شنبه ۱ اردیبهشت ۱۴۰۳

شنبه ۱ اردیبهشت ۱۴۰۳

در باره نئولیبرالیسم، یک جمع بندی – ایرج فرزاد

تصور می کنم محمد قره گوزلو و محمدرضا نیکفر، بحث های خود و موضع علیه نئولیبرالیسم را به درستی و با دقت، "آب بندی" نکرده اند، چه، "نتیجه" منطقی آن تحلیل از "نئولیبرالیسم" بدون توجه به ماهیت اسلام سیاسی در ایران و روند عروج و افول آن، با مدافعان "متعارف شدن" اسلام سیاسی، واحد است
ایرج فرزاد

من در بخش های اول و دوم * بر این نکته تاکید داشتم که “نئولیبرالیسم” در جامعه ایران و در جنگ جناح های اسلام سیاسی  برای “بقاء”، معنای سیاسی بسیار فراتر از ابهامات معرفتی پیرامون خود آن پدیده دارد. توضیح دادم و به نظر خود نیز نشان دادم که آن بحث در مورد نئولیبرالیسم، در میان یکی از حواشی حاشیه “گفتمان” دو خردادی، “مهم” جلوه داده شد. دوستان و اندیشمندان، اما، بحث را مستقل از اوضاع سیاسی در نظر گرفتند و در مقام پاسخ آکادمیک به آن جریانِ مارجینال در صحنه جدال سیاسی، برآمدند.

من نوشته های دوستان ارجمند محمدرضا نیکفر و محمد قره گوزلو را خوانده ام. از نظر من آن نوشته ها حقایق زیادی را در مورد نئولیبرالیسم، از جمله “نئولیبرالیسم ایرانی”، روشن می کنند و توضیح می دهند. آقای نیکفر، اتفاقا در مصاحبه با “اخبار روز” تاکید دارد که بحث او “اقتصادی” است و وارد نشدن به بحث محتوائی در باره نئولیبرالیسم از جانب مخالفان با بحث خود، را چنین فرموله میکند:

” گرایش غالب این است: درباره محتوا حرف نزنید! موضوع، سیاسی محض است”.

البته عده ای چه در رابطه با مصاحبه آقای نیکفر و چه  قبل از آن، استدلال هائی را طرح کرده بودند که این موضع آقای نیکفر را تماما توجیه می کنند. چه، آقای “فریدون خاوند” تفسیری از اقتصاد تحت حاکمیت اسلام سیاسی را ارائه داده بود که بسیار سطحی بود. آقای خاوند که خود “اقتصاددان” است چنین نوشته است: “اصولا یک نظام دین سالار متکی بر اقتصاد نفتی و دولتی، که برای صدور الگوی دینی و مکتبی خود به کشور‌های همسایه حاضر به پذیرش هزینه‌های سنگین است، چه رابطه‌ای با لیبرالیسم و نئولیبرالیسم دارد و چرا باید شکست تاریخی این نظام در عرصه اقتصادی را به این مفاهیم نسبت داد؟” (تاکیدها همه جا از من است)

مدافعان تحلیل از اسلام سیاسی حاکم در ایران به عنوان “یک نظام دین سالار” یا “تئوکرات”، آنهم از جانب کسی که “موضع نئولیبرالی آشکاری دارد”، طرف اصلی جدل آقای نیکفراند. بحث من این بود و هست که “صورت مساله”، و لاجرم بحث و جدل پیرامون آن، عوضی؛ و راه بردن به بیراهه است. یکی دیگر این تحلیل از اسلام سیاسی در ایران را فرموله تر چنین در کامنت خود به متن مصاحبه آقای نیکفر، بیان کرده است:

[ بنظر می رسد آقای نیکفر مانند هر اینتلیجنسیا و نخبگان ایرانی-شیعه، شاید بصورت ناخودآگاه،‌ گرفتار Obscurantism و Guru Effect شده اند. این دو‌مفهوم اشاره به این دارند که اعضای این طبقه اجتماعی همواره در تلاش هستند تا مسائل ساده اما در عین حال فلاکت بار یک جامعه قبیله ایی و‌عقب افتاده را با استفاده از مفاهیم آکادمیک تمدن غرب در هاله ایی از ابهام قرار دهند و ‌با نوشتارها و سخنان غامض و ‌پیچیده و‌ بعضا بی محتوا برای خود از این بازار مکاره و ‌برهوت معرفتی خلیفه گری ایران متاعی کسب نمایند. عجیب است که ایشان در تببین اقتصاد خلافت شیعه بجای استناد به اقتصاد صدر اسلام، اقتصاد شعب ابی طالب، راهزنی مسلمانان،‌ غنیمت، ‌خمس و زکات و برده داری و‌ غیره، از مفاهیم غربی استفاده می کنند. لابد پیامبر اسلام و‌ خلفای راشدین و دیگر خلفا و سلاطین اسلامی نیز نئولیبرالیست بوده اند؟ معلوم نیست چرا باید فرهنگ و‌ تاریخ و‌ جغرافیای اسلام با فرهنگ و تاریخ و جغرافیای تمدن غرب شبیه سازی گردد؟[!!! 

قدرت گیری اسلام سیاسی در ایران، بازگشت به؛ و اعاده “اقتصاد خلافت شیعه” نبود. اسلام سیاسی نه ادامه خطی “اقتصاد صدر اسلام”، که امروزی ترین و قرن بیستم ترین مواجهه حافظان نظام سرمایه داری در بطن جنگ سرد و وقوع یک انقلاب در یکی از مناطق مهم تقسیم حوزه های نفوذ بین دو بلوک “شرق و غرب” بود. غرب در دل آن انقلاب غیرقابل کنترل، می خواست که معاهده و توافق در “کنفرانس یالتا”، از نظر “سیاسی” کماکان جغرافیای سیاسی ایران را زیر پوشش قرار بدهد، حتی اگر برای مدتی از پروسه انباشت سرمایه در آن جغرافیای سیاسی، “آگاهانه” و از سر منافع استراتژیک تر و بلند مدت دست بکشد. “کمربند سبز” در آن اوضاع و احوال متحول و در حال غلیان را، فقط جریان اسلام سیاسی می توانست در مرز با اردوگاه “کمونیست” دور ایران بکشد.

اقتصاد در آن دوره برزخ، به حاشیه رانده شد. خمینی هم با همان لحن طلبگی خود همان را به جهانیان اعلام کرد: “اقتصاد مال خر است”! برای اسلام سیاسی هم مساله بازگشت به “اقتصاد خلافت شیعه” مطرح نبود. مساله این بود که به غرب فهمانده شود که اسلام سیاسی بیش از اندازه به آن کمربند سبز ایمان دارد و به حفظ آن پایبند. پیام خمینی حتی قبل از معرفی بازرگان به عنوان نخست وزیر، خیلی روشن بود: “انقلاب ما اسلامی است، بدون یک کلمه کم و یا زیاد”.

صفی که در مقابل آقای نیکفر و محمد قره گوزلو قرار گرفته اند، بنابراین فراترتر از دایره جدل پیرامون مفهوم “نولیبرالیسم” است. از این نظر، علیرغم اینکه من با برخی استدلال ها در باره نئولیبرالیسم توافق دارم، اما همچنانکه در بخش های اول و دوم این نوشته ها توضیح دادم با “نتیجه گیری”ها از نظر سیاسی اصلا موافق نیستم.

چه، با این تبیین هم از جامعه ایران موافق نیستم که مدافعان آن اعتقاد دارند که ایران با حاکمیت اسلام سیاسی، به دوره صدر اسلام و یا قرون وسطی عقب رانده شده است. این تبیین لاجرم، نوعی “رنسانس” دیگر و تکرار انقلاب ۱۷۸۹ فرانسه و قیام علیه “انکیزیسیون کلیسا”- در مورد ایران “خلافت شیعه”- را در برابر جامعه ترسیم میکند. این را هم اتفاقا گفته و نوشته اند.

از سوی دیگر، عده ای دیگر و با رویکردی متفاوت از محمد قره گوزلو و محمد رضا نیکفر، این بحث را به میان آوردند که رژیم جمهوری اسلامی، قابلیت تبدیل شدن به یک رژیم “متعارف” تولید کاپیتالیستی در ایران را دارد. دو خرداد را نشان واقعی بودن این گرایش در اسلام سیاسی نامیدند و صریح و بدون لکنت زبان نوشتند که “گفتمان” دو خرداد، در واقع تلاش جدی لایه هائی از حاکمیت اسلام سیاسی در ایران، برای تغییر رژیم “اسلامی” سرمایه به رژیم “سرمایه داران” بود.

تصور میکنم که محمد قره گوزلو و محمدرضا نیکفر، بحث های خود و موضع علیه نئولیبرالیسم را به درستی و با دقت،”آب بندی” نکردند، چه، “نتیجه” منطقی آن تحلیل از “نئولیبرالیسم” بدون توجه به ماهیت اسلام سیاسی در ایران و روند عروج و افول آن، با مدافعان “متعارف شدن” اسلام سیاسی، واحد است. شاید، امیدوارم من اشتباه کنم، تشخیص ظرفیت “استحاله” در رژیم اسلام سیاسی در این تعبیر است که خطر “نئولیبرالیسم” جدی فرض شده است.

اگر “نئولیبرالیسم” را در سطحی که من میفهمم مورد توجه قرار بدهیم، به نظر من، تهدیدی جدی نیست. علت را هم این می دانم که رژیم اسلام سیاسی در ایران، با مشخصاتی که تحولات و رویدادهای این چهل سال مقابل ما گرفته است، کماکان بر پله “بحران آخر” قرار گرفته است. دورنمائی از استحاله درونی و متعارف شدن اسلام سیاسی در ایران، بدون فروپاشی، سقوط  و یا بزیر کشیده شدن این رژیم توسط مردم، غیر قابل تصور است. نئولیبرالیسم ممکن است مشکل خرده بقایای دو خرداد و یا برخی محافل انجمن های اسلامی زیر مجموعه دفتر تحکیم وحدت باشد. اما فقط در همین حد و به اندازه قامت و وزن خود دو خرداد، در صحنه سیاست جامعه ایران می تواند در حاشیه تحولات جامعه ایران و در حاشیه حاشیه ای جنبش دانشجویان و محصلین و روشنفکران، تک و تائی داشته باشد. که دلگرم به حضور و پشتیبانی نیروهای سرکوبگر، تازه در یک گوشه دور از رویاروئی آشکار، علیه “نئولیبرالیسم” غرولندی بکند. آنهم وقتی مدافعان برابری طلبی و آزادی خواهی در برابر “رئیسی” و  چشم در چشم او فریاد بزنند: “قضائیه جلادان  مقدمتان خون باران”.

به این دست و پازدن های مذبوحانه، نباید بیشتر از آنچه در طیف دوخردادی های مایوس و سرافکنده نقش داروی مُخدًر را دارد، وزن بیشتر و از آن فراتر، اعتبار “آکادمیک” قائل شد.

من به روشنگری در باره نئولیبرالسم علاقمندم، همچنانکه به جنبش روشنگری در جریان رنسانس و انقلاب کبیر فرانسه کماکان احترام قائلم. اما اگر کسی بیاید و به من بگوید که جامعه ایران نیاز به یک رنسانس علیه حاکمیت خلافت شیعه و یا تئوکراسی اسلامی و یا علیه “نظام دین سالار” دارد؛ و افشاء نئولیبرالیسم تمرینی در میدان ایده های عصر روشنگری است، آنوقت دست نگهمیدارم تا گرد و خاکی را که طلبه های “سکولار” و خرده بقایای انجمن های اسلامی سر به دفتر تحکیم وحدت، حول نئولیبرالیسم راه انداخته اند، فروکش کند.

انتظار دارم که دوستان ارجمند و فکور، فرش قرمز زیر پای یک گرایش پرت و حاشیه ای، که “رزق و روزی” نشریات ضد کمونیست و ترقیخواهی، از قبیل “مهرنامه” است، پهن نکنند.

۳ فوریه ۲۰۲۰

[email protected]

* بخش های اول و دوم این مقاله را می توانید در سایت آقای فرزاد در نشانی زیر بخوانید:
https://iraj-farzad.com/2020/01/

https://akhbar-rooz.com/?p=19543 لينک کوتاه

0 0 رای ها
امتیازدهی به مقاله
اشتراک در
اطلاع از
guest

3 نظرات
تازه‌ترین
قدیمی‌ترین بیشترین رأی
بازخورد (Feedback) های اینلاین
مشاهده همه دیدگاه ها
کیا
کیا
4 سال قبل

۱.نئو لیبرالیسم یا ساده تر سرمایه داری یک واقعیت است که بشریت با آن هنوز در گیر خواهد ماند ولی با ورود اسلام سیاسی در صحنه ، فعلا نفسی تازه می کشد و برای مدتی به پشت پرده میرود.
۲. وقایع و تجربیات بعد از انقلاب اسلامی در منطقه و تاثیرات جانبی ان از قبیل القاعده ، طالبان و داعش و جنگ های نیابتی از دید پنهان نیست ،گر چه خیلی ها آنرا نمیخواهند بپذیرند.
۳. مبارزه فعلی محدود کردن این فاجعه و در نهایت زیر کنترل در آورند

آوردن آن است که یک مبارزه جهانی میتواند باشد ، که هست.
۴. حال چگونگی این مبارزه را باید بررسی کرد که کشور های منطقه و خلق های آن با وابستگی کمتر ،هزینه کمتر به یک استقلال مناسب و انسانی دست یابند.

محمدرضا نیکفر
محمدرضا نیکفر
4 سال قبل

من منظور از این نوشته را نفهیمدم.
به نظرم رسید که نکته کانونی این باشد:
«تصور میکنم که محمد قره گوزلو و محمدرضا نیکفر، بحث های خود و موضع علیه نئولیبرالیسم را به درستی و با دقت،”آب بندی” نکردند، چه، “نتیجه” منطقی آن تحلیل از “نئولیبرالیسم” بدون توجه به ماهیت اسلام سیاسی در ایران و روند عروج و افول آن، با مدافعان “متعارف شدن” اسلام سیاسی، واحد است. شاید، امیدوارم من اشتباه کنم، تشخیص ظرفیت “استحاله” در رژیم اسلام سیاسی در این تعبیر است که خطر “نئولیبرالیسم” جدی فرض شده است. اگر “نئولیبرالیسم” را در سطحی که من میفهمم مورد توجه قرار بدهیم، به نظر من، تهدیدی جدی نیست.»
من دست کم ۳۰ سال است که درباره اسلام سیاسی می‌نویسم و چند صد صفحه مطلب در این باره دارم.
حق دارم بپرسم « بدون توجه به ماهیت اسلام سیاسی در ایران» یعنی چه؟
پیش‌‌داوی‌های ناشی از بحث‌های حزب سابق خودتان درباره «متعارف شدن» را چرا به منی که نمی‌شناسیدش می‌چسبانید؟
کل حرف شما این است: «“نئولیبرالیسم” را در سطحی که من میفهمم مورد توجه قرار بدهیم، به نظر من، تهدیدی جدی نیست.»
بسیار خوب. مشکل‌تان این است که «نئولیبرالیسم» در ذهنتان «متعارف» است، و «متعارف» یکی جوری خوب است.
«متعارف» مفهوم روشنی نیست، اما اینکه شما فکر می‌کنید چیزی که «متعارف» باشد لابد یک جوری پذیرفتنی است و می‌خواهید مرا یا آقای قره‌گوزلو را متهم کنید، مشکل شماست.
کل سرمایه‌داری متعارف است، کل نظام تبعیض متعارف است، کل نظام بهره‌کشی متعارف است در حد طول تاریخی، اما این آنها را پذیرفتنی نمی‌کند.
لطفا بدون پیشداوری بخوانید. هیچ اشکالی ندارد. مذهبی نباشیم. حکمت با «حکمت» پایان نیافته است.

ایرج فرزاد
2 سال قبل

با سلام جناب نیکفر گرامی

ممنون از کامنتتان در مورد مطلب من در باره نئولیبرالیسم، و میبخشید که دیر متوجه آن شدم.

اولین جمله شما این است:

“من منظور از این نوشته را نفهمیدم”، اما در ادامه جمله دیگری دارید: “حق دارم بپرسم: بدون توجه به ماهیت اسلام سیاسی در ایران یعنی چه؟”

و “اختلاف” تحلیل من و شما همینجاست. من در سه بخش نسبتا مفصل و با اشاره به فکتهای زنده تاریخی، بدون اینکه “مذهبی” باشم خیلی روشن “منظورم” را در نوشته های مذکور بسیار “قابل فهم” بیان کردم. اینکه با اینحال شما با آن پیشینه در تعقل به نوعی “سوسیالیسم”، جوهر تفاوتها را متوجه نشدید، حتما از ابهامات “معرفتی” آنهم در یک مغز متفکر و آکادمیک سرچشمه نگرفته است. برعکس،به نظر میرسد جمله اولتان بیشتر برای انکار و رویگردانی از جدل بر سر اختلاف در پوشش: “من منظور از این نوشته را نفهمیدم” فرموله شده است. در جمله دوم نشان داده اید که در قالب سوال به این اختلاف نظر پایه ای اذعان دارید، اما باز هم مایل نیستید این را جوهر تفاوتها در تحلیل ببینید.

تصور میکنم دستکم در میان ارزیابیها از اسلام سیاسی در ایران و چگونگی به قدرت رسیدن آن در سیر رویدادهای “انقلاب ۵۷”، متوجه یک تفاوت بنیادی تحلیل “حکمت” و “پیش داوریهای حزب سابق” با روایات موجود هستید. بحث این است که شما آن تحلیل ها را از اسلام سیاسی “قبول ندارید”. به همین خاطر به جای اینکه صراحتا در کمپ مخالف جدی آن ارزیابی و مدافع تحلیل های “متعارف” طیف رتگارنگ سوسیالیسم خلقی و شبه آکادهیک قرار گیرید، با یک لغز و متلک، گریبان خود را از وارد شدن به یک مصاف واقعی و یک conflict خلاص کرده اید:

“حکمت با حکمت پایان نیافته است”.

ارزیابی شما از “نئولیبرالیسم” سوی آشکار این رویگردانی از تحلیل سیاسی و تاریخی از “اسلام سیاسی”؛ و ابراز تعلق به روایات موجود در میان آن گرایش “سوسیالیستی” متفاوت و متناقض با “حکمت” سوسیالیسم سیاسی، انقلابی و کارگری ااست.

برایتان سلامت آرزو دارم.

با مهر:

ایرج فرزاد  اوت ۲۰۲۱

خبر اول سايت

آخرين مطالب سايت

مطالب پربيننده روز


3
0
افکار شما را دوست داریم، لطفا نظر دهید.x