پنجشنبه ۹ فروردین ۱۴۰۳

پنجشنبه ۹ فروردین ۱۴۰۳

چگونه قالی بافان کویان بولاک لنین را گرامی داشتند – ترجمه ی: بابک احمدی

پنجمین سالگرد درگذشت رهبر انقلاب و اولین رئیس دولت شوروی ولادیمیر ایلیچ لنین نزدیک است – روزی که در سراسر اتحاد جماهیر شوروی مراسم سخنرانی برگزار می شود و در بسیاری از مکان ها، بناهای یادبود افتتاح می کنند. سرباز ارتش سرخ استپا گامالیف تصمیم می گیرد ...

«اشتباهات و خطاهای برخی آینده نگران مشهود است. آنها روی یک مکعب غول پیکر، یک خیار غول پیکر را گذاشتند، تمام آن را رنگ سرخ زدند و آن را پرتره لنین نامیدند. … عکس نباید شما را به یاد چیزی بیاندازد که از دوران گذشته  و روزهای نفرین شده می دانستید. متاسفانه یاد لنین هم نمی انداخت. اینها اتفاقات وحشتناکی هستند. به این شکل حق به جانب هنرمندانی نیست که کارهایشان یادآور لنین است، اما سبک نقاشی آنها به هیچ وجه یادآور سبک مبارزه لنین نمی باشد.» برتولت برشت

تا زمانی که اتحاد جماهیر شوروی برقرار بود در سالگرد مرگ لنین در ۲۱ ژانویه، سخنرانی‌ها و یادبودهایی در هر گوشه ی این کشور پهناور برگزار می شد. اما کاری را که ساکنان یک روستای ازبکی به همین مناسبت انجام دادند، برتولت برشت  را چنان برانگیخت که آن را در یک قطعه شعر جاودانه کرد.

کویان بولاک؛ یک ایستگاه کوچک قطار که از آن تنها یک خیابان منشعب می شود. خانه‌ها و یورت‌ها به ردیف کنار خیابان قرار گرفته‌اند. پشت روستا یک قبرستان قدیمی است به نام گورستان شتر و در امتداد قبرستان، مردابی کشیده شده است. تمام فضا پر از “آواز پشه” [وزوز]  است. فریاد خشن یک لوکوموتیو زمزمه ی پشه ها را می شکند و تمام اهالی دهکده روی سکوی ایستگاه قطار جمع می شوند: نگهبان ایستگاه و همسرش، کفاش، چند تن سرباز ارتش سرخ و قالی بافان محلی کویان-بولاک

این صحنه و بازیگران یک نمایش آموزشی  زندگی واقعی است که در ژانویه ۱۹۲۹ در جایی در دره فرغانه ازبکستان، در ایستگاهی میانی در راه آهن آسیای مرکزی روی داد. آنچه در اینجا اتفاق افتاد از نظر نویسنده ای که نامش مشخص نیست  ارزش آن را داشت که گزارش شود. این داستان در آلمان دور نیز توجه ها را برانگیخت: ویراستاران بخش ادبی روزنامه ی “فرانکفورتر سایتونگ” سلف روزنامه ی “FAZ”، نوشته را به آلمانی ترجمه کردند و آن را تحت عنوان «یادبود لنین» در کنار قیمت سهام در بورس فرانکفورت و یک تبلیغ بزرگ برای روغن موتور شل منتشر کردند.

این صفحه به دست برتولت برشت هم رسید. برشت قسمتی از روزنامه را که برایش مهم بود برید و بر اساس آن شعر «قالی بافان کویان- بولاک به لنین افتخار می کنند» را نوشت.

بنای تاریخی بهتر

داستان در فرانکفورتر سایتونگ از کویان بولاک گزارش می دهد: محل کوچکی که هر روز قطارهای مسافربری و باری زیادی را می‌بیند که بدون توقف و با سرعت از کنارش می گذرند. یک لوکوموتیو هر دو هفته یک‌بار برای پر کردن دو مخزن آب، توقف می کند. تعداد انگشت شماری از سربازان ارتش سرخ برای محافظت از محل و احتمالاً  مسیر قطار در برابر حملات راهزنان  مستقر هستند. با این حال، آنها در برابر هجوم پشه های گزنده که از باتلاق مجاور می آیند و مالاریا را برای مردم کویان-بولاک به ارمغان می آورند مجهز نیستند.

پنجمین سالگرد درگذشت رهبر انقلاب و اولین رئیس دولت شوروی ولادیمیر ایلیچ لنین نزدیک است – روزی که در سراسر اتحاد جماهیر شوروی مراسم سخنرانی برگزار می شود و در بسیاری از مکان ها، بناهای یادبود افتتاح می کنند. سرباز ارتش سرخ استپا گامالیف تصمیم می گیرد “کویان بولاک کوچک و فراموش شده نیز باید به همین مناسبت یک لنین ساخته شده از گچ بخرد” و کفاش واسیلی سولنزه کل اهالی دهکده را خبر می کند. گامالیف جمعیتی را که جمع شده اند  متقاعد می‌کند و با بیان سوداگرانه ای می گوید  که «خرید چنین لنینی به پول نیاز دارد». قالی بافان در اولین فرصت با قطار وارد شهر می شوند و می کوشند با قیمت های مناسب فرش های خود را معامله کنند تا بتوانند مبلغی را برای لنین کنار بگذارند.

اما پیش از اینکه گامالیف و سولنزه طبق توافق قبلی برای خرید گچ لنین اقدام کنند، آنها دوباره جلسه تشکیل می دهند. چون سرباز ارتش سرخ ایده بهتری دارد: کویان-بولاک تنها «یک تب» دارد. برای غلبه بر طاعون پشه‌ها، باید روی باتلاق نفت ‌ریخت – نه به‌ویژه اکولوژیک، بلکه به روشی رایج در آن زمان. بهتر است نفت را با پول رایج به جای گچ بخریم. زیرا در آن صورت ساردینی ها و روس ها دیگر از تب در شب نمی لرزند. و این بنای یادبود بسیار بهتری برای لنین نیز خواهد بود. زیرا او همیشه مراقب ساردینی ها و ترکمن ها و سایر اقوام بوده است.»

در سالگرد مرگ لنین، راه‌آهن نه دو، بلکه سه مخزن معمولی را به کویان بولاک آورد، و در حالی که در سراسر اتحاد جماهیر شوروی «سخنرانی‌های پرشور ایراد می‌شد»، «موج نفت سیاه» روی باتلاق پشت قبرستان شتر جاری شد. این گزارش [فرانکفورتر سایتونگ] با یک نکته برای مسافران راه‌آهن آسیای مرکزی به پایان می‌رسد که اگر از ایستگاه راه‌آهن کویان- بولاک عبور کنند: «قطار فقط پنج دقیقه در آنجا توقف می‌کند و اگر وقت داشته باشید، پارچه‌ای قرمز رنگ روی ساختمان ایستگاه خواهید دید که روی آن نوشته شده است، کتیبه: بنای یادبود لنین قرار بود اینجا باشد، اما به جای بنای یادبود نفت خریدند و روی باتلاق ریختند. اینگونه بود که کویان بولاک مالاریا را به یاد و به نام لنین خفه کرد.»

برای برشت این داستان آهنگی در خود دارد. آن را در ابیات شعر وارد می کند. او وقایعی را که هفته‌ها در جریان است در صحنه‌های فشرده خلاصه می کند، نکاتی را  برجسته می سازد  و از  خلاقیت و آزادی هنری خود بهره می گیرد تا قالی بافان را در برابر سرباز ارتش سرخ توانمند کند.

در نسخه ی او، گامالیف همه ایده ها را ندارد، در حالی که قالیبافان فقط به پیشنهادات او سر تکان می دهند. این راه آهن است که  نماد پیشرفت و انقلاب می باشد و روزی این خبر را خواهد داد که «روز بزرگداشت رفیق لنین نزدیک است.» و خود قالیبافان تصمیم می گیرند که برای او یادبودی از گچ برپا کنند.  

اگرچه در نوشته برشت نیز این سرباز ارتش سرخ است که تجدید نظر می کند  وقتی می بیند مردم کویان بولاک، «لرزیده از تب » چگونه «کوپک های به دست آمده» از فروش قالی های خود را روی هم ریختند. بر خلاف گزارش فرانکفورتر سایتونگ که صرفاً می‌گوید روی ساختمان ایستگاه نوشته ای آویزان شده است، در نوشته برشت وقتی کار تمام می‌شود، یکی از قالیبافان از آنها می‌خواهد که تابلویی برای یادآوری روند کار بگذارند. «و آنها نیز چنین کردند / و لوح را تنظیم کردند.»

برشت در نکات خود تمام پدرسالاری  را کنار می‌گذارد و در عوض تأکید می‌کند که چگونه سوسیالیسم به مردم قدرت می‌دهد تا شرایط زندگی‌شان را به دست بگیرند: «آنان به نفع خود عمل کردند وقتی به لنین احترام گذاشتند/ لنین را تکریم کردند وقتی به سود خود عمل کردند. بنابراین او را فهمیدند.»

چگونه تکریم کنیم

درپاسخ به این پرسش که چگونه می توان لنین را جاودانه کرد، برشت یک بار دیگر در سال ۱۹۳۸، در چارچوب بحث به اصطلاح اکسپرسیونیسم گفت:

«اشتباهات و خطاهای برخی آینده نگران مشهود است. آنها روی یک مکعب غول پیکر، یک خیار غول پیکر را گذاشتند، تمام آن را رنگ سرخ زدند و آن را پرتره لنین نامیدند. … عکس نباید شما را به یاد چیزی بیاندازد که از دوران گذشته  و روزهای نفرین شده می دانستید. متاسفانه یاد لنین هم نمی انداخت. اینها اتفاقات وحشتناکی هستند. به این شکل حق به جانب هنرمندانی نیست که کارهایشان یادآور لنین است، اما سبک نقاشی آنها به هیچ وجه یادآور سبک مبارزه لنین نمی باشد.»

به عبارت دیگر، بازنمایی های طبیعی مناسب نیستند، زیرا از نظر هنری فاقد هر گونه روحیه انقلابی هستند. اما بازنمایی های آوانگارد نیز به همان اندازه ناکافی هستند، زیرا در بدترین حالت، هیچ چیز را آشکار نمی کنند. از سوی دیگر،  کاری که قالی بافان کویان- بولاک انجام دادند، هر دو معیار را برآورده می‌کند: لنین قابل تشخیص است – پلاک چسبیده این امر را تضمین می‌کند. و همانطور که نظر برشت روشن می کند، کار کاملاً بر اساس روحیه لنین انجام شده است.

مورد کویان بولاک یک استثناست. در سال‌های پس از مرگ لنین، نوعی فرهنگ یادبود «وحشی» برای مدت کوتاهی شکوفا شد. با این حال، در اواخر دهه ۱۹۲۰، حزب و رهبری حکومت به عده ای از مجسمه سازان صاحب نام  ماموریت داد مدل های مثال زدنی به سبک رئالیسم سوسیالیستی بسازند که برای تقلید عمومی توصیه می شد. ده‌ها هزار بنای یادبود برای لنین در طول دهه‌ها در اتحاد جماهیر شوروی ساخته شده‌اند که بیشتر آنها اشتباه دومی را که برشت توصیف کرده مرتکب شده‌اند: مجسمه‌های سنگی یا برنزی معمولی که ظاهر لنین را یادآوری می‌کنند، اما شیوه‌ی سیاست ورزی او را یادآوری نمی‌کنند. بر این اساس، او در اتحاد جماهیر شوروی به عنوان یک “مرد بزرگ” و پدر کشور مورد احترام بود.

همتای سیاسی غول سرخ مکعب – غول خیار – لنین، که فقط برای حلقه کوچکی از آغازگران قابل دسترسی است، پافشاری بر سرنگونی نوع انقلاب اکتبر به عنوان تنها راه تغییر اجتماعی معنادار است، حتی اگر شرایط برای چنین  تحولی آماده نباشد. لنین در زمان حیاتش هم فکر نمی‌کرد که انقلاب شود، مارکس و انگلس را خواند و بعد به هر حال انقلاب آمد – چرا نباید همین اتفاق برای ما بیفتد؟

در مقابل، قطب‌نمای سیاسی لنین همیشه معطوف به نقطه ی صید یک لحظه تاریخی بود، یعنی تمرکز روی مشکلی که مردم به شدت خواهان حل آن بودند. اینکه حزب بتواند با این مشکل کنار بیاید یا نه، حمایت مردمی از سوسیالیسم را تعیین می کند. در سال ۱۹۱۷، موضوع اصلی خروج از جنگ بود. و در سال ۱۹۲۱، زمانی که لنین سیاست اقتصادی جدید خود را تصویب کرد، پایان دادن به قحطی اولویت اصلی بود. در آن زمان لنین به حزب خود هشدار داد که از شعارهای انقلابی به روند تجاری حرکت کند: حتی بهترین کمونیست هم اکنون باید «از یک منشی ساده که ده سال است در مغازه آرد فروشی راه می‌رود و کار را می‌فهمد، بیاموزد.»

حزب باید نشان دهد که «کمونیست‌ها فوراً به دهقانان فقیر، فقیر و گرسنه‌ای که اکنون در وضعیت دشواری هستند، کمک عملی خواهند کرد.» یا ثابت می کنیم یا او ما را به جهنم می فرستد.» سوسیالیسم تنها زمانی می تواند پیشرفت کند که مردم ببینند که “مزایای واقعی و ملموس” برای آنها به ارمغان می آورد.

در نگاه برشت، این لنین است که سرباز ارتش سرخ استپا گامالیف و قالی بافان کویان بولاک درک می کردند. اصل راهنما، کلمات خوب نیستند، بلکه پیشرفت‌های ملموس هستند. این را باید همه سوسیالیست ها، هر نظری که در مورد شخص لنین دارند، گرامی بدارند.

منبع: ژاکوبن

https://akhbar-rooz.com/?p=139156 لينک کوتاه

0 0 رای ها
امتیازدهی به مقاله
اشتراک در
اطلاع از
guest

3 نظرات
تازه‌ترین
قدیمی‌ترین بیشترین رأی
بازخورد (Feedback) های اینلاین
مشاهده همه دیدگاه ها
Ali
Ali
2 سال قبل

آقای بابک احمدی
با عرض احترام. متاسفانه از قرار معلوم من نتوانسته‌ام منظورم را به وضوح بیان کنم. کانون توجه من در آن نوشته نه ترجمه شما، که اتفاقا نه تنها ایرادی از طرف من به آن وارد نبود، بلکه تحسین مرا برانگیخته بود. موضوع بر سر کوتاهی نویسندگان بود. اصولا دست مترجم در متحقق کردن درخواست من بسته است: آن چه از یک مترجم انتظار می‌رود برگردان امانت‌دارانه‌ی متن است. نویسنده اما امکان بیشتر در انتخاب مخاطب، زبان درخوروموضوع متن دارد.
به هر روی، در آن نوشته تاکید من بر تولید محتواهایی بود که متناسب با توان جذب توده‌های وسیع باشند؛ مهمی اما کاملا مغفول ماند است.

Ali
Ali
2 سال قبل

ای کاش این امکان وجود می‌داشت که متن‌هایی نظیر این متن، که اتفاقا کم‌یاب هم هستند اما مستعد زبانی همه‌فهم، به زبانی نوشته می‌شدند که توده‌های وسیع مردم از فهم آن محروم نمی‌‌شدند.
این کم‌بود به مترجم محترم برنمی‌گردد: او در برگردان متن چاره‌یی ندارد مگر رعایت اصل امانت‌داری در ترجمه. با این حال، مسؤلیت ترویح محتوای انسان‌دوستانه‌ی سوسیالیسم، نه برای صرفا خواص، با یک زبان آکادمیک، بلکه با یک زبان فراگیر، برای توده‌های وسیع مردم نیز، بر دوش همگی ما سنگینی می‌کند.
من شکل ساده شده‌ی این متن، را با برگردان آقای مصطفی زمانی، وقتی که در سنین نوجوانی بودم، زمانی که توان فهمی در حد توده‌ها داشتم، خوانده بودم. آن جا بود که روح انسانی سوسیالیسم و نه آن چهره زشت و منفور سربازخانه‌ای، که به هر دلیل بروز یافته بود، وجودم را تسخیر کرد. فکر می‌کنم همین متن ساده بود که راهی را برایم رقم زد که از پیمودنش نه تنها پشیمان نیستم، بلکه احساس می‌کنم که بدون آن زندگی می‌توانست، در شرایط زیست و بود من، از معنی تهی باشد. از این روی پیوسته در جستجوی آن متن که در جابه‌جایی‌ها مفقود شده بود می‌گشتم، که امروز به همت مترجم محترم، گم شده‌ام را پس از سال‌ها بازیافتم. با امتنان از مترجم محترم

بابک احمدی
بابک احمدی
2 سال قبل
پاسخ به  Ali

با سلام به آقای علی گرامی،
آقای علی عزیز، ضمن تشکر از لطف شما که بر درستی انتخاب و ترجمه ی این مقاله تاکید کرده اید، باید جهت اطلاع بگویم اصل این مقاله با همین عنوان و همین امسال به مناسبت یادبود درگذشت لنین در ژاکوبن منتشر شده است. البته آن بخش از نوشته که مربوط به برشت می باشد با توجه به قدمت چند ده ساله ی آن ممکن است در چندین نوشته ی دیگری هم مورد استفاده نویسندگان قرار گرفته باشد.
همانطور که ملاحظه می کنید کل متن مثل فرش ایرانی و یا قالی همین قالیبان کویان بولاک تصویر در تصویر است. نظر نویسنده ی فعلی مقاله، تصویری که آن نویسنده ناشناس از واقعه گزارش کرده، مقاله ای روزنامه فرانکفورتر سایتونگ بر این مبنا نوشته و تصویر متفاوت برشت از آن، هریک قطعه ای از تصویر کل است و به ناچار هنگام ترجمه می بایست این تنوع حفظ می شد. با این همه، بازهم سپاس به خاطر تذکر شما در باره ی ضرورت تلاش برای تهیه ترجمه ی هرچه روان تر، ساده تر و قابل فهم تر از آنچه که فعلا انجام گرفته است.
بابک احمدی

خبر اول سايت

آخرين مطالب سايت

مطالب پربيننده روز


3
0
افکار شما را دوست داریم، لطفا نظر دهید.x