
مترجم: اسلاوی ژیژک فیلسوف مارکسیست مدافع حمایت تمام عیار غرب از اوکراین در جنگ با روسیه است. او در این نوشته به واقعیتی دیگر اشاره می کند که پیروزی اوکراین در این جنگ می تواند به معنای استعمار کامل نئولیبرالی این کشور توسط غرب باشد.
اوکراین با موفقیت از خود در برابر روسیه دفاع می کند. اما اتحاد بی قید و شرط با غرب هدف اشتباهی است
همه میدانند که ولودیمیر زلنسکی ابتدا در سریال محبوب «خدمتکار مردم» نقش رئیسجمهور اوکراین را ایفا کرد و سپس در زندگی واقعی رئیس جمهور شد – واقعیتی که منجر به اظهارنظرهای کنایه آمیز بسیاری گردید و باعث شد بسیاری از مفسران او را جدی نگیرند. (رئیس جمهوری که قبلاً مامور KGB بوده بهتر یا حداقل عادی تر می بود.)
تعداد کمی از مردم طرح اصلی سریال را میدانند: «واسیلی پتروویچ گولوبورودکو، معلم تاریخ گیج با والدینش زندگی میکند. زمانی که یک پسر مدرسهای از او که دارد در مورد فساد در اوکراین غر می زند، فیلم می گیرد و فیلم را در شبکه ی یوتویپ آپلود می کند، او یک شبه به یک مخاطب اینترنتی تبدیل میشود. شاگردان گولوبورودکو یک کمپین تامین مالی را، بدون اطلاع او، برای ثبت نامزدی اش در انتخابات ریاست جمهوری اوکراین راه اندازی می کنند و در نهایت به معلم حیرت زده خود برای پیروزی در انتخابات ریاست جمهوری کمک می کنند و او رئیس جمهور می شود. واسیلی در مورد مسئولیت های جدید خود کاملا گیج، است اما به تدریج با وظایف ریاست جمهوری خود سازگار می شود و تصمیم می گیرد تا فساد الیگارشی در دولت خود را ریشه کن کند.
نخبگان محدودی به طور نامتناسبی خود را ثروتمند کرده اند
افراد نزدیک به زلنسکی ادعا می کنند که او رئیس جمهور شد، تلاش کرد تا به نقش خود در این سریال تلویزیونی عمل کند – اما آیا موفق شد؟ یک چیز مسلم است: تصویر اوکراین در سریال تلویزیونی زلنسکی کاملاً با واقعیت همخوانی دارد. از میان تمام کشورهای پساکمونیستی در اروپای شرقی، اوکراین بیشترین ضربه را از “شوک درمانی” بازسازی سرمایه داری خورده است. در ۳۰ سال پس از استقلال، درآمد و کیفیت زندگی کمتر از سطح سال ۱۹۹۰ باقی مانده است، فقر بیداد می کند (بدتر از بلاروس بسیار بدخواه)، مجری قانون در مهار فساد کاملاً شکست خورده است، دادگاه ها یک بازی مسخره بوده است.
به طور خلاصه، «تبدیل» به سرمایه داری [در اوکراین] از الگوی معمول پیروی کرده است: طبقه ای از الیگارش ها و نخبگان محدود به طور نامتناسبی با غارت بخش عمومی با همدستی طبقه سیاسی، خود را ثروتمند کرده اند. شرایط مرتبط با کمک های مالی غرب را به این وضعیت اضافه کنید (“این بودجه به شدت به اصلاحاتی که اوکراین باید زیر خط مشی انضباط مالی و ریاضت اقتصادی، اجرا می کرد، وابسته بود”) و تصویر بسیار غم انگیز است. اوکراین یک دموکراسی پر رونق نیست، این؛ کشوری است که روسیه به آن حمله کرد.
رویکرد مارکسیستی پوتین
از تماسهایم در روسیه (که به دلایل واضح باید ناشناس بمانند) فهیمده ام پوتین علاوه بر گروهی از مشاوران ارتدوکس محافظهکار، گروهی از مارکسیستها را نیز سازماندهی کرده تا به او در مورد نحوه ارائه موضع روسیه به جهان سوم مشاوره بدهند. می توان ردپای چنین رویکرد «مارکسیستی» را در سخنرانی پوتین در ۱۶ اوت ۲۰۲۲ یافت: «وضعیت در جهان به طور پویا در حال تغییر است. و خطوط یک نظم جهانی چند قطبی در حال شکل گیری است.»
او اضافه کرده است: «کشورها و مردم بیشتری روز به روز مسیر توسعه آزاد و مستقل را بر اساس هویت، سنت ها و ارزش های خود انتخاب می کنند. این فرآیندهای عینی توسط نخبگان جهانیگرای غربی که هرجومرج را تحریک میکنند، درگیریهای قدیمی و جدید را دامن میزنند، و به اصطلاح سیاست مهار را اجرا میکنند، با مخالفت روبرو می شود و به تضعیف هرگونه راههای توسعه مستقل و جایگزین تبدیل میشود.»
استیو بنن از ائتلاف بین راست و چپ حمایت می کند
البته دو موضوع جزئی این تصویر “مارکسیستی” را خراب می کند. حاکمیت «بر اساس هویت، سنتها و ارزشهای خود» – این بدان معناست که ما آنچه را که دولت ها در کره شمالی یا افغانستان انجام میدهند، تحمل میکنیم. همبستگی راستین چپ مبتنی بر مخالفت با «هویت خود»، و بر اساس ایجاد شبکهای از ارتباطات بین مبارزات رهایی بخش در هر کشور است. در افغانستان باید بر مصائب زنانی تمرکز کنیم که از پیامدهای «هویت افغانی» رنج میبرند.
“سرکوب هرگونه فرصت های توسعه مستقل و جایگزین”. آیا این دقیقاً همان کاری نیست که روسیه در اوکراین انجام می دهد یا این که اوکراین شایسته این فرصت نیست؟ بنابراین، این تصویر “مارکسیستی” [ارائه شده از سوی پوتین] نباید به گمراهی بیانجامد. این تصویر، هسته ی مرکزی همه جنبش های راست افراطی در سراسر جهان است. در فرانسه، مارین لوپن خود را به عنوان محافظ کارگران عادی در برابر شرکتهای بزرگ بینالمللی معرفی میکند که چندفرهنگگرایی و تباهی جنسی را برای تضعیف هویتهای ملی ترویج میکنند.
نه تنها Alt-Right ایالات متحده [جناح راست سیاسی که مبلغ نژادپرستی، اسلام هراسی و یهودی ستیزی است] اغلب شبیه چپ رادیکال قدیمی به “دولت” حمله می کند و حتی از سرنگونی خشونت آمیز آن حمایت می کند، گاهی نیز آشکارا خود را به عنوان جانشین چپ رادیکال دهه های ۱۹۶۰ و ۱۹۷۰ اعلام می کند. استیو بنن که خود را «لنینیست» معرفی می کند، از ائتلاف راست قدیم با چپ رادیکال به عنوان تنها راه برای شکست دادن حاکمیت نخبگان مالی و دیجیتال حمایت می کند. برای بازگشت به مدل اصلی، فراموش نکنیم که هیتلر رهبری حزب ناسیونال سوسیالیست کارگران آلمان را بر عهده داشت!
سرمایه گذاری در زمین های حاصلخیز
هنگامی که چپهای معاصر از حمایت غرب از اوکراین انتقاد میکنند، تمایل دارند این کلیشه را تکرار کنند که طولانی شدن جنگ مجموعه صنعتی-نظامی غرب را تقویت میکند. یک کلیشه نسبتاً احمقانه که میتواند در مورد جنگ جهانی دوم نیز به کار رود: اما این طور نیست. آیا صنایع نظامی ایالات متحده وقتی هنوز این کشور از رکود بزرگ خارج نشده بود، رونق زیادی نداشتند؟
جنبه دیگری از آنچه در اوکراین اتفاق می افتد شایسته توجه بسیار بیشتری است. در شرایط گرمایش جهانی و سایر اختلالات زیست محیطی، زمین های حاصلخیز یک دارایی بسیار مهم تلقی می شود – به همین دلیل است که بیل گیتس و سایر میلیاردرها بخش بزرگی از ثروت خود را برای مالکیت زمین های کشاورزی یا جنگل های بزرگ سرمایه گذاری می کنند. زمین حاصلخیز بزرگترین ثروت اوکراین است – مزارع آن مملو از چرنوزم (“خاک سیاه”)، یک خاک سیاه رنگ با درصد بالایی از هوموس و سطوح بالایی از اسیدهای فسفریک، فسفر و آمونیاک است.
لحظه حقیقت: اوکراین مستعمره اقتصادی غرب است
چرنوزم خاکی بسیار حاصلخیز است که به دلیل ظرفیت ذخیره رطوبت بالا، می تواند محصول کشاورزی بالایی را ارائه دهد. پس جای تعجب نیست که شرکت های بزرگ برای چندین دهه علاقه زیادی به خرید زمین در اوکراین نشان داده اند. حداقل یک سوم این زمین ها در حال حاضر متعلق به شرکت های بزرگ آمریکایی و اروپای غربی است. اوکراین با آگاهی از این تهدید، ۲۰ سال پیش قانون تعلیق فروش زمین به خارجی ها را وضع کرد، وزارت امور خارجه ایالات متحده، صندوق بین المللی پول و بانک جهانی بارها خواستار برچیدن این قانون شده اند. تحت این فشار شدید سرانجام قانون فوق توسط دولت زلنسکی در سال ۲۰۲۰ لغو شد.
خبر خوبی که با وحشت جنگ همراه است این است که “به نظر می رسد جنگ فعلی در کوتاه مدت پروژه بزرگ نئولیبرالی فعلی را مختل می کند”. از آنجایی که جنگ نیاز به بسیج اجتماعی و هماهنگی تولید دارد، فرصتی منحصر به فرد برای کند کردن این روند ارائه می دهد که از شر افراط در فساد و الیگارشی که پس از به دست آوردن حاکمیت در اوکراین به وفور گسترش یافته است، خلاصی صورت گیرد. اما آیا اوکراین می تواند از این فرصت استفاده کند؟ طنز بی رحمانه این است که در حالی که روسیه با نیروی وحشیانه اسلحه در حال استعمار اوکراین است، یک عنصر حقیقت در ادعای آن وجود دارد. اوکراین پس از ۱۹۹۰ یک مستعمره اقتصادی غرب بوده است.
اوکراین باید دوباره خود را کشف کند
حتی اگر اوکراین – امیدواریم – استقلال خود را حفظ کند، دفاع پیروزمندانه آن لحظه حقیقت خواهد بود. اوکراین باید این درس را بیاموزد که رسیدن به غرب و پیوستن به اتحادیه اروپا به دو دلیل برای آن کافی نیست. اول، دموکراسی غربی خود در بحران عمیقی است و نارضایتی عمیقی در آن وجود دارد. ایالات متحده در آستانه یک جنگ داخلی ایدئولوژیک است، اروپا در حال فروپاشی است و کشورهای پست کمونیستی به سمت یک اقتدارگرایی غیرلیبرال جدید ناسازگار با ارزش های اصلی اتحادیه اروپا حرکت می کنند.
دوم، آیا اوکراین پیروز، که به شدت به ایالات متحده و اتحادیه اروپا بدهکار است، میتواند در برابر فشارهای باز هم بیشتر برای استعمار اقتصادی این کشور توسط قدرتهای بزرگ غربی مقاومت کند و آزادی خود را تا حد زیادی به مسائل فرهنگی محدود کند؟ در زیر شیفتگی ما به ایستادگی و مقاومت قهرمانانه اوکراین، این مبارزه هم اکنون در جریان است.
ما فقط می توانیم امیدوار باشیم که نتیجه نهایی، استعمار نئولیبرال نباشد، کمک های غرب به کشورهایی که برای آزادی و دموکراسی مبارزه می کنند، البته معمولا چنین بوده است. برای رسیدن به این هدف، اوکراین باید خود را دوباره کشف کند و فقط سعی نداشته باشد به غرب برسد. مستعمره اقتصادی غرب شدن مطمئناً بهتر از ناپدید شدن به عنوان یک ملت در امپراتوری جدید روسیه است، اما به اندازه کافی خوب نیست و شایسته رنجی که اوکراین اکنون میکشد، نمی باشد.
منبع: برلینر سایتونگ
اسلاوی ژیژک در ۲۱ مارس ۱۹۴۹ در لیوبلیانا، جمهوری سوسیالیستی اسلوونی (یوگسلاوی) به دنیا آمد. او فیلسوف اسلوونیایی، محقق دپارتمان فلسفه در دانشگاه لیوبلیانا و مدیر بینالمللی انستیتوی علوم انسانی بیرکبک در دانشگاه لندن است. او همچنین استاد فلسفه و روانکاوی در مدرسه تحصیلات تکمیلی اروپا و استاد برجسته جهانی مطالعات آلمانی در دانشگاه نیویورک است و در موضوعاتی مانند فلسفه قاره ای، روانکاوی، نظریه سیاسی، مطالعات فرهنگی، نقد هنر، نقد فیلم، مارکسیسم، هگلیسم و الهیات کار می کند. او یکی از شناخته شده ترین فیلسوفان زنده در جهان است و ستون نویس برلینر سایتونگ است.
خبرها، گزارش ها و ویدئوهای بیشتر را در تلگرام اخبار روز ببیند
اقای زلنسکی تحلیلش سرشار ازضدونقیض است .اوچگونه مارکسیستی است ؟
آقای زلنسکی یا ژیژک؟