اما بهانهی اصلیی این مکتوب نه سخنان فائزه هاشمی که سخنی است با دکتر عباس میلانی! دعوت از فائزه هاشمی را میتوان قوزکردهگیی بخشی از اپوزیسیون و روشنفکریی ایران خواند! آقای میلانی! دعوت از فائزه هاشمی چه چیز به استنفورد اضافه میکند، جز خرید اعتبار برای دختر بابا ام. متأسفانه شما، یعنی شخص دکتر عباس میلانی، با تنزل دادن خود بهعنوان دیلماج «دختربابام ام»، قوزکرده همان خطایی را مرتکب شدید که در هنگام دعوت از اکبر گنجی!
بخش ایرانشناسیی دانشگاه استنفورد که ریاست آن با دکتر عباس میلانی است، بهتازهگی با دعوت از فائزه هاشمی رفسنجانی میزبان ایشان بود. در آغاز جلسه دکتر عباس میلانی از اینکه ایشان دعوت استنفورد را پذیرفتند، تشکر کرد. فائزه هاشمی به این پرسش که شما نمیترسید از اینکه دعوت استنفورد را پذیرفتید، چنین پاسخ داد: به من گفتهاند که شما مستقل هستید و دکتر میلانی هم با تاًئید که بله البته که ما مستقل هستیم، خیال ایشان را آسوده کردند.
دکتر میلانی، در مقام گردانندهی پرسش و پاسخ با فائزه هاشمی، با برگردان پرسشهای انگلیسی به فارسی برای فائزه هاشمی و همچنین ترجمهی انگلیسی سخنان ایشان، بهمثابه یک دیلماجِ ماهر برنامه را بهخوبی پیش بردند.
نخست چشم میگردانیم به فرازهای مهم سخنان فائزه هاشمی در برنامهی استنفورد.
۱- من خود را یک فمینیست اسلامی می دانم و اسلام با حقوق بشر و زنان منافاتی ندارد.
۲- ما وقتی از برابری حرف میزنیم، یک برابریی حقوق داریم و یکسری تفاوتهای فیزیکی. من فکر نمیکنم کسی یک زن زیبا را بدون حجاب و یا کملباس ببیند، همان حس را داشته باشد که یک مرد را بخواهد ببیند. مردها بدن زیبا و تحریککننده و یا هوسانگیز ندارند، اما زنها دارند برای همین تفاوتهای فیزیکی، وقتی مردهای لخت را میبینید، شاید خیلی صحنهی جالبی نباشد. مقایسه خارج از چیز است!! حجاب را من فکر میکنم یه خورده بد نیست! من اینرا جز تضییق حقوق و نابرابریی حقوق نمیبینم از قضا جز نقاط قوت اسلام است! در اسلام به مردها هم توصیه شده لباس مناسب تنشون کنند. این نابرابری نیست! شبیه آن میماند بگوییم در خلقت چرا زنها حامله میشوند و مردها نه؟ پس نابرابر اند. تفاوتهای فیزیکی وجود دارد و نقطهی قوت اسلام است که این تفاوتها را میبیند و راه حل ارائه میدهد.
۳- ممکن است شماری از آیات قرآن بهظاهر نابرابر بهنظر برسند، اما برایشان راه حل وجود دارد. مثلا این پرسش که اگر اسلام دین برابری است پس چرا در قانون مربوط به ارث، زنان نصف مردان ارث میبرند؟ اما قرآن این مجوز را داده که با دخالت پدرمادرها موضوع حل شود. مثلاً خود ما بعد مرگ بابا، پسران خانواده قرار گذاشتند سهم ارث بهتساوی بین پسران و دختران خانواده تقسیم شود.
۴- نقش تعیین کنندهی اجتهاد و مجتهدها در اینگونه موارد بسیار اهمیت دارد.
بسیاری از قوانین اسلام را مجتهدها میتوانند به روز کنند. چرا که شماری از آیات قرآن در شرایط خاص نازل شده؛ مثلاً در دوران جاهلیت موضوع زندهبهگور کردن! شرایط روزگار طوری بود که امکان وضع قوانین مترقیتر وجود نداشت، اما اسلام این قابلیت را دارد که با مسائل حقوق بشر و حقوق زنان خود را تطبیق دهد! مجمع تشخیص مصلحت نظام برای همین تشکیل شد!
۵- روایتها و تفسیرهای قرآن عمدتاً مردسالارانه است و همه مجتهدها هم مرد هستند و متاسفانه ما زنان کوتاهی کردیم و نرفتیم حوزه تلاش کنیم!
۶- در میان ۵۸ کشور اسلامی ۵۸ نوع برداشت از اسلام وجود دارد. اسلام آمریکایی، اسلام داعشی، اسلام طالبانی، اسلام مالزیایی و ….
۷- ما با ایجاد حکومت اسلامی به اسلام آسیب رساندیم و اسلام را خراب کردیم. اسلام بد نیست. ما بد عمل کردیم.
۸- حجاب تنها محدود به چادر نیست! من حجاب را مانع پیشرفت نمیدانم. برای من حجاب موجب پیشرفت بوده و مانع من نبوده.
۹-در مورد قتلهای ناموسی مانند قتل رومینا، در قرآن چنین آیههایی نیامده و اینها در روایات متنوع وجود دارد که در قرآن نیامده، بلکه آیههای قتل در قرآن عام است!
سرآخر «دختر بابام ام» به پرسشِ نقشِ پدرشان در قتلهای مخالفان و چپاول و غارت و مسائل مالی، چنین پاسخ میدهند: ببینید ده سال اول که موضوعاتی که پیش آمد در ذات هر انقلاب و دوران انقلابیگری است و میگذاریم کنار و مرا با آن کاری نیست. بعد در دوران ریاست جمهوریی بابا و بعد در ادامهی دوران آقای خاتمی، اگر همان راه رفته شده بود، به مسیر درست میافتادیم، که متأسفانه از راه خارج شدیم. بابا فکر میکرد میتواند اوضاع را اصلاح کند؛ که نشد. بابا و ما، یعنی کل خانواده، نه در مسائل مالی و نه در شراکت در جنایت دامنمان پاک است و به امید خدا چنین نیز بمانیم!
نگاه فائزه هاشمی نوعی خوانش دینی و پذیرش «اسلام رحمانی» بر مبنای حفظ اندیشهی بهغایت ضدانسانیی نظامی است که بهتمامی و در تمام بود نامبارکاش نماد آپارتاید جنسی و دینی بوده.
در نگاه «دختر بابام ام» آنجا که بابا با صدای کشتار همصدا بوده، ایشان فروتنانه! آن را طبیعت و اقتضای انقلابیگریی دوران انقلاب میخواند (بهشمول تمام جنایات دههی شصت). بعد که دایرهی قدرت بابا در تعارض جناحی و درونی محدود شد، صدای او میشود عین حقانیت. پدر شما در تمام جنایات و سرکوبهای انسانکش حکومت بخش جداییناپذیر قدرت و کنار دست آن بود و هماره در دوران خمینی، فرد دوم نظام، و در تمام سرکوبهای بهیمیی حکومت وفادار به کلیت نظام ماند. شروع ریاست جمهوریی پدر که از آن بهعنوان مسیر درست نام میبرید از ماه اول چنین با قتل آغازیدن کرد: تابستان ۶۸ ترورِ عبدالرحمان قاسملو و یاراناش، عبدالله قادرى و رسول فاضل در اتریش. تابستان ۶۹ ترور دکتر کاظم رجوی در ژنو. بهار ۷۰ کاردی کردن عبدالرحمان برومند در مقابل آسانسور منزلاش در پاریس. تابستان ۷۰ چاقوکش کردن شاپور بختیار در پاریس. تابستان ۷۱ مثله کردن و سلاخیی فریدون فرخزاد در بن آلمان. تابستان ۷۱ ترور دکتر شرفکندی و یاراناش در رستوران میکونوس آلمان. زمستان ۷۱ ترور محمدحسین نقدی در ایتالیا. و شماری از مهمترین ترورهای سیاسی در داخل کشور در دورانِ قدرقدرتیی وی: پائیز ۶۸ سلاخی کردن دکتر کاظم سامی. پائیز ۷۳ قتل سعیدی سیرجانی با تزریق شیاف پتاسیم. پائیز ۷۴ کشتن احمد میرعلایی با آمپول پتاسیم. پائیز ۷۵ کشتن دکتر غفار حسینی به شیوهی پیشین. زمستان ۷۵ کشتن دکتر احمد تفضلی.
و….. لیستِ تباهیهای جنایتکارانه در کارنامهی دوران پدرتان چنان بلند است که شماره کردناش موجب انزجار است و تعفن! و البته نقش مهم پدرتان در کشتار بزرگ زندانیان سیاسی در تابستان ۶۷.
جانمایهی سخن و تمام تلاش شما آن است که از پدر قدیس بسازید و از قفس تقدس!
تصور میکنم بهتر آن باشد برای حفظ هیجان هم که شده، تمام ویدیوی پرسش پاسخ «دختر بابام ام» را تعریف نکرده و دوستان در صورت تمایل روی شبکهی یوتوب سیر به تماشایش نشسته و از سخنان این مدعیی «فمینیست اسلامی» مکیف شوند!
اما بهانهی اصلیی این مکتوب نه سخنان فائزه هاشمی که سخنی است با دکتر عباس میلانی!
دعوت از فائزه هاشمی را میتوان قوزکردهگیی بخشی از اپوزیسیون و روشنفکریی ایران خواند! آقای میلانی! دعوت از فائزه هاشمی چه چیز به استنفورد اضافه میکند، جز خرید اعتبار برای دختر بابا ام. متأسفانه شما، یعنی شخص دکتر عباس میلانی، با تنزل دادن خود بهعنوان دیلماج «دختربابام ام»، قوزکرده همان خطایی را مرتکب شدید که در هنگام دعوت از اکبر گنجی!
اکبر گنجی را به استنفورد فراخواندید، میکروفوناش را صاف کردید و آب یخ جلویش نهادید تا در استنفورد بگوید گونهای دیگر از اسلام هم وجود دارد که رحمانی است! و مدیر برنامهی مطالعات ایرانی دانشگاه استنفورد در مقام دیلماج، این سخنان برای روشنفکران غربی برمیگردانند تا بر اعتبار گنجی اضافه شود، و این بهتمامی باخت بخشی از روشنفکریی ایران بود.
آقای میلانی! نیتخوانی نمیکنم و تنها متن را چشم میگردانم! ما با دعوت هر کس بهویژه در حوزهی سیاست با پژواک و جایگاه دادن به صاحب سخن، بدان جایگاه ویژه میبخشیم! یعنی این صدا از چنان اهمیتی برخوردار است که باید منعکس شود. فائزه هاشمی بر روی صندلیی که شما به او بخشیدید، جایگاه پیدا میکند! استنفورد اما چیزی بزرگ را از دست میدهد و از نمرهاش کاسته میشود. آقای میلانی! شما از جایگاه یک آکادمیکر و تاریخپژوه و روشنفکر و ریاست بخش ایرانشناسی استنفورد – فارغ از هر نیتی – جایگاهی به فائزه هاشمی میبخشید که نه در شاْن شما و استنفورد است و نه این لباس قوارهی تن فائزه هاشمیرفسنجانی.
حکومتی بر کشور حاکم شده است در این حکومت، بین خانواده هایی که نقش اساسی در تشکیل حکومت داشتند یک نزاعی علنی و یا پنهانی شکل گرفته است که می بینیم بیتی به نام بیت خامنه ای که کلیت خانواده اش نقش برجسته در بر پایی حکومت نداشت اما بعدن این خانواده و بخصوص بیت خود خامنه ای توانست بقیه خانواده ها ی تشکیل دهنده نظام را حذف کند و یا به حاشیه ببرد.
اما
بیت خامنه ای چون نزدیک به سی سال تاثیرگذاری مخبری را بر روند فعالیت های کشور داشته بمرور خانواده هایی که توسط سیاست های بیت خامنه ای به حاشیه می روند
رفتارشان شکل اپوزیسیونی می گیرد که رفتار اپوزیسیونی آنها گاهی با اقبال عمومی هم مواجهه می شود.
این نوع مصاحبه ها را باید از این منظر دید؛
اعتبار اپوزیسیوتی این خانواده هایی بستگی به رفتارهایشان دارد که چقدر صادقانه بر خورد می کنند و یا چقدر فریبکارانه عمل می کند.
پس بپرسش گیری اصل مصاحبه می تواند قابل قبول نباشد اما توجه به بعد از مصاحبه مهم است که بعد از مصاحبه روش نقادی پیش می آید که نقادی یکی از پایه های ی روشنگری است
آقای شیخ الاسلامی,
من نظر شما را خواندم اما متوجه نشدم شما و امثال شما که به دانشگاه میروید و به سخنرانی اکبر گنجی
گوش میکنید آیا تا قبل از آ ن سخنرانی امکان خواندن مطالب اکبر گنجی را نداشته اید؟
مطالب اکبر گنجی بطور وسیع از سوی دلباختگان حکومت اسلامی “سازمان اکثریت و شرکا ”
در بسیاری از نشریات و سایتهای اینترنتی پخش میشد. اکبر گنجی در همان مقالات مخالفین حکومت
اسلامی را متهم به براندازی از طریق بدست گیری سلاح متهم میکرد.
توی هیچ کجای دنیا کارگزاران یک حکومت تروریستی را بعنوان روشنفکر اصلاح طلب به دانشگاه
برای سخنرانی دعوت نمیکنند. این کار خارج از هر گونه عقل و منطق فقط از جماعت ایرانی برمیاد.
شما خیلی براحتی میتوانستی اطلاع کسب کنی که اکبر گنجی در کادر آموزش سپاه تروریستی انقلاب اسلامی معلم بوده.
آیا فکر میکنید که مردم برای شناخت یک مروج ترور باید سخنرانی او را در دانشگاه بشنوند و او را در آنجا زیارت کنند؟
با انتشار این مقاله در یک نشریه “چپ”, فائزه رفسنجانی و عباس میلانی چنان بزرگ شده اند که انگار حادثه ای به وقوع پیوسته است.
“ندهد هوشمند روشن رای
به فرومایه کارهای خطیر
بوریاباف اگر چه بافندهست
نبرندش به کارگاه حریر”.
peerooz گرامی درود بر شما،
بحث ارتجاع در مقابل پیشرفت ، تکامل ، سعادت ، آزادی ، عدالت ، صلح و تمام خوبی ها در تمام تاریخ به اشکال مختلف وجود داشته ست و به چند دوره و مقوله دهشتناک و شناخته شده خلاصه نمی شود.همه هم در حرف این بلاها را می دانیم.
با این وجود می بینیم که ارتجاع به انواع ترفند ها در همه جای جهان حضور دارد و فقط به داعش ، طالبان ، حکومت ولائی ایران ، حماس ، راست های اسرائیل ، مجارستان ، برزیل ، روسیه ، چین ، مصر ، سوریه ، میانمارو……خلاصه نمی شود.
ارتجاع را در همه جا کاملا آشکار می بینیم و در تمام رسانه های داخلی و خارجی ایران نیز رگه های آن را که حتی در بین حرفهای «روشنفکران» نیز موج میزند می شناسیم
چه باید کرد؟
نگارنده بر خلاف نظر شما ، دیروز که با دوست قدیمی که در این باره حرف می زدیم. شاکی بودم که چرا روشنفکران و آگاهان ما نسبت به محافل مختلف ، رسانه ها و تبلیغات آنها که علنی یا موذیانه از ارتجاع شکست خورد پادشاهی یا ولایت فقیه جنایتکار و دیگر جریانات ارتجاعی جهان حمایت می کنند بدون واکنش و افشاکری می گذرند.
ما به تفاهم رسیدیم که جریانات سیاسی در بحرانهای داخلی خود غرق شده اند و انرژی برای برخورد با دیگر مسائل اجتماعی ندارند. دیروز مطلبی در سایت دیگری دیدیم :آیا مهدی بازرگان لیبرال بود؟گفتوگو با موسی غنینژادمنبع: هفته نامه تجارت فردا – شماره ۴۱۱ – ۵ تیرماه ۱۴۰
اگر این دست مصاحبه ها و فعالیت های مختلف ارتجاعی را نادیده بگیریم. پس تکلیف مردم با تمام مشکلات عدیده ی آنها را چه گونه می توان سر و سامان داد؟
بعداز ۴۲ سال راست و دروغ را در مورد دولت موقت و مهندس بازرگان در لباس کارشناس اقتصادی بخورد نسل روزنامه خوان و مجله خوان می دهند. نباید خواند و اعتراض کرد؟
جناب الهیاری,
با تشکر از توجه. ظاهرا مشکل اینست که اگر “چپ” چنان غافل است که تا کنون فائزه و عباس را نشنیده و نشناخته است لابد باید به آنها میدان داد که هنر خود را به منصه ظهور برسانند و خلق را از نظرات گهر بار خود مستفیض نمایند, اما به گمانم که “چپ” آنها را دیده و شنیده و امیدوار که شناخته باشد, در غیر این صورت باید فاتحه “چپ” را خواند و بساط را جمع کرد. البته اگر فائزه با شخصی از “چپ” مصاحبه کرده بود بحثی قابل انتشار بود.
مسلما میدانید که چهار پنج سال پیش رسانه های آمریکا – به خاطر منافع مالی خود – چنان میدانی به ترامپ دادند و آمریکائی ها را چنان مستفیض فرمودند که هنوز نیمی از مردم آمریکا مذهب وار, او را منجی آمریکا و بشریت میدانند. آیا ما هم باید چنین کنیم؟
آقای peerooz ببخشید . بنده اصلا منظورم این نیست که شما می نویسید.
حرف من این ست که ” ارتجاع را در همه جا کاملا آشکار می بینیم و در تمام رسانه های داخلی و خارجی ایران نیز رگه های آن را که حتی در بین حرفهای «روشنفکران» نیز موج میزند می شناسیم
چه باید کرد؟ “
حرف من دکتر عباس میلانی ها ست که دختر رفسنجانی ها را به دانشگاه خود می برد تا حرفهای باباش را تکرار کند.
حرف من موسی غنی نژاد ها ست که در حال شستشوی مغزی جوانان ست.
حرف من تمام «روشنفکران » ست که آب به آسیاب انواع ارتجاع میریزند.
تصادفی نیست که میلانی ها و غنی نژاد ها دنبال طایفه ی رفسنجانی و مهندس بازرگان میروند.
اگر مطلب آقای اصلانی راجع به عباس میلانی را در اخبار روز نمی خواندم از او چیزی نمی دانستم که چه یارکشی هائی در جامعه «روشنفکری» ایرانی وجود دارد من تردیدی نه به رفسنجانی ها و نه با هیچکدام از حکومتیان جنایتکار و مرتجع دارم. مسئله بخشی از «روشنفکران » ست. توجه کنید .
اگر مصاحبه غنی نژاد را ندیده بودم نمی دانستم .هنوز برای بازرگان مرتجع که در سال ۱۳۴۱ با خمینی همدست شد و علیه تغییر قانون انتخابات برای شرکت زنان در انتخابات اعلامیه صادر کرد کیسه دوخته اند. این همه نشریه در داخل کشور پر است از راست و دروغ …..
تکرار می کنم چه کسانی باید این دست «روشنفکران» مرتجع پرست و رسانه های مربوطه را
افشا کند؟ اتوماتیک که نمیشود خنثی کرد !
من از آقای اصلانی و اخبار روز و رسانه هائی که این بازیهای «روشنفکران » را بر ملا می کنند سپاسگزارم.
من بر این باور هستم که نوشته ی انتقادی آقای اصلانی مفید ست و کاش این قبیل انتقادات به شیطنت ها یا تحریف ها و تبلیغات ارتجاعی بخشی از «روشنفکران » بیشتر گردد.
اگر در گذشته ها نکردیم اشتباه بود که مرتجعین در سکوت و مماشات حکومت پیشین و نیروهای سکولار و عرفی ایران را اشغال کردند.
جناب الهیاری,
با تشکر مجدد, اگر بعد از ۴۲ سال هنوز کسانی از “چپ” وجود دارند که رفسنجانی ها و بازرگان ها و میلانی ها را نشناخته اند حق با شماست و اخبار روز باید سلسله مقالالتی را منتشر کنند که مردم این قبیل اشخاص را بشناسند. من گمان داشتم که عمر این گونه فسیل ها – اگر پایان نیافته – رو به پایان است و احتیاجی به نبش قبر نیست. متاسفانه ظاهرا من در اشتباهم. امید که انشاالله انتشار این گونه مقالات سرانجام در “تنویر افکار عمومی” موفق گردد. آمین.
جناب الهیاری,
“که تقویم پاری نیاید بکار”,
در مورد مرحوم مهندس بازرگان, باید گفت که معمولا توجه اصلی راننده خوب به جلو و گه گاه نگاهی به آینیه های پشت سر و بغلی است که موقعیت زمانی و مکانی خود را در یابد. از حادثه ای که ساعت ها قبل اتفاق افتاده تنها خاطره ای بر جا میماند.که اهمیت آن بسیار کمتر از وقایع جاده پیش روست. در باره مهندس بازرگان در این ۴۲ سال آنقدر دوست و دشمن گفته اند که فقط مصرف تاریخی دارد و به قول سعدی تاریخ پاریینه ایست که به درد امروز نمیخورد.
ضمنا بیت کامل سعدی در قصیده “زن خوب فرمانبر پارسا” این است: “زن نو کن ای دوست هر نوبهار – که تقویم پاری نیاید بکار”!!!؟
که الحق باید گفت “کفتار میخورد ز سر باستان شناس”.
آقای میلانی سمت آکادمیکی در دانشگاه استنفورد ندارد، ایشان در دپارتمان ایران شناسی کاره ای است. تازه تمام دانشگاه های معتبر امریکایی،(شاید به جز دانشگاه هایی که تمایلات چپ (چپ امریکایی) دارند از جمله دانشگاه ییل و واشنگتن در سیاتل که چپ هستند) مرکز فعالیتهای مشکوکی هستند، از جمله هاروارد و استنفورد. البته که کم کم سازمانها و افراد و احزاب چپ ایرانی(که بیش از همه در دوره ی جمهوری اسلامی قربانی داده اند) باید برای اتفاق افتادن انقلاب و حکومت جمهوری اسلامی ملامت بشوند (با تبلیغات زیرکانه ی ضدچپها و سادگی مردم) و حجت الاسلام رفسنجانی با خانواده ی معظمشان (بسیار در مال اندوزی عظیمند) معترض و کم کم مبارز و اپوزیسیون معرفی بشوند، فکر کردم، رفسنجانی در کشتار مخالفین رژیم بسیار فعال بودند. درسته که حافظه ی عمومی ضعیف است ولی نه به این اندازه.
نویسنده ی این مطلب آقای اصلانی با انتخاب تیتر درشت ( و شاید انتخاب تیتر از اخبار روز باشد )
واکنش یا پیام انتقادی خود را به « بخشی از اپوزیسون و روشنفکری ی ایران » نشان داده ست :
” ..اما بهانهی اصلیی این مکتوب نه سخنان فائزه هاشمی که سخنی است با دکتر عباس میلانی! دعوت از فائزه هاشمی را میتوان قوزکردهگیی بخشی از اپوزیسیون و روشنفکریی ایران خواند”
در روزهای بعداز مرگ زنده یاد محمد رضا شجریان هم نام عباس میلانی بخاطر «افشای» داستان «قانون اساسی شجریان » بر سر زبان ها افتاد .که بسیاری به آن داستان میلانی واکنش نشان دادند.
به باور نگارنده تلاش های جامعه فکری ایران پیش و پس از مشروطه تا امروز ، مخلوطی از اهداف مختلف سیاسی ، مذهبی ، ایدئولوژیک و…. بوده ست.
با تسلط حکومت های ارتجاعی پادشاهی و ولایت فقیه ،در مجموع به بقای تحجر کمک کرد.
بیسوادی ، فقر و حداقل های مورد نیاز زندگی مانع اصلی رشد و پویائی اکثریت مردم و توسل به اوهام مذهبی گردید.
طرفه آنکه در حکومت گذشته هم سردمداران مُردد بودند ؛ ارتجاع ! ارتجاع گویان خیال می کردند با کمک فردید ها ، شریعتی ها ، سید حسین نصر ها و تیم دیگری که کتاب های «تعلیمات دینی » را می نوشتند و هزاران پروژه ی دیگر می توانند روحانیون مطیع و بی خطر کنند. در حالیکه به مثل کتاب تحقیقی استاد فریدون آدمیت در باره ی امیر کبیر اجازه ی نشر نداشت.
بهر صورت تلاش های فرهنگی و روشنگرانه ی تا انقلاب ۵۷ برای تضعیف ارتجاع مذهبی نه تنها کافی نبود بلکه باید دید چرا این نیروها پروار تر شدند؟ چه نیروهائی دانسته و نادانسته باعث تقویت آنها شدند؟
امروز که بعداز ۴۲ سال ، مردم با آزمون و خطا بسیار آموخته اند که در تاریخ ایران زمین بی نظیر ست.
معلوم نیست که « بخشی از اپوزیسون و روشنفکری ی ایران » به خصوص در خارج از کشور از منظر سیاسی ، تاریخی ، فرهنگی ، جامعه شناختی و…. چه در سر دارند.
بگذاریم تمام طیف های دین باوران تکلیف خود را با حکومت جنایتکار و متهم به جنایت بشری را روشن کنند.
وظیفه نیروهای عرفی و مترقی داخل و خارج از کشور در این مرحله که زوال حکومت فاسد و تمام جناح های آن عینی و علنی شده همراهی با مردم برای رسیدن مردم به حق حاکمیت خود باید باشد.
نیروهای مذهبی باید پاسخگوی انحصار طلبی ها ، تمامیت خواهی ها و تمام جنایات باشند.
بقول محمد مجتهد شبستری : حقوق بشر در ایران پیروز شده ست. منظور ایشان شرکت نکردن بی نظیر و وسیع مردم در انتخابات ۱۴۰۰، یعنی نه به حکومت دینی بخاطر نقض بیشمار حقوق بشر می باشد.
هرآنچه در نکبت و پلیدی خانواده هاشمی گفته شود کم است . اما جناب اصلانی دلیل اینهمه مدح و ثنا برای عباس میلانی چیست؟ میلانی سلطنت طلب اگر بیشتر از هاشمی ها ضد چپ نباشد ،کمتر نیست .
با نظر آقای اصلانی ابدآ موافق نیستم . با رفتن خانم فائزه رفسنجانی و آقای گنجی به استنفورد ، نه جایگاه استنفورد مورد سئوال قرار میگیرد و نه میهمانان آن جایگاه بر مسندی می نشینند و قدری می بینند که شایستگی آنرا ندارند . تنها اتفاقی که می افتد این است که کسانیکه سالیانی این حضرات را از دور می دیدند ، حالا از نزدیک با آنها آشنا میشوند و صدای واقعی آنها را میشنوند . هم اسلام آنها را می بینند و هم درمیابند که این حضرات از چه منظری به آزادی مینگرند . شاید این میهمانان بزرگوار هم در چنین فضاهایی تکانی بخورند و افق وسیعتری در پیش آنها باز شود .خود من اگر اکبر گنجی را دو جلسه در دانشگاه تورنتو نمی دیدم و برخورد او با خودم و سئوالی از اورا تجربه نمی کردم ، شاید سالها طول می کشید تا اورا بشناسم . بعد از آن دو جلسه بود که به ارزش خدمات مسئولان ایرانی داشگاه تورنتو پی بردم و دیدم کسان دیگری را که به نتیجه ای شبیه من رسیدند . من فقط یک سئوال و آنهم خیلی دوستانه از او کردم . خودم را معرفی کردم که ایشان فوری مرا در بغل گرفت و مورد ملاطفت قرار داد و خدا نیاورد چند لحظه بعد که سئوال مرا شنید : آقای گنجی ، وقتی میفرمایید ملت اگر مشکلی بنام آزادی دارند ، باید بهای آنرا هم بپردازند . ملت چگونه باید بهای آزادی را بپردازد ؟ . خدا روز بد نصیبتان نکند . آقای گنجی چنان عصبانی شدند و نگاهی خشمگین بمن انداختند . با عصبانبت فرمودند که لابد باید اسلحه بدست بگیرند . گفتم من جواب از پیش تعیین شده ای نداشتم و ندارم . برای همین از شما پرسیدم . ذات مقدس ایشان آزرده خاطر و عصبی و بدون کلامی از من جدا شدند و رفتند بسوی دختر خانم زیبا و کم سن و سالی که فکر کنم منتظر ایشان بودند . چند نفر که شاهد این منظره بودند ، فقط بمن گفتند که ناراحت نشو . اینا همشون همینطورند ( از جمله خانمی که از فعالان اجتماعی است و از جمله مسئولان آن جلسه بود ، گفت فلانی ناراحت نشو . از دیروز تا حالا خیلی او را شناخته ام ) .
خانم رفسنجانی باز همان یاوه های اسلامزدگان را تکرار می کند که اسلام به ذات خود ندارد عیبی وبه ماله کشی دینی می پردازد که بنیاد حقوقی اش بر تبعیض نهاده است وسپس یاوه های اخوندها را درباره ی لزوم حجاب باز می گوید که از شدت تکرا تهوع اور شده است ایشان خود را فمینیست اسلامی می خواند این ترکیب خود تناقضمند است زیرا فمینیسم پیکار برای حقوق برایر زن ومرد ورفع تبعیض از زنان است واز این رو ناسازگار با دین مبین اسلام. جالب این است که می فرماید اسلام قانون تبعیض بنیاد الاهی دارد اما با حیله می توان انها را دور زد.. این خانم حتا از مجتهد شبستری هم عقب تر است که حقوق بشر را با احکام اسلامی سازگار نمی داند
تریبون دادن به این خانم برای ان که بدانیم پشت این چهره های زیبا چه عفریته های فکری خوابیده است اشکالی ندارد بشرطی که کسی هم دربرابر اوباشد که این سخنان پوچ و ماله کشانه را افشا کند و واقعیت دین او را نشان دهد ایراد به میلانی این است که دست اورا باز گذاشته تا این یاوه ها را بسراید
در پایان اقای ارامش یک تنه به قاضی رفته است رژیم شاه می کوشبد جریانهای مذهبی را در برابر کمونیست هاتقویت کند اما چپ ایران از جتبش ارتجاعی ۱۵خرداد ۴۲ از پیکار با ارتجاع دینی دست کشید و حتا در اسلام سیاسی همرا هان خودرا دید که سپس دژخیمان او شدند
نگارنده در کامنت خود برخورد سیاسی نکرد. چون مشکل اصلی کشور ما حکومت های مرتجع تمامیت خواه پادشاهی و ولائی بوده ست.
تمام نیروهای بالنده و ترقیخواه و مردم کم و بیش در ندانم کاری ها و تباهی های حکومت سوختند.
حتی طرفداران دو حکومت باید خسارات حکومت های را تحمل کنند .
حالا شما دوست دارید همیشه دشمنی خود را کلی با «چپ» ابراز کنید این مشکل شخصی شما ست ولی در جهان و ایران چپ ها مشتمل بر گروههای مختلف بوده ست که باید در مورد هریک از نظر عقیده و عمل جداگانه و معقول برخورد کرد . فقط امثال جنابعالی با «چپ» فله ای برخورد می نماید.