سايت سياسی - خبری چپ - تريبون آزاد

جنبش دانشجویی ایران از مطالبه گری صنفی تا انقلاب – سلیمان بایزیدی

هدف از نگارش این مقاله در وهله نخست یک بررسی تاریخی از جنبش دانشجویی است که می تواند در شناخت جنبش دانشجویی امروز ایران تنها به منظور یادآوری باشد، از اینرو برای شرح آن نیازی به مقایسه یا برجسته کردن نقاط قوت و ضعف آن نیست و هرگونه داوری و قضاوت در باب آن به عهده خواننده است و نگارنده به دلایلی خود را از چنین مسئولیتی معاف می دارد.
جنبش دانشجویی در طول تاریخ پرفراز و نشیب خود یکی از تاثیرگزارترین و نیرومندترین جنبش های اجتماعی و سیاسی در ایران بوده است به گونه ای که با هر خیزش و قیام سراسری، جنبش دانشجویی و جنبش کارگری از پیشگامان جنبش سراسری در اعتراضات بوده اند وبه همین دلیل هیچ رویداد تاریخی را نمی توان بدون در نظر گرفتن جنبش دانشجویی تحلیل کرد. حال برای نشان دادن کانون اولیه جنبش دانشجویی ایران باید به عصرمشروطه بازگردیم که به زعم بسیاری از مورخان تاریخ معاصر ایران دارای یک ویژگی ممتاز در مقایسه با دوره های پیشین خود است. تحصن و مشارکت دانشجویان مدارس عالی «دارالفنون»، «سیاسی» و «فلاحت» سیمای زنده ای از جنبش دانشجویی را به جامعه معرفی کرد. مشارکت فعال دانشجویان در جلسات مشروطه خواهان و مقاله نوشتن و سخنرانی های کوبنده و انتقادیِ روشنگرانه از اوضاع سیاسی، دانشجویان را در موقعیت ویژه ای قرار داد زیرا بخشی از جنبش بودند و نه یک گروه مستقل و مجزای به حاشیه رانده شده یا یک محفل روشنفکری نوپا ولی با این وصف ما دردوره رضا شاه شاهد کوچک ترشدن جنبش دانشجویی هستیم البته کوچک به لحاظ حلقه ها و گروه های متکثر با تفاوت های عقیدتی بود که محدود به گروه «۵۳ نفر» شد که متشکل از روشنفکران مارکسیست بودند. سیاست حزب توده برای جذب دانشجویان و تشکیل گروه های روشنفکری و همچنین ایجاد محافل مرتبط با جنبش دانشجویی در متن این سیاست رشد کرد و این آغاز شکل گیری یک جنبش مارکسیستی دردرون دانشگاه بود. با قدرت گرفتن حزب توده و تاسیس اتحادیه ی دانشجویی دامنه ی این جنبش از مرکز به سراسر ایران گسترش یافت و دانشجویان سراسر کشور جذب سیاست های حزب توده و جبهه ملی شدند که در آن دوره به عنوان یک وزنه سیاسی در فضای استبدادی ایران توانستند در میان عامه مردم نیزجایگاه خود را تثبیت کنند. به هر روی جدای از سیاست حزب توده و جبهه ملی، محافل دانشجویی بیشترین فعالیتی که داشتند حول محور مطالباتی پایه ای بود که در آن آزادی اندیشه و بیان و آزادی تحزب و آزادی مطبوعات و همچنین ایجاد فضای باز سیاسی از خواسته های دانشجویان بود و هرچه قدر این فعالیت ها از حالت آشکار و علنی اش در فعالیت های زیر زمینی خود را پیدا می کرد این وزنه ی تشکیلاتی بودن جنبش دانشجویی پر رنگ تر می شد و به دنبال آن وابستگی یا اتصال جنبش به حزب توده و جبهه ملی بیشتر می شد.
ساختار جنبش دانشجویی اگر چه یک بافت کاملا تشکیلاتی و زیر زمینی داشت ولی رویکردها و سیاست های آن مطابق با یک مطالبه و خواست فراگیر بود که دانشجویان را به دو طیف جداگانه تقسیم می کرد، طیفی که باور داشت فعالیت تشکیلاتی مقدم بر فعالیت صنفی است و طیف دیگر اصرار بر این داشت که مطالبات دانشجویان نباید زیر لوای فعالیت های حزبی که خارج از دانشگاه هدایت می شود قرار بگیرد. این دوگانگی و تضاد میان نقش تشکیلات و قبول هژمونی حزب برای سازماندهی و رهبری جنبش دانشجویی با اقلیت مدافع برجسته کردن مطالبات صنفی ناشی از این مسئله بود که همیشه بر خلاف آنچه که تصور می شود اعمال جبر و خشونت طبقه حاکم برای سرکوب دانشجویان یکسان است و جنبش دانشجویی با خواسته ها و مطالباتی که مطرح می کند اساسا نمی تواند تاثیری بر قوای قهریه حکومتی داشته باشد مگر اینکه خواسته ها و مطالبات خود را به انقلاب تبدیل کنند.
نکته قابل تامل در مبارزات جنبش دانشجویی در دوران پهلوی نهادینه شدن خط مشی مبارزه چریکی در متن مبارزات دانشجویان بود که با فراگیرشدن این اندیشه نه تنها فعالیت های صنفی و مطالباتی دانشجویان را دگرگون کرد بلکه یک فرهنگ جدید مبارزاتی به جامعه ایران معرفی کرد. به عنوان مثال پس از ترور محمد رضا شاه در سال ۱۳۲۷ یکی از ضربه های مهلک در آن دوره به جنبش دانشجویی این بود که تمامی فعالیت های سیاسی مستقل و فارغ از کار تشکیلاتی مشخص که شامل عمده ی فعالیت های دانشجویان در رابطه با نظام حاکم می شد به صورت فعالیت های زیرزمینی درآمد که البته در جریان ملی شدن صنعت نفت، با قرارگرفتن طیف وسیعی از دانشجویان در کنار مصدق، زمینه برای تظاهرات خیابانی نیز فراهم شد و این اولین مرحله ورود به صحنه خیابان بود که دانشجو را به مثابه یک وزنه سیاسی موثر در خیابان به مردم خاموش و ناراضی معرفی کند. از فعالیت زیرزمینی تا ورود به خیابان از این منظر اهمیت دارد که زیرزمینی خواندن فعالیت های دانشجویان آنها را در موقعیت به مراتب خطرناک تری قرار می داد و برای شاه و دستگاه امنیتی او،  سرکوب دانشجویان به اتهام ایجاد تشکیلات زیرزمینی سهل تر از هر زمان دیگری بود.
با کشته شدن سه دانشجو در صحن دانشگاه تهران در روز ۱۶ آذر ۱۳۳۲ و بازداشت و شکنجه ی شماری از دانشجویان این اعتراضات به پایان رسید و تا چند سال بعد هیچ خبری از اعتراضات دانشجویی نبود و دوباره فعالیت های زیرزمینی دانشجویان در سایه خفقان حاکم ادامه پیدا کرد و در سطح علنی هم بیشتر به عنوان یک جنبش مطالباتی و تاحدودی با رویکردهای محافظه کارانه ظاهر شد که تابع شرایط دوره خودش بود.در دوره های بعد نیز جنبش دانشجویی که از یک سو در فعالیت های زیرزمینی و خط مشی چریکی به امید روزنه ای برای سازمان دادن یک قیام توده ای بود ولی باز یک لایه از همین جنبش به فعالیت های علنی و با خواست های عموما قانونی دلخوش بود تا که شاید بتواند با کمترین هزینه حرکت های بزرگی را سازماندهی کند که عملا ناممکن بود. شما لازم است به وقایع زمستان ۱۳۳۹ نگاه کنید که چگونه اندیشه چریکی خودش را در رویدادهای ۱۳ بهمن و ۴ اسفند پیدا می کند و اعتراض دانشجویان در واقع به مسائل سیاسی جاری و نتایج انتخابات مجلس بیستم بود و همین خواست بود که آنان را به خیابان آورد و با بررسی این اعتراض در مقایسه با وقایع ۱۶ آذر ۱۳۳۲ به این نتیجه می رسیم که به همان اندازه که جنبش دانشجویی از فعالیت های زیرزمینی با مشی چریکی فاصله گرفت به همان نسبت هم برخورد نظام سلطنتی پهلوی موضع نرم تری به آن داشت با اینکه در مقیاسی گسترده تر چند هزار دانشجو در تهران و تبریز و مشهد به این جنبش اعتراضی پیوستند و شمار زیادی از آنان نیز دستگیر شدند ولی در مدت زمان کوتاهی دانشجویان بازداشت شده از زندان آزاد شدند.
وقایع نگاری این رویدادها را از آن لحاظ با اهمیت می دانم که شرایط عینی جامعه ما و استبداد حاکم را در موقعیت فعلی برای ما آشکار می سازد.حال اگر به وقایع اول بهمن ۱۳۴۰ در موضع بی طرفانه نگاه کنیم ما با یک ساختار سیاسی پیچیده روبه رو هستیم که به نسبت میزان و شدت رویدادهای سیاسی تغییر می کند.به عنوان مثال راهپیمایی چهار هزار نفر از دانشجویان دانشگاه تهران به پاسخی به مراتب خشن تر و بیرحمانه تر از سال قبلش مواجه شد.دلیل عمده این حجم از خشونت به خاطر واکنش دانشجویان به اخراج چند تن از دانش آموزان فعال در جبهه ملی بود که زمینه اعتراضی آن از دبیرستان دارالفنون آغاز شد و برای قطع کمک هزینه ی دانشجویان سال اول دانش سرای عالی در همان مکان برگزار شد و علت سرکوب خشن آن از سوی حکومت به دلیل هماهنگی و سازمان دادن این اعتراضات از سوی جبهه ملی بود.هجوم نیروهای واحدهای چترباز دانشکده ی پلیس،ژاندرمری و دژبان به دانشگاه تهران یک حقیقت غیرقابل انکار را به نمایش گذاشت و آن حساسیت شاه به قرارگرفتن احزاب و سازمان های مخالف در کنار جنبش دانشجویی بود.زخمی شدن ۱۲۰تن از دانشجویان و همچنین تعداد زیاد بازداشتی ها  که سه ماه تعطیلی دانشگاه را به دنبال داشت موجب ایجاد یک فضای به شدت امنیتی در صحن دانشگاه تهران و سایر دانشگاه های کشور شد.مبارزه چریکی این بار وارد جنبش دانشجویی شد که بعد از آن تفکیک خط مشی مبارزه چریکی از جنبش دانشجویی میسر نبود.نقطه ی عطف این فعالیت های چریکی،در واقع حمله گروهی با پیشینه ی دانشجویی به ژاندرمری در سیاهکل در ۱۹ بهمن ۱۳۴۹بود.قطعا پیوستن دانشجویان به گروه های چریکی از جمله چریک های فدایی خلق و سازمان مجاهدین خلق در دهه پنجاه هم دانشجویان را وارد مرحله جدیدی از مبارزه علیه استبداد حاکم کرد و هم اینکه مبارزه چریکی سازمان های با رویکرد جنگ مسلحانه در مسیر دیگری قرار داد و موجب شد که مبارزه چریکی در میان مردم نیز به عنوان یک اصل مبارزاتی پذیرفته شود و خیلی زود هم توانست در میان توده مردم مقبولیت کسب کند.کنفدراسیون دانشجویان ایرانی در خارج از کشور حلقه را بر قدرت نمایی رژیم شاه هم در داخل و هم در خارج تنگ تر کرد و بی اغراق می توان گفت که دهه پنجاه اوج اعتلا و بالندگی جریانات و سازمان هایی بود که مبارزه مسلحانه را به عنوان رمز پیروزی برگزیده بودند.
با نگاهی کوتاه به استبداد پهلوی که گذرا بدان اشاره نمودم باید مرحله دیگری از فراز و فرودهای جنبش دانشجویی را در نظر داشت که با انقلاب ۵۷ وارد فاز دیگری می شود و ورود به آن نیازمند درس گرفتن از تجربیات گذشته است و قبول این واقعیت که با پیروزی انقلاب تعداد بیشماری از دانشجویان به نسبت گرایش و باورهای سیاسی در تثبیت انقلاب نقش داشتند که در مدت زمان کوتاهی با مصادره انقلاب ۵۷ توسط مافیای جمهوری اسلامی، دانشجویان پیرو خط امام در ساختار سیاسی نوظهور جای گرفتند و ارگان ها و نهادهای انقلابی مصادره شده را در دست گرفتند.
از آن دوره تا به امروز جمهوری اسلامی همواره یک رویکرد و سیاست مشخص را برای کنترل جنبش دانشجویی به اجرا درآورده است که یکی از این سیاست ها، برجسته کردن نقش جنبش دانشجویی در جایگاه یک صنف بوده است که به عبارتی این جنبش را از هویت تاریخی- سیاسی اش منحرف و به حاشیه برد ولی در نهایت با ادامه وقایع سیاسی از ابتدای جنبش موسوم به دوم خرداد تا امروز این جنبش از خواست های مطالبه گرانه جدا شد و به یک وزنه سیاسی تبدیل شد که البته آنگونه که طیف های اصلاح طلب رانده شده از نظام سیاسی حاکم عنوان می کنند که جنبش دانشجویی امروز برآمده از جنبش اصلاح طلبی دوم خرداد است و حتی فرهنگ اعتراض و رویکرد انقلابی گری دانشجویان را با سهیم شدن خودشان در ساختار سیاسی در یک کفه ترازو میگذارند به بن بست رسید و قطعا چنین شکستی برای آنها که در جنگ زرگری موازنه قدرت ناکام مانده بودند نه تنها ایجاد بسترهای تازه برای خواست های مطالباتی را بست بلکه یک هویت تازه از جنبش دانشجویی را برجسته کرد که از پیشگامان انقلاب بود. این سیاست در واقع تداوم همان سیاستی بود که با برآمدن جنبش سبز و شعار رای من کو؟ به جنبش دانشجویی تحمیل شد و بر اساس همان تجربیات این جنبش همچون ققنوس از دل جنبش خودش بیرون آمد و ثابت نمود که این جنبش از دهه ۳۰ تا به امروز رویکردهای متفاوتی داشته است با وصف این طبقه دانشجو و نخبه در متن رویدادهای تاریخی به مثابه یک قدرت بلامنازع نقش خود را ایفا کرده است.
دهه ی اول انقلاب: سیاست ذوبِ جنبش دانشجویی خودی در ساختار سیاسی نوظهور حاکم و حذف نخبگان منتقد

با اینکه جنبش دانشجویی در انقلاب ۵۷ نقش موثری را ایفا کرد ولی پس از استقرار جمهوری اسلامی در ایران اولین اقدامی که انجام دادند این بود که حلقه ی خودی های جنبش دانشجوییِ شرکت کننده در انقلاب را با جنبش دانشجویی که به حاکمیت نظام مذهبی حاکم نپیوستند را از هم تفکیک کنند و در اقدام بعدی،آن طیف دانشجویانی که در نظام سیاسی حاکم جذب و ذوب شده بودند را به عنوان اهرم فشاری برای به حاشیه راندن دانشجویان منتقد و مبارز بکار بردند به گونه ای که دانشجویان پیرو خط امام به بخشی از نیروی سرکوبگر تبدیل شدند.نطق خمینی در سال۱۳۵۹ مبنی بر ضرورت انقلابی شدن دانشگاه ها،زنگ خطر سرکوب دانشجویان را به صدا درآورد و تاریخ سرکوب دانشجویان در یک چرخه ی معکوس به دوران پهلوی بازگشت.بر هیچ وجدان منصفی پوشیده نیست که تاریخ معاصر ایران در یک روند تاریخی تراژیک بر همان پاشنه استبداد مطلقه چرخیده است و نخبه کشی و حذف دگراندیشان تنها ابزار برای حفظ و بقای اتوریته آنان بوده است.با شروع سیاست حذف و پاکسازی در نهادهای آموزشی،شاهد شکل جدیدی از انقلاب به مثابه یک پدیده ضد فرهنگی بودیم که محصول یک جریان مذهبی تندرو بود و نه برآمده از نهاد انقلاب و به دنبال آن در تابستان ۱۳۵۹ حلقه ی خودی ها در دانشگاه ها سازمان داده شدند و با صدور دستور انقلاب فرهنگی توسط خمینی نه تنها دانشگاه های کل کشور تعطیل شدند بلکه بسیاری از اساتید و دانشجویان اخراج شدند.با بازگشایی دانشگاه ها، حلقه ی خودی های ذوب شده بزرگتر شد و به سرعت در نهادها و ارگان های آموزشی جذب شدند و دقیقا حذف اندک نخبه های منتقد هم وارد فاز نهایی انقلاب فرهنگی شد.
دهه ی شصت به باور من و بسیاری دیگر یک شکاف و مرزبندی عظیم میان دانشجویان با گرایش های سیاسی مخالف حکومت و دانشجویان وابسته به جمهوری اسلامی ایجاد شد که در آن فضای ملتهب بسیاری از همان دانشجویان مخالف به زندان رفتند و بسیاری دیگر هم اعدام شدند.نقطه آغاز تبعید اجباری و ترک کشور نخبگان مخالف و منتقد اگرچه با انقلاب فرهنگی انجام گرفت ولی به عبارتی درست تر این کوچانیدن تا به امروز ادامه دارد.سیاست ضد فرهنگی جمهوری اسلامی در این چهل و اندی سال هرگز متوقف نشد زیرا با تاسیس انجمن های اسلامی دانشجویان و جهاد دانشگاهی توسط حاکمیت دو بازوی سرکوبِ وابسته به ارگان های امنیتی در دانشگاه ها فعال شد. به طور مشخص این دو هسته ی ارعاب و وحشت از جمله تشکل هایی بودند که وظیفه آنان در وهله نخست ایجاد یک فضای همسانِ خاکستری با نهادینه کردن یک تفکر تک ساحتی و مطلق در دانشگاه که درونمایه ی آن حفظ ارزش های نوبنیاد طبقه حاکم با بهره گیری از ابزارهای جبر و زور بود. اسلامی کردن نهادهای آموزشی اگر چه به منظور کنترل نخبگان انجام گرفت ولی هدف غایی آن ایجاد یک دیوار عریض و طویل برای جلوگیری از نفوذ گرایشات سیاسی در میان دانشجویان بود. همانند سازی فضای آموزشی و یکدست کردن اساتید حکومتی در دوره ای توانست این جو خفقان را در دانشگاه ها ثابت نگه دارد ولی با اینحال در اواخر دهه ی هفتاد ما شاهد یک دگردیسی در جنبش دانشجویی هستیم که مختصرا به آن اشاره می کنم.

دوران اصلاحات:جنبش مستقل دانشجویی، گفتمان کلان سیاسی و تشکل یابی دانشجویان چپ

در اواسط دهه ی هفتاد،به ویژه پس از روی کار آمدن محمد خاتمی و دولت موسوم به اصلاحات،جنبش مستقل دانشجویی با نگاهی تاریخی به دهه ی شصت و قبول خودانتقادی برای جبران برخی از مواضع و نقایص و دوری گزیدن از رویکردهای متکی بر آزمون و خطا،مجال آن را پیدا کرد تا در گفتمان اصلاح طلبی بتواند هویت مستقل خود را به نمایش بگذارد ولی حتی دولت اصلاح طلب با همه زرق و برق های فریبنده اش نتوانست صدای دانشجویان را تحمل کند و مردی با عبای شکلاتی آمده بود تا همان سیاست سرکوب در دانشگاه را به گونه ای دیگر اجرا کند و این بار در نقش یک دولت مظلوم واقع شده ی مدافع جنبش دانشجویی که اختیاری از خود ندارد، مسئولین کشتار دانشجویان را همان نیروهای خودسر معرفی کرد که پیش از دولت اصلاحات در کارنامه سیاه خود،انقلاب فرهنگی را داشتند.اعتراضات دانشجویی ۱۸ تیرماه ۱۳۷۸که به واقع یکی از گسترده ترین اعتراضات خیابانی در تهران پس از اعتراضات خرداد ۱۳۶۰ بود با خشن ترین شکل سرکوب و به خاک و خون کشیده شد.نیروهای امنیتی با قصاوت و بیرحمی کوی دانشگاه و خوابگاه دانشجویان را ویران کردند.هراس حکومت این بود که وضعیت دانشگاه ها نباید به دهه شصت برگردد و تنها راه برای کنترل اوضاع دانشگاه ایجاد یک فضای رعب و وحشت بود که جمهوری اسلامی با توسل به آن می خواست قبل از هر چیز جنبش مستقل دانشجویی و همچنین تشکل یابی دانشجویان چپ را در نطفه خفه کند.متعاقبا دولت اصلاحات با ترفندهای صوری و به شدت گمراه کننده که البته تاکتیک جریان دوم خردادی بود بخش بزرگی از جنبش دانشجویی را به زیر چتر انجمن های اسلامی آورد و با توجیه اینکه این انجمن های اسلامیِ دوره اصلاحات با انجمن های اسلامی دهه ی شصت تفاوت دارند موازنه قوا را به نفع خودش تغییر داد و حتی بخشی از دانشجویان مخالف نیز به این کمپ پیوستند و با بیرون آمدن دفتر تحکیم وحدت از درون جبهه موسوم به اصلاحات هم دولت اصلاحات توانست به یک وزنه سیاسی در دانشگاه تبدیل شود و هم اینکه طیف زیادی از فعالان دانشجویی لیبرال،ملی-مذهبی و حتی دانشجویان چپی که از تاسیس گروه ها و محافل مستقل دانشجویی منع و محروم شده بودند زیر چتر حمایتی انجمن های اسلامی اصلاح طلب قرار گرفتند و جدای از اینکه مرزبندی های مشخص خود را نیز داشتند ولی با وصف این برای بقای خود و فعالیت های مشخص در چهارچوب گفتمان اصلاح طلبی راه دیگری برای فعالیت نداشتند.
دوره موسوم به اصلاحات تقابل میان گفتمان انقلابی دانشجویان با طیف اصلاح طلب وابسته به انجمن های اسلامی دانشجویان بود که تمام تلاش آنها آماده سازی یک فضای اصلاح طلبی به هدف جا انداختن مطالبات صنفی به جای گفتمان سیاسی رایج در دانشگاه بود.از اینرو گفتمان کلان سیاسی در واقع بر خواسته های صنفی دانشجویان تاکید و پافشاری داشت از جمله بالابردن کیفیت غذا،بهبود وضعیت خوابگاه های دانشجویی که اگر حتی در دوره قبل از اصلاحات هم چنین خواسته هایی مطرح می شد امکان برخورد خشن و قهرآمیز با آن وجود نداشت.تشکیل «شوراهای صنفی دانشجویان» در سال ۱۳۷۷ ابتدا برای تحقق خواسته های صنفی دانشجویان تشکیل شد و نه چیزی فراتر از آن که در تدوام فعالیت های این شورا،دانشجویان متوجه شدند که وجود چنین تشکل هایی که زیر هژمونی نظام سیاسی حاکم توان خروج از حوزه اختیارات خود را ندارد بیشتر موجب دلسردی خواهد شد و گفتمان چپ و رادیکال در نتیجه تسلط و همه گیری فعالیت صنفی به جای فعالیت های سیاسی باید این شکست و سرخوردگی را تاب بیاورد و این به منزله تداوم همان سیاست همسان سازی دانشگاه در دهه ی شصت بود.جنبش دانشجویی به تناسب موقعیت و شرایط سیاسی حاکم در هر دوره ای شکل مطالبه گری صنفی و حتی اعتراض سیاسی اش را که متاثر از رویدادهای جامعه بوده است در متن تحولات سیاسی زمانه خودش بنا به همان وزنه و جایگاه اجتماعی که دارد همان هویتی را از خودش به نمایش می گذارد که در آن اساس نه مطالبه گری صنفی به مفهوم رایج و عام آن  بلکه پیوستن به جنبش انقلابی است که کل ساختار نظام سیاسی را نشانه می رود.ناگفته نماند گاه در مقطعی از تاریخ معاصر ایران چه در قبل از انقلاب و چه بعد از انقلاب مطالبات صنفی نیز در نتیجه برخورد خشونت آمیز نهادهای امنیتی در سیاسی شدن حرکت های سیاسی نقش زیادی داشته است.در این مورد می توان به حمله ی خشونت بار نیروهای لباس شخصی به کوی دانشگاه تهران و خوابگاه طرشتِ دانشگاه علامه طباطبایی اشاره در خرداد ۱۳۸۲ اشاره کرد.نمونه های برجسته ی این جنبش دانشجویی که با تجمع دانشجویان در بیستم خردادماه در اعتراض به خصوصی سازی دانشگاه ها صورت گرفت اگرچه به ظاهر یک مطالبه صنفی بود ولی ساختار سیاسی نظام حاکم را به چالش کشید و حتی الگوهای مدیریت فرهنگی نئولیبرالیستی که میراث دولت رفسنجانی بود را افشا کرد.این اعتراض هم به خشونت کشیده شد و لباس شخصی ها با قمه و زنجیر به دانشجویان حمله ور شدند. شدت سرکوب این اعتراض را فقط می توان با وقایع ۱۸ تیر کوی دانشگاه مقایسه کرد.
گسترده تر شدن این اعتراضات دانشجویی به دانشگاه های سراسر کشور این واقعیت را به افکار عمومی نشان داد که وقتی پای جنبش دانشجویی به میان می آید،تعبیر ارگان های سرکوبگر از اعتراضات دانشجویی حتی اگر صرف مطالبه گری در چارچوب قانون هم باشد به مثابه یک اعتراض هنجارشکن با آن برخورد می شود.شاید آنها به درستی دریافته اند که هیچ حرکت دانشجویی جدای از تحولات اجتماعی و سیاسی نیست و نقش جنبش دانشجویی در این اعتراضات نه لیدری بلکه همراهی با جنبش سراسری در مقیاس بزرگتر است.نقش دانشجویان چپ در تمامی این اعتراضات به عنوان نیروی پیشروی که از مطالبه صنفی عبور کرده قابل تامل است.در مقابل طیف بزرگی از دانشجویان ملی-مذهبی و لیبرال ها و حتی انجمن های اسلامی دانشجویان و همچنین بسیج دانشجویی که به عنوان گروه فشار از آنان استفاده می شود این دانشجویان چپ بودند که آن وزنه و پایگاه اجتماعی را حفظ کردند.
تشکل یابی و سازماندهی دانشجویان چپ چه در دوران اصلاحات و چه بعد از آن علیرغم فشار و سرکوب از طرف ارگان های امنیتی، همواره از پتانسیل نیرومندی برای مشارکت سیاسی برخوردار بوده و هستند.اگر چه اجازه فعالیت رسمی به دانشجویان چپ داده نمی شود ولی پیوند آنها با جنبش کارگری و جنبش زنان موقعیتی را فراهم کرد که بتوانند با حفظ مرزبندی های خود با طیف راست کارنامه ی درخشانی از خود به جای بگذارند.فعالیت علنی دانشجویان از محیط دانشگاه بیرون آمد و در جامعه به تنها نیروی موثر و کارآمد که می توانست با دیگر جنبش های اجتماعی همراه شود تبدیل شد.
با توقیف نشریات دانشجویی، فعالیت های دانشجویان چپ وارد فاز تازه ای شد و ما شاهد پیوستن تعداد بیشتری از دانشجویان به جبهه چپ در دانشگاه های کشور شدیم. فراخوان دفتر تحکیم وحدت  در ۱۶آذر ۱۳۸۲ در برابر دانشکده ی فنی دانشگاه تهران که به مناسبت سالگرد روز دانشجو دیده شده بود این حقیقت را به اثبات رساند که دانشجویان چپ از هر روزنه ای برای نشان دادن اقتدار خود استفاده می کنند.علیرغم فعالیت سازماندهی شده ی اعضای تحکیم وحدت  و ملی مذهبی ها، چپ در دانشگاه به چنان جایگاهی رسید که موجب هراس حکومت شد به گونه ای که به دنبال این حساسیت ها بسیاری از دانشجویان از ادامه تحصیل منع شدند. نکته قابل توجه در جنبش دانشجویی آندوره این بود که اساتید بسیاری نیز با دانشجویان همراه شدند.وقتی دانشجویان از درون جبهه اصلاحات بیرون آمدند و با در دست گرفتن پلاکاردهایی با شعارهای «آزادی، برابری» و حمایت از اعتصاب پرستاران و کارگران نفت و پتروشیمی.» به کارزار مبارزه با تمامیت ساختار نظام حاکم پیوستند نه تنها حاکمیت را تا حدودی وادار به عقب نشینی کرد بلکه طیف های دوم خردادی و اصلاح طلبان نیز راه خود را از دانشجویان چپ جدا کردند زیرا نه آنها از مقبولیت سابق برخوردار بودند و نه دانشجویان چپ در موقعیت پیش از سازماندهی بودند. بزرگتر شدن این موج چپ در دانشگاه و ارتباطات گسترده ی فعالین دانشجویی با فعالین جنبش کارگری منجر به تصفیه ی دانشگاه های کشور از اساتید دگراندیش هم شد. خرداد ۱۳۸۵ با رادیکالیزه شدن جنبش دانشجویی و تشکیل جنبش «دانشجویان آزادی‌خواه و برابری‌طلب دانشگاه‌های تهران» و انتشار بیانیه «دانشگاه پادگان نیست» در واقع اعتراضی بود به دخالت نیروهای نظامی سرکوبگر در دانشگاه ها که به سرعت این اعتراض به دانشگاه های سراسر کشور نیز سرایت کرد.
اهمیت یادآوری این دوره از تاریخ جنبش دانشجویی بدان خاطر است که تصویری از این جنبش را با شرایط کنونی که چپ در دانشگاه با آن روبه روست را به خوانندگان نشان بدهم.اگر مخاطبین این نوشته به تاریخ جنبش دانشجویی رجوع کنند قطعا به نقاط قوت جنبش دانشجویی که دانشجویان چپ پرچمدار آن بودند پی خواهند برد.برای این مقایسه این جنبش با سایر طیف های اصلاح طلب باید شوه های اعتراضی هر دو طیف را در نظر داشت و آنگاه تفاوت ها مشخص خواهد شد. باری! آن دوره که «دانشجویان آزادی‌خواه و برابری‌طلب» در تمامی تجمعات و اعتراضات خود شعارهایی مثل «لغو اعدام و سنگسار و لغو پوشش اجباری سر می دادند.» و شعار اصلی دانشجویان چپ بود در مقابل اعضای دفتر تحکیم وحدت مطالبه و خواست شان محدود به « آزادی زندانیان سیاسی وایجاد فضای باز دانشجویی بود.» بعد از این موضع صریح و رادیکال بود که جمهوری اسلامی با بسیج نهادهای امنیتی علیه دانشگاه، تمامی حلقه های متمرکز و سازمان یافته دانشجویی را پراکنده کرد طوریکه مثل سابق از آن انسجام برخوردار نبودند با این وصف این تقابل و رویارویی کماکان ادامه داشت تا جایی که حتی نشریات دانشجویی به صورت زیرزمینی منتشر می شدند.
گزیده اگر بخواهم در مورد موقعیت جنبش دانشجویی در اعتراضات ۸۸ بگویم ذکر این نکته را ضروری می دانم که جنبش دانشجویی چپ و رادیکال حتی در متن جنبش سبز نیز به گونه ای دیگر ظاهر شد و دیگر شعار همگانی رای من کو؟ جای خود را به شعارهایی داد که اصل نظام را نشانه می رفت و این خود نقطه عطفی در تغییر موضع معترضان داشت و حتی بخش زیادی از مردم که با شعارهایی در حمایت از جنبش سبز به خیابان آمده بودند با شعارهای رادیکال دانشجویانی که عمدتا چپ بودند همراه شدند.

سخن آخر:

جنبش دانشجویی و جنبش کارگری در متن رویدادهای
۹۳ تا ۹۸ و رادیکال تر شدن آن با خیزش انقلابی اخیر

 در سال ۹۳ شاهد یک برگشت معکوس از رادیکالیسم انقلابی جنبش دانشجویی به مطالبات صنفی بودیم به عنوان مثال باید به بیانیه اعلام موجودیت اتحادیه‏‌ی شوراهای صنفی دانشجویی کشور و دیگری بیانیه فعالین صنفی در روز دانشجو اشاره کرد که البته با این تفاوت که نشانه های رادیکالیسم انقلابی در آن هویدا بود و نهادهای صنفی قوام بیشتری یافت.تقویت این نهادها موجب شد که صدای دانشجویان بیش از دوره های پیشین به جامعه برسد اگر چه حاکمیت هیچگاه میل به شنیدن صدای دانشجویان را نداشت ولی با این وصف تلاش مجدانه برای لغو خصوصی سازی نهادهای آموزشی و همچنین مقاومت در برابر افزایش هزینه های رفاهی به مثابه یک خواست عمومی یک جنبش سراسری را سازمان داد.موضع صریح و رادیکال دانشجویان چپ علیه سیاست های کلان نئولیبرالی خصوصا در آموزش عالی در سال ۹۵ ادعای نگارنده را مبنی بر قدرتمند شدن قطب چپ در دانشگاه اثبات می کند.
جنبش دانشجویی در دیماه ۹۶ و همچنین در آبان ۹۸ به شکل آشکارتری از انقلاب و خواسته های مردم دفاع کرد و اینبار کلیت اقتصاد سیاسی حاکم را نقد کرد و این انتقاد و موضع جسورانه در کف خیابان خودش را پیدا کرد. نکته مهم در خیزش دی ماه ۹۶ و آبان ۹۸ این بود که جنبش دانشجویی خواست های خود را با خواست تمام اقشار جامعه و همچنین جنبش زنان و جنبش کارگری هماهنگ کرد.
 با اعتصاب کارگران نیشکر هفت تپه و مقاومت و مبارزه آنان علیه خصوصی‌سازی و خواست اداره‌ی شورایی،شعارها و مطالبات صنفی دانشجویان نیز دستخوش تغییراتی شد که به جرات می توان گفت در تاریخ جنبش دانشجویی ایران کم مانند است.از شاخصه های بسیار برجسته ی جنبش دانشجوییِ متاثر از اعتصاب کارگران هفت تپه این بود که اداره شورایی به مثابه یک الگوی خودگردانی-مشارکتی به متن جنبش دانشجویی وارد شد و هم اکنون نیز با خیزش انقلابی ژینا، اداره شورایی مانیفست جنبش «زن،زندگی،آزادی» شده است و پیروزی این جنبش در گرو اتحاد طبقه کارگر با جنبش زنان و همراهی جنبش دانشجویی است. قدرمسلم گسست هرکدام از این جنبش های اجتماعی و پیشرو باعث از دست رفتن دستآوردهای این قیام خواهد شد.
جنبش انقلابی اخیر برای جنبش دانشجویی حاوی درس ها و تجربیات بسیاری بود که از آن جمله می توان به عبور این جنبش از کلیشه ها و شیوه های اعتراضی گذشته اش اشاره کرد که با گسترده ترشدن اعتراضات سراسری و به دنبال آن اعتراض دانشجویان در ۱۳۷ دانشگاه کشور به یک بلوغ سیاسی رسید و آن حرکت مداوم و تاثیرگزاری بود که از ابتدای خیزش انقلابی توده مردم را به حرکت درآورد. در گذشته جدای از مطالبات صنفی وقتی در جامعه اعتراضی صورت می گرفت جنبش دانشجویی از آن تاثیر می پذیرفت،واکنشی یکطرفه و در عین حال مقطعی و گذرا ولی در این جنبش انقلابی عظیم از همان روز نخست تا به امروز جنبش دانشجویی و خیزش مردمی در کف خیابان واکنشی دوطرفه است در مقابل استبداد حاکم که هر دو نیز متاثر از همدیگر هستند. نگاه کنید به تولیدات هنری اعم از شعر و ترانه و موسیقی و نقاشی و… که چگونه مورد توجه انقلابیون قرار می گیرد و در مقابل محور اصلی تمامی این تولیدات هنری صدای خیابان و اعتراض مردم است.نکته آخر اینکه جنبش دانشجویی را باید حمایت کرد و آنها را باید برای پیوستن به جنبش طبقه کارگر فراخواند و عمیقا باور دارم که این جنبش هم می تواند آخرین میخ را بر تابوت نظام سیاسی حاکم بزند.


پ.ن.برای تحلیل نقاط ضعف یا قوت هر جنبش اجتماعی یا سیاسی گریزی از این نیست که یک بررسی و خوانش تاریخی از آن جنبش را ارائه دارد و قطعا تمامی رویدادهای تاریخی در بستری ارگانیک به هم ارتباط دارند. نشانه های جنبش دانشجویی اخیر در متن جنبش انقلابی جدا از پیشینه و هویت تاریخی آن جنبشی که بدان پرداختم نیست.شاید تفسیرها و تحلیل های مکانی و زمانی در این خوانش تاریخی دخیل باشد ولی در هرصورت مبنای این تجزیه و تحلیل قبل از هرچیز داوری خواننده برای تفسیری درست و واقع بینانه است.در دفاع از تمامی آنچه که نگاشته ام باید به این نکته نیز اشاره کنم که هیچکدام از جنبش های اجتماعی و سیاسی به تنهایی نمی توانند انقلاب مردم ایران به سرانجام برسانند مگر اینکه دیگر جنبش های پیشرو و مترقی نیز با آن همراه شوند.

https://akhbar-rooz.com/?p=182398 لينک کوتاه

0 0 رای ها
امتیازدهی به مقاله
اشتراک در
اطلاع از
guest

0 نظرات
بازخورد (Feedback) های اینلاین
مشاهده همه دیدگاه ها

خبر اول سايت

آخرين مطالب سايت

مطالب پربيننده روز


0
افکار شما را دوست داریم، لطفا نظر دهید.x