سه شنبه ۱۱ اردیبهشت ۱۴۰۳

سه شنبه ۱۱ اردیبهشت ۱۴۰۳

این سندِ جنایت آمریکاست – ابراهیم هرندی

(بمناسبت فرارسیدن ۲۸ مرداد و هفدهمین سالگرد شهادت شعبانعلی بی مُخ)

۱۷ سال است که پهلوان شعبانعلی جعفری از میان ما رفته است. یعنی بردندش. این یکی را دیگرنمی شود گفت که کار انگلیسی ها بود، چرا که شعبانعلی در آمریکا به شهادت رسید.  دولت امریکا خیلی وقت است که از این خوش رقصی ها برای توده ای ها و جمهوری خواهان و گنجی ها و دشمنان مشروطه خواهان می کند. قیام ملی ۲۸ مرداد را کودتا می خواند و از ملت ایران وقیحانه عذر خواهی می کند. زهی بی شرمی!  هفده سال پیش هم با این ترور ناجوانمردانه می خواست به آخوندها بگوید که؛ “بفرما، ما همه مهره های این قیام را هم مات کردیم. این هم آخریش بود.

گویا اطرافیان استاد جعفری چند بار بش گفته بودند مواظب باش، اما تو مُخش نرفته بود که نرفته بود. جواب داده بود؛ “چی؟ ….نه با با، این امریکاییا همه سوسول اند.”  همیشه تو فکر ایران بود،…تو فکر اعلیحضرت،…. تو فکرِ رجب یه وری، ممد سولاخ، تقی دوپشت،… همه بچه ها. همیشه در حالی که پنجه بوکس در دستش مثل تسبیح روان می گشت، از گذشته یاد می کرد. گاهی می گفت؛ “آخدا، قربون مرامت. یعنی می شه یه بارِ دیگه ما…..”.  آنوقت اطرافیا تو حرفش می پریدند و دلداریش می دادند و می گفتند “پهلوون، چرا نمی شه؟ خدا ارحم الراحمینه. روی بنده هاشو زمین نمی ندازه.”    

یه شب تو اورنج کانتی به یاد سرپل ِ تجریش مست و پاتیل زده بود بیرون و سر به بیابون گذاشته بود و با صدای بلند توی “های وی”، به یاد اعلیحضرت زده بود زیر آواز ِ سیما بینا:

مجنون نبودم، مجنونم کردی

سیخی ورداشتی، درکونم کردی

به پلیس خبر داده بودند که یک پیرمرد سر به صحرا گذاشته. پلیس که رسیده بود، شعبان عربده کشان به یاد گذشته “نفس کش” طلبیده بود.  اون بی معرفتا هم که دیده بودند حریف این پیرمرد نمی تونند بشن، شبانه برده بودندش دیوونه خونه. خواسته بودند سبک اش کنند. خدا رحم کرد که شعبان آن شب ضامن دارش را با خودش نبرده بود. اونجا تو دیوونه خونه از دکتر پرسیده بود؛

دکتر جون، مُخ من وضعش چطوره؟ 

دکتر: چطور مگه؟  مگه تو به مُخ خودت مشکوکی؟

شعبان: مشکوک چیه دکترجون، ملت یه عمره به ما میگن شعبون بی مُخ. میخوام ببینم تحقیقات شما چی نشون داده.

دکتر:  دستگاه سیتی اسکن چیزی نشون نداده.

شعبان:  ای بابا چطور نشون نداده؟ مگه می شه؟

دکتر: آره، آخه وضع بواسیرت خیلی خرابه. دستگاه همه امواج را از اونجا گرفته. 

علیرغم این مشکلات، شعبان یک عمرعاشق اعلیحضرت بود. خودش در مصاحبه ای که خانم هما سرشار با او کرده، گفته که:

باورت میشه خانوم، من تو زندگیم عاشق نشدم؟ تا امروز عاشق نشده م. یه اراده عجیبی داشتم برای سه تا چیز؛ عشق و سیگار و مشروب. یعنی خاطر خواه میشدم ولی تا طرف لَقَت مینداخت، مام جفتک میپروندیم!” ۱

یادش بخیر که یک عمر برای اعلیحضرت جفتک پروند.

==========================

۱. خاطرات شعبان جعفری،  نوشته ی هما سرشار، انتشارات آیفام، تهران ۱۳۸۵

https://akhbar-rooz.com/?p=213317 لينک کوتاه

0 0 رای ها
امتیازدهی به مقاله
اشتراک در
اطلاع از
guest

0 نظرات
بازخورد (Feedback) های اینلاین
مشاهده همه دیدگاه ها

خبر اول سايت

آخرين مطالب سايت

مطالب پربيننده روز


0
افکار شما را دوست داریم، لطفا نظر دهید.x