پنجشنبه ۶ اردیبهشت ۱۴۰۳

پنجشنبه ۶ اردیبهشت ۱۴۰۳

یادداشتی بر کتاب “آنچه بر من گذشت” (خاطرات عارف (علی) پاینده) – کاووس آشوری

اخیرا نشر اختران کتاب خاطرات علی پاینده  از فعالین و  کنشگران سیاسی  دهه های قبل از انقلاب و از زندانیان  سیاسی دوره اختناق پهلوی  را با عنوان “آنچه  بر من گذشت” به کوشش آقای محمد حسین خسروپناه منتشر کرده است. کتاب  همانطور که آقای خسرو پناه در مقدمه  اشاره نموده بعد از انجام برخی دخالت های ضروری ایشان در تصحیح احتمالی  تاریخ  رویدادهای نقل شده و تطبیق مطالب ضبط شده از روایت راوی با برخی اسناد و اظهارات دیگر کنشگران سیاسی و در نهایت مطالعه و تایید  آقای پاینده منتشر شده است. در صفحات مدخل و ابتدای کتاب نقل قولی از لئو تروتسکی با این  مضمون که گروه های جدید مبارز ضروری است که مبارزاتشان را نه بر مبنای انحرافی بودن  و نفی هرآنچه قبل از آنها صورت گرفته و بلکه بر تلاش به منظور ادامه  راه و بهره بردن از کوشش های  مثبت گذشتگان متمرکز کنند؛ “باید تلاش کنیم برشانه های پیشینیان خود، و نه بر استخوان های شکسته آنها بایستیم، و این  نشانه  پختگی است”.

راوی  خاطره را با مهاجرت پدربزرگش  به باکو آعاز می کند. این  مهاجرت  ها در مقطع  قبل از مشروطیت  و  در نتیجه  وضعیت  هولناک  در قسمت های  مختلف  ایران  از جمله آذربایجان زمینه  و  انگیزه ای برای  برون رفت از فقر و فاقه توده  های  مردمی بود؛  با توجه  به برتری  نسبی وضع  اقتصادی  و  رشد  نسبی  مراکز  صنعتی  در آذربایجان  شمالی و باکو  انبوهی از مهاجرین  در مقطع  یادشده بر ای کسب درآمد و بهبود وضع  معیشت به آن دیار  مهاجرت  کرده اند؛ این  مهاجرین  سرنوشت شان بعد از انقلاب  اکتبر  دستخوش  حوادث می شود؛ در مورد بازگشت  خانواده اش از باکو به  ایران  به نکاتی  از جمله  اخطار  حزب کمونیست  به  مهاجرین دال بر پذیرش ملیت شوروی  و یا  ترک کشور  اشاره می کند  و  عدم  توجه  عده ای از جمله پدربزرگش به  این اخطارها در نهایت  منجر  به  خروج  از کشور شوراها  و  ورود  به وطن می شود  این  بخش خاطره به  ذکر  اتفاقات  جالب  تلخ  و شیرین  از چگونگی  تبدیل  مایملک  کسب  شده به  طلا  و  انتقال به صورت  مخفی  و جاسازی شده؛  که بعضا  هم  ضبط و  مصادره  می شدند می پردازد؛ خانواده بعد از رسیدن به وطن در روستایی از اطراف اردبیل مستقر می شوند و  بعد در ادامه شرح آمدن  به تهران و  چالش های استقرار  در تهران  که شیرین و خواندنی هستند و برای بسیاری از هم نسلان ما مطالب تعریف شده  خالی از لطف نیستند و دوران دبستان  علی  با  زیر و بم های  خاص زندگی  و تلاش خانواده برای  تثبیت و  تسلط بر ناملایمات مهاجری  که  در شرایط آن روز  از روستای  اطراف اردبیل به تهران آمده  همراه  است  و درمتن دوران تحصیل  دبستان که همزمان است  با دوران  مصدق  و تب و تاب سیاسی و  نیز ارتباطات دایی و عمو که  سمپات های  حزب توده هستند.  خلاصه دانش آموز  مستعد  کسب  آگاهی  را به سمت ضرورت درک ماهیت زمانه  سوق می دهد.

با پایان دوره  ابتدایی و  ورود به مقطع  دبیرستان که مقارن است با  سالهای  بعد از کودتا راوی خاطره در همام عوالم نوجوانی به دوستان دبیرستان  که  همگی منتقد روش حزب توده  ایران شده  اند و با قطع اعتقاد به حزب در مخیله  خود به فکر مبارزه مسلحانه و تامین اسلحه  میفتند و  تلاش برای  پیدا کردن اسلحه با  ذکر خاطره ای  که از جهاتی پایانی خنده دار دارد جالب و خواندنی است اما  حکایت از  عزمی در طیف نوجوان  و جوانان  آن مقطع  در انتخاب مبارزه  قهرامیز  دارد و  نکته ها  و ذکر خاطره  های دیگری که  در ادامه  دارد کمک  به  درک و  در واقع پاسخی  است  به سوال  مهمی که  چگونه  و چرا مبارزه  مسلحانه در اواخر  دهه  چهل مطرح  و توسط پیشگامان به مرحله  اجرا  در آمد و  در واقع  فضای ان روز کشور را  که  آماده تولید  این فکر  و به منصه ظهور رسیدن نوع  مبارزه قهرآمیز بوده  را  نشان می دهد . در همین  روند  انتخاب  راه به سازمان  دانش آموزان و نقش  تعیین کننده بیژن  و  سعید منوچهر کلانتری اشاره  دارد  و همواره  نقش  تاثیرگذار  سعید و بیژن  را در مراحل مختلف  اکسیون های سیاسی ستایش کرده است.

در ادامه  ذکر خاطره به شکل گیری  جریان هایی از جمله  اول ماه مه  و تلاش های  تئوریک باقر مومنی و  نیز کمیته انقلابی (مرتبط با سازمان انقلابی توده) و گروه “جریان” و  رزومه ای کوتاه  اما گویا  از ماهیت آنان با ذکر افراد موثر گروه های  یادشده می پردازد .

تشکیلات تهران حزب توده ایران

نقل  خاطره ی  علی از تشکیلات  تهران حزب توده ایران بسیار جالب و عبرت انگیز است.

نقل می کند که در تشکیلات تهران حزب عناصر صادقی  مثل  ایرج واحدی پور و پرویز صادقی و کسان دیگر هم  بودند. این  تشکیلات با وجود محدودیت ها و کنترل های شدید آن دوره، روزنامه “ضمیمه نامه مردم” را به صورت  وسیع در تهران پخش میکرد و تصور ان روز فعالین این بوده که فراهم کردن این  امکانات از یک گروه کوچک مخفی ساخته نیست و نقل می کند متعاقب دستگیر شدنش در زندان؛ زنده یاد بیژن جزنی به او گفته  که  قبلا  و بعد از دستگیری او (بیژن) و رفقایش یعنی سورکی و  دیگر  اعضای مرتبط با او  درسال  ۴۶;  او به سعید کلانتری از  بقایای گروه پیغام می دهد که  عباسعلی شهریاری پلیس است و مواظب به دام افتادن  توسط او باشند ولی سعید توجه نمی کند و به منظور خروج اعضا از کشور از طریق واحدی پور از  شهریاری  کمک خواسته و بدین ترتیب  رفقایی مثل سعید و چوپان زاده و صفایی فراهانی در دام  ساواک گرفتار می شوند و ادامه می دهد که  باور  کادرهای بالای حزب از جمله رادمنش  عمیقا به  سلامت تشکیلات حزب در تهران و  عباس شهریاری بود. حتی  علی خاوری در سال ۵۳ هنوز از شهریاری دفاع می کرد!  

نکته  تکان دهنده ای در همین  رابطه اضافه می کند  از  زمانی  که علی  در زندان است و پاییز ۱۳۴۹دور بخاری زغال سنگی  در زندان قزل قلعه نشسته اند و به رسم روال زندان که گهگاه  ساواکی ها  سرکشی میکردند؛  ناگهان تهرانی (بهمن نادری پور) وارد اتاق شده در بین جمع  نگاهش  را به  پرویز صادقی معطوف کرده می پرسد “شناختی؟” و می رود؛ بعد از رفتنش از پرویز که  “سرش را  پایین انداخته بود” پرسیدیم که مطلب چیست و او گفت  که این  مادر…. در تشکیلات تهران با من هم حوزه بود!

روایت زندان

روایت اقای پاینده از محبوس شدنش از دی ماه  ۴۹  تا آزادی اش در مرداد سال ۵۶ حاوی نکات جالبی است از شرح  رفتارها و کیفیت آدم های داخل زندان؛ برداشت های چپ روانه از ماهیت  مبارزه  در زندان  مختص  حاکمیت نگاههای سیاسی موجود در دوره؛  فداکاری ها و مبارزات  متعهدانه  و  گزارش از وضع برخورد انسانهایی که  به دلایل  مختلف  وارد کادر دستگاه  زندان ها شده اند و  نکته  ای که به نظر من در شرح  خاطرات زندان برجسته می نماید، نگاه و توصیف  و گزارش عادلانه  زندانی  است که  علیرغم  قرارگرفتن در تنگنای  خفه کننده  حبس و  بازجویی و شکنجه و دریافت  اهانت و همه ی محدودیت های اعمال شده  از سوی  زندانبان  در بیان  واقعیت های مربوط، برخی رفتارهای  ملایم  و بعضا انسانی تعدادی از مامورین  را از نظر دور نمی دارد.

در توصیف زندان و  زندانیان و همبندی ها شرح  های مبسوط از زندان و زندانبانان  مانند قصه های  چارلز دیکنز فضای واقعی کاملا مدنظر راوی است؛  ادم ها و کادرها  از بازجویان و شکنجه گران تا  ماموران داخل زندان و کادرهای اداره  کننده زندان سیمای  واقعی دارند. تمام  این عوامل با وجود  اینکه  در خدمت  دستگاه سرکوب هستند  اما  از ماهیت  یکسانی  برخوردار نیستند، یکی مانند عضدی  فردی عقده ای بیمارگونه است  و دیگری “ساقی”!

تصور فردی  با ویژگی ساقی در زندان که همیشه تلاشش معطوف به حفظ آرامش نسبی در زندان و  اعطا امکانات ولو بسیار محدود رفاهی بوده، از نکات جالب خاطره راوی است؛ نکات  جالبی که  از ساقی زندانبان نقل می کند  مربوط است  به  بیرون بردن دو زندانی  پای اعدام در شهر تهران و گم کردنشان در ازدحام و  مسئولیت خطرناک رها کردنشان که  ختم به خیر می شود و نیز  از بزرگواری  رییس نظامی بیمارستان ارتش نام می برد  که  با مسئولیت  شخصی اش  و علیرغم  حساسیت  ساواک امکان  ملاقات با مادر  را فراهم  می کند. موضوع  مهمی  که در سرتاسر  خاطره های  مربوط  به  زندان  نقل می کند قضاوت  عادلانه  نسبت  همه افراد  اعم از سیاسی و  زندانبان و  نیز ذکر رفتارهای  خاصی است  که  در نتیجه  فشار  و  ضریب تحمل  متفاوت زندانیان در مواجهه با شرایط تحمل ناپذیر  رخ می دهد .

زندان  ان روزها و سالها  طبعا بازتابی بوده از شرایط خفقان و حاکمیت  پلیسی در بیرون و نیز ویژگی  های رفتاری در فضاهای دانشگاهی  و محیط های روشنفکری. محیط هایی  که مثلا در سالهای زندانی  بودن راوی و بعد از حماسه سیاهکل بسیاری از  علاقمندان و سمپات های مبارزه  مسلحانه؛ معتقدین  به سایر روش های سیاسی را تا حد همکاران  رژیم فرو می کاستند. بازتاب  چنین  تفکرات در زندان  ها به شکل دیگری  نمود پیدا میکرد و فضای  سوظن و برچسب زنی های گاه بی دلیل نمایان می شد؛  سنت های  رفتار ی و  استانداردهای  فرهنگی در زمینه  لباس پوشی و آرایش موی سر و غیره به شکل خاصی تحت  تاثیر الزامات ایدئولوژیک قرار  داشت و اینها  در زندان آنگونه که راوی اشارات  جالبی دارد منعکس می شد؛ به عنوان نمونه به فتوای  بعضی کادرهای افراطی پوشیدن دمپایی می بایست ممنوع می شد و راه رفتن  با پای برهنه از گرایش  پرولتری و  وابستگی به طبقه  کارگر حکایت می کرد! و  یا  راوی به  بحث کمون لباس و  الزام به اشتراکی کردن لباس اشاره می کند و مقاومت و مخالفتی که از طرف  تعداد دیگری از زندانیان از جمله ایشان و زنده یاد بیژن جزنی صورت می گیرد.

در بسیاری از موارد چپ روی ها و  رفتارهای  کودکانه، از سعه صدر و  بینش درست و سازنده بیژن  نام برده او را می ستاید.

مرغ زیرک چون به دام افتد تحمل بایدش

در زندان های  قزل قلعه و قصر و  عشرت آباد و اوین همواره  مبارزه  از درون زندان هم  وجود داشته اما در سیمای مبارزین چهره هایی به ستوه آمده هستند که  خواهان مبارزه شدید و  برانگیختن  واکنش های افراطی  زندانبان و خصوصا  ساواک را دارند  تا چهره هایی که  مبارزه و خواست هدفمند و متناسب  با ظرفیت  زندانیان و  واقعیت های  داخل  زندان  را مطمح نظر دارند  این دو تیپ  زندانی ها  را  در خاطرات  رفیق به خوبی  میبینیم و  با نتایج  چپ روی که همانا  کوتاه امدن  و گاه پشت کردن  به آرمان  است از یک طرف و  صلابت و  ظرفیت  تحمل  مبارزینی با هوشیاری و درایت در عمل  را از سوی  دیگر  شاهد هستیم.

در زندان  های سیاسی هم دیروز و هم امروز  برای درهم شکستن  روحیه  سیاسیون در مقاطعی  زندانیان  عادی  با پرونده های جنایی را ادغام می کنند؛ در برخورد با همین  زندانیان هم؛ زندانیان  سیاسی که خصلت توده ای و آگاهی از هنجارهای رفتار مردمی شان بر خصائل صرف روشنفکری می چربد طبیعتا موفق عمل و  حاصل  کار انچه نمیشد  که  باب دل  طراحان سناریو بود. در این زمینه هم  با توجه به سوابق  زندگی در متن مردم  کوچه و بازار برخورد سازنده ای را روایت کرده است. در واقع موضوع بیانگر این واقعیت  است در بین بزهکاران  و کسانی که  دست  به اعمال  جنحه و جنایت می زنند نیز  ‌صفت مردانگی  و جوانمردی می تواتد وجود داشته باشد؛ یاد نقل گفتگوی فدایی خلق حمید اشرف میفتم  با رزمنده ای که در ابتدای ورود به کار مبارزاتی اش در قهوه خانه ای در جنوب شهر تهران؛ موقع  تاکید و سفارش  نکات مهم حواسش به میز دیگری بوده و گفتگوی فرد دیگری  که  خطاب به همکارش از مردی و مردانگی صحبت  میکرده و  زنده یاد اشرف خطاب به مبارز جوان تاکید می کند: که نگاه کن  این  طیف آدم های بزهکار هم  در مرام شان مردانگی و جوانمردی  هست حال وضع ما دیگر  مشخص است. (نقل به مضمون).

از لحظات  و تصایر تلخ  خاطره رفیق مان بردن او برای تماشای اجساد حمید اشرف و جانباختگان فدایی است  که با تاثر تمام از آن لحظه ها یاد می کند.

آنچه در نهایت در باره محتوای خاطرات که راوی آن را  به یاد و خاطره شهید سعید (مشعوف) کلانتری پیشکش کرده، می توان  گفت؛ اعمال دقت تا حد ممکن در توصیف افراد از مبارز تا دشمن در آن سالهای  مبارزه و  حبس و  نیز لحن و بیان  شیرین اتفاقاتی است  که من  به گوشه های کوچکی از آن  نگاه کرده ام؛ باشد تا عنصر آگاهی کنشگران عرصه سیاسی همواره  با سعه صدر و  تحمل افکار مخالف و حتی متضاد به پشتوانه ای نیرومند در راه  رسیدن  به جامعه ای آزاد و  دموکراتیک و عادلانه مبدل گردد.

https://akhbar-rooz.com/?p=111373 لينک کوتاه

0 0 رای ها
امتیازدهی به مقاله
اشتراک در
اطلاع از
guest

0 نظرات
بازخورد (Feedback) های اینلاین
مشاهده همه دیدگاه ها

خبر اول سايت

آخرين مطالب سايت

مطالب پربيننده روز


0
افکار شما را دوست داریم، لطفا نظر دهید.x