دوران قاجار آغاز مدرنیتهی هنری
هنر به گونهی مدرن امروزی در ایران حضور خود را از دورهی قاجار آغاز کرد. هنرمندان ایرانی تحت تاثیر فضای هنری در اروپای قرن نوزده، طرحی نو در انداختند که تاثیرات شگرفی در ۲۰۰ سال اخیر در کشور ما داشته است.
در آغاز مدرنیتهی هنری ایران در دورهی قاجار، هنرمندان سرشناس یا خود از اعضای خاندان سلطنتی بودند و یا از خاندانهایی اشرافی و مرتبط با دربار و یا اگر از طبقهی متوسط بودند از خاندانهای هنرمند بودند. به جرات میتوان گفت که این خاندانهای هنرمند آغازگر سازمانگری صنفی هنرمندان در ایران هستند. یکی از خاندانهای مشهور هنرمند در دوران قاجار خاندان فراهانی است. خاندانی که میرزا عبدالله و آقا حسینقلی را در نسل اول و استاد عبادی و شهنازی و جواد معروفی را در نسل دوم به موسیقی و فرهنگ ایران تقدیم کردند.
هر چقدر هنر در ایران با حفظ نمادهای سنتی با شتاب به سمت مدرنیته پیش میرفت اما از منظر اقتصادی، دارای آن جایگاه در قدرت و اقتصاد و اجتماع نبود که توان چانهزنی برای داشتن جایگاهی مناسب در ساختار قدرت و اجتماع ایران آن زمان را داشته باشد. در دوران قاجار هنر به عنوان یک صنعت و مولد اقتصادی در جامعه حضوری نداشت زیرا زیرساختهای یک جامعهی مدرن برای عرضهی آثار هنری وجود نداشت؛ نه سالن نمایش و موسیقی و نه مردمی که توان هزینه کردن برای این امور را داشته باشند.
هرچند گروههایی از هنرمندان از جمله هنرمندان تعذیه و خیابانی و مطربها در میان مردم بودند که در میان مردم عادی حضوری همیشگی داشتند و شاید بتوان گفت که این قشر آغازگر هنر عامهپسند یا پاپیولار در ایران معاصر هستند.
انقلاب مشروطه و دوران پهلوی نخست
انقلاب مشروطه بستری بهوجود آورد که هنرمندان که از طبقات اشراف و صاحب منصبان بودند با تودهی مردم عادی جامعه در ارتباط قرار گیرند و بهنوعی هنر متفکر نوین مردمی در این عصر در ایران متولد گشت.
از هنرمندان بزرگ و مشهور آن دوران میتوان از عارف، شیدا، کمالالملک، میرزا جهانگیر خان صور اصرافیل، جهانگیر خان شیرازی، علامه قزوینی و دهخدا نام برد.
پس از انقلاب مشروطه و در دوران رضا شاه پهلوی تا زمان جنگ جهانی دوم همزمان با تغییرات عامرانهی فرهنگی، با تاسیس نمایشخانهها و مکانهای مخصوص اجرای آثار هنری و بهخصوص تاسیس رادیو، حضور گرامافون در منازل و مکانهای عمومی و تفریحی هنرمندان برای نخستین بار به مفهوم امروزی و مدرن به شکل یک صنف اقتصادی در جامعه تبدیل گشتند که توانایی تولید اقتصادی را پیدا کرده بودند و مردم برای دیدن و خواندن و شنیدن آثارشان هزینه میکردند. در این دوران هنرمندان یا از راه آموزش یا اجرا و یا فروش آثار درآمد داشتند. ولی صنف و سندیکای هنرمندان به مفهموم مدرن امروزی همچنان وجود نداشت.
دوران پسا جنگ جهانی دوم و پهلوی دوم
پس از جنگ جهانی دوم تا زمان انقلاب ۵۷ شاهد گسترش مکانهای اجرا و ارایه و آموزشهای هنری در شهرهای کشور بودیم. همچنین با گسترش رادیو و تاسیس تلویزیون و گسترش سالنهای سینما و انقلاب تکنولوژی شاهد حضور بیش از پیش محصولات هنری در میان مردم بودیم. در این دوران شاهد گسترش آموزش عمومی و دانشگاهها بودیم و برای نخستین بار در ایران مدارس تخصصی هنری با نام هنرستانهای هنری و دانشکدههای هنری تاسیس گشتند.
همچنین برای نخستین بار آموزش هنری در مدارس به طور عام آغاز گشت و بخشی از هنرمندان به عنوان آموزگار هنر در مدارس مشغول به کار شدند.
در این دوران بیشتر هنرمندان در استخدام سازمانها و نهادها و ارگانهای دولتی بودند و یا استخدام رسمی سیستم آموزشی بودند و از این رو در این دوران هنرمندان بیشتر حالت کارمندان دولت را داشتند و آن حالت تشکلیابی صنفی و سندیکایی به این دلیل و در این شرایط ایجاد نشد و حضور نداشت.
در این دوران بخش دیگری از هنرمندان هم بودند که از جانب نهادهای خصوصی اقتصادی و صاحبان سرمایه حمایت میشدند و در استخدام دولت نبودند. بیشتر هنرمندان سینما و تئاتر و موسیقی پاپ از این جمله بودند که در استخدام نهادهای اقتصادی خصوصی بودند. ولی با این وصف به خاطر ماهیت کاپیتالیستی اقتصاد کشور و فشار و سرکوب نهادهای صنفی مستقل همچنان فاقد توان ایجاد تشکیلاتی سندیکایی بودند.
بیشتر الگوی بخش خصوصی هنر ایران الگوی کاپیتالیستی دهه ۵۰ و دوران مکارتیسم بود که اجازهی تاسیس سندیکا را به هنرمندان به شکل بایسته نمیداد و گروه بزرگ دیگرهم در استخدام نهادها و سازمانهای دولتی و یا سیستم آموزشی بودند که برای داشتن سندیکا سختیها و مشکلات زیادی را همراه داشتند.
انقلاب ۵۷
با شروع حرکت انقلاب ۵۷ هنرمندان برای نخستینبار تشکل های صنفی خود را تشکیل دادند و با حضور در انقلاب ۵۷ به شکل صنفی در تحولات جامعه نقشی بسیار مهم را ایفا کردند و این سرآغازی بود برای شناختن هنرمندان به عنوان صنفی که توانایی تاثیرگذاری بر جامعه را دارا هستند.
در سالهای نخست انقلاب ۵۷ سندیکاها و تعاونیهای صنفی هنرمندان شکل گرفت که یکی از مشهورترین و بهترین نمونههای آن کانون فرهنگی هنری چاووش بود.
اما این دوران خیلی کوتاه بود و دولت اسلامی با تعطیل کردن نهادهای صنفی و پاکسازی هنرمندان در استخدام دولت و بستن مراکزآموزشی هنری عملاً هنرمندان را خانهنشین کرد.
در دههی اول انقلاب بیشتر هنرمندان تئاتر و سینما مجال کار کردن داشتند و آن هم بهخاطر حضور رادیو و تلویزیون و سینما و سالن تئاتر بود. ولی هنرمندان عرصههای دیگر تنها کاری که میتوانستند انجام بدهند تدریس خصوصی در خانههای خود بود. عملاً دیگر چیزی در میان باقی نمانده بود که کسی برای تاسیس سنیدکایی قدمی بردارد.
دوران سازندگی
پس از پایان دههی نخست انقلاب رفتهرفته با باز شدن فضای اقتصادی شاهد رشد و ظهور هنرمندان نسل جدید بودیم و همچنین شاهدافزایش تولید آثار هنری. اما حکومت در سالهای سازندگی اصلاً روی خوشی به تشکلهای صنفی هنری نشان نمیداد که یکی از مثالهای زندهی آن برخورد حکومت با کانون نویسندگان و اعضای آن و جنایت قتلهای زنجیرهایی است.
در دوران سازندگی با هنرمندانی که ذرهای نزدیک به خطوط قرمز میشدند برخوردهای امنیتی شدید میشد و عمدتاً فضایی پلیسی و امنیتی بر جامعهی هنری و فرهنگی ایران سایه انداخته بود.
دوم خرداد
پس از دوم خرداد و بر ملا شدن قتلهای زنجیرهای فضای فرهنگی رفتهرفته باز شد و جو امنیتی و پلیسی از جانب دولت کنار گذاشته شد.
در دوران اصلاحات شاهد تشکیل نهادهای صنفی هنری و فرهنگی هستیم که از جمله میتوان به انجمن صنفی روزنامهنگاران و تشکل صنفی موسیقیدانان و فیلمسازان اشاره کرد. این حرکت میبایست نزدیک به ۱۵۰ سال پیش از آن شروع میشد و با تاخیری تاریخی در دوران اصلاحات سرانجام آغاز گشت.
ناگفته نماند که از همان روزهای نخست شروع حرکتهای صنفی در دوران اصلاحات، دولت پنهان سرکوب یا به انحراف کشاندن سندیکاها آغاز کرد.
دوران پسا اصلاحات
با همهی فشارهایی که در ۲۰ سال اخیر بر سندیکاها اعمال شد، رشد سندیکاها به طور عموم و به طور خاص برای هنرمندان در ایران بسیار چشمگیر بوده است. در تمامی شاخههای هنری در حال حاضر سندیکاهای صنفی هنرمندان تشکیل شده و حتی سندیکاهای استانی و شهری هم توسط هنرمندان تشکیل شده که این خود اتفاقی میمون است.
متاسفانه سندیکاهای هنرمندان هنوز هم از قدرت چانهزنی با قدرت بیبهرهاند و حاکمیت هم به هیچ روی امکان فعالیتهای تاثیرگزار را به هیچ یک از این سندیکاها نمیدهد. هنوز پس از ۲۰۰ سال از شروع مدرنیتهی هنری در ایران همچنان هنرمندان ایرانی از بسیاری از حقوق اجتماعی و اقتصادیشان محروم هستند.
در مرحله نخست سندیکاها باید قدرت چانهزنی داشته باشند و توانایی پیگیری شکایات مدنی هنرمندان را دارا باشند. در کشورهایی که نهادهای دموکراتیک به شکل واقعی در جامعه حضور دارند این نهادها توانایی پیگیری شکایات هنرمندان را در امور قراردادی و اقتصادی و اجتماعی دارا هستند. همچنین سندیکاها و یا یونیونها یا همان اتحادیههای هنرمندان نرخ دستمزد هنرمندان در پروژههای مختلف را تعیین میکنند. این اتحادیهها با همکاری دولت بستههای بازنشستگی و بیمههای خدمات درمانی را با نرخهای نازل به هنرمندان عضو اتحادیه ارایه میدهند.
مادامی که اتحادیههای صنفی و سندیکاها قدرت اجرایی خود را در جامعه نداشته باشند توان ایجاد تغییر در شرایط زندگی هنرمندان را هم نخواهند داشت. برای نیل به این هدف اتحادیههای هنرمندان باید بیش از پیش تلاش مضاعفی را به خرج دهند تا به هدف والای خود یعنی داشتن قدرت چانهزنی برسند.
تغییرات واقعی دموکراتیک در یک جامعه از طریق مبارزات مدنی اتحادیهها و سندیکاها شکل خواهد گرفت. بنابراین تمامی اصناف در ایران امروز باید اتحادیههای خود را تشکیل داده و از تمام ابزار دموکراتیک و صلحطلبانهی خود استفاده کنند تا حاکمیت را به عقبنشینی و پذیرش خواستههای مشروع خود وادار کنند.