جمعه ۷ اردیبهشت ۱۴۰۳

جمعه ۷ اردیبهشت ۱۴۰۳

دو نکته و یک ضرورت – مارال سعید

اگر این هواخواهی از تو بر اساس مواضع زمینی توست، چرا تو خود به جرگه ی زمینیان درنمی آیی؟ آیا خیال می کنی ایرانی و ایران کمبود قدیس و کاهن و ... دارد؟ یا نه، به زنان و مردان مُدبّر عرصه ی سیاست نیاز دارد تا بتوانند به یاری ملت آیند و این کشتی به گل نشسته را نجات دهند؟
دو نکته و یک ضرورت - مارال سعید

تغییر، بایسته و شایسته-ی افرادی خاص نیست. ما نیز همچون ذره ای از این جهان،  برکنار از تغییر نبوده و نیستیم. این از آن جهت نمی گویم که من به حقیقت دست یافته ام. اما به جد تأکید دارم تا همینجا بی رنج و تَعَب، و بدون خرج مهر و جسارت، این مهم مقدور و ممکن نبود. در این گردش ایام، استثنائی نیست. چه چون من از خاستگاه میانه باشی یا چون تو شاهزاده. 

در این راستا، تو راه بسیار آمده و نشان داده ای که نمی خواهی محدود در حصاری بمانی که به تو ارث رسیده است. اگرچه پیله-ی اشرافیت و نخوتِ وراثتِ تاج و تخت، مانعی بزرگ برای برون رفت از این فضای سُکرآور است. اما زیست در بطن دمکراسی های پیشرفته و میل به دانائی، در تو موجودی پدید آورده که تا همینجا نیز گام های جسورانه ای برداشته است.

ورای درست و غلطِ تمایلات ما، مهر به هم میهنان و عشق به آن جغرافیا، ما را از دو سوی معادله ای که در میانه ی آن سیاهی و تباهی و جهلِ جمهوری اسلامی نشسته است، به سوی هم سوق می دهد. امید من آنست که هر دو دریابیم مسئولیت خویش را، تا بتوانیم تکه ای از پازلِ نجات ایران و ایرانی از این دوران جهل و جنایت و ویرانی باشیم.   

این آمدن و آمدن ها از هر دو سو، پالایش و پیرایش بسیار خواهد، و تا آن زمان که ما دل و زبان مان یکی گردد، راه بسیار است. لیک به انتظار نتوان نشست. بایسته آن است که از امروز با آستین های بَر زده بکوشیم. با این امید که دیار ایران، زندگی بخش و شادی آفرین برای فرزندانش گردد.

از طریق سایت دویچه وله مطلع شدم مصاحبه ای با یک روزنامه ی آلمانی نموده ای. و باز همچون گذشته سعی داشته ای جُبه ی یک منجی، قدیس یا کاهن را بر دوش اندازی و برای نجات مردم ایران آرزوهای نیک کنی. البته نیک پیداست آنان که مشاوران تو بوده و هستند، سعی بلیغ دارند تو را هوشدارند که؛ مبادا خود را به سطح مبارزان وطن فرو کاهی! چرا که در این صورت آن الوهیّت پادشاهی را از دست خواهی داد.

دوستانه بگویمت: دو نکته را فراموش نکن؛ اول آنکه، مشاوران خویش به تناوب بگردان. دوم آنکه، وابسته ی مشاوران نمان. خود نیز بخوان و بکوش تا دانائی و نیاز زمانه دریابی.

گفته اندت؛ آنچه نیک است به پرونده ی پهلوی ها سنجاق کن. که در مراودات و محاورات بکارت آید. عقل سلیم گوید: بیهوده مکوش برای خویش از آنچه واقعی نیست، هویت بسازی! مدرنیته یک فرهنگ است، و همچون هر فرهنگ دیگر در طول ایام در مردم جاری و ساری می گردد. هر آنچه به فرموده ی “این” جاری گردد، بفرموده ی “آن” لغو و نابود گردد. آنچه بفرموده ی رضا شاه در ایران دامن گستر گشت و جامعه شناسان و تاریخ نگاران از آن بعنوان بنیان های مدرنیته یاد می کنند و تو آنرا بحق بعنوان بخشی از شناسنامه ی پهلوی نامیده ای، در زیر حرص و آز و خود محوری رضا شاه و یکه تازی های فرزندش محمدرضا شاه چنان نهیف و نزار گشته بود که با “خدعه های” آیت الله خمینی به فراموشی سپرده شد. پس نمی توان از دمکراسی و مدرنیته صحبت کرد ولی در تمام امور سیاسی و فرهنگی و اجتماعی مملکت بعنوان “شاه” دخالت نمود.

وقتی می شنوی؛ پدرت حتی در به نمایش درآمدن فیلم قیصر نیز مستقیم و شخصاً دخالت نموده آیا با آن دانائی و جسارتِ کنونیت می توانی به او حق بدهی؟ و آنرا بعنوان دمکراسی و مدرنیته در عصر پهلوی مطرح نمائی؟  

اگر کوتاه نگاهی داشته باشم به این مصاحبه، دو پاسخ تو برجسته است:

۱- «اینکه امروز خیلی‌ها از من پیروی می‌کنند به خاطر گذشته‌ام نیست بلکه به خاطر مواضع امروز من است. در نهایت نام پهلوی بیانگر مدرنیته و پیشرفت است.»

۲- «اگر من به عنوان فردی آزاد بتوانم به سرزمینم بازگردم، تمامی تلاشم را برای برقراری فرهنگ مدارا، تنوع‌ گرایی و احترام متقابل به‌ کار خواهم برد.»  

اگر این هواخواهی از تو بر اساس مواضع زمینی توست، چرا تو خود به جرگه ی زمینیان درنمی آیی؟ آیا خیال می کنی ایرانی و ایران کمبود قدیس و کاهن و … دارد؟ یا نه، به زنان و مردان مُدبّر عرصه ی سیاست نیاز دارد تا بتوانند به یاری ملت آیند و این کشتی به گل نشسته را نجات دهند؟  

در ثانی، آیا امید داری مردم انقلاب نمایند و از من و تو بخواهند؛ بفرمائید برای برقراری فرهنگ جهانشمول بشر کاری بکنید؟ این پاسخ تو همچون گفته ی آن رند است که میگفت: “من از باغ گویم تو از باغبانی – من از مهر تو از مهربانی” باغ دارد می خشکد! این مردم و این جغرافیا در حال اضمحلالند، تو صحبت از چه زمانی میکنی؟  

آقای رضا پهلوی،

چیزی نگوئیم تا بگویندمان: “باش تا صبح دولتت بدمد”. بایست به امروز ایرانی و ایران بیندیشیم و همچون سیاستمداری مدبّر، دست یاری به سوی هم دراز کنیم و از اتحاد نهراسیم، که اتحاد اساس برقراری ایرانِ آباد و آزاد فرداست. 

مارال سعید

https://akhbar-rooz.com/?p=18884 لينک کوتاه

0 0 رای ها
امتیازدهی به مقاله
اشتراک در
اطلاع از
guest

4 نظرات
تازه‌ترین
قدیمی‌ترین بیشترین رأی
بازخورد (Feedback) های اینلاین
مشاهده همه دیدگاه ها
داریوش لعل ریاحی
داریوش لعل ریاحی
3 سال قبل

خانم مارال سعید ، تلاش ارزشمند شما در واشکافی کلاف به هم پیچده ای به نام اپوزیسیون ،در تمامی تشکلات و اشخاص حقیقی که سر در تحقق آزادی و عدالت اجتماعی دارند .
نقدی متکی بر اندوخته های درونی شماست .شاید در چنین مقطعی از زمان و حدوث چیزی به نام کرونا و سراشیب رو به سقوط سرمایه داری جهانی ، تصور تغیر روی کرد ،مدعیان ایرانی ،از برداشت هایشان ،ساده انگارانه باشد .
اما شما در سینه قلبی دارید که بخشی از طپش هایش به خاطر عشق وطن ،ضربان دارد ‌
به همین دلیل است که انگار شاهزاده را ، قابل گردش به چپ و به دور از نگاه به بیگانگان ،ارزیابی می نمایید .
همانگونه که نمی توانید ، آقای خامنه ای را با نصیحت به سوی مردم باز گردانید .

بهرام خراسانی
بهرام خراسانی
4 سال قبل

سرکار خانم مارال سعید
درود بر شما
گرچه کمتر آشکار سخن گفته اید و بیشتر به اشاره، اما پیام شما کمابیش روشن است و من نیز با این پیام همسویم. باغ به راستی رو به خشکیدن است و آییاران و میرابها دست روی هم گذاشته اند و این پا و آن پا میکنند. اما سدهای انباشته از آب پرفشار جامعه همواره نمیتوانند آب پشت خود را نگهداراند. اگر کسانی از هر گرایش سیاسی عطش باغبانی و آبیاری دارند و خود را برای این کار توانا میدانند، تا سد نشکسته است و مدعیان باغبانی و آبیاری را نیز با خود نبرده است باید دست به کار شوند. هم راه نشان دهند، و هم همراه شوند. ای که دستت میرسد کاری بکن، پیش از آن کز تو نیاید هیچ کار. جهان و ایران آشفته تر از آنست که من و شما بخواهیم بهای خود را بالاتر ببریم. ای بسا سکه من و شما به زودی روایی خود را از دست بدهد. آنگاه نه از تاک نشانی و نه از تاک نشان.
پیروز باشیم
بهرام خراسانی
۹ بهمن ۱۳۹۸

فرحناز
فرحناز
4 سال قبل

درود بر شما لذت بردم

امیر ایرانی
امیر ایرانی
4 سال قبل

با درود به بانو مارال سعید،
متاسفانه ممکلت ما ایرانی ها
مملکت امام زمانی(منجی گری و منجی خواهی) بوده است؛
چه زمانی از این فرهنگ توهم آلود
و بیمارگونه رهایی می یابیم
این رهایی یابی خودش معمایی است.
این منجی خواهی و منجی گری
ریشه در ریشه دواندن استبداد در این سرزمین دارد
که برای رهایی از هر استبدادی،
به استبداد دیگری پناه برده است
که در پناه بردنش هم همیشه دچار خدعه و نیرنگ شده است.
اما در این روش مبارزه گری برای رهایی ازاستبدادی،
این نکته فراموش شده و می شود:
که استبداد ها بگونه ای کمک رسان هم هستند و مشروعیت دهنده به هم.
در کشورمان در این زمان با بودن حاکمیت خاص
که استبداد جدیدی را تعریف کرده است، استبدادش،
بهانه ای شده که گروهی به استبدادهای گذشته
امتیازهای مثبت دهند و گاهن دکانی را باز کنند و….
باید درد مندانه گفت
فردی که دو سوم عمر را در کشورهایی سپری کرده باشد آنهم کشور هایی که دیگر مبنای کار حکومتگریشان بر آزادی و دمکراسی است، از فرهنگ آنجا چیزی نیاموخته باشد این نا آموزی او:
یا نشان از کودنی ذاتی او ست؛
و یا نشان از یک حق برتری جویی
موروثی کودکانه یست؛
ویا نشان ازحالت توهم آلود منجی شدنی است که دچار آن شده است:
و یا اینکه نشان از یک پلید اندیشی مامورانه است ؛آنهم برای به انحراف بردن روند مبارزات آزادی خواهانه و دمکراسی خواهانه ایست که در این صد و چند ساله پی گیری شده است؛
که متاسفانه رضا شاه و محمد رضا شاه این مبارزات آزادی خواهانه و دمکراسی خواهانه را هم سرکوب کردند و هم به انحراف بردند.

خبر اول سايت

آخرين مطالب سايت

مطالب پربيننده روز


4
0
افکار شما را دوست داریم، لطفا نظر دهید.x