
اعتراضات زنجیره ای مردم به بی آبی، خشک شدن رودخانه ها، تالاب ها و منابع آب آشامیدنی که از شهرهای خوزستان آغاز شد و با اعلام همبستگی سایر مناطق در فاصله چند روز ایران را تکان داد ممکن است به زور سرکوب و بگیر و ببند معترضان و راه حل های موقتی اندکی فروکش کند اما منابع آب کشور یکی از پی دیگری در حال خشک شدن و خشم مردم علیه سیاست های حکومت در حال غلیان است. فقط کارون، کرخه، دز، زاینده رود و هورالعظیم نیست که خشک شده اند، در شمال کشور، جایی که به همیشه سبز بودن مشهور است تالاب ها و رودخانه ها نفس های آخر را می کشند؛ دیگر از آن تصویر رویایی طلوع و غروب خورشید در ساحل خلیج گرگان و پرواز پرندگان بر فراز میانکاله خبری نیست.
رودخانه چالوس خشک شد

به گزارش همشهری آنلاین به نقل از مهر، هادی کیادلیری عضو هیأت علمی دانشکده منابع طبیعی و محیط زیست دانشگاه علوم تحقیقات از خشک شدن رودخانه چالوس خبر داد و گفت: سدهای انحرافی انتقال آب که به منظور تأمین آب مورد نیاز کشاورزی در شرق مازندران ایجاد شدهاند، باعث مرگ یکی از خروشانترین رودخانههای کشور شدهاند.
وی با تاکید بر اینکه چنین اتفاقی در استان پربارشی مثل مازندران نمیتواند نتیجه خشکسالی باشد، ابراز داشت: این خشکیدگی یقیناً ناگهانی و به دلیل انتقال آب برای مصارف کشاورزی است.
این استاد دانشگاه با اشاره به اینکه قدمت این رودخانه به اندازه قدمت جنگلهای شمال بوده و با خشک شدن اکوسیستم منطقه تحت تأثیر قرار میگیرد، ادامه داد: این رودخانه محل تخمریزی ماهیان ارزشمندی بوده که متأسفانه با خشک شدن آن، نسلشان از بین رفته است.
این استاد دانشگاه گفت: در شمال کشور به اندازه کافی جنگلها تخریب شدهاند و از بین بردن منابع آبی آن دیگر شوخیبردار نیست.
وی با انتقاد از سکوت سازمان محیط زیست و سازمان جنگلها و منابع طبیعی گفت: آنقدر این سازمانها منفعل هستند که به نظر میرسد چشمشان را روی فجایع زیست محیطی بستهاند و تنها به ماشین صدور مجوز تبدیل شدهاند. کیادلیری افزود: شدت تخریب منابع طبیعی در شمال کشور آنقدر زیاد شده است که به نظر میرسد این دو سازمان دیگر قادر به مدیریت آن نیستند.
تهران، یکی از کانون های اعتراضات

استان تهران بعد از سیستان و بلوچستان دومین استان فقیر از نظر منابع آبی است. مدرس جغرافیای سیاسی دانشگاه خوارزمی درباره بحران آب در پایتخت می گوید: تهران یک شهر مهاجرپذیر است و به شدت در حال گسترش است. اگر این شهر قبلاً به صورت افقی رشد میکرد رشد امروز آن عمودی است؛ به آن معنا که ساختمانهای دو طبقه به ساختمانهای پنج طبقه و ۱۰ طبقه تبدیل شدهاند. جمعیت یعنی آب؛ حتماً باید نیازهای آبی آنها تأمین شود. ظرفیت محیطی تهران قابلیت تحمل این حجم از اضافه بار محیطی را ندارد. منظور از اضافه بار محیطی هم سازه، هم جمعیت و هم فعالیت است. تهران بخش عمدهای از امنیت آبی خود را از استانهای پیرامونی و سدهایی که در استانهای پیرامونی احداث شدند به دست میآورد. چندسال پیش هم اتفاق افتاده بود که بسیاری از این سدها آب لازم را نداشتند و مجبور به حفر چاههای عمیق شده بودند.
تهران از جمله شهرهایی است که با تداوم این شرایط امنیت آبیاش به خطر خواهد افتاد. مشکل بزرگ دیگر تهران آن است که بسیاری از این سدها در استانهایی قرار دارند که خود بحث اضافه جمعیت کلان دارند و نیازهای آبی آنها هم فزاینده است. اگر در آینده استانهایی که این سدها را در دل خود جای دادهاند مدعی این منابع آبی شوند چالشی جدی بین استان تهران و استانهای پیرامونی شکل خواهد گرفت. بنابراین امنیت آبی تهران هم به شدت در معرض تهدید است.
به گفته ی مدیرعامل شرکت آب و فاضلاب استان تهران، وضعیت ذخایر سدهای پنجگانه تهران سال گذشته یک میلیارد و ۱۴۰ میلیون متر مکعب بوده که امسال به حدود ۷۹۰ میلیون متر مکعب رسیده که حدود ۳۵۰ میلیون متر مکعب به اندازه حجم دو سد ماملو و لتیان کاهش منابع آبی داریم.
صفر شدن ذخیره آب سدهای گلستان

امسال، سومین سال خشک در گلستان طی ۴۵ سال اخیر است. میزان روان آب رودخانهها به میزان ۵۵ تا ۸۵ درصد کاهش یافته است. کاهش بارندگی و تداوم خشکسالی و افزایش میانگین دما در استان گلستان، میزان ذخیرههای آبی را در ای استان به صفردرصد رسانده، در حال حاضر سد گلستان یکی از اصلی ترین سدهای استان هیچ ذخیره آبی ندارد و سد وشمگیرتنها سه درصد ظرفیت دارد
سد گلستان در ۱۲ کیلومتری شهرستان گنبد کاووس و بر روی رودخانه گرگان رود قرار دارد، سد گلستان دارای ۲۳ میلیون مترمکعب ظرفیت دارد که در حال حاضر ذخیره آن به صفر درصد رسیده است.
سد وشمگیر در استان گلستان و در شهرستان آق قلا و در فاصلهٔ ۶۲ کیلومتری شمال شرق گرگان قرار دارد، سد وشمگیر ۱/۱ میلیون مترمکعب معادل ۳ درصد ظرفیت دارد
شمال کشور، خوزستان بعدی

عبدالحسین طوطیایی . پژوهشگر کشاورزی در شرق نوشت: در این ایام آکنده از خشکی و کمآبی، کام مردم ما با عطش هموطنان خوزستانی خود درآمیخته است.
مردمی که در حیرت هستند که چگونه نخلهای بلندقامت این خطه که پای در خاکی زرخیز و سر در انبان شهد و شیرینی داشتند، اینگونه در رثای کارون بیآب خشکیدهاند؟ کارونی که هزاران سال و در خروش ناایستایش، روایتگر رشادتهای زنان و مردان سلحشور سرزمین ما در دامن پاک و پرسخاوت زاگرس کبیر بود. آنها که تاریخ فلات ایران را به زیور شجاعت دلاورانش آراستند. دلاورانی که در این مهد گُردخیز و آغوش مادرانی نستوه، از شیر رشادت نوشیدند تا که تن به نااهل نسپرند؛ اما کارون مدتهاست در شراره آتشی بر بام زاگرسش، نظارهگر کارگزارانی است که به نام سازندگی و در شتاب افزونی برای خود، از ذخیرهاش تا که توانستند کاستند و سرانجام هم بر زخمهای پیکرش، نمکهای گتوند پاشیدند؛ اما در میانه این درد جانکاه، از فاجعهای که به موازات در شمال کشور و در سکوت پرسشآمیز صاحبان کرسی و تصمیم در حال گسترش است نیز نباید غفلت کنیم. نگین خطه سبز البرز سالهاست در حلقه تخریبی شگفتانگیز از طراوت افتاده؛ خطهای که بهتنهایی میتوانست باشکوهتر از کشور هلند، نمودارهایی افتخارآمیز در چرخه اقتصاد جهانی ایفا کند، اما اکنون هم آخرین تکههای آن در زیر دندان زمینخواران در حال جویدن است. زمینخواران سبزستیزی که شام آخر این طبیعت را در ناهارخوران گرگان تناول و نهتنها چنگ از گلوی نازکش نگرفتند، بلکه به نام «تنفس جنگل» نامحرمانه پای در اندرون بر مخمل سبز آن نهادند. اکنون با چراغانی انبوهی از تابلوهای معاملات املاک به پیشباز بزرگراه شمال رفتهاند. بزرگراهی که اگر برای این خیل راهی بهسوی افزودن است، اما در آینده نزدیک این خطه تنها چاهی برای نابودی است. در چنین سور و ساتی کماکان زوزه ماشینآلات تخریب از تمامی اراضی بهجامانده به گوش میرسد که چون موریانه از درون خرد میکنند و روزبهروز از قامت جنگلها میکاهند. زوزهای که بیش از هر چیز از فقدان و ناکارآمدی دستگاههای نظارتی و حفاظتی و از آنسو چراغ سبز دستگاههای خدماتی خبر میدهد. اکنون از قبای سبز طبیعت کمجان شمال جز پوسته نازک و ژندهای بر تن پارهپارهاش به جا نمانده است.
حتی آژیر مرگ دستهجمعی هزاران پرنده مهاجر در زیستگاه میانکاله و… نتوانسته است از شتاب بیابانزایی در شرق آن و نیز از ثقل سامعه متولیان اندکی بکاهد. بسیاری از شالیزارهای وسیع دیروز را اکنون میبینیم که در فاصله محصور چند ساختمان کوچک و به انتظار دریافت جواز ساخت، آخرین رمقها از حیات لرزان خود را سپری میکنند. هجوم بیامان و روزانه هزاران اتومبیل به سمت این خطه جز کوهی از زباله و شیرابههای متعفن ارمغانی برای مردم بومی آن ندارد. شگفتا که اگر در حاتمبخشیهای آنسوی کویر تا که توانستیم از آوردهای کرخه و کارون ستانده و از قناعت دیرینه ساکنانش کاستیم، اما پاستورنشینان اینسوی کویر هم تا دستشان رسید در این سالها چشم از دامن سبز البرز برنگرفتند. آنها نیز در این سالها با احداث سدهایی مانند فینسک و انحراف به سمت کویرات سمنان رودخانههایی که دل به دریا داشتند از طراوت دامنههای شمالی کاستند. باور کنیم در چنین روند تخریبی اگر کموبیش از این درنگ کنیم در بقایای موجود، نه از تاک و نه از تاکنشان نشانی خواهد ماند. فاجعه خوزستان و لبهای خشکیده امروز مردمش رخدادی ناگهانی نبود. فرایندی بود که در خلال سالها و به نام سازندگی و در انبوه هشدارهای بیپاسخ دلسوزان این سرزمین صورت گرفت. هشدارهایی که در قالب بسیاری مویه و نالهها برای این هلند ازدسترفته نیز تا به حال داده شده است. بدون تردید اگر به آخرین از این نالهها گوش نداده و همچنان در روند راکد دستگاههای مسئول به روزمرگی بپردازیم، این بار لهیب سوختن سرزمین و فریادهای العطش را از از دامنههای البرز خواهیم دید و شنید. دامنههایی که هنوز بر فراز آن صدای تیر از کمان آرش همه ما را که امانتداران خوبی نبودیم شرمسار میکند. تیری که قرار بود مرزهای توسعه را بگشاید، اکنون بر قلب خود زدهایم.
خبرها، گزارش ها و ویدئوهای بیشتر را در تلگرام اخبار روز ببیند
همانطور که ابن مقاله به درستی تاکید میکند اکولوڑی و محیط زیست ایران تحت حاکمیت فاشیسم اسلامی در حال فرو پاشی است .
شتاب فروپاشی اکولوڑیک در ایران بسیار سریعتر از فاجعه محیط زیستی جهانی، که خود ناشی از عملکرد سیستم سرمایه داری و تضاد های انتاگونیستی ان است ، میباشد !
از طرف دیگر ،نزدیک ۴۲ سال است که حکومت جهل و جنایت اسلامی با قتل شکنجه.و کشتار مخالفان ، چپاول ثروت کشور و گسترش فقر و فلاکت ، تن فروشی ، کلیه و “فرزند فروشی”،
با بهره کشی حداکثری از طبقه کارگر ایران ، از کودکان کار و کودکان خیابان، ترویج قتل های ناموسی ،اسید پاشی و هیستری اسلامی ضد زن ، فساد فراگیر و بیکاری ،انتشار بی پشتوانه ریال و تحمیل تورم نجومی ، گسترش فقر و اعتیاد ،طبقه کارگر و مردم فرو دست را تحت شدید ترین فشارهای اقتصادی و اجتماعی فرار داده است !
امروزه اکثر مردم ایران ( طبقه کارگر و بخش پایین طبقه متوسط ) در جستجوی یک راه برون رفت از وضعیت فاجعه بار فعلی هستند.
نبود الترناتیو سیاسی ، عدم اطلاع رسانی رسانه های خارجی و بخصوص عدم تشکلات سیاسی و صنفی موجب میشوند که ،پاسخ هر اعتراض مردمی فقط سرکوب و کشتار باشد !
تشکیل الترناتیوی سیاسی و دموکراتیک ، ایجاد تشکلات مخفی سیاسی و صنفی قدرتمند در داخل ایران ،به منظور تدارک انقلابی دموکراتیک ، راه نجات مردم زحمتکش قبل از فروپاشی کامل ایران میباشد!