جمعه ۱۰ فروردین ۱۴۰۳

جمعه ۱۰ فروردین ۱۴۰۳

انسان‌های انکارشده و کودکانشان – ملیحه حیاتی

شاید کمتر روزی را در این سال‌های اخیر بتوان تصور کرد که در آن نشانی از اخبار و تصاویر هولناک و غم‌انگیز در مورد پناهجویان یافت نشده باشد. در هر ثانیه یک نفر از محل زندگی خود فرار می‌کند؛ یعنی در هر روز ۲۸۵۰۰ نفر. در جهان بیش از ۶۵ میلیون نفر مجبور به ترک خاک خود شده‌اند. انسان‌هایی که در تلاش‌اند تا به کشورهای مترقی و مرفه جهان پناهنده شوند تا شاید به ساحلی امن، آرام، آزاد و متمدن برسند. همان‌هایی که با وجود آگاهی از خطرات پیش رو به اجبار سرنوشت خود و خانواده‌شان را به دست قاچاقچیان انسان و سودجویان می‌سپارند. در این میان نیز خبرگزاری‌ها، رسانه‌ها و دوربین‌ها برای به تصویر کشیدن کودک جان‌داده بر روی شن‌های ساحل، چشم‌های نگران مادران رسته از طوفان، دستان لرزان بچه‌های نجات یافته از قایق‌های مرگ، پدرانی ناامید و وحشت‌زده و جوانانی چنگ‌انداخته به سیم‌های خاردار با یکدیگر به رقابت می‌پردازند. تصاویری که در دل پناهجویان هراس پا پیش نگذاشتن را می‌افزاید و در بیشتر موارد توجه عموم مردم را از سیاست‌های بازگو نشده و مسببین اصلی این فجایع دور می‌کند. به‌هرروی پناهجو مجبور به انتخاب! بین بد و بدتر است؛ نه انتخاب که اجبار. انسان‌هایی که یا می‌بایست زیر خروارها خاک حاصل از بمباران‌ها دفن شوند، به اسارت گروه‌های شورشی درآیند، به شکم‌های متورم گرسنگی کشیده‌شان بنگرند، زیر تیغ سنن پوسیده ناقص شوند و یا اینکه هر لحظه در خفقان حلقه‌آویز شوند و یاد شکنجه و زندان با آن‌ها همبستر شود. وقتی جان به لب رسد بیابان و کوهستان و اقیانوس را به اجبار می‌پیمایی. دریاهایی را پشت سر می‌گذاری که حتی توسط خود سردمداران بهشت موعود به گورستان پناهجویان و مهاجرین معروف شده‌اند. اگر خیلی خوش‌شانس باشی مرزهایی را که در خط‌کشی آنان هیچ نقشی نداشته‌ای را به دور از چشم نگهبانان رد خواهی کرد. اما درست هنگامی که تصور کرده‌ای به دنیای آرزوهایت پا نهاده‌ای تمامی آن داستان‌های شیرین به واقعیتی غیر قابل انکار مبدل می‌شوند. واقعیت زندگی در چادرهای سازمان ملل و صلیب سرخ، سرگردانی در کمپ‌های مختلف پناهندگی، زندان، کمپ‌های بسته، بازگشت اجباری به کشور مبدا یا کشور سوم، زندگی غیر قانونی و کار سیاه و بسیاری واقعیات تلخ و نیش‌زننده‌ی دیگر.

برای پرداختن به مسایل پناهندگان و مهاجرین، مطمئناً نه‌تنها این سطور که طومارهایی به وسعت تمامی این گستره‌ی جهانی نیز کافی نیست. چرا که هر لحظه‌ای از زندگی که می‌گذرد دیگر بازنمی‌گردد و زخم‌های روح و جان را هیچ مرهمی التیام نمی‌بخشد. امیدهای از دست رفته، جوانی و طراوت و انرژی را می‌توان بازگرداند؟‌ و چقدر تعجب‌برانگیز است وقتی می‌شنویم فردی پس از گرفتن جواب مثبت خودکشی کرده!  پس از آن‌همه سال انکار شدن، دیگر گرفتن اقامت از سرزمین رویاها نیز دلیلی بر ماندن در این دنیا برایش باقی نگذاشته!

قوانین بیگانه‌ستیزی که در همین قرن بیست‌ویکم شاهدش هستیم و زنجیرها و یوغ‌های پنهان بردگی که در همین قرن طلایی احقاق حقوق برابر بر دست‌ها و پاها قفل شده، نمی‌گذارد تا همبستگی انسانی مجاز شود! تا مرگ و خودکشی انسان‌های انکار شده، پناهجویان غیر قانونی، بیماری‌های روانی و دربه‌دری  و آوارگی آن‌ها اذهان عمومی را برانگیزد و بدانند که انکارشدگان در آمار کشورهای مترقی جهان آورده نشده‌اند. پس برای آن‌ها حقی قایل نشده‌اند تا حتی دمی زیر سایبان تکه و پاره‌ی حقوق بشر بیاسایند. انسانی که از نظر دولت کشورهای پناهنده‌پذیر وجود ندارد چگونه می‌تواند حقی برای خود مطالبه کند؟  دیگر انسان‌ها چطور می‌توانند به آن‌ها یاری رسانند وقتی که  کمک به آن‌ها جرم محسوب می شود!. به یاد داشته باشیم که در مجارستان قانونی به تصویب رسیده که بر اساس آن اگر به پناهجوی غیر قانونی کمک شود، این کمک جرم محسوب شده و یک سال زندان برای بشر دوستی فرد کمک‌کننده در پی خواهد داشت. از یاد نبرده‌ایم که به  داوطلبان و قایق‌های نجات اجازه‌ی جستجو و یافتن سرگردانان در دریا داده نشده است. تاکنون بیش از ۵۰۰۰ نفر فقط در دریای مدیترانه جان باحته‌اند. بعد از عقد قرارداد اروپاییان با ترکیه قوانین سختگیرانه‌تری اتخاذ شد و حتی با وجود شکست عملی این توافقات، آن را به کشورهای آفریقایی، کشورهای ساحلی دریای مدیترانه و لیبی نیز ارسال کردند و ۲۰۰ میلیون یورو به لیبی کمک کردند. پس از یک ماه سازمان ملل درباره‌ی فروش پناهجویان در بازارهای علنی برده‌فروشی در لیبی گزارشی را تدوین کرد. بازار کار سیاه مملو از انسان‌های انکار شده است که با دستمزد کم مجبور به کارهای سخت هستند. وقتی در معرض خشونت کارفرما و یا دریافت نکردن دستمزد خود قرار می‌گیرند و یا از محل زندگی خود بیرون انداخته می‌شوند هویتی از نظر پلیس ندارند تا برای احقاق حقوق خود به اداره‌ی پلیس مراجعه کنند. آن‌ها با دیدن پلیس به جای دادخواهی باید خود را مخفی کرده و از ترس برخود بلرزند. کشورهایی تا بدین اندازه دقیق و سختگیر و محافظ حقوق بشر چگونه از وجود چنین بازارهای کار سیاه غافلند؟ یا اینکه با غیر قانونی خواندن پناهجویان بی‌پناه نیروی کار مجانی برای گردانندگان بازار کار سیاه تهیه می‌شود؟ در واقع زندگی پناهجویان به‌گونه‌ای در طبق اخلاص گذاشته می‌شود و بر سر آن‌ها قمار سیاسی و اقتصادی می‌گردد.

در میان کلاف سردرگم و پیچیده‌ی نجات جان و گامی برای بهبود زندگی برداشتن و سودهای کلان اقتصادی و سیاسی که دو طیف پناهجو و پناهنده‌پذیر را در خود تنیده است، کودکان و نوجوانانی که هیچ نقشی در تعیین سرنوشت خود ندارند، از همه آسیب‌پذیرترند. چگونه انتظار می‌رود جنینی که حتی می‌تواند اضطراب مادر را در نهانخانه‌ی رحم او حس کند در مسیر پناهندگی بی‌هیچ دغدغه‌ای پا به جهان هستی بگذارد؟ یا  کودکی سوار بر قایق بادی شود و آن‌همه اتفاقات وحشتناک را نظاره نکند؟ یا پای پیاده از کوهستان‌ها بگذرد و خسته نشود؟ مدت‌ها در خانه یا اتاقی در یونان یا ترکیه مخفی زندگی کند و در مقابل درخواستش برای رفتن به پارک و یا مدرسه تنبیه شود و بداند دلیل تنبیه‌اش چیست؟ چگونه در کمپ‌های پرازدحام صبح چشم بگشاید و به‌جای باغچه‌ی خانه در حیاط کمپ آن‌همه چهره‌ی مختلف و غریبه را ببیند و آرام باشد و اعتماد کند؟ بر دعواهای پدر و مادر در اتاق‌های کوچک کمپ چشم ببندد؟ ترس از اخراج را هر روز تجربه نکند؟ هر چند وقت یک‌بار محل زندگی و مدرسه‌اش تغییر کند و به‌راحتی بتواند خود را با محیط سازگار کند؟ وقتی صبح زود پلیس در سکوت کامل می‌آید و به دست مادر و پدرش دستبند می‌زند و ناگهان آن‌ها از سلول زندان یا کمپ بسته سر در می‌آورند آن بچه و یا بچه‌ها باید چه چیزی را در ذهن ثبت کنند؟ گاهی برای نجات خانواده‌اش در سن نوجوانی مجبور شود کیس پناهندگی مستقل ارایه دهد و یا مذهبی را که حتی از آن اطلاعی نداشته به کناری بگذارد و به مذهبی دیگر روی آورد؟ برای نجات خانواده و گرفتن جواب خود را از پل کنار کمپ به پایین پرتاب کند و تمام عمر با میخ‌هایی در کمرش زندگی کند؟ شاید تنها لحظاتی که آنها کودک بودن را تجربه می‌کنند و خود را از دنیای عجایب و فجایع  کمپ‌ها می‌رهانند همان ساعاتی باشد که افراد داوطلب برای آن‌ها برنامه اجرا می‌کنند و یا به مهد کودک و مدرسه می‌روند. هرچند آنجا نیز درمی‌یابند با همکلاسی‌های خود خیلی تفاوت دارند. گاهی حتی نمی‌توانند روز تولد خود را به آن‌ها بگویند تا مجبور نباشند آن‌ها را به جشن تولد خود دعوت کنند. گاهی در خانه‌ی انسان‌های انسان‌دوستی که هنوز به همبستگی انسان‌ها معتقدند مجبور به زندگی هستند و خوب می‌دانند این انسان‌های شریف چقدر با دیگران متفاوت‌اند. کودکان به‌خوبی و با دقت نگاه می‌کنند، ثبت می‌کنند و کپی می‌کنند. زندگی کودکان و خاطرات آن‌ها رفتار نسل آینده‌ی آنان را رقم می‌زند. 

سیاست‌های بیگانه‌ستیزی که در لفافه‌ای از حقوق بشر توسط دولت‌های کشورهای پناهنده‌پذیر پوشانده شده است شاید بتواند به آن‌ها سودهای کلانی را برساند، اما از آنجایی که آن‌ها با انسان روبرو هستند و نه اسکناس بنابراین پس‌لرزه‌های ناشی از این سیاست‌های غیر انسانی گریبان تمام جهان را گرفته و خواهد گرفت. سیاست‌هایی که در آن‌ها علناً انسان‌ها و حقوق انسانی آن‌ها انکار می‌شود. مطمئناً هزینه‌ای که برای پناهندگان و پذیرش آن‌ها می‌شود از هزینه‌های کلانی که جنگ‌ها و ویرانگری‌ها به‌دنبال دارند بسیار کمتر است. کودکان والدین انکار شده و غیر قانونی با کوله‌باری از تجربه‌های تلخ و استرس‌های عذاب‌آور رشد خواهند کرد که دنیای سیاست و سرمایه از آن‌ها غافل است. این کودکان همچون تمامی کودکان جهان نیاز به آرامش، محبت و دوستی دارند. همبستگی انسانی از نظر دولت‌ها شاید ممنوع باشد ولی از نظر انسان‌های آگاه و دلسوز راهی است همیشه مجاز.

چهارم جولیای ۲۰۲۱

https://akhbar-rooz.com/?p=124916 لينک کوتاه

0 0 رای ها
امتیازدهی به مقاله
اشتراک در
اطلاع از
guest

0 نظرات
بازخورد (Feedback) های اینلاین
مشاهده همه دیدگاه ها

خبر اول سايت

آخرين مطالب سايت

مطالب پربيننده روز


0
افکار شما را دوست داریم، لطفا نظر دهید.x