شنبه ۸ اردیبهشت ۱۴۰۳

شنبه ۸ اردیبهشت ۱۴۰۳

بنی صدری که من شناختم – حنیف یزدانی

  1. بچه که بودم اسمش همیشه در خانه بود. انسانی متفکر با منظومه فکری منسجم، اهل بحث و مناظره حتی در کسوت ریاست جمهوری، مردی شجاع که از ایستادن در برابر خمینی هراسی نداشت و قدرت را به سادگی برای دفاع از ارزشهای انسانی و باورهایش رها کرد. اما به سرعت یاد گرفتم که اسمش را هیچگاه نباید خارج از خانه آورد!
  • از بنی صدر نامی در هیچ کجا نمی شد آورد، جز در کلاس تاریخ معاصرسال سوم دبیرستان که در یک پارگراف او را به خیانت در جنگ متهم و محکوم می کنند. اما کیست که امروز این دروغ را باور کند! بنی صدر رییس جمهوری بود که در دوران ریاست جمهوری اش، اغلب در جبهه بود و بارها با خطر مرگ مواجهه شد. او همانند سایر فرماندهان و سربازان ارتش در آنجا زندگی می کرد و در عکسی می بینیم که همراه دیگران با دیگر سربازان از یک بشقاب غذا می خورد. بسیارند کهنه سربازانی که چنین شهادتهایی از او می دهند. همیشه با حسرت می گفت اگر کودتای خرداد ۶۰ یک هفته به تعویق می افتاد، جنگ با پیروزی ایران به پایان می رسید. جالب است بدانید که در زمان فرماندهی اش، ارتش ایران هیچگاه به شهرها و مردم مظلوم عراق حمله نکرد.
  • اما مشکل بنی صدر تنها تجاوز صدام به کشور نبود، خمینی و رفسنجانی و خامنه ایی و … هم به آزادی و دموکراسی حمله کرده بودند و او باید علاوه بر جبهه خوزستان در جبهه تهران هم می جنگید! به همین دلیل بود که به عنوان رییس جمهور در یک سخنرانی میلیونی در میدان آزادی از زندان و شکنجه در زندانهای رژیم پرده بر می دارد و خواستار مقاومت مردم می شود. کافی بود تنها سکوت کند تا بتواند سالیان دراز در قدرت بماند، مانند بسیاری دیگر اما شخصیت او بزرگتر از آن بود که به اغوای قدرت تن دهد!
  • مشکل دیگری که بنی صدر با آن مواجه بود روشنفکران و اپوزیسیون قدرت محور بودند. تربیت و زندگی در فرهنگ استبدادی مانع از آن می شد که بسیاری از اپوزیسیون و روشنفکران بتوانند برخوردی عادلانه با روش، منش و تفکرات آزادی خواهانه بنی صدر داشته باشند. درباره او دروغهایی سطحی ساختند و در یک ائتلاف نانوشته همراه با رژیم استبدادی به ترور شخصیت او پرداختند. دلیل اصلی این دشمنی ها در این بود که او بر استقلال ایران تاکید بسیار داشت و حاضر نبود از صدام، عربستان، امریکا و یا هر قدرت دیگری پول و امتیاز بگیرد. او ترحیج می داد در فقر زندگی کند همانند مردم ایران اما دست به سوی اجنبی دراز نکند. این سبک زندگی اش باعث تنفر سیل جیره خواران می شد زیرا او را نفی خویش می دانستند. او حاضر به همکاری با رژیم نبود و هیچگاه بعد از کودتای سال ۶۰ حاضر به همکاری با رژیم نشد و دل به اصلاحات نبست. در روز دوم خرداد ۷۶، در مصاحبه ایی اصلاحات را ناممکن دانست. این رک گویی و فراست باعث می شد بسیاری از شخصیتهای اصلاحطلب حکومتی و غیر حکومتی نیز به سانسور و دشمنی با او بپردازند. به راستی او یکی از شخصیتهای مظلوم تاریخ ایران است و روزی به او گفتم مظلمومت شما تنها با شهید حسین فاطمی قابل مقایسه است.
  • در نوجوانی کتابهایش را ورق می زدم، موازنه ها، تضاد و توحید، امامت همگانی و بسیاری دیگر. پدرم با زیرکی جلد آنها را عوض کرده بود تا مبادا به جرم داشتن کتابهای بنی صدر روزی به دردسر بیفتد. در ابندا قلمش خیلی دیر فهم بود  در آن سن اما بعد از درک منطق تفکرش، مقصودش را به روشنی در می یافتم. سالها بعد، در کتابخانه قدیمی انجمن اسلامی دانشگاه دوباره بسیاری از کتابهایش را پیدا کردم و به خلاصه نویسی و تفکر بیشتر بر روی آثارش پرداختم و خلاصه نویسی هایم را در نشریات دانشگاه منتشر کردم. هر چه می خواندم بیشتر افسوس می خوردم که چرا وجهه سیاسی اش برساحت فکری فلسفی اش سایه انداخته است! اما او می خواست اندیشه اش را زندگی کند.
  • در اوایل دهه هشتاد به ظهور اینترنت، فرصت آنرا یافتم تا با او و دوستان ارتباط برقرار کنم. یادم نمی رود روزی را که برای اولین بار در انجمن دانشگاه به سایت انقلاب اسلامی رفتم. گویی تشنه ایی در بیابان که به سرچشمه گواراترین آب رسیده است. بعدها از طریق دوستان تازه یافته ایی توانستم با خودش به صورت مستقیم ارتباط بگیرم. انسانی مهربان که به راحتی قابل دستیابی بود و هر چه از دستش بر می آمد برای کمک دریغ نمی کرد.
  • بعد از انتخاب شدنم به عنوان عضو شورای مرکزی دفتر تحکیم وحدت در تابستان ۱۳۸۴، در پیامی از طریق یک دوست گفته بود که موازنه عدمی –عدم اصالت قدرت- روش زندگی است و آنرا در مبارزه بکار بگیر. در ۱۸ تیرسال ۸۶ در طی تحصنی که در دفاع از دانشجویان زندانی کرده بودیم به همراه سایر اعضای تحکیم زندان افتادم، بسیار سخت گذشت چرا که نمی خواستم روابطم به ایشان و دوستانش به تحکیم و سایرین ضربه بزند.
  • بعد از مهاجرت به فرانسه، این اقبال را داشتم که این انسان بزرگ و فرهیخته را از نزدیک ببینم. بسیار پرکار، منظم، خانواده دوست، مهمان نواز و اهل صحبت و گفت و گو درباره مسائل ریز و درشت. در اتاق کارش در هنگام استراحت ظهر، به همراه خانواده بسیاری از فیلمها و سریالهای ایرانی را می دید. فضای خانه اش، همانی بود که در یک خانواده ایرانی می توان یافت.

اما واقعیت آن است که بنی صدر نمرده است، او به تاریخ پیوسته است و یادش تا وقتی ایران باشد در کنار بزرگان دیگر مانند مصدق، امیرکبیر، قائم مقام، منتظری و بازرگان … به نیکی برده خواهد شد. بنی صدر بعد از مرگش تولدی دوباره خواهد کرد زیرا عداوت های سطحی و بچگانه کنار خواهد رفت و نسلهای آینده با اندیشه موازنه منفی که ریشه در تفکرات تاریخی ملی مذهبی ایران دارد آشنا شده و سبک زندگی بر مبنای حقوق و آزادی و عدالت در پیش  خواهند گرفت.

خداحافظ استاد عزیزم. سفر به خیر. آرزویم این بود که روزی با شما به ایران آزاد بازگردیم و اشک شوق در دیار زیبایمان بریزیم و جانمان را برای آبادی اش عرضه کنیم. اما افسوس که بزرگانی چون شما را چنین به تلخی از دست می دهیم.

در انتها این غم بزرگ را به خانواده مهربان بنی صدر و همه مردم ایران که صاحبان اصلی انسانهایی بزرگ نظیر بنی صدر هستند تسلیت می گویم.

حنیف یزدانی

https://akhbar-rooz.com/?p=128534 لينک کوتاه

0 0 رای ها
امتیازدهی به مقاله
اشتراک در
اطلاع از
guest

2 نظرات
تازه‌ترین
قدیمی‌ترین بیشترین رأی
بازخورد (Feedback) های اینلاین
مشاهده همه دیدگاه ها
کهنسال
کهنسال
2 سال قبل

با سلام ؛

۱- جبهه ملی و نهضت آزادی از سالهای دهه ۳۰ و ۴۰ همواره نمایندگان سرمایه داری ایران بوده اند فقط از نوع “ملی” آن . هر چند در این جریانات عناصر و افراد انقلابی و مبارزی وجود داشته اند که بعد ها از سال ۴۲ به بعد راه خود را از این جریانات جدا ساختند و رادیکالیسم را پیشه کردند .

۲- جبهه ملی و نهضت آزادی تفاوتهایی نیز داشتند. جبهه ملی خواهان پست و مقامی در رژیم شاهی بودند. ولی نهضت آزادی به دنبال اصلاحات بود انهم اصلاحاتی در نظام سلطنتی. ” اصلاحات آری ؛ دیکتاتوری نه”

۳- سردمداران این جریانات افرادی همانند بازرگان و بنی صدر و … به دنبال آن بودند که اسلام و مذهب را بزک کنند و به عبارتی گنجشک را رنگ کرده جای بلبل به مردم ستمدیده و دیکتاتور زده ایران قالب کنند. اینان دانش آموختگان کشور فرانسه بودند یعنی مهد انقلابات ضد فئودالی و کمون پاریس . مد تی با کلمات فرنگی و پوشش خود سعی می کردند بین خود و آخوندهای واپسگرا و خرافاتی دیوار کشند ولی درنهایت یکی بودند. زمانی بازرگان در حضور طالقانی آنقدر از قرآن آیه آورده بود که خود در انتها به شوخی گفته بود : یکی نداند فکر میکند من حجت الاسلام بازرگان هستم و ایشان مهندس طالقانی .

۴- بهر حال این دو جریان و رهبران شناخته شده آن که به “نقد” روحانیت مرتجع می پرداختند در جریان قیام و انقلاب نیمه تمام ایران تبدیل به پادوهای حکومت اسلامی و همان روحانیتی شدند که منتقد آن بودند و در نقش : “بازرگان؛ نخست وزیر ایران ؛ مجری حکم قرآن ” و “رییس جمهور صد در صدی ایران” شدند . نقش این دو “بزرگوار” در سرکوب دستاوردهای اوایل قیام از قبیل شوراها, نشریات آزاد؛ خواسته های کارگران و دهقانان بی زمین در کردستان و ترکمن صحرا ؛ خوزستان؛ جنبش زنان علیه حجاب و ….. از یاد نخواهد رفت. 

۵- در اردیبهشت خونین کردستان در سال ۵۹ هنگامی که دیوار صوتی در سنندج هر لحظه شکسته میشد و خمپاره باران شهر ادامه داشت شعارهای مردم کرد یادم نمیرود که شبانه راهپیمایی کرده و شعار می دادند : بنی صدر؛ بنی صدر؛ هدیه تو به مردم سرکوب در کردستان؛ کشتار در دانشگاه (انقلاب فرهنگی). 

آقای بنی صدر که خود را مدافع قانون اساسی میدانست فرموده بودند: “ارتش تا زمانیکه آخرین ضدانقلاب را در کردستان ازبین نبرد حق ندارد پوتین از پا بکند”. 

۶- آقای بنی صدر خواهان ایرانی مستقل نبودند فقط اعتقاد داشتند امپریالیستهای اروپایی و ژاپنی از آمریکا و روسیه بهترند؟! .  

این کارنامه مختصری است از رفتار آقای بنی صدر در آن دوران پر تلاطم .

ایشان تازه فوت کرده اند و آقای حنیف کمی دچار احساسات هستند و شتابزده حکم جاری فرموده اند. با آرزوی سلامتی برایتان . 

peerooz
peerooz
2 سال قبل

“اما واقعیت آن است که بنی صدر نمرده است، او به تاریخ پیوسته است و یادش تا وقتی ایران باشد در کنار بزرگان دیگر مانند مصدق، امیرکبیر، قائم مقام، منتظری و بازرگان ….به نیکی برده خواهد شد.”؟!

به گمانم او به تاریخ انقلاب اسلامی ایران و “انقلاب اسلامی” و ۱۴۰۰ سال عقب گرد از تمدن پیوسته است, مگر آنکه کسی هنوز به اسلامی بودن انقلاب ایران معتقد باشد.

خبر اول سايت

آخرين مطالب سايت

مطالب پربيننده روز


2
0
افکار شما را دوست داریم، لطفا نظر دهید.x