جمعه ۱۰ فروردین ۱۴۰۳

جمعه ۱۰ فروردین ۱۴۰۳

انتخابات سوئد؛ چپ در برزخ میان سیاست طبقاتی و هویتی – رضا جاسکی

اختلاف اصلی در استراتژی‌های حزبی در میان چپگرایان حول دو محور می‌چرخد: تکیه بر سیاست طبقاتی یا هویتی. در مورد اجرای این دو استراتژی اختلافات زیادی بین طرفداران این دو طرز فکر وجود دارد. تا زمانی که این دو استراتژی درمقابل یکدیگرقرار نمی‌گیرند، همه...

اختلاف اصلی در استراتژی‌های حزبی در میان چپگرایان حول دو محور می‌چرخد: تکیه بر سیاست طبقاتی یا هویتی. در مورد اجرای این دو استراتژی اختلافات زیادی بین طرفداران این دو طرز فکر وجود دارد. تا زمانی که این دو استراتژی در مقابل یکدیگر قرار نمی‌گیرند، همه چیز به خوبی پیش می‌رود اما در لحظاتی که این دو  به طور «واقعی» یا «ظاهری» رودرروی هم واقع می‌شوند، اختلافات اوج می‌گیرد. در واقع، برای بسیاری، و نه همه، اختلاف اصلی بر سر حد و مرز پراگماتیسم و تعیین خطوط قرمز است

نتایج نهایی انتخابات جاری سوئد به علت رقابت فشرده بین دو جناح اصلی ، دربرخی از  شهرها و ایالت‌ها هنوز اعلام نشده است. با این حال می‌توان گفت نتایج آراء ، و برندگان و بازندگان این انتخابات در سطح کشور مشخص شده است، و آن این که «بلوک چپ» با اختلاف اندکی به جناح راست باخت. «جناح چپ» از احزاب سنتی کارگری تشکیل نشده بلکه این بلوک متشکل از حزب چپ، سوسیال‌دموکرات‌ها، یک حزب بورژوایی-حزب مرکز یا سنتر- و حزب محیط زیست بود. گاه به جای به کار گرفتن بلوک قرمز/سبز از عنوان «بلوک چپ» -به خاطر رهبری سوسیال‌دموکرات‌ها-استفاده می‌شود. اما علت نوشتن این مطلب «بحثی»   است که در میان طرفداران حزب چپ، در مورد شکست ان در انتخابات اخیر در جریان است. در اینجا لازم است تذکر داده شود، رهبر حزب چپ، نوشی دادگستر دارای تبار ایرانی است، همچنین در رهبری این حزب، علی اثباتی و دانیل ریاضت پست‌های مهمی را به عهده دارند. از این رو شاید برای برخی از ایرانیان رفتار و میزان محبوبیت این حزب از اهمیت خاصی برخوردار باشد. حال، امیدوارم به عنوان کسی که از دور شاهد ماجراست، اجازه ورود به این بحث، که از چند نظر مهم است، و نیز اشاره به یک پست فیسبوکی یکی از دوستان را داشته باشم.

دوست بسیار عزیز، مهرداد درویش‌پور، که فعالانه نه فقط در مباحث ایران بلکه سوئد نیز مشارکت می‌کند، در یکی از پست‌های فیسبوکی خود از جمله  چنین می‌گوید: «روزنامه افتون بالدت و اکسپرسن گزارش هایی را منتشر کرده اند که از ناخرسندی برخی از سیاستمداران حزب چپ از شکست انتخاباتی و درخواست استفعای نوشی دادگستر رهبر ایرانی تبار حزب چپ سوئد حکایت دارد. این که نوشی در انتخابات با دستکم گرفتن مسئله محیط زیست و عدالت اجتماعی خطاهای جدی مرتکب شد، نکته ای است غیر قابل انکار. اما پایئن آمدن ۳.۱ درصد آرای این حزب را تنها به این امر خلاصه کردن بسیار ساده انگارانه و خطرناک است. ساده انگارانه است…. توصیه من به عنوان یکی از علاقه‌مندان  به بلوک قرمز/سبز به اعضا و هواداران حتی رادیکال تر حزب چپ این است که در تله خواست برکناری نوشی از حزب چپ نیفتند که برنده آن در درجه اول نه جناح رادیکال حزب چپ، بلکه حزب نژادپرست دمکرات های سوئد است.! درآینده می توان با حوصله و بدور از فضای ملتهب کنونی به بررسی خطاهای حزب چپ و نقش نوشی نیز پرداخت. اما در لحظه حاضر وجود یک اپوزیسیون نیرومند در برابر بلوک راست افراطی و متحدان کنسرواتیو آن ضروری ومبرم ترین وظیقه است. حتی باید نمایندگان پارلمانی لیبرال را که ناخرسند از سیاست رهبری هستند تشویق کرد به هیچ وجه به سیاست ها و برنامه هایی که دمکرات های سوئد دیکته می . . ..کنندتن درندهند و با رای منفی خود مانع از اکثریت یافتن آن شوند»

درویش‌پور به درستی بر بسیاری از نکات مهم  و درستی انگشت می‌گذارد [۱] که من به تکرار آنها  نمی‌پردازم بلکه فقط به چند نکته مورد اختلاف اشاره خواهم کرد. اول، مسئله برکناری.

نکته مهم این که، هیچ طوفانی برای برکناری نوشی دادگستر در حزب چپ تاکنون شکل نگرفته است. مسلما همه، از جمله رهبری حزب از نتایج انتخابات ناراضی هستند.  بیورن الینگ  از شهر لین‌شوپینگ تنها کسی است که تاکنون در این مورد با هدفی که من در بالا برشمردم مصاحبه کرده و بسیاری از دوستان، احتمالا به خطا، به آن پیوسته‌اند. او به خاطر شکست حزب در این مورد به یکی از روزنامه‌های بورژوایی-اکسپرسن- مراجعه کرده و  مسائلی را  طرح کرده است. اکسپرسن نیز با کمال میل این موضوع را منتشر نموده و همه روزنامه‌های دیگر نیز به نقل از همان روزنامه خبر را بازتاب داده‌اند. طبق معمول همیشه گفته می‌شود که «عده زیادی» همان درخواست را دارند. اما در پشت این ماجراها، طبق معمول اختلافات معینی در عرصه راهبردهای مختلف چه در میان حزب چپ و چه دوستان عزیز ایرانی وجود دارد که لازم است لحظه‌ای در مورد آنها  تامل شود.

اول، در حزب چپ مانند همه احزاب دیگر اختلافات زیادی وجود دارد. به چند اختلاف اساسی می‌شود اشاره کرد. در این حزب نظری وجود دارد که طرفدار پیشبرد سیاست هویتی در این حزب است و یکی از نمایندگان معروف آن، امینه کاکه‌باوه بود که متاسفانه به علت اختلافات با رهبری حزب مجبور به کناره‌گیری شد. در حزب چپ نیروهای پاسیفیست و صلح‌طلبی وجود دارند که از موضع حزب در رابطه با  جنگ اوکراین ناراضی هستند -مانند رو سانا دینامارکا و عده دیگری که به تصمیم حزب اعتراض کردند.  طرفداران محیط‌زیست ، مانند ینس هُلم، معتقدند که حزب چپ با چرخش خود از سیاست محیط‌زیست به سیاست صنعتی دچار خطای بزرگی شده است، عده‌ای که هنوز خود را کمونیست-نه فقط به عنوان یک ایده- می‌خوانند نیز  نه از موضع رهبر قبلی راضی بودند  و نه از  موضع رهبر فعلی .

اما، بیورن الینگ از جمله کسانی است که از همان ابتدا در اعلام اختلاف اشکار خود از طریق رسانه‌های جمعی بسیار فعال بوده و انتقادات خود را از طریق مطبوعات به اطلاع همگان می‌رساند. نتیجه انکه حتی در صورتی که آراء  حزب چپ در انتخابات پارلمان سقوط نمی‌کرد، باز انتقاد از رهبری حزب به روزنامه‌ها کشیده می‌شد، چنانکه تاکنون الینگ برای هر موضع جنجالی حزب، در صف مقدم معترضین بوده است. همین موضوع در مورد ینس هلم و روسانا دینامارکا صادق است. باید توجه داشت که مواضع هلم با دینامارکا و الینگ متفاوت است و نمی‌توان آنها  را در یک جعبه قرار داد. بنابراین دوستان و طرفداران حزب چپ سوئد، در صورتی که واقعا خواهان تعویض رهبری نیستند، در مورد گسترش این «موج» بهتر است کمی تامل نمایند.

دوم، چیزی که ما نیروهای چپ هنوز یاد نگرفته‌ایم آن که نیروهای بورژوایی، از جمله به کمک نهادهای ایدئولوژیک خود، سعی می‌کنند تا جای ممکن به تضعیف نیروهای جنبش کارگری بپردازند. در سال ۲۰۰۵ ، زمانی که گودرون شیمان یکی از رهبران سابق حزب چپ به تشکیل حزب «ابتکار فمینیستی» دست زد، در عرض مدتی به ویژه در سال ۲۰۱۴ به چهره محبوب روزنامه‌هایی چون اکسپرسن بدل شد. آنها  با توجه به آن که می‌دانستند، این حزب به احتمال زیاد از مرز پارلمانی ۴ درصد رد نخواهد شد، همه را تشویق به رای دادن به آن، نه در انتخابات محلی بلکه پارلمانی نمودند. آنها  در واقع از کیسه خلیفه بذل و بخشش می‌نمودند زیرا اکثر کسانی که حاضر بودند به یک حزب جدید مترقی رای دهند، نه طرفداران جناح راست بلکه چپگرایان بودند. نتیجه آن که بخشی از آراء  جناح چپ صرف کمک به حزبی شد که هیچگاه پایش را به پارلمان این کشور نگذاشت. همین شیوه برخورد نیز در نحوه برخورد با امینه کاکه‌باوه در مقاطع مختلفی که با رهبری قبلی حزب چپ اختلاف داشت و یا زمانی که در پارلمان بود اما از حزب چپ جدا شده بود، تا زمانی که مسئله پیوستن به ناتو پیش  آمد و یا حتی نوشی دادگستر در برخورد با دولت لوون نیز قابل مشاهده بود. اشتباه نشود، مسئله اصلا این نیست که نیروهای چپ نباید از بادهای مساعد و کمک مطبوعات بورژوایی استفاده کنند، بلکه تاکید بر ان است که به هنگام استفاده از چنین تبلیغاتی حتما باید کمی درنگ نمایند.

 با این مقدمات می‌توان به نتایج حزب چپ در انتخابات پرداخت. این موضوعی است که باید در مورد همه ابعاد آن بحث جدی نمود، بدون آن که لازم باشد به افراد و یا اختلافات فردی  پرداخته شود.

اختلاف اصلی در استراتژی‌های حزبی در میان چپگرایان حول دو محور می‌چرخد: تکیه بر سیاست طبقاتی یا هویتی. در مورد اجرای این دو استراتژی اختلافات زیادی بین طرفداران این دو طرز فکر وجود دارد اما در این جا برای طرح ساده مطلب تکیه بر همین دو دیدگاه کافی است و از این رو اشکال مختلف این نظرات در این نوشته کوتاه طرح نخواهد شد.

از زمانی که سوسیال‌دموکرات‌ها به کارگران پشت کردند تاکنون بخش بزرگی از کارگران به جبهه طرفداران حزب راست افراطی دموکرات‌های سوئد SD پیوسته‌‌اند. در سال ۲۰۱۲ فقط ۵ درصد از کارگران اتحادیه سراسری کارگران سوئد(LO) به دموکرات‌های سوئد رای می‌دادند، رقم مشابه برای سوسیال‌دموکرات‌ها ۵۵ درصد بود. این ارقام تا کمی قبل از انتخابات به ترتیب برای اولی به ۲۹ درصد افزایش و برای دومی به ۳۲ درصد کاهش یافته است. حزب چپ در طول تاریخ خود به دلایل مختلف هیچگاه موفق نشده بود در میان کارگران نفوذ زیادی کسب کند و هواداران آن حول و حوش ده درصد بوده است (بنا به آخرین تخمین‌ها، در انتخابات جاری در حدود ۹ درصد). پرسش اصلی این بود:  آیا کارگران به خاطر پشت کردن سوسیال‌دموکرات‌ها به آنها، کاهش درآمد، شرایط بد کار، مسکن نامناسب، افزایش اختلاف در آمد در جامعه به حزب دموکرات‌های سوئد پیوستند یا آن که برعکس، این کارگران بودند که  به خاطر «گرایشات ارتجاعی» خود به سوسیال‌دموکرات‌ها پشت کرده و  دموکرات‌های سوئد را بر دیگران ترجیح دادند؟  آیا حزب چپ می‌تواند بخشی از کارگرانی را که به احزاب راست و راست‌های افراطی روی آورده‌اند را به سمت خود بکشاند؟  آیا می‌تواند دوباره سیاست‌های طبقاتی را در مرکز توجه خود قرار دهد؟ برای انجام چنین کاری حزب می‌بایست توجه خود را بیشتر معطوف به مناطق دوره‌افتاده‌ای می‌کرد که معاش مردم وابسته به وجود یک کارخانه در حومه شهرهای کوچک بود. بنابراین رهبر حزب چپ تصمیم گرفت که به بسیاری از این مناطق سفر کند و حتی لحن برخورد خود با مسائلی که در مقابل این سیاست قرار می‌گرفت را عوض نماید. دادگستر در طی یک دوره مسافرت سیاسی به بسیاری از کارخانه‌ها سر زد و با اتحادیه‌های کارگری محلی، مدیران کارخانجات و سیاستمداران این مناطق دیدار و گفتگو نمود. این «تورنمنت صنعتی» ماه‌ها به طول انجامید و موجب نگرانی بخشی از سوسیال‌دموکرات‌های حزبی و  اتحادیه‌ای شد.

در مقابل، نظر دیگری در حزب چپ وجود دارد که خواهان توجه بیشتر به گروه‌های محروم در شهرهای بزرگ، اولویت  دادن بیشتر به مسائل محیط زیست، فمینیسم، راسیسم، مسائل فرهنگی…در مقابل سیاست‌های طبقاتی هستند. مثلا روسانا دینامارکا از رهبران سابق حزب چپ پس از انتخابات اخیر گفت: «بخش‌هایی از حزب چپ به گذشته چسبیده‌اند و بر این باور هستند که حزب می‌تواند رای‌ کسانی را کسب کند که [هرگز] بدست نخواهند آورد. حزب باید بفهمد که ما نمی‌توانیم رای روی و روگر را در پمپ بنزین به دست آوریم…ما باید به حومه‌های شهرها برویم.» (به نقل از Dagen ETC)

تا زمانی که این دو استراتژی در مقابل یکدیگر قرار نمی‌گیرند، همه چیز به خوبی پیش می‌رود اما در لحظاتی که این دو  به طور «واقعی» یا «ظاهری» رودرروی هم واقع می‌شوند، اختلافات اوج می‌گیرد. در واقع، برای بسیاری، و نه همه، اختلاف اصلی بر سر حد و مرز پراگماتیسم و تعیین خطوط قرمز است.

در مقابل سیاست  حزب چپ برای بازگرداندن کارگران از جناح راست به جناح چپ، سوسیال‌دموکرات‌های سوئد استراتژی «تفرقه بیانداز و حکومت کن» را برای شکستن بلوک بورژوازی در پیش گرفتند. آنها  سعی کردند احزاب مرکز و لیبرال‌ها را از احزاب راست دیگر جدا کنند. در عین حال، تلاش نمودند حزب راست افراطی دموکرات‌های سوئد را یک حزب فاشیستی معرفی کنند-موضوع مهمی که باید به آن به طور جداگانه پرداخت- و همچنین امیدوار بودند با تقلید از سیاست‌های سوسیال‌دموکرات‌های دانمارک، حزب دموکرات‌های سوئد SD را به سرنوشت حزب مردم دانمارک (Dansk Folkeparti) دچار کنند.  حزب دانمارکی مزبور در سال‌های ۲۰۱۹-۲۰۱۵  در پارلمان دانمارک دومین حزب بزرگ دانمارک محسوب می‌شد، اما سوسیال‌دموکرات‌های دانمارک با پذیرش سیاست‌های خارجی‌ستیزانه این حزب موفق شدند آراء  حزب مردم دانمارک را در انتخابات چند سال پیش به نصف تقلیل دهند. البته  یکی از عوامل اصلی سقوط این حزب، عدم تلاش آنها به عنوان بزرگترین حزب اپوزیسیون برای تشکیل دولت بود. نکته ان که ،حزب دموکرات‌های سوئد موقعیت مشابه حزب مردم دانمارک را نداشت ، اما  با موفقیت‌های خود در انتخابات اخیر  به موقعیت مشابه حزب خواهر خود در دانمارک  رسیده است.

با توجه به اتخاذ چنین سیاستی  از سوی سوسیال‌دموکرات‌ها بود، پیام مولا که از حامیان چنین سیاستی است از طرف رهبری حزب به عنوان سردبیر «زمانه» نشریه اصلی سوسیال‌دموکرات‌های سوئد انتخاب شد.

سوسیال‌دموکرات‌ها برای تضمین ادامه حفظ دولت پس از هشت سال، دست به یک تاکتیک دیگر نیز زدند و چهره جدیدی، ماگدلنا اندرشون را برای رهبری حزب انتخاب کردند. این اقدامی بود که یوران پرشون حاضر به انجام ان  در سال ۲۰۰۶  نشد، در نتیجه جناح بورژوایی توانست پس از یک قرن، قدرت دولتی را به مدت هشت سال در اختیار خود بگیرد. با توجه به اختلاف کم بلوک‌های سیاسی و سیالیت وفاداری بسیاری از رای‌دهندگان به احزاب، اتخاذ چنین تاکتیکی به رهبر جدید حزب، ماگدلنا اندرشون، کمک زیادی ‌نمود. این موضوع با توجه به جنگ جاری در اوکراین اهمیت بیشتری یافت و تاثیر مثبتی در جلب آراء  بیشتر به سوی حزب گذاشت. لازم به تذکر است که ماگدلنا اندرشون در طول مبارزه انتخاباتی سعی نمود دل احزاب کوچک بورژوایی چون مرکز و حتی لیبرال‌ها را  که رسما به جناح راست پیوسته بودند، را به اشکال مختلف به دست آورد.

حال به توجه به مطالب گفته شده  می‌توان به طور بسیار گذرا به انتقادات جاری علیه استراتژی فعلی حزب چپ نظری انداخت.

آراء  حزب چپ در انتخابات در مقایسه با نتایج انتخابات ۲۰۱۸، از ۸ درصد به ۶.۷ درصد کاهش یافته است. بنا به گفته متخصصان بیشتر این آراء  به سمت حزب سوسیال‌دموکرات‌ها، حزب محیط‌زیست و دموکرات‌های سوئد رفته است. بایستی مدت‌ها صبر نمود تا سرنوشت دقیق‌تر فرار آراء  حزب چپ به سمت احزاب دیگر مشخص شود. با این حال می‌توان بنا بر اطلاعات موجود به برخی از پرسش‌ها پاسخ داد. از جمله این انتقادات مطرح شده است: حزب به مسائل محیط زیست، خارجی‌ها و زنان، جوانان و دگرباشان … توجه کمی نشان داده است و این عامل اصلی کاهش آراء  حزب چپ است.  دلیلی که آورده می‌شود: «اگر قرار بود زنان نتایج این انتخابات را رقم بزنند برنده قطعی با اکثریت خردکننده انتخابات بلوک قرمز/سبز بود.» همچنین حزب دموکرات‌های سوئد در شهرهای بزرگ آراء  زیادی کسب نکرد و «در شهرهای بزرگ نظیر استکهلم، یوته‌بوری و مالمو، و همچنین در میان تحصیل‌کردگان، در بین زنان و جوانان بلوک قرمز از پشتیبانی بیشتری برخوردار است.»

اول، بسیاری از کسانی که مخالف «ذات‌گرایی طبقاتی» هستند، از نوعی از «ذات‌گرایی جنسی» حمایت می‌کنند و معتقدند زنان  بر خلاف مردان به جناح چپ و سبز رای می‌دهند. چنین فرضی در نگاه اول می‌تواند به ویژه در انتخابات اخیر سوئد کاملا درست باشد اما در یک نگاه کمی طولانی‌تر این تز دچار مشکل می‌شود. قبل از هر چیز این قلم نیز معتقد است که الگوی رفتار انتخاباتی زنان و مردان تفاوت‌های معینی دارند که باید در نظر گرفته شوند. اما  آیا زنان از نظرات مترقی بیشتر حمایت می‌کنند؟

نمودار زیر میزان هواداری زنان از احزاب را در سال ۲۰۱۸ نشان می‌دهد. همچنان که دیده می‌شود زنان از احزابی چون مودرات‌ها (M) و دموکرات‌های سوئد  (SD)  در این سال (و حتی چند دوره قبل‌تر) کمتر حمایت ‌کردند. رای زنان با رنگ آبی تیره مشخص شده است.

حال اگر به سال ۱۹۷۳ یعنی نیم قرن پیش نگاه شود موضوع متفاوت می‌گردد.

پنجاه سال پیش تعداد مردانی که به جناح چپ رای می‌دادند، بیشتر از تعداد زنانی بود که به احزاب راست رای می‌دادند (به جز حزب مرکز (C) که در آن زمان یک حزب کاملا دهقانی بود). جالب آن که  زنان چه پنجاه سال پیش و چه در اکثر انتخابات اخیر در عرض دو دهه گذشته به حزب دموکرات‌های مسیحی (KD) با عقاید نسبتا عقب‌افتاده بیشتر رای داده‌اند. ( SVT-Valu) حال اگر درجه اشتغال زنان در عرض پنجاه سال گذشته در نظر گرفته آنگاه می‌توان دید که درجه اشتغال از ۶۰ درصد در دهه ۱۹۷۰ به  ۸۳ درصد در سال ۱۹۹۰ افزایش یافت. در نتیجه متناسب  با اشتغال بیشتر زنان، نحوه رای دادن آنها  نیز دچار تغییرات مشخصی شد. در سال ۲۰۰۲ ، مجموع آراء  زنان به سوسیال‌دموکرات‌ها و حزب چپ ۵۰ درصد بود. این رقم امروز به ۴۲ درصد رسیده است. بین سال‌های ۲۰۰۶ تا امروز ، حزب ماورا راست SD  تنها حزبی است که آراء  آن در میان زنان به طور مداوم افزایش یافته و از ۱٪ به ٪۱۶ رسیده است. (SVT-Valu). در خارج از سوئد، زنان در اسپانیا در دوران فاشیسم، که اکثرا خانه‌دار بودند بیشترین طرفداری را از فاشیست‌ها می‌کردند. بنابراین قضیه کمی پیچیده‌تر از آن است که در نگاه اول به نظر می‌آید.

در مورد جوانان نیز باید گفت که بین جوانان ۲۱-۱۸ ساله  آراء   حزب SD  در طی چهار سال گذشته از ۱۲ درصد به ۲۲ درصد رسیده است (SVT-Valu). به عبارت دیگر آراء  این حزب در میان این گروه تقریبا دو برابر شده است. رشد آراء  این حزب در میان گروه سنی یاد شده از زمان ورود حزب SD به پارلمان از ۳ به ۲۲ درصد رسیده است. همزمان آراء  سوسیال‌دموکرات‌ها از ۲۶ به ۲۰ درصد تنزل یافته است. در انتخابات اخیر مجموع آراء  جوانان ۲۱-۱۸ برای بلوک راست ۵۸ درصد بود . در نتیجه نمی‌توان  فقط به آراء  جوانان برای نجات جبهه قرمز/سبز اکتفا کرد.

در مورد گروه مهاجرین موضوع بسیار پیچیده‌تر است. از  آنجا  که آمار قابل اعتمادی در مورد زادگاه مهاجرین  وجود ندارد، بسیاری از بررسی‌ها دقیق نیستند. در سال ۲۰۱۸ ، زمانی که ۱۵ درصد از مردم سوئد از حزب SD  حمایت می‌کردند،  رقم حمایت مهاجرین از این حزب در حدود ۱۲ درصد بود. اما آمار دقیقی در مورد میزان حمایت مهاجرین اسکاندیناوی، اروپایی و غیراروپایی  از حزب SD   و یا احزاب دیگر  وجود نداشت.  آنچه که به قطعیت می‌توان گفت این که میزان حمایت مهاجرین غیراروپایی  از SD نسبت به حمایت مهاجرین اروپایی و اسکاندیناوی بسیار پایین‌تر است . مثلا در سال ۲۰۱۵ در جنوب سوئد میزان حمایت مهاجرین اسکاندیناوی از این حزب ۲/۱۳ درصد ، مهاجرین اروپایی ۶/۱۱ درصد و مهاجرین غیراروپایی ۷/۳ بود. در آن زمان مجموع طرفداران حزب مزبور در میان همه مهاجرین، ۹/۸ درصد تخمین زده می‌شد.

این موضوع در مورد ایرانی‌ها ابعاد دیگری نیز می‌یابد. گفته می‌شود ایرانی‌ها به خاطر تجربه تلخ حکومت اسلامی، تمایل بیشتری به حزب مسلمان‌ستیز دموکرات‌های مسیحی دارند. این تز می‌تواند درست باشد اما فقط بخشی از واقعیت را بیان می‌کند و احتمالا میزان تاثیر آن‌ زیاد نیست. طی سال‌ها، بسیاری از ایرانی‌ها با در  آمد بالا به احزاب بورژوایی رای داده‌اند و این حتی در مورد چپ‌های سابق نیز صدق می‌کند. به عبارت دیگر ، با توجه به تجارب شخصی می‌توان گفت اکثر ایرانیان نیز تقریبا از الگوی مشابهی که در جامعه وجود دارد پیروی می‌کنند. اگر در گذشته تعداد زیادی از ایرانیان ترجیح می‌دادند به احزاب «متعارف» بورژوایی رای دهند، با گسترش محبوبیت این حزب در میان مردم، مهاجرین بیشتری از منطقه خاورمیانه ، از جمله ایرانیان، به آن رای خواهند داد.

بنابر  آنچه که گفته شد، تکیه بر آراء زنان، جوانان و مهاجرین نمی‌تواند به تنهایی برای موفقیت‌های انتخاباتی چپگرایان کافی باشد. حال حتی اگر فرض شود که مردان کارگر به دلیل «حماقت ذاتی» خود به احزاب راست و راست افراطی رای می‌دهند،  آیا باید آنها  را به حال خود رها کرد؟ یا آن که تلاش بیشتری برای جلب آنها  به سمت خود نمود؟ امروز دانشجویان و کارگران پایه اصلی اجتماعی حزب چپ را تشکیل می‌دهند، از این رو، تلاش برای جذب بخشی از کارگران طرفدار حزب دموکرات‌های سوئد و یا مودرات، و نه سوسیال‌دموکرات‌ها، به خود،  مهمترین وظیفه‌ای‌ است که آن حزب باید برای عقب راندن  نیروهای بورژوازی در برابر خویش نهد.

ینس هلم معتقد است که استراتژی جلب کارگران کاملا شکست خورده است.  آنچه که مسلم است آن که این سیاست تاکنون موفقیت چندانی نداشته است. اما  آیا سیاستی که در عرض چند دهه گذشته به اجرا گذاشته شده است را می‌توان در عرض مدت کوتاهی عوض کرد؟ هلم به درستی از چند شهر کوچک صنعتی چون سولفتئو، آوستا، سودرهامن، ساندویکن، هوفورش نام می‌برد که حزب چپ در  آنجا  آرای خود را از دست داده است، اما مسئله اینجاست که در این شهرها برنده واقعی حزب  SD بوده است و تمام احزاب چپ و سبز موفقیتی در این شهرها نداشته‌اند. (در برخی سوسیال‌دموکرات‌ها کمی رشد نشان دادند اما  افزایش رای سوسیال‌دموکرات‌ها کمتر از مناطق دیگر بوده است). فقط در سولفتئو است که حزب چپ بخش بزرگی از آراء  خود را به سوسیال‌دموکرات‌ها، حزب سبز و دموکرات‌های سوئد داده است. بنابراین اگر احزاب چپگرا و سبز نتوانسته‌اند با سیاست‌های مختلف از جمله تاکید بر سیاست‌های غیرطبقاتی  موفقیتی کسب کنند چگونه حزب چپ با اتخاذ سیاست‌های مشابه می‌توانست آراء  بیشتری کسب کند؟

در مورد کاهش آراء  حزب چپ به نفع حزب سبز که رهبری حزب چپ  به طور مقدماتی آن را عامل اصلی کاهش آراء  خود ارزیابی کرده است نیز باید یک لحظه تامل نمود. قبل از انتخابات بسیاری خواهان پشتیبانی از حزب سبز برای باقی ماندن در مجلس شدند. یان گیو یکی از معروف‌ترین نویسندگان سوئد که سوسیالیست است و در روزنامه افتون‌بلادت قلم می‌زند طی مقاله‌ و نیز مصاحبه در ETC  اعلام کرد که چپ‌ها باید از حزب محیط زیست نه به خاطر سیاست آن حزب بلکه جلوگیری از حذف آن از پارلمان حمایت کنند. او گفت که برای بار دوم در طول عمر خود  در انتخابات به خاطر حفظ حزب سبز در پارلمان و مقابله با حزب SD  شرکت می‌کند، بسیاری دیگر نیز با همین استدلال دست به چنین کاری زدند. اما حزب چپ نمی‌تواند ریزش آراء  خود را به این موضوع تقلیل دهد. نظرسنجی‌های انتخاباتی نشان می‌دهند که بیشترین آراء  حزب چپ نه به حزب محیط زیست بلکه سوسیال‌دموکرات‌ها رفته است. بخشی از آراء  این حزب به ترتیب به سمت  سوسیال‌دموکرات‌ها، حزب محیط زیست و حزب  SD رفته است. حزب چپ با وجود فشار زیاد به سوسیال‌دموکرات‌ها برای اجرای رفرم در سیستم بازنشستگی،  نه تنها نتوانست آراء بیشتر  بازنشستگان  را جلب کند بلکه آراء  این حزب در میان بازنشستگان نسبت به سال ۲۰۱۸ نیز کاهش نشان می‌دهد (از ۶ درصد به ۴ درصد بنا بر  SVT -VALU). آیا حزب چپ باید به خاطر ان که بخشی از آرای بازنشستگان را از دست داده است، اعلام کند که در مورد رفرم بازنشستگی دچار خطا شده است؟ بسیاری از مخالفین سیاست کنونی حزب چپ، مخالفتی با رفرم مزبور نداشتند. اما در مورد کاهش آرای حزب در میان بازنشستگان سکوت می‌کنند، زیرا با نتیجه‌گیری آنها از کاهش آرای حزب در برخی از مناطق کوچک صنعتی جور در نمی‌اید.

اما موضوع  سقوط آرا در میان بازنشستگان را چگونه می‌توان توضیح داد؟

این پدیده شناخته‌شده‌ای است که در شرایط بحرانی احزاب بزرگ‌تر و در قدرت می‌توانند آراء  احزاب کوچک‌تر با سیاست مشابه را از آن خود نمایند. درست به همین خاطر سوسیا‌ل‌دموکرات‌ها نیاز زیادی به ارائه برنامه‌های اصلاحی در جامعه احساس نکردند و سعی نمودند فقط رتوریک خود را عوض کنند. این موضوع باعث افزایش آراء  آنها  در جبهه خودی ولی نه در جبهه مقابل شد. به عبارت دیگر نتیجه سیاست آنها  گل به خودی بود. بنابراین ریزش آراء  چپ به نفع سوسیال‌دموکرات‌ها قابل پیش‌بینی بود. حزب چپ زمانی می‌توانست دچار این مصیبت نشود که خود را خارج از بلوک دولت حاضر نشان می‌داد و نه آن که بر حضور در دولت سوسیال‌دموکرات‌ها به هر قیمتی پافشاری می‌نمود.

دلیل مهم دیگری که باید به آن اشاره کرد آن که حزب چپ حتی نتوانست به بازنشستگان ثابت کند که اول، رفرم اخیر بازنشستگی به خاطر فشار این حزب و نه سوسیال‌دموکرات‌ها به تصویب رسید. دوم، حزب چپ و سوسیال‌دموکرات‌ها نتوانستند نشان دهند که رفرم آنها  بهتر از رفرم پیشنهادی SD  به بلوک راست بود. این موضوع بار دیگر نشان می‌دهد که حزب چپ نمی‌تواند به علاقه رسانه‌های اصلی برای انتشار نظرات خود اکتفا کند. رسانه‌ها بر اساس منافع خود که بسیار متفاوت از منافع حزبی است عمل می‌کنند. احزاب معمول بورژوایی از طریق مطبوعات و تلویزیون و حزب SD  از طریق رسانه‌های اجتماعی نظرات خود را در میان مردم منتشر می‌کنند. مسلما به صرف داشتن پول و امکانات و بدون داشتن سیاست درست نمی‌توان راه به جایی برد، وگرنه حزب پولداری چون حزب مرکز که مبالغ هنگفتی را صرف تبلیغات می‌کند می‌توانست موفقیت بهتری در انتخابات‌ کسب نماید. اما بدون سازماندهی مناسب تبلیغات نمی‌توان آراء زیادی کسب نمود. بنا بر عوامل یاد شده، حزب چپ بخشی از آراء  خود را در میان گروه سالمندان به سوسیال‌دموکرات‌ها داد.

(در عرصه تبلیغات باید به یک نکته جانبی نیز اشاره کرد و آن این که افراد مشهور معمولا از اعلام وابستگی حزبی خود در سوئد ابا دارند. اما این موضوع در میان فعالین ایرانی شکل متضادی به خود می‌گیرد. بسیاری از کنشگران سیاسی هنگامی که موضوع انتخابات در ایران است، به راحتی اعلام می‌کنند که طرفدار کدام حزب یا فرد هستند و یا این که مشخصا می‌گویند به هیچکس رای نمی‌دهند اما در مورد انتخابات سوئد حاضر نیستند بگویند به کدام حزب رای‌می‌دهند بلکه در بهترین حالت مثلا می‌گویند به بلوک قرمز/سبز رای می‌دهم. )

در نهایت باید به چندنکته دیگر نیز اشاره کرد. اول،  یکی از معروف‌ترین چهره‌های مبارز برای محیط زیست در دنیا، گرتا  تونبری، سوئدی است. با این حال در انتخابات سوئد، حزب محیط زیست فقط با کمک آرای دیگران توانست حضور خود را در پارلمان حفظ کند. میزان حمایت جوانان ۲۱-۱۸ ساله از این حزب نه فقط در انتخابات کنونی بلکه قبلی نیز در حدود ۵ درصد بود. در این گروه سنی،  مخالفین هر گونه تغییری به نفع محیط زیست  و ادامه وضع موجود یعنی بلوک راست، در انتخابات اخیر  ۵۸ درصد آراء آنها  را کسب کردند.   آیا تکیه بیشتر حزب چپ بر مسائل محیط زیستی (بدون در نظر گرفتن میزان اهمیت آن) می‌توانست موجب کسب آراء  بیشتری شود؟

دوم، آراء  حزب چپ در انتخابات شهرداری‌ها و ایالت‌ها افزایش کمی را نشان داد. اما این افزایش در شهرهای بزرگ مانند یوته‌بوری، مالمو و استکهلم چشمگیر بوده است. تنها حزب چپ بود که توانست در هر سه شهر  آراء  خود را افزایش دهد.   سوسیال‌دموکرات‌ها در استکهلم  و  یوته‌بوری آراء  زیادی را کسب کردند، اما حزب محیط زیست و ابتکار فمینیستی شاهد ریزش آراء  خود در شهرهای بزرگ بودند.  اکثریت مردم سوئد از جمله این شهرها  از خصوصی‌سازی  مدارس و بیمارستان‌ها بیزار هستند. آیا مردم قصد داشتند احزاب طرفدار خصوصی‌سازی را تنبیه کنند؟ یا این که اختلاف آراء حزب چپ در انتخابات  شهرداری‌ها و پارلمان فقط نشانه پشتیبانی برخی از هواداران حزب چپ از حزب محیط زیست است؟ یا آن که از مردم حکومت بورژوازی در شهرهای بزرگ خسته شدند؟…

نکته سوم آن که بر خلاف انتظار همگانی تعداد شرکت‌کنندگان در انتخابات با وجود رقابت شدید از ۸۷ به ۸۴ درصد سقوط کرد.  آیا این سقوط نشانه سیاست نزدیکی سوسیال‌دموکرات‌ها به احزاب جناح راست نبود؟  آیا با صحبت کردن از «سومالی ‌تاون» و اتخاذ تشدید فشار بر مناطق مهاجرنشین می‌توان انتظار مشارکت بیشتر این مناطق در انتخابات را داشت؟  آیا خودداری از اعلام یک برنامه رفاهی مناسب برای انتخابات و تائید نظرات رهبر اپوزیسیون راست به معنی تائید این نظر نبود که اختلافی بین دو بلوک وجود ندارد و مشارکت در انتخابات به معنی تلف کردن وقت است؟ در واقع، سوسیال‌دموکرات‌ها در کپی کردن نظرات حزب خواهر خود در دانمارک دچار یک خطای بزرگ استراتژیک شدند.

 آنچه که در پایان به طور خلاصه می‌توان گفت.

شکست انتخاباتی حزب چپ به معنی شکست جهت‌گیری عمومی این حزب در تکیه بر سیاست طبقاتی نبود. مخالفین سیاست فعلی از هر فرصتی برای کوبیدن این سیاست استفاده می‌کنند. مسلما رهبری حزب در طول دو سال گذشته مرتکب خطاهای مشخصی در پیشبرد این سیاست در عمل شد. مسئله اصلی این که باید حزب  بتواند خطوط قرمز روشنی برای جلوگیری از غوطه‌ور شدن در پراگماتیسم را تعیین کند. مشکل حزب چپ این است که در تلاش خود برای جایگزینی سوسیال‌دموکراسی سوئدی، گاه زیادی سوسیال‌دموکرات می‌شود. تاکید مداوم حزب چپ برای مشارکت در دولت در انتخابات اخیر ،اگر چه با هدف نشان دادن  حس مسئولیت حزب در مسائل کشور بود، اما  حزب با توجه به برخورد سوسیال‌دموکرات‌ها و حزب مرکز با موضوع مشارکت در دولت، دچار خطا  در این عرصه شد. بزرگ‌ترین مشکل حزب چپ، عدم داشتن کانال‌های مناسب برای انتشار افکار خود است. این مشکل مسئله جدیدی نیست اما  این حزب واقعا نیاز به تمرکز قوای خود در این حوزه دارد. حزب چپ نمی‌تواند با گفتن این که دیگران رئوس مسائل انتخاباتی را تعیین کردند  از زیر بار مسئولیت شانه خالی کند. حزب دموکرات‌های سوئد نیز چنین امکاناتی را نداشتند اما توانستند با تکیه بر رسانه‌های اجتماعی راه خود را باز کنند. این به معنی آن نیست که باید حزب چپ از تمام روش‌های ناپسندیده حزب SD  در عرصه تبلیغات تقلید کند، بلکه تاکید بر  تلاش برای یافتن راه‌های مناسب در این راه است.

توضیحات

[۱]- متن کامل پست درویش‌پور چنین است: «روزنامه افتون بلادت و اکسپرسن گزارش هایی را منتشر کرده اند که از ناخرسندی برخی از سیاستمداران حزب چپ از شکست انتخاباتی و درخواست استفعای نوشی دادگستر رهبر ایرانی تبار حزب چپ سوئد حکایت دارد. این که نوشی در انتخابات با دستکم گرفتن مسئله محیط زیست و عدالت اجتماعی خطاهای جدی مرتکب شد، نکته ای است غیر قابل انکار. اما پایئن آمدن ۳.۱ درصد آرای این حزب را تنها به این امر خالصه کردن بسیار ساده انگارانه و خطرناک است. ساده انگارانه است از این رو که آرای حزب در انتخابات کمونها در بسیاری ازمناطق کشور افزایش یافت. امری که موید این واقعیت است که بخشی از کسانی که در انتخابات پارلمان ازطرفداران حزب چپ به حزب سبز رای دادند، رای تاکتیکی دوستانه به قصد جلوگیری از حذف سبزها از پارلمان بود. سنتی متدوال در هردوبلوک که به روشنی میدانند سقوط یکی از احزاب موتلف از پارلمان به شکست کل آنان منجر خواهد شد. دیگر آن که برخی از کسانی که به حزب سبز رای دادند ناخرسند از کم توجهی نوشی به مسئله محیط زیست بودند. برخی هم شاید به دلیل آن که می پندارند نوشی حزب چپ را بیش از حد به سمت راست و نوعی سوسیال دمکراسی چپ سوق داده باشند، )با توجه به بی عالقگی او به درج خواست سوسیالیسم و لغو سرمایه داری در برنامه حزب( ممکن است از رای دادن به حزب چپ روی برگردانده باشند. یا این نظرات را موجب رای بخشی از هواداران این حزب به سوسیال دمکرات ها بدانند. برخی هم سرسختی نوشی در ارائه درخواست هایش از جمله حضور حزب چپ در دولت – در صورت پیروزی بلوک فرمز/سبز را باعث ترس بخشی از رای دهندگان و فرار آنها  به سمت سوسیال دمکرات ها بدانند. همه این دالیل ممکن است موضوعیت داشته باشند و در یک بررسی جامعه و غیر هیجانی در درون حزب و شکست انتخاباتی ممکن است مورد توجه قرار گیرد. اما به نظر من در نظر نگرفتن ایستادگی سرختانه او در برابر نژادپرستی، و جنگیدن برای حقوق بازنشستگان و گروه های ضعیف جامعه غیر منصفانه است. از آن مهم تر خواست برکناری او خطرناک است از این رو که درخواست برکناری او به معنی زمین زدن نیروهای خودی در برابر موج گسترش یابنده نژادپرستی در سوئد است نفس استعفای آنه لوف از حزب میانه مرکز پیروزی برای حزب نژادپرست دمکرات های سوئد است که او را سخت ترین دشمن خود در بلوک بورژوایی می دانست. امروز اگر رهبر حزب چپ هم استعفا دهد به معنای آن است که مهمترین شخصیت ضد نژادپرست دررهبری کل احزاب سوئدی و دشمن سرسخت حزب نژادپرست دمکرات های سوئد در جبهه قرمز/سبز از صحنه خارج شده است. این به تضعیف روحیه اپوزیسیونالی بلوک قرمز/سبز و رشد بازهم بیشتر راست افراطی خواهد انجامید. به ویژه آن که آنان پیشینه خارجی تبار سرسخت ترین حزب پارلمانی ضد نژادپرست در سوئد برایشان چندان خوشایند نیست. توصیه من به عنوان یکی از عالقه مندان به بلوک قرمز/سبز به اعضا و هواداران حتی رادیکال تر حزب چپ این است که در تله خواست برکناری نوشی از حزب چپ نیفتند که برنده آن در درجه اول نه جناح رادیکال حزب چپ، بلکه حزب نژادپرست دمکرات های سوئد است.! درآینده می توان با حوصله و بدور از فضای ملتهب کنونی به بررسی خطاهای حزب چپ و نقش نوشی نیز پرداخت. اما در لحظه حاضر وجود یک اپوزیسیون نیرومند در برابر بلوک راست افراطی و متحدان کنسرواتیو آن ضروری ومبرم ترین وظیقه است. حتی باید نمایندگان پارلمانی لیبرال را که ناخرسند از سیاست رهبری هستند تشویق کرد به هیچ وجه به سیاست ها و برنامه هایی که دمکرات های سوئد دیکته می . . ..کنندتن درندهند و با رای منفی خود مانع از اکثریت یافتن آن شوند»

منابع

  • etc.se, För många ja-sägare runt V:s ledning
  • svt.se, Valu
  • aftonbladet.se, valresultat
  • jensholm.se, valresultatet är tyvärr vår eget fel
  • flamman.se

https://akhbar-rooz.com/?p=169498 لينک کوتاه

0 0 رای ها
امتیازدهی به مقاله
اشتراک در
اطلاع از
guest

2 نظرات
تازه‌ترین
قدیمی‌ترین بیشترین رأی
بازخورد (Feedback) های اینلاین
مشاهده همه دیدگاه ها
بابک مهرانی
بابک مهرانی
1 سال قبل

استثناء و قاعده

با درود به جناب جاسکی ، خواستم چند نکته ی مهم را عرض کنم.
کاش در پیش در آمد نوشته و نقل قولی از آقای مهرداد درویش پور ست که گویا در فیس بوک نوشته ؛ حزب چپ ۳ در صد ریزش آرا داشته ست . وسواس نشان می دادید که بکلی نادرست ست. این قسمت ذهن خواننده را منحرف می کند ولی من که در سوئد زندگی کرده ام فقط تعجب کردم.

در ادامه ، شما به میزان درست ریزش حزب چپ از ۸ درصد آرا در سال ۲۰۱۸ به به ۶،۷۵ در صد در انتخابات اخیر اشاره کرده ست. ولی تعجب می کنم که را باید یک حز برا با دو انتخابات بررسی کرد؟

پس «استثماء و قاعده » چه می شود ؟ .
با شناختی که از نوشته های منسجم شما دارم. می دانید که حزب چپ در سال ۲۰۱۸ بعداز سالها نتیجه ی خوبی داشت که یکلی از استثنائات ست

جزب چپ کمونیست VPK با ۸ در صد آرا در سال ۱۹۱۷ وارد مجلس سوئد شد . ( بعداز فروپاشی سوسیالیسم شوروی مجبور شد از پسوند کمونیست صرفنظر کند و شد حزب چپ )
خوشبختانه در سوئد آمار و ارقام احزاب از سال ۱۹۱۱ که لیبرال ها و محافظه ها هژمونی داشتند در دسترس ست.
آمار این صد سال نشان می دهد که حزب چپ [ اغلب ] بین ۳ تا ۶ در صد از آرا را بخود اختصاص داده ست . که در [ بعضی ] از دوره ها استثناء بوده ست:
۱۹۴۴ ـ ۱۰ درصد
۱۹۸۸ـ ۱۲ درصد
۲۰۰۲ ـ ۸ در صد
۲۰۱۸ـ ۸ در صد

از قضا نتیجه ۶،۷۵ در صد امروز حزب چپ یکی از نتایج خوب می باشد.
تمام احزاب راست در مجموع ۴،۵ در صد ریزش آرا داشته اند.
( فقط SD حزب بیگانه ستیز که ریشه در نازیسم و فاشیسم دارد ۳ در صد نسبت به سال ۲۰۱۸ افزایش داشته ست )

علیرغم تمام تبلیغات احزاب راست و SD و پوشش رسانه های سوئد علیه پناهجویان ، سوسیال دموکرات ها ، چپ ها و سبزها فقط حزب چپ ریزش ۱،۲۵ در صد دارد ولی سوسیال دموکرات ها و سبزها آرای بیشتری کسب کردند.

همانطور که آقای جاسکی گفته اند اختلاف دو جبهه بسیر ناچیز بوده و در شهر استکهلم مردم با وجود تبلیغات احزاب راست راست علیه خارجیان به درستی به مسائل مهم تر تامین اجتماعی و دولت رفاه اهمیت دادند و احزاب راست را در کمون و استان استکهلم بزیر کشیدند .

در مورد عدم موفقیت عمومی حزب چپ در سوئد و این صد سال بسیار صحبت ها وجو دارد.

ارادتمند
بابک مهرانی ـ استکهلم

در نمودار موجود در لینک پیوست آمار حزب چپ دیده می شود.
comment image

رضا جاسکی
رضا جاسکی
1 سال قبل
پاسخ به  بابک مهرانی

سلام آقای مهرانی،
سپاس فراوان به خاطر توضیحات روشنگرانه و آمار آرا حزب چپ، بویژه نمودار آمار این حزب! من فقط لازم است یک نکته را تصحیح کنم. دوست عزیز آقای درویش‌پور در نوشته خود به درستی از ریزش ۱.۳ درصدی آرا حزب چپ یاد کرده است و نه ۳.۱ درصد. در متن نوشته ایشان این ارقام به لاتین نوشته شده‌اند و به هنگام کپی کردن پست ایشان و انتقال ان به مقاله حاضر ارقام برعکس نوشته شده‌اند. در واقع مسئولیت این اشتباه به عهده من است که بعد از کپی کردن متن، محتوی ان را کنترل نکردم. از این بابت پوزش می‌طلبم. امیدوارم که دوستان اخبار روز لطف کرده و خطای مرا تصحیح کنند.
با سپاس،
رضا جاسکی

خبر اول سايت

آخرين مطالب سايت

مطالب پربيننده روز


2
0
افکار شما را دوست داریم، لطفا نظر دهید.x