جمعه ۳۱ فروردین ۱۴۰۳

جمعه ۳۱ فروردین ۱۴۰۳

گزارش شاهدان عینی از انقلاب روژاوا: قدرتگیری زنان – برگردان: آرش گنجی

انقلاب روژاوا هدف حمله قرار گرفته است. دبی بــوکچین و امره شاهیــن، اندیـــشه های خود را از این فرایند انقلابی منحصر به فرد، پس از دیدار اخیر خود از این منطقه به اشتراک می گذارند
زنان در روژآوا
زنان در روژآوا

انقلاب روژاوا هدف حمله قرار گرفته. دبی بوکچین و امره شاهین اندیشه های خود را از این فرایند انقلابی منحصر به فرد پس از دیدار اخیر خود از منطقه به اشتراک می گذارند.

آنچه در روژاوا تاکنون روی داده به راحتی یکی از الهام بخش ترین و هیجان انگیزترین تجربیات در خودحاکمیتی خودمختار تاکنون بوده. در عین حال یکی از توده ای ترین و فراجنسی ترین هاست که اغلب با انقلاب ۱۹۳۶ اسپانیا و زاپاتیستاها در چیاپاس مکزیک مقایسه می شود. و با این حال، مردمان بیرون از منطقه اندک چیزی از ابعاد متفاوت انقلاب حال حاضر در روژاوا می دانند. و حالا این سرزمین انقلابی تحت حملات نظامی و سیاسی قرار دارد – که هستی آن به خطر افتاده.

آن چه در پی می آید اولین قسمت از دنباله مصاحبه هایی است با کسانی که رابطه ای زنده با روژاوا داشته اند، و کسانی که اوقاتی را در آن سرزمین انقلابی سپری کرده اند. دو قسمت این دنباله، مصاحبه با دبی بوکچین و امره شاهین است. دبی، خبرنگار، مؤلف، سخنران و سازمانده و دختر موری بوکچین است و مدتی را در بهار ۲۰۱۹ در روژاوا گذرانده. امره، دانشجوی کورد دکترا و مترجم، تمام بهار ۲۰۱۹ را در روژاوا گذراند و از ۱۴ شهر و روستا دیدار کرد و مصاحبه های پژوهشی و ژرفمندانه ای ترتیب داد.

قسمت سوم، مصاحبه با کارنه راس، مؤلف و مدیر اجرایی ایندیپندنت دیپلماتیک است. کارنه که در چندین سفارتخانه خدمت کرده بود و رئیس بخش خاورمیانه و نایب رئیس بخش سیاسی نمایندگی بریتانیا در ملل متحد بود، حرفه ی خود را به عنوان یک دیپلمات بریتانیا رها کرد. کارنه بر اساس تجربیات خود در روژاوا دست به کار ساختن فیلمی شد به نام آنارشیست تصادفی.

برداشت کلی شما چه بود؟ اولین چیزی که میل دارید در باره ی فرایند انقلابی در روژاوا با ما مطرح کنید چیست؟

دبی: برداشت کلی من این است که ما شاهد مردمی هستیم که به نحوی عمیق در حال دگرگونی مناسبات اجتماعی در تمام جنبه های حیات خود هستند؛ از اقتصاد و سیاست گرفته تا محیط زیست. یک تعهد به تغییر کامل روش سازماندهی جامعه وجود دارد به طوری که هر فرد در هر حوزه از زندگی احساس کند که صاحب اختیار است، صدایی دارد در میان صداها و آنقدر قدرت دارد که بتواند در تصمیم هایی که زندگی هرروزه را تحت تأثیر قرار می دهد مشارکت کند.

زمانی دراز برای آماده سازی این اقدامات سپری شد. جالب است چون خیلی ها فکر می کنند انقلاب روژاوا یک شبه روی داد، در صورتی که اصلاً این طور نبود. این جامعه یکهویی از غیب پدید نیامد، این طور نبود که بگویند «راستی این هم اندیشه ایست، بیایید امتحانش بکنیم». به عکس، سال ها زمان برد، از همان زمان که زیر سرکوب رژیم اسد بودند. در امتداد مرز جنوب شرقی ترکیه جایی که رهسپار اجرای چیزی شدند که امروز فلسفه ی کنفدرالیست دمکراتیک خوانده می شود، رفته رفته قدم به قدم این اندیشه را مطالعه کردند و این الگو را پر و بال دادند.

کوردها در شهرهای جنوب شرقی ترکیه به عنوان شهردار انتخاب می شدند، و این شهرداران عامدانه مردم را بر اساس مطالعاتشان از متون ایدئولوژیک گوناگون توانمند می ساختند. می دانم که آثار پدر من، موری بوکچین، را می خواندند زیرا بسیاری از آثار او به زبان ترکی موجود است و به این خاطر که اوجلان خواندن آن را توصیه کرده است. یک فرایند بسیار فکرشده که مستلزم تعهد عمیق به آموزش، گروه های مطالعاتی و مباحثات زیرزمینی درباره ی نوع جامعه ای است که به واقع به غایی ترین شکلی مردم خود را در حیات روزانه قدرتمند می سازد.

امره: آن چه من یافتم این بود که گرچه سازماندهی اقتصادی ضدسرمایه داری و کمونی در روژاوا دوره ی جنینی خود را می گذراند، بیش از ۲۰۰ هزار تعاونی و هزاران کمون و کالکتیو مختلف آن جا وجود دارد که در سراسر منطقه فعالیت دارند. رایج ترین نمونه ها کمون های روستایی، کالکتیوهای زنان و تعاونی های کشاورزی، احشام، نیرو، غذاهای کنسروی، پوشاک، نانوایی، مبلمان و تعمیرات خودرو است.

قابل توجه ترین جنبه ی اقتصاد کمونی روژاوا توانایی آن به پدیداری تحت شرایط جنگ و تحریم است. هرگز نمی توانستم تصور کنم که یک شبکه ی نامتمرکز، نیازمبنا و متنوع از تعاونی ها و کمون ها می تواند در چنین شرایطی ریشه بدواند، جایی که حاکمیت بر مواد غذایی و حتا معاش روزانه ی میلیون ها انسان در خطر است.

یکی از مهم ترین ویژگی های زندگی در روژاوا شکل های مستقیم و مشارکتی دمکراسی است. آیا توانستید در هیچ یک از مجالس مردمی یا دیگر فرم های دمکراتیک تصمیم گیری در روژاوا حضور یابید؟

دبی: هسته ی انقلاب روژاوا این اندیشه ی کنفدرالیسم دمکراتیک است مبتنی بر این اصل که تمام قدرت از پایین به بالا می رود – کاملاً مخالف با روشی که امور در هر جای دیگر دنیا انجام می گیرد، به استثنای زاپاتیستاها در چیاپاس. اندیشه از این قرار است که جامعه قدرتمندترین و سالم ترین است، و مردم زمانی که احساس می کنند تصمیمات مؤثر بر زندگی شان از اجتماع می آید نه از جانب برخی نمایندگان منتخب که ادعای آگاهی از بهترین ها برای جامعه را دارند، بهترین احساس را خواهند داشت. این یک تفاوت دمکراتیک است، حتا با آن چه در ایالات متحده سوسیالیسم دمکراتیک خوانده می شود. این یعنی به جای آن که قدرت از بالا جاری شود، از پایین می آید، و به نوبه ی خود حاوی این معناست که مردم در اجتماعات خود سرمایه گذاری می شوند.

مردمی را می دیدم که در مجالس محلی گرد هم می آیند، و کار را از همان سطح محلی شروع می کنند – واحد اساسی عبارت است از کمون محلات – و درباره ی انواع چیزهای مؤثر بر خودشان گفت و گو می کنند، چیزهایی درباره عبور و مرور تا نیازهای مرتبط با برق و دسترسی اینترنتی – خلاصه هر چیزی که در سطح محلی روی می دهد از جمله توسعه ی اقتصادی. آنها با هم تصمیم می گیرند، اغلب توأم با وفاق و همدلی، گاهی البته با رأی گیری، و در نهایت درخواست می کنند موضعشان در خصوص یک مسئله ی خاص در سطح بالاتر از سوی یک نماینده نمایندگی شود.

یک نماینده، با کسی که بر اساس یک خط مشی سیاسی انتخاب شود مثل چیزی که ما در ایالات متحده داریم زمین تا آسمان تفاوت دارد. یک نماینده در روژاوا به مجلس یا گروه فرستنده ی آن است پاسخگو است، و اگر این نمایندگان اندیشه های گروه خود را نمایندگی نکنند فراخوانده می شوند. این یعنی مردم در هر سطحی یک صدای مستقیم یک رأی مستقیم دارند. در هر مورد، نمایندگان تحت قیمومیت اجتماع، یا در برخی موارد شوراهای خود، هستند و این وضعیت تا خود گروه های کنفدرالی که جمع می شوند و درباره ی سیاست یک منطقه ی کلی تصمیم می گیرند صدق می کند. تمام سیاست ها بازتابنده ی شوراها و کمون های کوچکترند، و گرچه مردم همیشه به دقت همانی را که می خواهند به دست نمی آورند، دست کم همه شان صاحب صدا هستند و همیشه بحث و مناظره برقرار است.

مردم با هم چونان همسایه ها با هم نشست دارند و همدیگر را چهره به چهره می شناسند. این یک تأثیر شگرفت بر حسب هماهنگ سازی مجدد روابط در میان اقوام مختلفی دارد که در گذشته تحت رژیم اسد به جنگ با یکدیگر تحریک می شدند. یکی از روش هایی که مردم را مادون نگه می داشتند نفاق افکنی قومی بود. این یکی از تراژیک ترین جنبه های قتل هورین خلف [رئیس مشترک حزب سوریه ی آینده] از سوی نیروهای نیابتی ترکیه هم بود: او بیشترین تلاش خود را می کرد تا احساسی از وحدت در میان اقوام مختلف بسازد. بخش بنیادینی که در روژاوا دیدم همین بود، و خیلی هم الهام برانگیز بود. برای من الگویی ساخته شد در راستای کاری که باید هر جای دیگری انجام دهیم، همان قدرتمندسازی مردم در سطح محلی.

به چند مجلس هم سر زدم، که تجربه ای پاک چشم گیر بود. برای مثال در دریک، که جامعه ای نسبتاً بزرگ است، شاهد مجلسی بودم که در آن افراد از آن چه باید درباره ی وضعیت بهداشت محلی انجام دهند حرف می زدند، به ویژه درباره ی مسئله ی دیابت. گزارشی شنیدم از کمیته ی بهداشت دریک درباره ی نحوه ای که قرار است به جامعه در این خصوص آموزش دهند، و این که چطور قصد دارند در به در بروند و با مردم در آن باره حرف بزنند. مشغول هماهنگی با بیمارستان محلی بودند برای ارجاع افراد و کمک به آن ها و دریافت آموزش از چگونگی رسیدگی به آن.

آن چه در این زمینه تکانم داد همین احساس قدرتگیری مردم بود، این احساس که می توانند در زندگی های خود و همسایگان خود تفاوت ایجاد کنند. جامعه به طور جمعی به برنامه ای رسیده دایر بر نحوه ی دسترسی به مردم، نحوه ی مطلع سازی مردم، نحوه ی کار با دیگر کمیته ها و غیره. تمام نیاز ها رسیدگی می شوند و تماشای شیوه ای که مردم احساس می کنند می توانند با یکدیگر و در مشکلات عمومی جامعه ای که در آن به سر می برند دست و پنجه نرم کنند، هیجان انگیز و نیروبخش است. 

امره: من هم در مناطق روستایی و هم در مناطق شهری شاهد مجلس هایشان بودم. هزاران کمون روستایی در سراسر روژاوا وجود دارد، و اعضای این کمون ها مرتب جلسه دارند تا تصمیمات جمعی را در خصوص محیط پیرامونشان اتخاذ کنند. برای نمونه، اوایل آگوست ۲۰۱۹ از روستای کارودی در نزدیکی شهر دریک در شمال شرق سوریه دیدار کردم، و در جلسه ی کمون روستا در همان جا حضور یافتم.

جلسه در یک باغ به نام «شهید کانی» برگزار شد، باغی با مالکیت جمعی و با مسئولیت جمعی برای حفاظت از آن. خانواده ها در نگهداری باغ و رشد گیاهان آن نوبت به نوبت عمل می کردند، و عوایل حاصل از فروش این سبزیجات برای احداث یک مرکز فرهنگی و هنری کوچک برای اعضای جوان روستا هزینه می شود.

زمانی که از این مجلس دیدار کردم، ساخت مرکز هنری متوقف شده بود زیرا خانواده ها نتوانسته بودند درآمد کافی فراهم کنند. روستایی ها درباره ی روش های افزایش درآمدهای جمعی خود بحث می کردند تا احداث آن مرکز و چندین پروژه ی دیگر را یک سره کنند، پروژه هایی از قبیل رشد محصولات مختلف و توسعه ی باغ برای افزایش باراوری. بعد، بحث رفت درباره ی ترکیه و دفاع از خود، و در نهایت برگشت به همان مرکز هنری.

در هر مورد، سعی بر این بود به وفاق برسند. در سراسر بحث ها و سازماندهی هایشان، اعضای کمون کارودی احساس تحقق شوق خود به یک دمکراسی معنادار را داشتند. وقتی سربازان ترکیه روستای کارودی و نواحی اطراف آن را همین تازگی به توپ بستند، نه فقط نیروهای دفاع از خود را در روستا بلکه یک الگوی افقی و رادیکال از دمکراسی را هدف می گرفتند که الهام بخش نیروهای مترقی منطقه بود.    

هر یک از مجلس ها تفاوت هایی دارد و بزرگترین تفاوتی که می توانید ببینید از روستا به شهر است، همان طور که مجالس در تشکیلات شهری بیشتر گرایش به اعضای سکولار دارند در حالیکه مجالس روستایی بیشتر فحوای مذهبی دارند. در یک ناحیه ی روستایی، گاهی مردها و زن هایی را می بینید که در سوهای متفاوت اتاق نشسته اند، مثل کارودی. این مجلس داخل یک باغ برگزار شد، و مردها و زن ها با هم حلقه ای را تشکیل می دادند اما مردها یک سوی حلقه و زنان سوی دیگر بودند. در شهرها عموماً وضعیت فرق دارد، و هر چه سطوح بالاتر می شود فرق ها بیشتر. البته همیشه رؤسای مشترک که یک مرد و یک زن هستند کنار هم می نشینند.

در یک نشست محلی در قامیشلو هم شرکت کردم، بحث های مختلفی جریان داشت. یکی از این بحث ها درباره ی برق بود. نظر به این که در گذشته مشکلاتی در این زمینه داشتند، حالا بیشتر از قبل به خوداتکایی رسیده بودند. در نتیجه، برخی ها پیشنهاد می دادند وجود آن تعاونی نیرویی که چند سال پیش مستقر کرده بودند دیگر ضرورتی ندارد. بحث می کردند که این تعاونی چه اندازه وقت و پول اندک هر فرد را در هر ماه می گیرد، و هرچه نیروی برق ثبات بیشتری پیدا می کرد دیگر واقعاً به آن کمتر نیاز پیدا می شد. بعد، عده ای دیگر استدلال می کردند که با این که خیلی چیزها هم اکنون در وضعیت پایدار است، ممکن است باز هم در آینده به آن ها نیاز باشد.

آن چه این جا جالب به نظر می رسد این است که هیچ روش یکپارچه ای برای تصمیم گیری یا حل اختلافات یا تعارضات وجود ندارد. هیچ توافق یکپارچه ای نیست که چطور باید طی آن در تمام نواحی به وفاق دست یافت، یا تصمیم گیری اکثریت روی دهد. به عکس، در هر جا، روی زمین، از موقعیت مشخص تا موقعیت مشخص بعدی تصمیم گیری می شود. عمده ی تصمیمات آن قدرها مجادله برانگیز نیست، به این کیفیت وفاق در بیشتر موارد حاصل است، مانند جامعه ی محلی قامیشلو که مردم با توجه به خطر واقعی تهاجم ترکیه تصمیم گرفتند تعاونی نیرو همچنان برقرار باشد. در برخی موارد، موضوعات مجادله برانگیز است و آن وقت مردم تصمیم می گیرند به رأی اکثریت مرجعه کنند یا تصمیم را به بحث های بیشتر موکول کنند تا وفاق حاصل شود. این شبیه به راهی است که زاپاتیستاها می روند، هیچ نقشه ی کلی ای در کار نیست و این شما هستید که نحوه ی پیشرفت کارها را تعیین می کنید.

و زمانی که تصمیمات اتخاذ شد و وفاق حاصل آمد، یک نیمه جشنی هم می گیرند. می توانی ببینی مردم احساس می کنند به چیزی عمل می کنند که سابق بر این نمی کردند، این همان چشمه از انقلاب است، پس مردم می زنند زیر آوار «زنده باد انقلاب ما»، «زن، زندگی، آزادی» و جز آن.

پس تکلیف رهبری چه می شود؟

امره: البته عده ای از مردم هستند که برجسته تر از دیگران اند، یا صدایشان وزن بیشتری نسبت به بقیه دارد. کسانی با تجربیاتی بیشتر که زمان و حضور بیشتری نسبت به بقیه در جلساتی که من در آنها شرکت کردم داشتند، اما هنوز می توانستی ببینی که این افراد به طور سلسله مراتبی فعالیت نمی کردند. برای مثال، یک جوان ۲۰ ساله که از قضا یا مکانی دیگر به خاطر سن اش ممکن بود نادیده گرفته شود، بلند می شد و در جلسات مداخله می کرد. زن و مرد، پیر و جوان، همه با اعتماد به نفس و آگاهی از این که بخشی از فرایند تصمیم گیری هستند، نه فقط سخن گفتن برای شنیده شدن، بلکه خدمت آگاهانه به فرایند تصمیم گیری.

درباره ی نقش انقلابی زنان در روژاوا خیلی چیزها شنیده ایم. مشاهدات شما چه بود؟

امره: یکی از بزرگترین گام های انقلاب در روژاوا گستردن موضوع جنسیت ها به تمام بخش های حیات و مناسبات اجتماعی است. زنان فعالانه در سازمانهای سیاسی، افتصادی، نظامی، و مدنی ترکیب جنسیتی است در حالی که همزمان روایت های صرفاً زنانه از تمام سازمان ها را نیز دارند. برای نمونه، دفاتر آبوری گیشتی «اقتصاد عمومی» در هر شهر وجود دارد و این دفاتر به عنوان شعبه های خودمختار مسئول هماهنگی های اقتصادی در سطح محلی عمل می کنند. تمام این دفاتر دارای دو رئیس، یک مرد و یک زن، هستند، و مردان و زنان دست کم ۴۰ درصد هر یک از عضویت های کلی این دفاتر را رقم می زنند. در عین حال دفاتر آبوری ژن «اقتصاد زنان» در هر شهر وجود دارد و همان عملکرد را دارند اما فقط از زنان تشکیل شده اند و تعاونی ها و کالکتیوهای زنان را هماهنگ می کنند.

این دو سازمان به طور مشابه و هماهنگی با هم کار می کنند، با این حال یک اتلاف ساختاری اساسی میان آن ها وجود دارد. شعبه های زنان بر شعبه های عمومی دارای قدرت وتو هستند، اما برعکس آن ممکن نیست. این اصل برای تمام زمینه های دیگر ماندن سازمان های سیاسی و اجتماعی هم مصداق دارد. زمان دارای سازمان های ود هستند، نه به نوان احزاب پیشتاز که جامعه را از بالا به پایین شکل دهند بلکه به عنوان حامیان و رهبران انقلاب روژاوا. این نقش پیشتاز را می توان حتا در نحوه ی راه رفتن، حرف زدن و سازماندهی زندگی روزان ی زنان هم دید.

در اواخر ژوئن ۲۰۱۹ از یک خواربار فروشی تحت مالکیت و اداره ی یک تعاونی زنن در ریملان دیدار کردم. سه زنی که آن جا دیدم و با آن ها مصاحبه کردم با اعتماد به نفس تمام و عزم راسخ مثل بیشتر زنان در روژاوا آن خواربار فروشی را می گرداندند. تصمیم شان به گذاشتن نام «نودم» («زمان») به روی مغازه شان در شهری که تجارت در سلطه ی مردان است، حاکی از تغییرات انقلابی در دینامیک جنسیتی در حال وقوع آن منطقه بود.

در روژاوا هنوز زنان زیادی هستند که روسری می بندند، گرچه در اینجا کمتر از بسیاری جاهای دیگر در منطقه به روسری بر می خوری. اما از روسری مهمتر شیوه ای بود که زنان خودشان را نگه می داشتند، شیوه ای که قدم می زدند. با اعتماد به نفس راه می رفتند، در مجالس منتظر نبودند اول مردها حرف زدن را درباره ی موضوعی خاص شروع کنند. برای مثال، خیلی جاها در ترکیه به دلیل تاریخ، سیاست ها و ذهنیت های محافظه کار و مردسالار، زنان تقریباً هرگز کنار یک مرد در یک اتوبوس عمومی نمی نشینند اگر هیچ صندلی های خالی دیگری پیدا نکنند. اما در روژاوا زمانی که در یک اتوبوس عمومی نشستم دیدم زنان از تمام سنین بی هیچ ترس و واهمه ای می آمدند و کنارم می نشستند چون فکر نمی کردند باید جای دیگری بنشینند تا از خودشان در برابر من محافظت کنند.

به این ترتیب می دیدیم زنان نه تنها به عنوان زن اعاده ی حیثیت می کردند بلکه این رفتارشان در زندگی روزمره شان هم واضح و اساسی بود.

دبی: من در اوایل سال ۲۰۱۹ در روژاوا بودم، زمانی که انقلاب شش سال طی طریق کرده بود، پس نسلی از زنان را دیدم که در آن انقلاب به عرصه رسیده بودند. یک بعد از ظهر را به حرف زدن با دو زن و یکی از دخترهاشان که نقریباً ۱۶ سال داشت گذراندم – یعنی فقط ده سال داشت که همه چیز شروع شد. هیجانی که داشت وقتی که درباره ی معنای زندگی در جامعه ای نوین حرف می زدف جایی که زنان برابرهای راستین مردان هستند، به نحو عمیقی به من منتقل شد. در پاسخ به نکته ی من که انقلاب همیشه در خطر است گفت «ما هرگز به عقب برنمی گردیم، این جایی ست که می مانیم، هرگز به عقب برنمی گردیم». بعد اضافه کرد که خواهران و همسالانش در مدرسه خوب می دانند زندگی در جامعه ای آزادشده به چه معناست.

این یک پروژه ی کامل نیست اما جلساتی که من در آن شرکت کردم همیشه نیمی از اتاق ها از آن زنان بود. جلسات رسمی همیشه تحت ریاست یک زن و یک مرد بود، و نه فقط این، بلکه برای نمونه مرد، کورد بود و همرئیس زن او از قومی دیگر بود.

مدت زمان درازی را صرف گفت و گو با یک زن مسیحی در کوبانی کردم که می گفت این اول بار است که ترسی احساس نمی کند، که احساس می کند خودش و هم تبارانش به راستی بخشی از ساختار حاکم بر شهر هستند. و اگرچه کوردها اکثریت شهر را تشکیل می دهند این خانم می گفت که وی به عنوان یک مسیحی اولین بار است که احساس می کند می تواند چیزی دیگر را بپرستد و در امور عمومی مشارکت کند.

 جنبش زنان به واقع قدرتمند است. انتظار داشتم از نظر تئوریک هم با این واقعیت مواجه شوم و اگرچه می دانستم به میانجی قانون اساسی روژاوا باید ۴۰ درصد برابری جنسیتی در درون تمام هیئت های سیاسی رعایت شود، انتظار نداشتم جنبش زنان را این چنین قدرتمند ببینم.

این تصویر زیبا از سه زن را که گفتم با خود دارم و تماس چشم در چشمی که با آنها داشتم بی اندازه بی شیله بود و آنها به قدری جدی و اندیشمند بودند که همه چیز را می توانستی از چشم هاشان بخوانی. این زن ها می گفتند «قصد داریم آینده ی خودمان را بسازیم، و خیالتان راحت، هیچ راه دیگری پیش روی ما نیست مگر رهایی تمام و کمال زنان.» این حرف حسابی تکانم داد. زن ها من را به خانه ی خودشان دعوت کردند و تا یک بعد از نیمه شب بیدار ماندند و در این باره با من حرف می زدند. فکر می کنم پنج ساعتی درباره ی جامعه، روژاوا و معنای آن حرف می زدیم. احساسی از اتحاد میان نسلی در آن ها بود. مادر آن دخترک که هم سخنم بود به قدری احساس افتخار می کرد از این که دختری به عرصه رسانده که به جامعه ای رهایی یافته باور دارد که بیا و ببین.

منبع: roar magazine

https://akhbar-rooz.com/?p=11545 لينک کوتاه

0 0 رای ها
امتیازدهی به مقاله
اشتراک در
اطلاع از
guest

0 نظرات
بازخورد (Feedback) های اینلاین
مشاهده همه دیدگاه ها

خبر اول سايت

آخرين مطالب سايت

مطالب پربيننده روز


0
افکار شما را دوست داریم، لطفا نظر دهید.x