من هشدارم را دادم. ۱۸

ارزیابی ساواک

ساواک در ارزیابی هایش به این نتیجه رسیده بود که از ۱۲ نفر متهم اصلی این پرونده:

-۲ نفر دفاع ایدئولوژیک می کنند: گلسرخی و دانشیان

-۲ نفر دفاع حقوقی می کنند: طیفور بطحایی و رضا علامه زاده

-۸ نفر دیگر به شدت و ضعفی اظهار ندامت خواهند کرد.

برخورد در دادگاه

در ان زمان سه شیوه برخورد رایج بود:

۱- دفاع ایدئولوژیک: مخصوص کسانی بود که در عملیات نظامی دستگیر شده بودند و حکمشان اعدام یا ابد بود.

۲- دفاع حقوقی: مربوط به هواداران و افراد رده های پائین تشکیلات بود. اینان با دفاع حقوقی حکم پائینی می گرفتند تا هر چه زودتر آزاد بشوند و به جنبش انقلابی به پیوندند.

۳- اظهار ندامت

لفظ دفاع برای بریده ها جایی ندارد. اینان کسانی بودند که به هر دلیلی بریده بودند و با اظهار ندامت می خواستند به هر شکلی که شده آزاد بشوند.

دادگاه اول

در دادگاه اول طیفور بطحایی عمل خودرا معلول نابسامانی جامعه دانست و طلب عفو و بخشش نکرد. این برای ساواک قابل قبول بود. گلسرخی و دانشیان دفاع ایدئولوژیک کردند. علامه زاده و سماکار تا حدودی دفاع حقوقی کردند و بقیه به شدت و ضعف هایی اظهار ندامت کردند.

در دادگاه دوم آرایش نیروها به همین شکل بود با این تفاوت که سماکار خود را پیدا کرد و از حرکت گروه دفاع کرد.

احکام دادگاه اول

۱- ۷ نفر اعدام: بطحایی و گلسرخی و دانشیان، علامه زاده، سماکار، جمشیدی، منوچهر مقدم سلیمی

۲- دو نفر ۵ سال: مریم اتحادیه و مرتضی سیاهپوش

۳- ۳ نفر ۳ سال: شکوه فرهنگ و شوهرش و فرهاد قیصری

احکام دادگاه دوم

در فاصله دادگاه اول و دوم اتفاقی مهم افتاد، برخلاف پیش بینی ساواک مردم متهمین را نه عده ای آدمکش بلکه قهرمانانی جان به کف دیدند که در جنگی نابرابر از آرمان و شرف مردم خود دفاع می کنند و ساواک از روانشناسی توده ها در یک حکومت توتالیتر بی خبر بود. این جو عمومی، در شکستن حکم ها بی تاثیر نبود.

-۵ نفر اول: اعدام

-ایرج جمشیدی:۱۰ سال

-منوچهر مقدم سلیمی: ۱۵ سال

شکوه فرهنگ و شوهرش و مریم اتحادیه هر کدام :۳ سال

-مرتضی سیاهپوش: ۵ سال

-فرهادقیصری:۱ سال

-بعد از مدتی حکم سماکار و بطحایی و علامه زاده شکسته شد. و ابد گرفتند.

گلسرخی و دانشیان حاضر به تقاضای عفو از شاه نشدند و حکم اعدام شکسته نشد.

نفر سیزدهم که بود و چه کرد

نفر سیزدهم امیرحسین فطانت بود که تا سال ۵۷ با وجدان آسوده به گشت و گذار خود مشغول بود. اما ازآنجا که دست خونین خیانت تا ابد پنهان نمی ماند با جمع شدن تمامی منتسبین پرونده در زندان قصر و باز خوانی حوادث نقش خائنانه فطانت آشکار شد و این مسئله ای نبود که به گوش فطانت نرسد. اما با بودن رژیم جنایتکار پهلوی ترسی به دل نداشت. تا روزی که دژ استبداد فرو ریخت و سران ساواک یا دستگیر و یا متواری شدند. ترس به سراغ فطانت آمد و پیشاپیش خود را به مسئولین حکومت اسلامی معرفی کرد. «اوین به او می گویند که اگر کمونیست ها را لو داده که کار خیر و خوبی کرده. اما به هر حال به دلیل خروج غیرقانونی از مرز زندانی اوین می شود» ۱۹

مدتی بعدآزاد شد. بر ما معلوم نیست که او در بازجویی هایش چه گفته است و بعد از ایران رفت و خود را در غبار حادثه گم کرد و سال ها در گمنامی زیست! 

اما ناگهان با ترجمه رمانی از مارکز آفتابی شد و بعد در سال ۶۹، داستان تمام داستان ها را نوشت و بعد روسپیان سودازده من و گزارش یک ادم ربایی از مارکز را ترجمه کرد و مدتی بعد کتاب یک فنجان چای بی موقع را نوشت تا توجیه کندکه او اتفاقی در جریان طرح گروگان گیری قرار گرفته است و ماموریتی از سوی ساواک نداشته است.

اخیرا هم در مورد وحی، در سایت های اصلاح طلب مقالاتی می نویسد و سایتی هم راه انداخته است.

چند سئوال

۱- فطانت از خواهر دانشیان خواستگاری می کند چرا؟

۲- با ساواک همکاری می کند و دوستش را به ساواک لو می دهد. چرا؟

۳- در سال ۵۷ خودش را به حکومت معرفی می کند و مدتی زندانی می شود. چرا؟

۴- بعد از ایران می گریزد و آواره کوه دشت می شود. چرا؟

۵-سال ها در خفا زندگی می کند. چرا؟

۶- کتاب داستان همه داستان ها را می نویسد که قهرمانش یهوداست. چرا؟

۷-بعد آفتابی می شود و طلب کار از کار در می اید. چرا؟

۸- و در آخر کتاب یک فنجان چای بی موقع را می نویسد تا داستان لو دادن گروه دانشیان را توجیه کند. چرا؟

آنالیز یک روان گناهکار

یک جوان بیست و یکی دو ساله با انگیزه های انقلابی دستگیر می شود و در زیر فشار شکنجه و زندان می شکند. و برای رهایی، تن به همکاری می دهد.

آزاد می شود وبه دانشگاه بر می گردد.

یک سئوال

ایا او از سوی ساواک مامور کنترل کرامت دانشیان می شود. و یا آنطور که در کتابش – یک فنجان چای – می گوید به تصادف با او برخورد می کند.

در دوستی و اشنایی اش با کرامت شکی نیست. چرا که او به خانه کرامت می رود و از آن چنان قرب و منزلتی برخوردار است که از خواهر او خواستگاری می کند.

یک سئوال دیگر

– اگر ساواک اورا مامور کرده بود. ایا او نمی توانست حرف های کرامت را ناشنیده بگیرد.

-آیا نمی توانست اورا به غیر عملی بودن این طرح متقاعد کند.

-آیا نمی توانست به او بگوید چریک ها امکان حمایت لجستیک را ندارند.

این پرسش ها از آن روست که بپذیریم او نگاهش به کرامت نگاه یهودا به مسیح بوده است.

نگاه یهودا به مسیح چه بود

در کتاب آمده است که مسیح گفت ردایتان را بفروشید و سلاح بخرید.

آیا مسیح در فکر قیام مسلحانه بود . شاید!

اما وقتی رومی ها همراه فریسیان —یهودی ها—برای دستگیری مسیح می روند و یاران مسیح تصمیم می گیرند مقاومت مسلحانه کنند. و در همین رابطه با ضربه شمشیر گوش یکی از این فریسیان کنده می شود مسیح یارانش را از مقاومت نهی می کند. و گوش کنده شده را شفا می دهد.

آیا مسیح در نیمه راه از این تصمیم منصرف شده است. شاید.

پس یهودا چرا حاضر شد در ازای سی سکه مسین مسیح را که برای رومی ها ناشناخته بود لو بدهد.

بعضی بر این باورند که یهودا عاشق مسیح بود. از قیام مسلحانه و بی ثمری آن آگاه بود برای نجات جان مسیح حاضر شد او را لو بدهد. و فکر می کرد چون هنوز دست به قیام نزده اند جان او در امان خواهد بود. و وقتی کار به کشتن مسیح رسید با همان سکه ها طنابی خرید و خود را حلق آویز کرد.

سئوال

آیا اگر فطانت در گفتارش صادق است و ثابتی و دیگران به او قول  داده بودند کسانی را که او لو می دهد بین شش ماه تا دو سال زندان بدهند.۲۰ اما کار به اعدام گلسرخی و کرامت و حبس های سنگین برای بقیه کشیده شد چرا کار یهودا را نکرد. چرا خودش را نکشت.

یک سئوال

چرا فطانت در پی توجیه خیانت است. آیا روان ناآرامش قرار نمی گیرد. راه آسانتری که هست.

اقرار به خطا

انتقاد از خود

پوزش خواستن از خانواده کرامت و گلسرخی و جنبش

و تلاش برای جبران

و یا سکوت و خاموشی برای فراموشی

یک سئوال

– چرا از سوراخش بیرون آمده است و با نوشته هایش نمک به زخم جنبش می ریزد. آیا شرم نمی کند؟

شرم یک احساس انقلابی

مارکس می گوید شرم یک احساس انقلابی است.اما پیش شرط آن شعور انقلابی است. و پیش شرط شعور انصاف است در داوری. اینجاست که متوجه خبط و خطای خود می شوی از کرده هایت نادم و پشیمان می شوی و در وهله نخست در نزد وجدان خودت خجالت می کشی و عرق شرم بر پیشانیت می نشیند، و در صدد جبران این خطا برمی آیی.

اما اگر فاقد انصاف و شعور باشی به بصیرت نمی رسی. و آنوقت به وقاحت تمام چنگ در صورت حقیقت می زنی و طلبکار می شوی.

فطانت چه می گوید:

می خواهد بگوید این ها برای شهید سازی از کاه کوه ساختند. ۲۱

می خواهد بگوید ساواک اشتباه کرد. واز این ها اسطوره ساخت.

می خواهد بگوید این ها اگر روی کار می آمدند بدتر از رژیم شاه  بودند.

می خواهد بگوید قصد بدی نداشته است و برای نجات جان آن ها، او پیشاپیش آن ها را لو داده است تا قدم در راه بی برگشت نگذارند.

بیشتر از این ها که نیست.اما همه این ها توجیح گر خیانت او نیست.

یک روان بیمار، راه دیگری نمی جوید. و تنها مرگ او را از دست خودش رها می کند. او به حقیقت نخواهد رسید.

یک نکته

علامه زاده هم در کتابش،دستی در سیاست ،چشمی بر هنر می گوید؛ که او بر این باور نبود که مسئله گرو گان گیری امری جدی است۲۲. سماکار و بطحایی آنرا جدی گرفته بودند. و باعث این مسائل شدند.

عاطفه گرگین – همسر خسرو – هم در مصاحبه ای می گوید خسرو چریک نبود و به کار فرهنگی باور داشت.

طراحان و عاملان

هر عملیاتی از طرح و نقشه شروع می شود و بعد وارد فاز عملیاتی می شود.

-مرحله نخست: طرح و نقشه.

که در این مرحله ما با فرماندهان و برنامه ریزان روبروئیم.

مرحله دوم: فاز عملیاتی.

که در این مرحله نقشه عملیاتی می شود و ما با عاملان و مجریان و سربازان روبروئیم.

طرح گرو گان گیری

این طرح از جایزه گرفتن فیلم دار به کار گردانی علامه زاده کلیدش زده شد.

محفل سماکار دراین فکر بود پرویز نیکخواه را ترور کنند.

کانون پرورش تصمیم گرفت در یک مراسمی جایزه توسط فرح و ولیعهد به علامه زاده داده شود. چون این کار در کانون ساخته شده بود. پس طرح ترور نیکخواه تبدیل شد به طرح گروگانگیری فرح و ولیعهد برای ازاد کردن ۵۰ زندانی سیاسی.

گروه، دسترسی به سلاح نداشت پس با طیفور بطحایی فیلمبردار تلویزیون تماس گرفته شد. که آن ها نیز طرحی برای گروگان گرفتن شهناز پهلوی داشتند. این محفل هم فاقد سلاح بود.

طیفور با کرامت دانشیان تماس گرفت که سابقه زندان داشت و کرامت که با امیر فطانت که از سوی چریک ها با او رابطه داشت تماس گرفت. فطانت دادن سلاح رابه گردن گرفت.

فطانت در روزگاری که با کرامت ارتباط داشت عامل ساواک بود.

سلاح در یک قرار توسط ثابتی معاون ساواک به فطانت داده شد. اما عباس جمشیدی در اخرین لحظه پشیمان شد و ماشین با سلاح را رها کرد و به همدان رفت. ساواک که پنداشت طرح لو رفته است از لایه های ضعیف شروع به دستگیری کرد.

شکوه فرهنگ و شوهرش و مریم اتحادیه در اولین یورش دستگیر شدند.

شکوه فرهنگ و شوهر ش قبلا جز محفل گلسرخی بودند که از طریق ارتباطی که شکوه با خلبان شاه داشت رد شاه را می زدند تا شاه را ترور کنند. اما این طرح بعلت امکانات فنی عملی نشد و شکوه از گلسرخی جدا شد. گلسرخی در ۸ فروردن ۵۲ در رابطه با یک محفل مطالعاتی دستگیر شد.

این طرح با دستگیری ها ی بعدی کان لم یکن شد.

طرح دوم: طرح ساواک

ساواک که بواسطه اشرف در حال توطئه بر علیه باند فرح— قطبی (رئیس تلویزیون) بود ۲۳ تصمیم گرفت طرح ترور و گروگان گیری شاه و فرح را عملیاتی کند تا از این طریق باند فرح را بزیر بکشد و بتواند دایره نفوذش را تا خانواده سلطنت و مراکز تصمیم گیری گسترش بدهد.۲۴

پس طراحان این مرحله ثابتی و بازجویان زبده ساواک بودند.

عملیاتی کردن طرح

برای عملیاتی کردن هر طرحی ما باید وارد فاز عملیاتی یا عملیات میدانی شویم و در عملیات میدانی عنصر انسانی نقش اصلی را ایفا می کند.

طراحی گرفتن یک تپه روی کاغذ یک چیز است اما آن که باید زیر گلوله دشمن بالا برود چیزی دیگر است. این جاست که نیروی عمل کننده حرف اول را می زند.

محاسبه ساواک

ساواک نیرو ها را به میدان فرستاد:

-دادستان. با پشت جبهه داغ و درفش ساواک

-روزنامه ها و رادیو تلویزیون رژیم

-۵ تواب: شکوه و شوهرش. مریم اتحادیه. سلیمی و قیصری

از آنطرف:

-دو چریک: خسرو و کرامت

-سه نفر در پشت جبهه: سماکار و علامه زاده و بطحایی

نتیجه این نبرد در مرحله طراحی روشن بود؛ برد رژیم و باخت جنبش.

دو نگاه و دو نتیجه

دادگاه علنی و دادگاه نمایشی

قبل از آنکه خم شویم روی چرایی برگزاری دادگاه گلسرخی -دانشیان  باید تکلیف خود را با دو ترم دادگاه علنی و دادگاه نمایشی روشن کنیم.

این دادگاه بهیچ وجه یک دادگاه علنی بمعنای حقوقی اش نبود. دادگاه علنی تعریف روشنی دارد. حضور آزاد ارباب رسانه داخلی و خارجی، شخصیت های مورد وثوق مردم، مجامع جهانی و داخلی حقوق بشری، احزاب و سندیکاها و مردم و نشر تمامی آنچه که در دارسی اتفاق می افتد و مهم تر از همه حضور هیئت منصفه، قاضی بیطرف و مستقل و وکیل مدافع. این ها هستند که یک دادگاه را علنی می کنند. اما براستی چگونه در یک کشور استبداد زده برگزاری یک دادگاه علنی ممکن است؟

ما در کشورهای دیکتاتوری با نمایش یک دادگاه علنی روبروئیم. همچنان که با نمایش انتخابات و نمایش دموکراسی مواجه ایم. همه چیز در فضای یک نمایش اتفاق می افتد. پس دادگاه یک دادگاه نمایشی بود.

اما در اینجا با یک پرسش روبروئیم: چرا رژیم چنین نمایشی را برگزار کرد و به دست خود بروی آنتن برد و از کاه کوه ساخت ۲۵. دو نگاه مطرح می شود:

۱- نگاه نخست بر این باور است که ساواک فکر می کرد همه چیز آن گونه اتفاق می افتد که او می خواست. اما جریان دادگاه و دفاع گلسرخی و دانشیان جریان را بر ریل دیگری انداخت و آن شد که نباید می شد.

۲- نگاه دوم بر این باور است که همه چیز از قبل طراحی شده بود و در این نمایش همه نقشی را بازی کردند که ساواک می خواست. از ابراهیم فرهنگ گرفته تا خسرو و کرامت. و بیش از همه خسرو و کرامت بازی خورده اند. چرا؟ همان نقشی را بازی کردند که ساواک می خواست.۲۶

هدف ساواک چه بود

بعضی بر این عقیده اند که این نمایش فراهم شد تا حیطه نفوذ ساواک و ثابتی از مرزهای موجود بگذرد و خانواده سلطنت و دیگر مراکز قدرت را در بر بگیرد و به شاه بباوراند که حفظ سلطنت تنها با تکیه بر ساواک ممکن است .۲۷

بدون شک یک وجه عمده این نمایش همین است. پس ساواک یک نمایش پسامدرن تدارک دید. در نمایش پسامدرن از قاضی گرفته تا نادم و قهرمان همه دارند نقش بازی می کنند نقشی که پیشاپیش برای آن ها نو شته شده است.

پس قهرمانی در کار نیست. همه عروسک هایی در دست کارکردان نمایش اند. قهرمان نمایشی از همه بازی خورده تر است. این نگاه ابا دارد تا مکنونات قلبی خودرا بگوید. پس تنها طرح پرسش می کند. چرا ساواک دادگاه را علنی کرد ۲۸. ایا ساواکی ها اندازه گاو نمی فهمیدند ۲۹. و پرسش را در نیمه راه رها می کنند تا با ایجاد شبهه در قهرمانی قهرمانان ما مهم ترین پرونده تاریخ ما را برای همیشه ببندند.

عناصر نمایش

اگر نمایش پسامدرن با نمایش کلاسیک تفاوت دارد این تفاوت در چیست؟ در عناصر نمایش است.

یک نمایش پسامدرن از سه پایه تشکیل می شود:

۱- کارگردان

۲- بازیگر

۳- تماشاچی

در جواب شکاکان باید گفت: بله ثابتی و سر بازجو هرمز آیرملویی گاو تشریف داشتند. از عنصر سوم نمایش که مردم بودند غافل شدند.

هدف نمایش پسامدرن در کشورهای توتالیتر مردم است. اما از آنجا که دیکتاتور مردم را به هیچ می گیرد در این نمایش از نقش مردم مغفول ماندند. و آن شد که نباید می شد. در این نمایش متن مردم نانوشته ماند. این متن را مردم در هنگام نمایش در کوچه ها و خیابان ها خود برای خود نوشتند.

نمایش پسامدرن بر خلاف نظر بدخواهان به نمایش کلاسیک بدل شد. شاه ترور شد. فرح و ولیعهد به گروگان گرفته شدند. عملیلات«محفلی»آنطور که فطانت مدعی است به عملیات واقعی و میدانی تبدیل شد. چریک بی سلاح به چریک با سلاح تبدیل شد. چریک ها تیر خلاص را بر شقیقه رژیم زدند.

ساواک اشتباه کرد. به ضرس قاطع می توان گفت اشتباه ساواک در زمان و مکان عملیات بود نه خائن (امیر حسین فطانت) و نه سناریست (سربازجو-هرمز آیرملویی) و نه کارگردان (پرویز ثابتی) نتوانستند شاه را نجات دهند.

 نگاه کنیم به لحظات کوتاهی که از آخرین دادگاه گلسرخی موجود است.

یکی از مسئولین دادگاه به التماس از گلسرخی می خواهد که تقاضای فرجام دهد. گلسرخی نمی پذیرد و می گوید: من حقی ندارم. قاضی می گوید: این حق توست که تقاضای فرجام بدهی. و گلسرخی می گوید؛ حق من در این مملکت مردن است. در همین حین قاضی بالاتر می آید و قاضی اول را دعوا می کند چرا اصرار می کنی .

این آن لحظه ای است که موقعیت انقلابی کلید می خورد. توده و طبقه آماده جانفشانی می شود. پیشاهنگ مرگ را به سخره می گیرد و بر سر جانش چانه نمی زند. جلادان ساواک از درک این لحظه تاریخی عاجزبودند. اما توده و طبقه این پیام خسرو را گرفت. چراغ ها روشن شد نمایش پسامدرن به نمایش کلاسیک بدل شد چریک ها روی بیست رژیم بیست و یک آوردند.

اشتباه ساواک

اشتباه ساواک از آن جا اغاز شد که فاز طراحی را با فاز میدانی عملیات یکی گرفت.

اشتباه دوم ساواک در این بود که مکان و زمان عملیات را اشتباه ارزیابی کرد.

زمان عملیات روز ۱۶ دی ۵۲ و مکان عملیات دادگاه نظامی بود. شاه و فرح به گروگان گرفته شدند. چریک های غیرمسلح در عملیات میدانی نبرد را بردند.

یک طرح خام ۲۹ – به گفته علامه زاده – و یک طرح بچگانه۳۰ – بنا به ادعای فطانت – با پایمردی خسرو و کرامت به یک عملیات موفق بدل شد. ساواک یک نکته را از یاد برد چریک بی سلاح خطرناکتر از چریک با سلاح است.

نتیجه گیری کنیم

امیر حسین فطانت مثل دیگر موجوداتی از این دست که تا جامعه طبقاتی هست از این موجودات هم هست. نه نفر اول است نه نمونه اخر!

اینان در لجن زار مبارزات طبقاتی در اسفل السافلین جا می گیرند و فراموش می شوند. اما به عنوان یک نمونه از یک روان بیمار قابل بررسی است.

امیرحسین فطانت یهودا نیست. در وجود یهودا هنوز ذراتی از شرم انسانی باقی بود. حتی اگر به کاری که او کرد اندیشه کنیم  می توانیم خود را قانع کنیم که یهودا یک احمق بود تا خائن و اگر مستوجب آن گناه بزرگ شد از حماقتش بود تا رذالتش. و می توان بر او و سرانجامش دل سوزاند. اما موجوداتی مثل فطانت تنها و تنها بعنوان موجوداتی فرو مایه قابل برسی اند. و باید روزی مورد حسابرسی قرار گیرند.

فرق است بین آن که در زیر فشار کم می اورد و خیانت می کند. با آن که برای امکانات مادی دست به خیانت می زند. فرق است بین کسی که در زیر فشار خیانت می کند اما وقتی خودرا می یابد به آن خطا اعتراف می کند و سعی می کند جبران کند و بعد در تاریکی خودرا گم می کند با کسی که نه تنها نادم نیست بلکه طلبکار هم هست.

اینان فراموش نمی شوند هم چنان که بخشوده نمی شوند.

محمود طوقی

منابع:

-من یک شورشی هستم. عباس سماکار. شرکت کتاب -۱۳۸۰

-دستی در هنر  چشمی بر سیاست. رضا علامه زاده. نشر کتاب ۱۳۹۱

-یک فنجان چای بی موقع. امیرحسین فطانت- نشر کتاب ۱۳۹۳

-عباس منصوران- پژواک ایران. مقاله این امیرحسین فطانت همان شکارچی دانشیان و گلسرخی است.

-پنهان در پشت خود-عباس سماکار بهمراه بهرام رحمانی-نشر ارزان -استکهلم

-یادی از کرامت الله دانشیان، هم نشین بهار

-تاریخ سی ساله -بیژن جزنی

-دفاعیات گلسرخی

-کاوه گوهرین: دستی میان دشنه و دل —-من در کجای جهان ایستاده ام

۱- امیر حسین فطانت- ویکی پدیا

۲-هم نشین بهار- یادی از کرامت

۳- تاریخ ایران

۴-مهدی مرعشی-بی بی سی فارسی۹۳/۲/۶

۵-ویکی پدیا

۶-فرهنگ نوین – ویژه کرامت

۷- عباس سماکار من یک شورشی هستم

۸-علی امینی نجفی -خاطرات علامه زاده از یک پرونده توخالی اما خطرناک

۹-عباس سماکار -همان کتاب

۱۰-بیژن جزنی- تاریخ سی ساله

۱۱-ویکی پدیا-خسرو گلسرخی

۱۲-عباس سماکار -همان کتاب

۱۳-ویکی پدیا-پرویز نیکخواه

۱۴-بیژن جزنی -همان کتاب

۱۵-علی امینی نجفی-همان مقاله

۱۶-مهدی مرعشی-یک فنجان چای بی موقع

۱۷-کاوه گوهرین -همان کتاب

۱۸-عباس سماکار-همان کتاب

۱۹-مهدی مرعشی-سایت بی بی سی

۲۰-فطانت -یک فنجان چای بی موقع

۲۱مهدی مرعشی -سایت بی بی سی

۲۲-علی امینی نجفی:دستی در هنر -چشمی بر سیاست

۲۳-امیرحسین فطانت :یک فنجان چای بی موقع

۲۴-امیر حسین فطانت-اخلاق یک شورشی

۲۵ -مهدی سمائی-تاملاتی در باب محاکمه خسرو گلسرخی-نقد اقتصاد سیاسی-امیر فطانت در یک اخلاق شورشی-هم نشین بهار در بیاد کرامت دانشیان

۲۶ -مهدی سمائی-همان

۲۷ -امیر فطانت و مهدی سمائی-همان

۲۸ -هم نشین بهار -همان

۲۹فطانت-همان

۳۰ -علامه زاده-همان ۳۱- فطانت -ه

https://akhbar-rooz.com/?p=104509 لينک کوتاه

0 0 رای ها
امتیازدهی به مقاله
اشتراک در
اطلاع از
guest

1 دیدگاه
تازه‌ترین
قدیمی‌ترین بیشترین رأی
بازخورد (Feedback) های اینلاین
مشاهده همه دیدگاه ها
بیژن خلیلی
3 سال قبل

با سپاس از جناب محمود طوقی برای مقاله روشنگرانه شان فقط به چند نکته زیر توجه کنید. ۱- دانشگاه پهلوی شیراز در سال ۱۳۴۸ رشته معماری نداشت. ۲- من بک شورشی هستم – عباس سماکار ، دستی در هنر چشمی بر سیاست – رضا علامه زاده ، یک فنجان چای بی موقع – امیر حسین فطانت هر سه کتاب توسط شرکت کتاب منتشر شده اند و نام نشر کتاب به عنوان ناشر اشتباه است.

خبر اول سايت

آخرين مطالب سايت

مطالب پربيننده روز


1
0
افکار شما را دوست داریم، لطفا نظر دهید.x