
می آید
از خانه های ما به خیابان
و در هوای روشن آزادی
تکثیر میشود
و عین شعله های فراسرخ
ذهنیت مدوّر میدان را
سر مست میکند.
می آید
از انتظار سوخته ی تهمینه
و پهلوی شکافته اش را دیگر
پنهان نمیکند.
بر سینه اش قرنفل سرخی است
که از نگاه عاشق گردآفرید می جوشد.
و در خیال خونی تاریخ
تصویر جاودانه ی خود را
می سازد
می آید
از گردش شبانه به خانه
در را نبند مادر
سهراب پشت در
بی تاب میشود.