داغِ فرزند بدتر از مرگ است
خواست تنها بجای او باشد
مادری که نداشت داشته یی
غیر از اینکه فدایِ او باشد
بود تنها امیدِ لبخندش
گرمیِ دستهای فرزندش
دوزخِ داغ شد بهشتی که
گفته ای زیرپای او باشد!
خانه اش را جهنمش کردی
گورِ تاریکِ ماتمش کردی
به چه جرمی بر او روا دیدی
کاین مصیبت سزای او باشد؟
از صدایی که در گلو خفه شد
در پی عشق و آرزو خفه شد
مانده فریادِ مادری که نمُرد
تا صدای رسای او باشد!
تا به دستِ علیلِ ضحاک است
وای بر حال و روز این خاک است
خون ما شد شرابِ رنگینش
مغزمان هم غذای او باشد
سرِ سبزی که بر سرِ دار است
معنی واقعیِ سردار است
این عزای عمومی من و توست
بیشتر، تا عزای او باشد!
سروده را با صدای شاعر بشنوید:
روح شیطان داشت در تن، روی صورت یک نقاب
مقصد ما ناکجایی، مقصد او فاضلاب!
هر که دانا هر که نادان، همصدا با ساز او
شاه را کردیم بیرون، برد ما را منجلاب!
*
اسمیل عباس