جمعه ۱۴ اردیبهشت ۱۴۰۳

جمعه ۱۴ اردیبهشت ۱۴۰۳

میراث ناماندگار؛ به بهانه مرگ ریاست نامحترم زندان قزل حصار و واکنش های اپوزیسیون – گلنوش استرآبادی

خبر مرگ حاج داوود رحمانی نخستین رییس زندان قزل حصار و مجری شکنجه های قرون وسطایی  تابوت و قبر و قیامت برای زنان و دختران در همه جا به جز مطبوعات رسمی ایران پخش و منتشر شد. در کلاب هاوس برنامه ها گذاشته شد و افشاگری زندانیان و مفسران به بحث گذاشته شد. از طرفی طرفداران رژیم در سکوت خبری با این پدیده روبرو شدند. عده ای هم به روال معمول از هر طرف باد بیاید، او را در چند کلمه محکوم کردند و پی کارشان رفتند.  گروهی  تاسف خوردند که چرا در یک دادگاه مردمی محاکمه نشد. گروهی ابراز خوشحالی کردند که یکی از شکنجه گران از دنیا کم شد و به درک واصل شد. در هر حال  به نظر می رسد  کم کم آبها دارد از آسیاب می افتد. اما او میراثی دارد.  باور کنید که ازآن کم و بیش به هریک از ما سهمی رسیده است .

  به یاد داشته باشیم مجموعه مستندی درباره انفرادی، تابوت و قبر و قیامت در تاریخ  ۳۰/اردیبهشت/۱۳۹۱ در رادیو سایت خبری فردا به چاپ رسید. مصاحبه ی مشروح مفصلی که در آن زنان مقاومی چون شکوفه سخی، سودابه اردوان، منیره برادران، مهرانگیز کار و دیگران به میدان آمدند و حس یک زندانی و چگونگی مقاومتشان را شرح دادند، به رابطه ی زندانی با زندانبان، با توابان همدست و همکار داوود رحمانی، پرداختند . آنها فشارهای جسمی و روانی داخل زندان، ناشی از آسیب های  دوستان هم بند و اظهار توبه و بدتر از آن همدستی با بازجو و زندانبان را در این مستند از جنبه های مختلف شرح داده اند. این مستند شروع بسیار خوبی  بود برای توضیح  تلاش زندانبان برای به انزوا کشاندن و از هم گسستن رابطه ی زندانی با خودش، با حواس پنج گانه اش، با دوست و همبندی اش در محیط زندان و اثری که بر خانواده های آنها در جامعه می گذارد .  آنان توضیح می دهند که زندانبانان و شکنجه گران با تحمیل دوری زندانی از خانواده و در تحمیل زندان بر خانواده های زندانیان، آنها را تحت فشار مضاعف گذاشتند. در تقابل با این فشارها، تلاش زندانی است برای آنکه چگونه دربرابر درد و انزوا مقاومت کند. نقش خانواده ها، بخصوص در دهه وحشت شصت نیز، برای  افشاگری و انتقال مقاومت فرزندان و یارانشان  به خارج از زندان فراموش ناشدنی است . افشاگری هایی که سرانجام به برکناری داوود رحمانی  انجامید، ستودنی است . چرا با انتشار این مستند در سال ۱۳۹۱ زمینه ای فراهم نیامد تا این بحث همه گیر شود؟ با مرگ داوود رحمانی ناگهان جو بالا گرفت و امید داشتیم  خشم فروکش کند وخرد جای آن را بگیرد، بخش های بیشتری از واقعیت گفته شود و فضا به گونه ای باشد که کسانی که در« مستند انفرادی » بحث ها را شروع کرده بودند، بتوانند جامع تر و دقیق تر بگویند وبنویسند. اما متاسفانه چنین نشد. انگار تب و تاب ماجرا دارد فروکش می کند.

ما هنوز در دوره ای زندگی می کنیم که پاهای حاج داوود در خاک گیردرحال پوسیدن است اما پوتین های او به جا مانده، هنوز قربانی میگیرند. ما می‌دانیم  هدف اصلی کارهای جنایت بار حاج داوود رحمانی این بوده است که زنان زندانی چپ را که پیشرو مبارزه بودند از پای درآورد. نیاز به گفت و گوی بیشتر  داریم؛ اما راه سختی در پیش است .عده ای از  نیروهای اصلاح طلب حاضر نیستند این موضوع را بشکافند. گروهی از«اعضا و طرفداران سازمان اکثریت و حزب توده ایران نیز تا پیش از این که خود به زندان بیافتند، در سالهای آغازین زندان، حتی تا چند سال پس از این که به زندان افتادند، از رژیم ” ضد امپریالیستی” جمهورى اسلامى دفاع می‌کردند و مخالفین اصولى این حکومت بیدادگر را مورد توهین و تخطئه قرار مى‌دادند. آن‌ها دیگر گروههای چپ را عوامل امپریالیسم، تربچه‌های پوک، ضدانقلابى‌ها و نیروهایی که در دام ارتجاع مغلوب افتاده‌اند، قلمداد مى‌کردند. طبیعی است که در چنین فضایی همزیستی دوستانه به هیچ وجه آسان نباشد» ( ناصر مهاجر ) و گفت و گو نیز آسان نیست . در شرایطی که تب وتاب مبارزه بالا میگیرد، گروهی از توابان نیز می خواهند دوباره نقش آفرینی کنند، به خاطره نویسی روی آورده و از دیدگاه خود می خواهند تاریخ را دوباره بنویسند. راستی با این گونه پدیده های میراث نسل داوود رحمانی و لاجوردی ها چگونه باید برخورد کرد؟ با چه تراز و ترازویی می شود نظرات آنان را نقد و بررسی همه جانبه کرد؟

 برخورد رژیم با پدیده ها بسیار پیچیده تر از  آنست که گروهی تصور میکنند. ببینید داوود رحمانی و لاجوردی ها که هدفشان تواب سازی بود چگونه پدیده ی تواب و همکاری با رژیم را چگونه جا انداختند و حکومت اسلامی از این پدیده چگونه استفاده  کرده و هنوز میکند و چگونه تاکنون این پدیده ماندگار شده است؟ 

دوستی که زندان را گذرانده می گفت  شکنجه و قبر و قیامت یک جنبه از چالش های مهم مابود. روی دیگر سکه، مقام و مسئولیت دادن به توابان در برابر خدمات آنها و اختیارات نامحدود توابان بود، گرچه این توابان خود و شخصی ترین امورشان، تحت اراده  و کنترل بازجو- زندانبان بود.

هما کلهری در کتاب تابوت زندگان نقل می کند که با تشویق بازجو، با شوهرش ناصر یاراحمدی کوکلوس کلان  (کسی که برای شناسایی زندانی ها می بردندش) و زمانی قصد جدایی از او  را داشته، در زندان همخوابه شده و باردار میشود و پس از آزادی به خاطر مخالفت مادرش با دیدار های او به خانه شوهر خواهر اطلاعاتی ناصر نقل مکان می کند و سر انجام در روزنامه ی کیهان استخدام می شود…سیبا یکی از از توابان زندان  که خاطراتش را نوشته هنوز تصور می کند حاج رحمانی برای شخص او ارزش ویژه ای قائل بوده است. 

  حاجی رحمانی  درباره ی شکوفه یک زندانی محروم از حق ملاقات که تابوت ها را تا آخر دوام آورده و تسلیم نشده، به هما کلهری  می گوید: «شوهر اون دختره چیه؟ شکوه، خودشو به در و دیوار میکوبه برای ملاقات حضوری، اون اصلا حالیش نیست. شوهر چیه، بچه چیه ؟». هما کلهری این متن را همصدا با داوود رحمانی در کتاب خود  تابوت زندگان بازگو میکند. در جای دیگر از همان کتاب  می گوید:«[حاجی] با مهربانی نگاهم کرد و با لحنی پدرانه گفت…» یا در جای دیگر می گوید “از این پوتین‌ها نمی‌ترسیدم. از تصور گناهانی که مرتکب شده بودم و باعث شده بودم این پوتین‌ها مرا زیر بگیرند از خودم خجالت می کشیدم.”  پس ازاین مرحله حاجی (یا به قول خودش داوود) ازاو می پرسد “با اینها چه باید کرد؟”

آیا چرا داوود رحمانی از یک زندانی  تازه ایمان آورده این سوال را می پرسد؟ از توبه کننده یا تواب چه انتظاری دارد؟ او که خود مخترع روش های هولناک شکنجه روانی و جسمی در قزل حصار است؟ جاجی می گوید “می خواهم ترا به جای سهیلا بگذارم مسئول بند. می دونم تو از عهده ی این کار بر میایی، جنس خراب اینها را می شناسی . میتونی کمکشون کنی به راه راست!!! هدایت بشن” وهما هم حاجی را مایوس نمی کند. برنامه ای را پیشنهاد می کند تا  زندانی با زندانی  درگیر شود و همبستگی ها و پیوند ها را هدف میگیرند. تواب سازی پدیده ی پیچیده ای است که تاثیر آن فقط به محدوده ی زندان ختم نشده و نمیشود و تاثیری گسترده بر جامعه داشته و دارد. نمونه ی همکاری آنها  طرحی به نام “مالک و مستأجر”بود که در اوایل دهه شصت توسط توابانی چون حسین روحانی، وحید سریع القلم و …ارائه شد. طرح مالک و مستاجر با هدف جلوگیری از جابه جایی افراد و گریز ازدستگاه زندان و شکنجه و اعدام اجرا شد.  به مشاوران املاک و مردم گفته شده بود هرگونه جابه جایی  را باید به اطلاع کمیته ها ی محلی  (کمیته انقلاب اسلامی ) برسانند وگرنه مجازات آنها مانند مجازات محاربین خواهد بود. این طرح منجر به دستگیری و اعدام بی محاکمه ی دانشجویان و روشنفکرانی شد که بسیاری از آنها تنها جرمشان حمل  روزنامه، اعلامیه یا شرکت در راهپیمایی ها بود. البته برخی از این توابان، علیرغم تمام خوش رقصی هاشان اعدام شدند ولی  میراث بازمانده ی “دستگاه”، “قبر”، “قیامت” و “تابوت” سازی حاجی رحمانی در دهه ی شصت، صدها تواب است که فعالانه در نقش های بی شمار برای ضربه زدن و درهم شکستن مقاومین و روشهای مقاومت ظاهر شدند. پس از او عده ای گوشه ی انزوا گرفتند و در خود خزیدند. عده ای در سمت های امنیتی استخدام شده ،هنوز آشکار و نهان فعالیت می کنند و از خرده استخوانهای خوان یغمای حکومتی بهره می گیرند. در سالهای اخیر چند نفری در خارج از کشور به بیان تجربیات خود پرداخته اند مانند مارینا نعمت، سیبا، هما کلهری و ….  

طبیعی است این ها اولین مرحله خشم و ناراحتی در اپوزیسیون  بوده است.  بعد از اینکه این خشم فروکش کرد می خواهیم چه کنیم ؟ با توابان نه! با مشکلی به نام توابیت؟ با مشکلی که همراه با حس تهدید و ترس و تسلیم است چه  می خواهیم  بکنیم؟ آیا می خواهیم آسیب شناسی آن را بدانیم؟ چه کسی می خواهد آن را واکاوی کند؟ من خواننده می خواهم راستگویی و روشن کردن تاریکخانه هایی که در آن فرو رفته بودند را ببینم .  ناگفته ها بسیارند:  آنان که تسلیم شدند، تواب شدند و هنوز گوشه هایی را پنهان می کنند یا نمی خواهند بگویند، آنان که به دیگران نشان دادند میشود تسلیم نشد و میشود پیروز شدن نیز حرفهای زیادی برای گفتن دارند که ما نیاز داریم از آنها بشنویم . راستی خود ما، من و شما، چه می خواهیم بکنیم؟  آیا ما باز هم می خواهیم  بار را بر دوش سر موضعی ها بیندازیم  تا آنها سپر بلا شوند و به بهانه  بسیار از خودمان رفع زحمت فکر و خرد کنیم؟ آیا وقت آن نرسیده است که هر یک از ما حس مسئولیت را در خود زنده کنیم و فضایی را بیافرینیم که بیشتر و دقیق تر با هم حرف بزنیم؟ ضرورت تام و تمام دارد که ما از درسهای این انسان های مقاوم که با زندگی خود، نشان  دادند بیاموزیم واز اندیشه وعملکردشان حمایت کنیم: اینکه درسخت ترین شرایط هم می شود تسلیم نشد.

ترس ذاتی جبّاریت و نامردمی است. پیکر مرده ی حاج داود اسیر ترس و ناشناس ماندن شده است. خانواده اش حتی ترسیدند نشانی  از گور او به مردم بگویند. کی زمان آن می رسد تا میراث ناماندگار او را از دل تاریکخانه ها بیرون بکشیم؟ باشد که دیگر نوید افکاری ها ، سهراب روح الامینی ها، ستار بهشتی ها و… در زندان نمیرند . باشد که ندا آقا سلطان ها را در برابر چشم ما در خون خود نغلطانند و میلیونها ایرانی آواره غربت نباشند وجوانه هایی هستی بخش امید بال و پر بگیرند.

 گلنوش استرآبادی 

یازدهم آبان ۱۴۰۰ خورشیدی 

https://akhbar-rooz.com/?p=131073 لينک کوتاه

0 0 رای ها
امتیازدهی به مقاله
اشتراک در
اطلاع از
guest

1 دیدگاه
تازه‌ترین
قدیمی‌ترین بیشترین رأی
بازخورد (Feedback) های اینلاین
مشاهده همه دیدگاه ها
Rosa
Rosa
2 سال قبل

من نوشتم (که ممیزی شد!) که این خانم با پناهندگی در منچستر نیست و خیلی راحت می تواند در ایران زندگی کند و آنجا هم خانه اجاره داده و می رود و می آید! با پتیشن زندانیان شکنجه شده می توان به جمهوری اسلامی بازگرداندش! ایمیل من را از اخبار روز بگیرید.
رزا

خبر اول سايت

آخرين مطالب سايت

مطالب پربيننده روز


1
0
افکار شما را دوست داریم، لطفا نظر دهید.x