دوشنبه ۱۰ اردیبهشت ۱۴۰۳

دوشنبه ۱۰ اردیبهشت ۱۴۰۳

حماسه سیاهکل و پرسش هایی بدون پاسخ! – مزدک دانشور

آیا معقول است که رهبری یک سازمان چریکی مخفی روایت شخصی خود از یک واقعه مهم در تاریخ سازمانش را به طریقی که برای ما مشخص نیست برای رهبری یک گروه دیگر بفرستد؟ گروهی که سابقه رقابت (اگر نه دشمنی) با آن وجود دارد؟ اگر این جزوه در...

آیا معقول است که رهبری یک سازمان چریکی مخفی روایت شخصی خود از یک واقعه مهم در تاریخ سازمانش را به طریقی که برای ما مشخص نیست برای رهبری یک گروه دیگر بفرستد؟ گروهی که سابقه رقابت (اگر نه دشمنی) با آن وجود دارد؟ اگر این جزوه در کتابخانه رحمان هاتفی کشف می شد چه اتفاقی می افتاده است؟ آیا سابقه داشته که سازمان چریکها اسناد درونی خود را به افراد دیگری بسپارد؟

در کتاب جدیدی که دوست عزیز، بهمن تقی زاده، در رابطه با تاریخچه گروه منشعب نوشته است، به مخاطبان توضیح داده که او دست نویس جزوه ای را که آقای انوش صالحی به عنوان “حماسه سیاهکل” می خواند، به دست مورخ رسانده است. ایشان اضافه می کنند که این دست نویس را در کتابخانه زنده یاد رحمان هاتفی (معروف به حیدر مهرگان) یافته است و کاغذ و رنگ و بوی این جزوه نشان از گذر عمر بسیار دارد. انوش صالحی نیز در یادداشتی که در اخبار روز نوشته است، افرادی که او را سابقا متهم کرده اند و این جزوه را دستکاری امنیتی ها در تاریخ سازمان چریکهای فدایی خلق خوانده اند، محکوم کرده و تأییدیه آقای تقی زاده را صحت مدعای خود عنوان می کند.

من در مطلبی که درباره این جزوه نوشته و در مصاحبه ای که با مهندس علی دلیل صفایی داشتم، نه تنها این جزوه را کار نیروهای امنیتی ندانسته بودم بلکه افرادی که آن را حاصل کار نیروهای امنیتی خوانده اند، دعوت به تامل بازاندیشانه در انگاره هایشان کرده بودم:

این جزوه به احتمال زیاد متعلق به نیروهای امنیتی نیست. سبک نوشته های جعلی چون خاطرات لاهوتی (در رژیم سابق) و یا کتابچه حقیقت (در رژیم فعلی) را نمی توان در این جزوه رصد کرد. در رابطه با منشأ این جزوه نظر دقیقی نمی توان داد ولی می توان (فروتنانه) فرض کرد که برخی از فعالان پس از انقلاب و با استفاده از اسناد بازیافته ساواک آن را تهیه کرده باشند. در زمینه پرسوءظن فعلی که پژوهشکده های رسمی در حال بازتعریف (و البته تحریف) جنبش چپ ایران هستند، نظرات این دوستان نیز قابل درک است ولی باید از آنان نیز خواست که تأمل بازاندیشانه در رابطه با این نگرش خود پیشه کنند و ببینند که اگر متن را با همدلی بیشتر و در فضایی دیگر بخوانند بازهم همین نتیجه را می گیرند؟

به طور کل انتساب یک مساله به نیروهای امنیتی آخرین کاری است که باید انجام داد. در پزشکی نیز برای علت یابی یک پدیده تا آنجایی که می شود نباید به سمت مسایل روانی و احساسی رفت. مگر اینکه هیچ علت بدنی (سوماتیک) برای آن پیدا نشود. پس انتساب یک مشکل به مسایل روانی آخرین کاری است که در پزشکی انجام می دهیم و همین رویه را در مورد انتساب نوشته ها و جزوات تاریخی باید رعایت کرد. مگر اینکه دلایل واضح و روشنی در کار باشد. مثلا کتاب یا نوشته از سوی مرکز پژوهشهای سیاسی منتشر شده باشد و یا کار نهادهای موازی باشد.

اما اگر به جزوه حماسه سیاهکل برگردیم با یکسری دلایل جدید روبه رو هستیم که باید آنها را بسنجیم. انوش صالحی مدعی بوده که جزوه ای تایپی به دستش رسیده و سپس می گوید در تایید همین نوشته جزوه دستنویسی هم از طریق بهمن تقی زاده برای او فرستاده شده است که شکش را به یقین بدل کرده و برایش مسلم شده که این جزوه را خود حمید اشرف نوشته است. از آن سو بهمن تقی زاده نیز در مقدمه کتابش ذکر می کند که وجود این جزوه در کتابخانه رحمان هاتفی نشان دهنده این است که این جزوه به سالهای ۱۳۵۴ تا ۱۳۶۲ برمی گردد و در مرحله ای بالاتر مدعی است که

“آنچه اخیرا در قالب خاطرات او از سال ۴۷ تا پایان واقعه سیاهکل تحت عنوان حماسه سیاهکل منتشر شده است چه به قلم او باشد یا تقریر او و تحریر رفقای دیگر، کم و کیف قابلیتهای او را در این زمینه نشان می دهد” ص ۳۵۲ (البته نه انوش صالحی و نه بهمن تقی زاده نمی گویند که این رفقای دیگر که بودند و چرا هیچ خبری از آنان وجود ندارد)

در همین راستا انوش صالحی نیز بر این باور است که این جزوه متعلق به حمید اشرف است و کسانی که منتقد این جزوه بودند بروند شرم کنند!

اما عقلانیت انتقادی حکم می کند که از دوستان چند سوال پرسیده بشود و بر اساس قاعده “ارائه دلیل بر عهده مدعی است”، از آنها خواسته شود که دلایل خود را اعلام کنند و به دقیقتر شدن وقایع یاری برسانند. پس در ابتدا باید به نکات مبهم زیر پاسخ بگویند.

نکته اول: نگارنده در صداقت بهمن تقی زاده شکی ندارد. سابقه مبارزاتی سابق و لاحق ایشان مشخص است و من هم افتخار آشنایی با ایشان را از نزدیک دارم و می دانم که این جزوه از کتابخانه زنده یاد رحمان هاتفی به دست او رسیده است. کما اینکه جزوه ای انتقادی نیز از همین طریق به دست او رسیده است که منشعبین در رابطه با سازمان نوشته بودند و به درخواست نهادهای بالادستی حزب به کناری گذاشته شد و پلمیک با فداییان از طریق دیگری پیش رفت.

اما نکته بعدی این است که این جزوه در کتابخانه رحمان هاتفی چه می کرده است؟ فرض می کنیم که بین فدائیان خلق و گروه نوید ارتباطی بر قرار بوده است که ما از آن بی خبریم اما شواهدی از آن وجود دارد (مثلا خوشحالی حمید اشرف از دیدن “نوید” در همین کتاب). در مقابل سابقه و مشی هوشنگ تیزابی در زندان و بیرون آن بر کسی پوشیده نبوده است. کما اینکه اولین شماره های این نشریه “به سوی حزب” نام داشته است. آیا معقول است که رهبری یک سازمان چریکی مخفی روایت شخصی خود از یک واقعه مهم در تاریخ سازمانش را به طریقی که برای ما مشخص نیست برای رهبری یک گروه دیگر بفرستد؟ گروهی که سابقه رقابت (اگر نه دشمنی) با آن وجود دارد؟ اگر این جزوه در کتابخانه رحمان هاتفی کشف می شد چه اتفاقی می افتاده است؟ آیا سابقه داشته که سازمان چریکها اسناد درونی خود را به افراد دیگری بسپارد؟

سوال دوم در قدم بعدی پیش می آید. هیچ یک از رهبران سابق و همرزمان حمید اشرف از این جزوه اطلاعی نداشته اند. از ناهید قاجار تا مهدی سامع از علی دلیل صفایی تا فریبرز سنجری، نه نشانی از این جزوه دیده و نه گوشه ای از آن را خوانده اند. در آن روزهای سخت پس از تیرماه ۱۳۵۵ که باید گذشته سازمان نقد می شد هیچ یک از افراد از این جزوه نشانی ندیده اند و در مورد آن بحث نکرده اند. از آن تیمهای معدود اصفهان و مشهد و گیلان و…افرادی باقی مانده اند که می توانند سخن بگویند. اما آنان که سخن گفته اند از این جزوه حرفی نزده اند. آنها که زندان بوده اند نیز به طریق اولی بی خبر بوده اند. حتی فرخ نگهدار (که مدافع اصالت این جزوه بوده) هم که در آن موقع زندان بوده این جزوه را ندیده است. پس چطور می شود که این جزوه در سازمان نوشته شده و بدون مشورت و نظر دیگر رفقا برای یک سازمان دیگر و البته رقیب فرستاده شود؟

نکته سوم این است که رحمان هاتفی خود درگیر یک زندگی علنی-مخفی در آن سالها بود. البته که او فردی قابل اعتماد به شمار می آمد و حتی من که فقط وصف او را شنیده ام و تصویر او را دیده ام در چهره و نوشته هایش صداقتی می بینم که مرا جذب می کند. اما به فرض محال-که محال نیست، چرا او در سالهایی که می بایست یک سازمان مخفی را در کنار معاونت سردبیری بزرگترین روزنامه کشور رهبری می کرده باید جزوه ای از درونی ترین مسایل یک سازمان چریکی را در کتابخانه خود بگذارد و اینکه نه فقط برای فعالیتهای خودش جوابگوی “اتاق تمشیت” باشد بلکه به خاطر نحوه به دست آوردن این جزوه خطرات زیادی را به سازمان چریک ها تحمیل کند؟  

نکته آخر اینکه هیچ یک از اعضای نوید که در میان ما هستند، اظهار نکرده اند که این جزوه را دیده یا در مورد آن شنیده اند. اعضای گروه منشعب نیز در آن سالها در رابطه با این جزوه نشنیده اند یا اگر شنیده اند حرفی در این رابطه نزده اند. پس می توان حدس زد که جزوه پس از انقلاب به دست رحمان رسیده باشد.

حال این سوال پیش می آید که این جزوه در سال های حضور حمید اشرف نوشته شده و بعدها از طریقی که نمی دانیم به دست رحمان هاتفی رسیده است؟ یا اینکه بعدها نوشته شده است و به نوعی در اختیار رحمان هاتفی قرار گرفته است؟ این سوالی است که بهمن تقی زاده نیز می پرسد.

 با توجه به سوالاتی که در بالا طرح شد منطقی نیست که این جزوه را خود حمید اشرف نوشته باشد و یا به “تقریر او و تحریر دیگران” این عمل انجام گرفته باشد. به خصوص که غلط های فاحشی در این جزوه وجود دارد. مثل نام اصلی سیف دلیل صفایی و یا سلمانی رفتن در نیمه شب یا انگور خوردن در میانه زمستان و… یعنی شاهد عینی تا این حد بی حواس و بی چفت و بست سخن نمی گوید. بعد هم یک جزوه ناقص و پر از جزئیات را به دست رقیب (اگر نه دشمن) نمی سپارد. حداقل نظر دوستان را می پرسد و آن را ویراسته می کند و سپس به امانت به دوستی (یا دشمنی قابل اعتماد) می دهد که پاسخی باشد به تاریخ.

به طور کل انوش صالحی که مسوول انتشار این کتاب است باید به این سوالات پاسخ بدهد و جوابهای خود را مبتنی بر دانسته هایش کند و نه نادانسته هایش. وقتی خود بهمن تقی زاده در کتابش می پرسد که کسی می داند که این جزوه چگونه از کتابخانه رحمان سر در آورده است؟ پایه نظر خود را بر نادانسته ها می گذارد. جزوه ای دستنویس در کتابخانه ای است. کتابخانه قدیمی است. کاغذ زمان خورده و رطوبت دیده است و اثر زمان را می توان بر آن رصد کرد. اما از کجا معلوم که آن را حمید اشرف نوشته؟ آیا امضای او بر این جزوه است؟ آیا این جزوه پیش از این منتشر شده بوده؟ آیا افرادی دیده یا شنیده اند که نویسنده کذایی این کتاب را تحریر یا تقریر کرده است؟

پس اگر بدون خطای نگرش bias به موضوع بنگریم، انوش صالحی باید نتیجه بگیرد که کسی در اطراف رحمان هاتفی و یا از افراد مرتبط با او این جزوه را نوشته اند. و بازسازی جزئیات نیز با کمک اسناد بازجویی ها از تیم سیاهکل یا کمک اعضای منشعب ممکن شده باشد (که البته هیچ کس از این جزوه حرفی به میان نیاورده است! پس همین فرض هم از ابتدا محال است). پس از انقلاب بسیاری از اسناد مربوط به رخداد سیاهکل از دادستانی ارتش بیرون آمد و بخشی از آن در میان خانواده های چریک ها در دسترس بود. خب پس چرا نباید نتیجه گرفت این افراد جزوه را نوشته اند و نه حمید اشرف با آن مشغله های بی پایان در روزهای تلخ ۱۳۵۵ به راستی چه دلیل متقنی وجود دارد که این جزوه را حمید اشرف نوشته است؟

https://akhbar-rooz.com/?p=133570 لينک کوتاه

0 0 رای ها
امتیازدهی به مقاله
اشتراک در
اطلاع از
guest

1 دیدگاه
تازه‌ترین
قدیمی‌ترین بیشترین رأی
بازخورد (Feedback) های اینلاین
مشاهده همه دیدگاه ها
کیان کمالی
کیان کمالی
2 سال قبل

این شیوه بحث تبدیل می شود به یک بحث کلامی بدون پرداختن به اصل ماجرا. هر کسی می داند که منظور از کتابخانه رحمان هاتفی قفسه کتاب خانه ایشان نیست. کتابخانه می تواند داخل یک جاسازی و مخفی باشد.

خبر اول سايت

آخرين مطالب سايت

مطالب پربيننده روز


1
0
افکار شما را دوست داریم، لطفا نظر دهید.x