یکشنبه ۹ اردیبهشت ۱۴۰۳

یکشنبه ۹ اردیبهشت ۱۴۰۳

آسیب شناسی جنبش اعتراضی ژینا – کیومرث زمانی

در روزهای آغازین جنبش اعتراضی ژینا، بسته به منافع هر گروه، دسته و حزبی فرصت طلبان نامی بر آن می نهادند: اولین انقلاب زنانه ی دنیا، اولین انقلاب راستین قرن بیست و یکم، خیزش سراسری مهسا و در نهایت انقلاب زن، زندگی، آزادی. حتی بعضی از این گروه ها پا را فراتر نهاده و دست به مصادره ی آن زدند: دنباله ی پویش زن و زندگی دوران پهلوی دوم. در مواردی نیز دوستان کارگری و به اصطلاح چپ با استقراض از ادبیات سیاسی – اجتماعی طیف بنفش حکومتی به دنبال “کلید” برای حل معمای عدم موفقیت جنبش اعتراضی ژینا می گشتند. اما آنچه مهمتر از عناوین پر طمطراق بالا برای هر آزادیخواهی مهم است، بازخوانی آن جنبش از دیدگاه روش شناختی برای دست یابی به بستری واقع گرایانه جهت کنکاش در جنبش اعتراضی ژینا جهت آنالیز، یافتن علل احتمالی ناکامی و به حاشیه رفتن این جنبش با وجود انرژی جنبشی بسیار بالای روزهای آغازین و نیز پتانسیل فراوان آن در ماههای بعد از جنبش است.  

با نگاهی به تاریخ اجتماعی قرن بیستم این نظریه که نظام های اجتماعی با دولتها درهم آمیختگی دارند تا حدودی رنگ می بازد. این گفته به هیچ وجه ناقض وجود طبقات اجتماعی در جوامع تحت سلطه ی حکومت ها نیست، بلکه سلطه ی بی چون و چرای طبقه ی حاکم بر نظام های اجتماعی را کم رنگ می کند. به بیانی دیگر جهان هستی (کره ی زمین و در سالهای اخیر فضای اطراف آن و سیارات منظومه ی شمسی) به عنوان یک مارکت  بزرگ همچون قرن های گذشته تحت کنترل سیستم بورژوازی مسلط بر حکومتها نیست و این سیاستمداران فرصت طلب هستند که بعنوان نماینده گان شرکت های چند ملیتی و تراست ها، نگهبان بی چون و چرای منافع نئولیبرالیسم غربی و امپریالیسم چینی بوده که بر زمین حکمرانی می کنند. در دنیای امروز به شکلی واقع بینانه مفاهیمی همچون پرولتاریا و بورژوازی بیشتر به برساخت هایی ایدئولوژیک شبیهند که بازیچه ی دست دارندگان قدرت سیاسی یا همان شرکت های چند ملیتی و تراست ها شده اند. در چنین فضایی آیا می توان انتظار تغییرات رادیکال را داشت که در جوامع توسط افراد آن جامعه و یا حداقل کسانی که تغییرات را لازمه ی زندگی روزمره ی خود می دانند؟ و دستیابی به آنها را درجه ای از گسست از نظم تحمیلی حاکم بر زندگی شان یا همان آزادی مورد نظر دانست؟

ما اگر مدرنیته را محصول صنعتی شدن جوامع بشری بدانیم و فرض را بر این بگذاریم که جامعه ی ایران در یک قرن گذشته همچون تمامی مردمان سایر جوامع در دنیا، این امر را به سبب صنعتی شدن کشورشان همچون الزامی مطابق با زیست خود پذیرفته باشند و اکنون زندگی در دوره ی پساصنعتی را تجربه می کنند، آسیب شناسی جنبش اعتراضی ژینا را می توان از این نقطه آغاز کرد.

برخلاف جنبش سبز سال ۸۸ که طبقه ی متوسط شهری مرکزنشین، امید به انجام تغییرات در ایدیولوژی طبقه ی حاکم و کسب آزادی های فردی را در گرو سرسپردن به رهنمون های طیف اصلاح طلب حکومت می دیدند و همچنین اعتراضات و اعتصابات کارگری سال های ۹۶ و ۹۸ که طبقه ی فرودست، یاغی گری های نئولیبرالیستی حکومت ایران را به چالش کشیدند، جنبش اعتراضی ژینا در دسته ی اعتراضات کنشگری شهروندی (با بازیگری شهروند کنشگر) قرار می گیرد که فرای طبقات اجتماعی و گوناگونی قومی – مذهبی به سرعت در سراسر ایران گسترده شد. این امر یکی از عوامل غافلگیری رژیم و ناتوانی در سرکوب سریع این جنبش برخلاف جنبش سبز و اعتراضات و اعتصابات کارگری در شش سال گذشته بود.   

همانطور که می دانیم هیچ کنشی در خلا رخ نمی دهد و جهت عینیت یافتن نیاز به بسترهایی همچون “روابط اجتماعی” و “زمینه ی رقابت فرهنگی” دارند که این دو خود ساختارهایی باز و پویا هستند. از دیدگاه جامعه شناسی، روابط اجتماعی در برگیرنده ی تعامل اجتماعی است اما به هیچ وجه محدود به آن نیست. یعنی هر تعامل اجتماعی به نوعی روابط اجتماعی است اما هر رابطه ی اجتماعی الزاما یک تعامل اجتماعی نیست و شامل منازعه های اجتماعی نیز است. اگر بخواهیم نگاهی گسترده تر به این تعریف بیاندازیم باید گفت روابط میان طبقه‌های اجتماعی فقط رابطه‌ای منازعه‌آمیز نیست؛ بلکه آنها بر سر مدیریت قلمرو فرهنگی، مدیریت ابزارهایی که با آن می‌توان جامعه را “تولید” کرد و بر سر تعیین الگوی اخلاقی که خود شیوه‌ای از بازنمایی ظرفیت کنش جامعه بر خودش است، رقابت می‌کنند و تقابل طبقات را نمی‌توان از کنش جامعه بر خودش جدا دانست۱.

ژن، ژیان، ئازادی

این شعار که به سمبل جنبش اعتراضی ژینا تبدیل شد از دل یکی از پدرسالانه ترین جامعه های فرهنگی منطقه، ملت کورد، سربرآورده است. هر چند که احزاب کوردی به ویژه احزاب چپ، بیشتر از نیم قرن است که برای کسب هویت مستقل زنان در کوردستان مبارزه می کنند. به عنوان نمونه ی قابل ذکر، فعالیتهای فرهنگی و ایدیولوژیک حزب کومله در سنندج در اوایل انقلاب ۵۷ بنیان فرهنگ کنشگری شهروندی را در این منطقه پایه گذاری کرد و در طول ۴۴ سال گذشته مردم این منطقه صدای بلند مطالبه گری علیه رژیم دیکتاتوری ایران بوده اند به گونه ای تنها یک روز پس از اقدام به قتل ژینا در بازداشتگاه پلیس امنیت اخلاقی وزرا تهران و جانباختنش در بیمارستان کسری، هسته های اعتراضی کنشگری شهروندی در سقز و سنندج تشکیل گردید و دامنه ی اعتراضات به سرعت سراسر ایران را درنوردید.

اما در بعضی از مناطق کوردنشین متاسفانه جایگاه زنان کماکان تحت تاثیر آن بخش از دیدگاه غالبا سنتی – مذهبی است. طبق یک مطالعه ی توصیفی که در دانشگاه الزهرا برای اقدام به خودسوزی زنان در استان ایلام بین سالهای ۱۳۹۰ تا ۱۳۹۵ انجام گرفته، در این بازه ی زمانی تعداد ۱۲۹ زن خودسوزی کرده اند. این آمار ورای اقدام به خودکشی از طرق دیگر و قتل های ناموسی است۲. در یک دهه ی اخیر کنشگران اجتماعی در مناطق کوردنشین (در استان های ایلام، کرمانشاه، کوردستان و آذربایجان غربی) نقشی بسیار پر رنگ در آگاهی رسانی اجتماعی درباره ی مقابله با آسیب های اجتماعی و فرهنگی که زنان منطقه را تهدید می نماید، داشته اند. هرچند که اصلاح فرهنگی نیازمند تعاملات همه جانبه ی اعضای یک جامعه می باشد و پروسه ای طولانی و سخت را شامل می شود، اما در نبود برنامه های آگاهی رسانی فرهنگی برای زنان از جانب حکومت و بدتر از آن تصویب لایحه های ضدفرهنگی زنان و خانواده که عملا اقدام به تخریب حقوق اولیه ی زنان می نماید، این بخش از کنشگری شهروندی توانسته است آگاهی اجتماعی زنان نسل جدید را در مناطق کوردنشین بالا ببرد.

مهمترین دلیل در تسری یافتن آنی اعتراضات در کوردستان به سایر نقاط ایران، وجود بستر روابط اجتماعی با تکیه بر سوشیال مدیاهای موجود در فضای اجتماعی بود. سیاست های سیاه نمایی اجتماعی کوردستان و بطور کلی ملت کورد که جزو استراتژیک ترین حربه ی حکومت دیکتاتوری ایران از زمان صنعتی شدن از یکصد سال گذشته تا به امروز بوده و زمینه را برای رقابت فرهنگی – اجتماعی نابرابر در مرکز و حاشیه با تکیه بر سلاح توسعه ی اقتصادی فراهم کرده بود، در دهه ی گذشته به لطف پیشرفت های تکنولوژیکی ارتباطات تا اندازه ی زیادی رنگ باخته و در فضای سیال و بدون واسطه ی مجازی، مردم و بویژه نسل جوان به آن درجه از تعامل اجتماعی رسیدند که به درکی بدون سانسور از فرهنگ اجتماعی ملتهای تحت ستم طبقه ی حاکم در ایران و نیز دردهای مشترک دست یابند. هر چند که سنبه ی سنت، فرهنگ و مذهب هنوز تا حد زیادی پرزور است و طیف وسیعی از میانسالان به دلایلی که مجال گفتن آن در این نوشتار نیست با کنشگری شهروندی مخالف و یا به دیده ی شک به آن می نگردند.

آنچه که در جنبش اعتراضی ژینا دور زیادی یافت تاکید کنشگران شهروندی بر یک خواسته ی اجتماعی دست یافتنی بود. آزادی پوشش یا نفی حجاب به آن فرمی که حکومت جمهوری اسلامی ایران از بدو تشکیل برای زنان تعیین و تکلیف نموده است. با نگاهی به تاریخ ۴۴ ساله ی این حکومت و تعریف نمودن و باز آفرینی “یک ارزش مذهبی” به نام پوشش اسلامی که در دوره ی پهلوی اول بصورت جبری بر زدودن آن اصرار ورزیده شد و نیز در دوره ی پهلوی دوم این سیاست ادامه یافت، حکومت دیکتاتوری فعلی ایران با راه اندازی سازمانهای عریض و طویل شبهه نظامی و فرهنگی و همچنین استهلاک بودجه های فراوان، در قالب مقوله ی حجاب سعی در تحمیل فرمی از پوشش به زنان نمود که تا اندازه ای خود جزو فرهنگ این سرزمین بوده است. اما اسلام سیاسی حاکم بر جامعه ی ایران از مقوله ی حجاب سوءاستفاده ی ایدولوژیک جهت مهار پتانسیل زنان برای حضور در وجهه های اجتماعی نمود. پیوند جامعه ی سنتی – مذهبی با فرهنگ محافظه کار در مرکز کشور راه را برای این سیاست هموار نمود و تبدیل شدن نسخه ی دولتی حجاب به یک الزام اجتماعی که تخطی از آن وجهه ی جرم انگارانه دارد، بخشی از وجود طبیعی زنانه که به جامعه سرزنده گی می بخشد را کنترل نمود. از طرفی بازوی اقتصادی حکومت ایدئولوژیک ایران از این مارکت جدید حداکثر سود را برد و این پشتیبانان همیشگی دیکتاتوری کمربندهایشان را محکم تر بستند. اما مقوله ی حجاب یک نسخه ی تعریف شده برابر جامعه ی محصور در جغرافیای ایران نبود و در میان بعضی از اتنیکهای احاطه شده در جغرافیای ایران، به طور مثال کوردستان مقوله ی “حجاب ایدئولوژیک” تکلیف شده توسط حکومت با توجه به پوشش های محلی تنها و تنها در ادارات دولتی و مراکز آموزشی برد داشت و فضای زیستی مردم این مناطق میدانی برای جولان سیاست مهار زن نبود. جرقه ای که از بازداشتگاه پلیس امنیت اخلاقی میدان وزرا برخاست ناشی از عدم پذیرش فرم حجاب ایدئولوژیک در زندگی خصوصی زنان در فرهنگ کوردی بود که شعله های آن از کوردستان برخاست و شهروند کنشگران سراسر ایران مشعل آن را در دستان خود گرفتند.

اما جنبشی که در مدت بسیار کوتاهی سراسر ایران را درنوردید و مطالبات مشخصی داشت که شهروندان کنشگر آن را فریاد زدند چرا با گذشت کمتر از یک ماه انرژی آن کاسته شد؟

جنبش اعتراضی ژینا به دور از ریشه های طبقاتی و مطالبات اقتصادی و فاقد رهبری بود. این جنبش بدون وام گیری از مذهب و سنت در پی کسب مطالبات خود یعنی آزادی پوشش برای زنان و اساسا با حضور پر رنگ آنها در عرصه ی نبرد با شعارهای ایدئولوژیک حکومت علیه زنان پای در خیابان نهاد و توانست نه تنها چالشی اساسی برای حکومت دینی بوجود بیاورد بلکه پایه های جامعه ی پدرسالارانه ی سنتی و فرهنگی ایران را نیز به لرزه در آورد. گفتمانی که جنبش اعتراضی ژینا به راه انداخته بود سه دشمن اصلی داشت: ۱. حکومت دینی ایران و جناحهای مرتبط با آن ۲. طیف بی رنگ (جماعت عافیت طلب داخل کشور) ۳. طیف فرصت طلب (بخشی از اپوزسیون حکومت دینی ایران در خارج از کشور )

تکلیف حکومت دینی ایران با این جنبش از اول کاملا آشکار بود و برخورد وحشیانه با شهروندان کنشگر که شامل قتل، بازداشت، شکنجه و تجاوز بود دور از ذهن نمی نمود، اما شاید برای خواننده گان این سطور جای تعجب باشد اپوزسیونی که سالها در خارج از کشور سرگرم مبارزه با دیکتاتوری مذهبی جمهوری اسلامی ایران است چطور می تواند دشمن جنبشی باشد که اصول اسلام سیاسی را هدف قرار گرفته بود.

طیف بی رنگ

جمهوری اسلامی ایران با راه اندازی انتخبات فروردین ۵۸ تکلیفش را با مردم ایران مشخص نمود. اگر با ما نیستید پس علیه ما موضع گرفته اید. به گفته ی مسئولان برگزاری این انتخابات بیش از ۹۸% واجدین شرایط شرکت کننده به جمهوری اسلامی ایران رای آری دادند. این در حالی بود که استان کوردستان و بخشهای کوردنشین استان آذربایجان غربی و نیز بخشهایی از بلوچستان اساسا این رای گیری را تحریم کردند. این مناطق که از دوره ی پهلوی اول و آغاز صنعتی شدن ایران بصورت سیستماتیک مورد تبعیض اقتصادی قرار گرفته بودند با این اقدام خود مورد غضب حکومت دینی قرار گرفته و وارثان حکومت پهلوی سیاستهای فقرزایی سیستماتیک را در این مناطق ادامه دادند.

ثمره ی بیش از چهار دهه فرهنگ سازی حکومت در همه‌ی زمینه ها، اکثریتی مطیع در طبقه‌ی فرودست و خواصی سرسپرده در حلقه‌ی فرادست را بوجود آورده که هر کدام بنابر مصالح خویش نه از وضعیت موجود راضی بوده و نه ناراضی. فاکتور مذهب در این بین نقش بسیار پررنگی را در یکدست کردن جامعه ی ایران بازی کرده، به گونه‌ای که در کارناوالهای مذهبی اکثریت مطلق تشیع پشت شعارها و سیاست های حکومتی سینه سپر می کنند. اسلام سیاسی در طول تاریخ با استفاده از احساسات مذهبی توده‌ی مردم طبقه‌ی فرودست، به سادگی توانسته بر روی هر گونه اعتراضات برچسب ضد مذهبی-امنیتی زده و از همین اکثریت سرسپرده برای سرکوب اقلیت معترض سود ببرد. حاصل چنین سیاستی انشقاق جامعه و از بین بردن اتحاد در طبقه‌ی فرودست است که منجر به تداوم حکومت جمهوری اسلامی ایران و سیطره ی طبقه ی فرادست بر اقتصاد این کشور شده است. این جماعت محافظه کار با دیده ی تردید همواره به جنبش اعتراضی ژینا نگریسته و خواسته ی آنان که آزادی پوشش بود را مغایر با آموزه های سنت و مذهب خود می دیدند. عدم پاسخگویی بازار به اعتصابات سراسری علی رغم چندین فراخوان در سراسر ایران از نتایج این نگرش بود و تنها در شهرهای استان کوردستان برای چند روز نامتوالی تمامی اصناف بصورت یکپارجه دست از کار کشیدند.

از طرفی دیگر دستگاه پروپاگاندای حکومت دینی ایران با در اختیار داشتن مدیاها و کانال های ارتباطی گسترده در داخل و خارج از کشور، هراس “سوریه ای شدن” و تهدیدات امنیتی را در جسم و جان این جماعت تزریق می کرد. خروجی انقلاب ۵۷ که توسط اسلام سیاسی به نفع خود مصادره شده بود این تردید را در ذهن طیف بی رنگ افکند که جنبش اعتراضی ژینا که هدف آن دستیابی به آزادی پوشش برای زنان بود در نهایت می تواند منجر به چند پاره گی فیزیکی ایران گردد که مشکلات امنیتی و ناامنی معیشتی کوچکترین عواقب آن خواهد بود. البته نباید عدم استقبال از اعتصابات سراسری را به پای مطالبه ی غیر معیشتی جنبش اعتراضی ژینا نوشت.

عامل بعدی در عدم استقبال طیف بی رنگ از این جنبش، تفویض قدرت بی چون چرا به نیروهای امنیتی در سرکوب شهروندان کنشگر از طرف حکومت دینی بود. درنده خویی سیستم سرکوب حکومت در جنبش اعتراضی ژینا به اندازه ای بود که حتی باعث اختلاف در بین نیروهای خودی حکومت در استفاده از این حد سرکوب شد. به عنوان یک ناظر که سرکوب اعتراضات را در سوم اسفند سال ۷۷ سنندج، جنبش سبز و اعتراضات کارگری سالهای اخیر را دیده و تجربه کرده بودم، آن اندازه از درنده خویی سیستم سرکوب علیه شهروندان معمولی قابل پیش بینی و باور پذیر نبود.

مانور گسترده ی دستگاه تبلیغاتی رژیم چه در داخل و چه در خارج از کشور از دهان شبکه های تلویزیونی به اصطلاح مخالف رژیم، که درنده خویی بی حد و حصر سیستم سرکوب حکومت دینی را به شکلی تهدید آمیز و عبرت آموز و بصورت ۲۴ساعته برای مخاطبان خود پخش می کردند; طیف بی رنگ را بیشتر در لاک محافظه کارانه ی خود فرو برده و ترس از دست دادن دستاوردهای معیشتی خود به کابوسی برای شان بدل شد و در نهایت مانعی برای فرزندان کنشگر خود برای رفتن به خیابان ها شدند.

بدین ترتیب می توان گفت یکی از ثمره های کارناوال ددمنشی و سرکوب سخت حکومت دینی که برای میراندن جنبش اعتراضی ژینا به راه انداخت، همراه کردن دوباره ی طیف بی رنگ با خود بود نه عقیم نمودن جنبش.

طیف فرصت طلب

یکی از دستاوردهای غافلگیر کننده جنبش اعتراضی ژینا، پرده برداری از چهره ی واقعی بعضی از احزاب اپوزیسیون حکومت دینی ایران و نیز رو کردن چهره ی نژادپرست پهلویسم برای عموم مردم در داخل و خارج از کشور بود. با وجود حضور بیش از چهار دهه این احزاب و جریان های به اصطلاح اپوزیسیون در دل دموکراسی غربی انگار آنان در یادگیری الفبای دموکراسی کماکان ناتوان مانده و گویی با همان چادر دگماتیسم ایدئولوژیک که از ایران گریخته بودند، در خیابان های اروپا و آمریکای شمالی “شوآف” می کنند.

طرفداران پهلویسم با در اختیار داشتن ابزارهای ارتباطی و اقتصادی تمام توان خود را در عرصه ی میدانی با جمعیت های چند ده نفری به شکل شعارها و رفتارهای ستیزه جویانه و توهین آمیز به معترضین سایر گروه های مخالف نشان داده و با برپا کردن چوبه های دار، پیوند اسپرمی-فکری خود را با رضا پالانی در معرض دید عموم گذاشتند. این طیف فرصت طلب با توهین به زنان و اتنیک های غیرفارس ساکن در ایران عملا آن وجهه از لمپنیسم راست افراطی را نشان دادند که در فردای آزادی جامعه ی مدنی ایران به این دو گروه اجتماعی که از پایه گذاران جنبش اعتراضی ژینا بودند، کوچکترین رحمی در به صلابه کشیدن آنها به خود راه نخواهند داد. آنان در جهان دمکراتیکی که در آن سالها زندگی کرده و در بستری که به سادگی می توانند به خیابان آمده و علیه هر گروه فکری و ایدئولوژیک که بخواهند کمپین اعتراضی برقرار کنند، تمامی صداهای معترض را به تکصدایی حول محور پهلویسم فرا می خواندند و هر کسی که غیر از این را فریاد می زد یا اجنبی دشمن ایران زمین می خواندند یا از عوامل انقلاب ۵۷ ( به گفته ی آنها فتنه ی ۵۷).

سنت مصادره ی رضا پالانی در مقوله های زبان، فرهنگ و خاک گویی دکترین اندیشمندان پهلویسم نوین شده بود. پخمه های اتاق فکر طیف فرصت طلب با انکار ماهیت فمینیستی جنبش اعتراضی ژینا، که حتی در دوره ای “اولین اقلاب زنانه ی دنیا” نامیده شد به آن برچسب انقلابی ناسیونالیستی دادند و شعار جعلی و واپس گرایانه ی “مرد، میهن، آبادی” را همسنگ “زن، زندگی، آزادی” نهادند تا مصرع دوم آن شود. وقاحت این جماعت در نادیده گرفتن نقش پر رنگ اتنیک های غیرفارس در این جنبش بخصوص جامعه ی کنشگر کوردها و بلوچ ها که چه در دوران پهلوی و چه حکومت مذهبی ایران از هیچ تلاشی در گسترش سیاست فقرزایی عمدی فروگزاری نکردند، حتی تنفرانگیزتر از واژه ی جعلی “ایرانشهر” بود.

وقاحت این جماعت گویا هیچ حد و مرزی نداشت و رسما اعلام کردند که در فردای انقلاب نیازی به انتخابات آزاد نیست زیرا واژه هایی همچون دموکراسی، لائیسیته و سکولاریسم با فرهنگ ایرانشهری منافات دارد. آنان با دمیدن بر انگاره ی تنازعی “عظمت ایران زمین” بر بازگرداندن این عظمت اصرار می ورزیدند. گویی این توهم عظمت ایران زمین که توسط رضا پالانی با آوردن باستان شناسان غربی برای کنکاش در مناطق باستانی ایران فرمی آکادمیک به خود گرفته بود و در فکر و جان الیت دوران خود تزریق شده، بصورت موروثی به نسل های بعد انتقال داده شده است. توهمی که اتنیک فارس را فرادست نشان می داد که تمامی اتنیک های دیگر باید تحت سیطره ی زبانی، فرهنگی، اجتماعی و اقتصادی آن قرار بگیرند و حتی اجازه نداشته باشند اسم ژینا، یعنی کسی که با جانباختنش آتش این جنبش را بر پا کرد بر زبان بیاورند. بدین گونه که تکرار اسم مهسا در تمامی گفت و گوهای مربوط به این جنبش به آن همان وجهه ی ایرانشهری بدهد.

البته پخمه های طیف فرصت طلب فقط به جریان پهلویسم ختم نمی شود و سران احزاب اپوزیسیون، سلبریتی ها و نفوذی های حکومت دینی ایران بخشی از منشوری جعلی به اسم “منشور مهسا” شدند که سعی در مصادره ی دستاوردهای کنشگران شهروندی داخل ایران به نفع خود کردند. عبدالله مهتدی رئیس حزب کومله کوردستان ایران سوپرپخمه ی این جماعت بود. افق دید او تبدیل شدن به “مام جلال”۳ ایران بود. انگار در فردای پیروزی جنبش اعتراضی ژینا برایش در فرودگاه امام خمینی فرش قرمز پهن خواهند کرد و در حالیکه ارتش شاهنشاهی بازسازی شده ی پهلوی مارش ایرانشهری می نوازند با اتومبیل بدون سقف راهی کاخ ریاست جمهوری خواهد شد. آیا او نمی دانست در منشور مهسا کنار دست کسی نشسته که هنوز ولیعهد رسمی جریان پهلویسم خوانده می شود و فرزند کسی است که سیستم قضایی حکومتش او را به بهانه ی فعالیتهای سیاسی به زندان افکنده بود؟ او نمی دانست  که حکومت پهلوی اول و دوم در به خاک و خون کشیدن معترضان کورد لحظه ای درنگ نکرد؟ او نمی دانست که هنوز کوه های کوردستان از خون جوانان قتل عام شده ی کورد توسط یگانهای ارتش و ژاندارمری پادشاهی ایرانشهر سرخ است؟ او همچون هر آدم دیگری که خوانشی نقادانه از تاریخ دارد این مسائل را به درستی می دانست، اما ترجیح می داد از دیدگاه یک سیاستمدار به نتیجه ی دلخواهش برسد. نخوت عبدالله مهتدی گویا فقط برای هم زبانان تحت رهبریش سهمناک بود آنجا که حتی اربابانش یک توییت هماهنگ شده را به او روا ندیدند. جایی که او نشسته بود آنقدر پست بود که حتی توییت های خروش معترضان در خیابان های کوردستان بسیار دیر به دستش می رسید. نتیجه ی پخمه گی او و دیدگاه نادرستش به جنبش اعتراضی ژینا علاوه بر انشقاق مجدد در حزب خوشنام و مردمی کومله، از چشم افتادنش از دید مردم کوردستان بود.

به گمان من اگر احزاب اپوزیسیون کوردی جایگاه تاریخی خود را در جنبش اعتراضی ژینا به درستی تشخیص می داند و همچون یاریگری منطقی پشت به پشت این جنبش می دادند، می توانستند دلگرمی و انرژی مضاعفی به کنشگران اجتماعی و عموم مردم مناطق کوردنشین بدهند تا اعتراضات و مبارزات وارد فازهای بعدی جهت تبدیل به یک قیام همه جانبه علیه رژیم استبداد آخوندی گردد.

تله ی توهم

شاید دقیقا یکسال پیش در چنین روزی اگر از خوشبین ترین مخالفان حکومت دینی ایران می پرسیدند آیا زنان در آینده ای نزدیک خواهند توانست با پوشش اختیاری و یا دلخواه خود در سطح جامعه و بدون مزاحمت سیستم سرکوب دولتی تردد داشته باشند، پاسخ آنها منفی بود. به نظر من آنچه که خواسته جنبش اعتراضی ژینا بود کاملا محقق گردید. اما آنچه که رژیم آخوندی نیز در پی آن بود تا حدی به دست آمد.

به گمان من حکومت دینی ایران بهترین استفاده را از ناآگاهی طیف فرصت طلب در سرکوب جنبش اعتراضی ژینا را برد. همانطور که در بالا اشاره نمودم، توهم این طیف از این جنبش و افزودن دامنه ی خواسته های آن به رسیدن زودهنگام به نقطه ی انقلاب و سرنگونگی رژیم عملا باعث بالا بردن توقع از ظرفیتهای جنبش اعتراضی ژینا شد. خواسته های اپوزیسیون خارج از کشور در جهت سرنگونی حکومت دینی که بصورت ۲۴ ساعته توسط شبکه های تلویزیونی معلوم الحال پخش می شد، این توهم را بوجود آورد که سرنگونی رژیم بسیار نزدیک است. آنچه که اتاق فکر رژیم جمهوری اسلامی ایران به خوبی به آن پی برده بود، رو در رو قرار دادن مردم با تکیه بر دکترین دستیابی به آزادی پوشش فقط از مسیر پروژه ی “سوریه ای شدن” خواهد گذشت، بود. از یک طرف حکومت با بهره گیری از سیستم درنده خوی سرکوب که در اختیار داشت به خوبی از مهار این جنبش آگاهی داشت و از طرف دیگر می خواست با دامنه دار شدن اعتراضات و بالابردن سطح خواسته ها توسط اپوزیسیون خود در خارج از کشور، عملا جنبش اعتراضی ژینا که توانایی ساقط کردن رژیم را نداشت، جنبشی از قبل شکست خورده بنامد. ما باید از خود بپرسیم طیف فرصت طلب که به خوبی از درنده خویی سیستم سرکوب حکومت دینی آگاهی داشت، چرا با القای خواسته های غیر همسنگ با جنبش اعتراضی ژینا عملا کنشگران شهروندی را به مسلخ فرستادند در حالیکه خود خارج از گود نشسته بودند. نتیجه ی این عمل طیف فرصت طلب و سرکوب وحشیانه کنشگران شهروندی توسط رژیم دلسردی جامعه ی کنشگر از ادامه ی اعتراضات بود.

سخن آخر

اگر ما جنبش اعتراضی ژینا را به دید یک “کنشگر جمعی” که دارای ارزش های مختص به خود که البته به صورت آگاهانه و انتقادی انتخاب شده بود و نیز دارای جهت گیری فرهنگی بر اساس تاریخمندی بدانیم، آنگاه این جنبش در بلند مدت می توانست به عمیق ترین لایه های کنش اجتماعی و حتی نیروهای تولیدگر مادی و فرهنگی نفوذ کند. جنبش اعتراضی ژینا یک جنبش اصیل بر پایه کنشگری شهروندی بود که با تحمل سرکوب شدید در نهایت به خواسته اش رسید. ادامه ی این جنبش در صورتی که سه دشمنی که در بالا یاد کردم دست به سرکوب آن نمی زدند به گفتمانی ورای ایدئولوژی حاکم بر جامعه داخل ایران، طیف ها و احزاب سیاسی داخلی و نیز سلطه طلبان ایرانی خارج از کشور (احزاب، باندها و گروه های اپوزیسیون) تبدیل می شد. در مقایسه با جنبش های اجتماعی گذشته که در هیات هسته های کوچک و عمدتا با توسل به مبارزات مسلحانه، تحصن و اعتصاب می خواستند توده ی مردم را به کنش سیاسی وا دارند، جنبش اعتراضی ژینا مبتنی بر کنشگری شهروندی بدون کنش سیاسی و از طریق تاثیرگذاری بر افکار عمومی و بصورت پراکنده شکل گرفت.

از آنجا که طبقه ی حاکم همیشه به علت دارا بودن ابزارهای کنترل جمعی گسترده (نظامی – فرهنگی) توانسته است سلطه ی اجتماعی را بازتولید کند، در نتیجه رژیم های استبدادی با بازتولید روابط اجتماعی و منازعه های طبقاتی به سادگی هر جنبشی را عقیم و یا کم اثر می کنند. هدف از این گفته این است که آنچه ما از جنبش اعتراضی ژینا آموختیم می تواند راه گشای دستیابی به خواسته های یک جامعه ی تحت سلطه ی حکومت دیکتاتوری باشد. بدین صورت که دستاوردهای اجتماعی که توسط کنشگران شهروندی در هر جامعه به دست بیاید، بصورت جزمی غیرقابل برگشت است. آنچه که جنبش اعتراضی ژینا در پی آن بود نفی فرم پوشش حکومتی برای زنان و کسب آزادی پوشش برای شهروندان زن در حکومت دینی ایران بود. امروزه حتی در کوچکترین، مذهبی ترین و دورافتاده ترین شهرهای ایران می توان دخترانی را دید که با پوشش انتخابی خود گام در خیابان می نهند و همچون یک کنشگر اجتماعی به دنبال کسب آزادی های دیگر برای خود هستند.    

  1. آلن تورن، بازگشت کنشگر، ۱۴۰۰: ۸۵
  2. https://sjsph.tums.ac.ir/article-1-5592-fa.pdf
  3. جلال طالبانی، رهبر فقید حزب اتحادیه ی میهنی کوردستان عراق و رئیس جمهور عراق از آپریل ۲۰۰۵ تا جولای ۲۰۱۴.

https://akhbar-rooz.com/?p=215399 لينک کوتاه

0 0 رای ها
امتیازدهی به مقاله
اشتراک در
اطلاع از
guest

1 دیدگاه
تازه‌ترین
قدیمی‌ترین بیشترین رأی
بازخورد (Feedback) های اینلاین
مشاهده همه دیدگاه ها
کیا
کیا
7 ماه قبل

این همانی!
۱.کشف حجاب در زمان رضا شاه با کشف حجاب در زمان حکومت اسلامی ظاهری است که سلطنت‌طلبان در شپورش میدمند اولی دستوری از بالا در شرایطی نامناسب بود و دومی مبارزه ای واقعی از پایین با هدف زدن اصول ابتدایی ارتجاعی حکومت اسلامی و تولید شکاف در ماشین حکومتی است ، که حجاب اجباری را برای حکومت نظامی دورانش در خدمت گرفته است می باشد، حال گر چه این مبارزه آزادی های شخصی و نا خود آگاه باشد.
۲.شعار “زن،زندگی،آزادی” را مبارزان کوبانی علیه ارتجاع داعشی که همزاد حکومت اسلامیست سر دادند و دقیقا آن عملکرد را نیاز دارد ، گر چه در ایران سعی در تفسیر و تغییر و انحراف آن از جهت های مختلفی در حال انجام است.

خبر اول سايت

آخرين مطالب سايت

مطالب پربيننده روز


1
0
افکار شما را دوست داریم، لطفا نظر دهید.x