جمعه ۱۰ فروردین ۱۴۰۳

جمعه ۱۰ فروردین ۱۴۰۳

در کشور من – اسماعیل خویی

اسماعیل خویی
اسماعیل خویی

در کشورِ من، گُل به گُل، از خون اثری هست؛

وآنجا که نباشد، به نهان، خونجگری هست.

شب گَردِ هراس است فشانیده به هر کوی:

شبگردِ بسیج است اگر رهگذری هست!

خاموشی ی خلق از سرِ خشنودی شان نیست:

گر داد و فغان نیست، یقین چشمِ تری هست.

 سنجیده سخن گویم و جهل است فراوان:

هر جا به جهان دولتِ بیدادگری هست.

آزادی و داد است دروغین به دیاری

کز آنچه بر او می گذرد بی خبری هست.

با جهل عجب نیست عجین بودنِ بیداد:

البتّه سوارند بر او، تا که خری هست.

سرمایه به هاری نرسیده ست، توان گفت،

خُشنود ز مُزدِ خود اگر کارگری هست.

در کارگران، اوست خبرچینِ حکومت:

خشنود ز مُزدِ خود اگر تک نفری هست!

تاریخ به آینده رَوَد، ما به گذشته:

آیا به جهان برتر از این هم هنری هست؟!

هر روز کند ترکِ وطن کارشناسی:

خود را نفریبیم که: ـ«باشد، دگری هست!»

تا چند گزینیم بدی بر بَتَر از او؟!

بد هست و پس از اوست کز او هم بَتَری هست.

بیزار شوی، چون نگری پوششِ آخوند:

بد ریخت تر از  او مگمان جانوری هست!

آلودگی ی مزبله ی ماست به حدّی

کز آن به گمان نآید کآلوده تری هست.

این جنگل از آتش نشود هیچ گه ایمن:

هر جایی از آن تا خسَکِ شعله وری هست.

ای کاش که می بود اخوان جان ام و می دید:

هر جاش رسد گامِ تو، «خُردک شرری» هست!

چون سطل بر آید ز چَهِ ما تر و بی آب،

زین راست چه سودی که: ـ«به جا مختصری هست»؟!

خشکاند تبردار نخیل ام، تو چه گویی:

ـ«تا ریشه در آب است، امیدِ ثمری هست»؟!

ای شیخ! در این کشتگهِ رو به خرابی،

بادا که نباشد چو تو، تا کشتگری هست:

کز همچو تویی خیر نخیزد، که، به تحقیق،

بذری که فشانی تو، در آن، تخمِ شری هست!

در شرعِ تو، هر حق بشود ناحق از آغاز:

زیرا به بیان اش اگری یا مگری هست!

حق، مطلق اگر بود، بُوَد حق، به حقیقت:

حق نیست، به تعریف اگر آن را اگری هست.

آرام بخوابی و شود زلزله ناگاه:

یعنی به سکون هم، چو به جنبش، خطری هست.

آرَد برِ خود باغ، وگر نیز بداند

در خاطرِ هر شاخه ی سبزی تبری هست.

آماده ی پیکار شو، ار اهلِ شکاری:

در بیشه ی پُرصید، یقین شیرِ نری هست.

بگریخت و یا کشته شد آن باز؟ ندانیم:

خونین به زمین گرچه از او چند پری هست.

هر کاو به دبستان ِ اوین رفت، بیاموخت

کاینجا، نه در آن عالمِ دیگر، سقری هست!

قفل است ز بیرون به درش: شک مکن، اینجا

زندان بُوَد، البتّه، در آن گر چه دری هست.

نومید نباید بنشینیم به زندان:

تا نقشه و سودای رهایی به سری هست.

بیست و دوم فروردین ۱۳۹۷،

https://akhbar-rooz.com/?p=11626 لينک کوتاه

0 0 رای ها
امتیازدهی به مقاله
اشتراک در
اطلاع از
guest

0 نظرات
بازخورد (Feedback) های اینلاین
مشاهده همه دیدگاه ها

خبر اول سايت

آخرين مطالب سايت

مطالب پربيننده روز


0
افکار شما را دوست داریم، لطفا نظر دهید.x