
و تو ای شب که سخاوتمندی
دوستت می دارم.
تو ، که از “تمتنه” در دولابِ
خَم و خَم رفته ی پیچیده ی دولاب سّخن
چشم در پوشیدی!
و تو ای شب که چنان سرپوشی، حافظ ِ آنچه ندانم هستی؛
بس سپاس ات بادا، که
درخشان و دُر اَفَشان وبسی بی پایان ،به من و
این “طارق بارک..” که نمیدانم چه ،
داده یی راه و نگفتی که عزیز:
“کاش میدانستم کیست آن ساقی ِ تو”؟!
که تو کیفور ی و من مخمورَم!
شب ،ای حامی شبکور ترین رهرو ما،
آدمی بی تو نخواهد بِرَود تا هدفی بی واژه!
پرسشی هست اگر،
پاسخی می باید!
پاسخی نیست اگر،
طبلِ تو خالی ِ پر بانگ نخواهد پایید،
تا به پایان برسی!
من ترا ای شب” زیبا “ی بدون ِ پاسخ،
این چُنین می بینم!
شبِ عالم امّا، دست و دلباز شبی است.
***
۲۳ ژانویه ی ۲۰۲۰ خانه ام/مریلند