یکشنبه ۹ اردیبهشت ۱۴۰۳

یکشنبه ۹ اردیبهشت ۱۴۰۳

آنچه او زندگی خود را وقف آن کرد، نخواهد مرد! گاه شمار مرگ «چه»


چه در آغاز ماه عسل خود را با همسرش «مارچ آلیدا». همسر چه گوارا همراه نیروهای شورشی کوبا در آخرین مراحل مبارزه آن ها برای سرنگونی دیکتاتوری باتیستا شرکت داشت. بعد از پیروزی انقلاب او منشی چه گورا شد. – مکان: سانتیاگو د لاس وگاس، کوبا.

ارنستو «چه» گِوارا (به اسپانیایی: Ernesto “Che” Guevara‎؛ ۱۴ ژوئن ۱۹۲۸ – ۹ اکتبر ۱۹۶۷) پزشک، مؤلف، چریک، دیپلمات، نظریه‌پرداز جنگی و انقلابی مارکسیست اهل آرژانتین و یکی از شخصیت‌های اصلی انقلاب کوبا. روز نهم اکتبر سالگرد قتل او به دست نیروهای آموزش دیده بولیوی توسط آمریکا و سیا است. چه گوارا در زمره ی سیاستمداران و انقلابیونی است که با مرگش گرد فراموشی بر چهره اش ننشست و همچنان تا به امروز محبوب؛ تحسین برانگیز و الهام بخش مانده است. او به یکی از نمادهای انقلابی جهان قرن بیستم تبدیل شده است و با همین چهره از قرن بیست به قرن بیست و یک گذر کرده است. مقاله ی زیر گاهنامه ای است از زندگی او، از زمانی که کوبای انقلابی را ترک کرد تا زمانی که بقایای جسد او مجددا به این کشور بازگشت تا در خاک این کشور برای همیشه آرام بگیرد.

۳ اکتبر ۱۹۶۵: فیدل کاسترو در یک سخنرانی عمومی نامه ای به نام “خداحافظی” که توسط چه در آوریل نوشته شده بود را می خواند که در آن چه از تمام سمت های رسمی خود در دولت کوبا استعفا می دهد. در نامه ای که ظاهراً چه قصد نداشت علنی شود، آمده است: «من به بخشی از وظیفه خود که به انقلاب کوبا گره خورده بود، عمل کردم و با شما، رفقا و با مردمتان خداحافظی می کنم.»

پاییز، ۱۹۶۶:بنا به گفته منابع مختلف، چه گوارا بین هفته دوم سپتامبر و اول نوامبر سال ۱۹۶۶ به بولیوی می رسد. او با پاسپورت های جعلی اروگوئه وارد کشور می شود تا یک جنبش چریکی کمونیستی را سازماندهی و رهبری کند. چه به دلایل مختلف بولیوی را به عنوان پایگاه انقلابی انتخاب می کند. اولاً، بولیوی نسبت به کشورهای حوزه کارائیب از اولویت کمتری نسبت به منافع امنیتی ایالات متحده برخوردار است و تهدیدی کمتر فوری به شمار می‌رود. دوم، شرایط اجتماعی و فقر بولیوی به گونه ای است که بولیوی را مستعد ایدئولوژی انقلابی می داند. سرانجام، بولیوی با پنج کشور دیگر مرز مشترک دارد. که در صورت موفقیت چریک ها به انقلاب اجازه می دهد به راحتی گسترش یابد.

بهار، ۱۹۶۷: از مارس تا آگوست ۱۹۶۷، چه گوارا و گروه چریکی اش به مبارزه علیه نیروهای مسلح بولیوی، که در مجموع حدود بیست هزار نفر هستند، ادامه می دهند. چریک ها در این شش ماه تنها یک نفر را در مقایسه با ۳۰ نفر از بولیوی ها از دست می دهند. 

سال ۱۹۵۵- چه گوارا در کنفرانس مطبوعاتی

۲۸ آوریل ۱۹۶۷: ژنرال اواندو، از نیروهای مسلح بولیوی، و بخش ارتش ایالات متحده، یادداشت تفاهمی را در رابطه با گردان دوم تکاور ارتش بولیوی امضا کردند که شرایط همکاری نیروهای مسلح ایالات متحده و بولیوی را علیه چه و چریک هایش مشخص می کند.

۱۱ مه ۱۹۶۷: والت روستو، مشاور رئیس جمهور لیندون بی. جانسون، پیامی به رئیس جمهور بولیوی ارسال می کند و می گوید که او اولین گزارش معتبری را دریافت کرده است که “چه” گوارا زنده است و در آمریکای جنوبی فعالیت می کند، اگرچه به شواهد بیشتری نیاز است.

ژوئن ۱۹۶۷: فلیکس رودریگز، مامور کوبایی-آمریکایی سیا، تماسی تلفنی از یک افسر سیا به نام لری اس. دریافت می کند که مأموریت ویژه ای را برای او در آمریکای جنوبی در نظر گرفته است. کمک به بولیوی ها در ردیابی و دستگیری چه گوارا و گروهش. شریک زندگی او “ادواردو گونزالس” خواهد بود و رودریگز از نام “فلیکس راموس مدینا” استفاده خواهد کرد.

۲ آگوست ۱۹۶۷: رودریگز و گونزالس به لاپاز، بولیوی می رسند. آنها با یکی دیگر از ماموران سیا، و یک افسر مهاجرت بولیوی ملاقات می کنند. ایستگاه سیا در لاپاز توسط جان تیلتون اداره می شود. گوستاوو ویلولدو، یکی دیگر از ماموران کوبایی-آمریکایی ضد کاسترو، به گروه ضربت سیا برای کشتن چه گوارا ملحق می شود.

۳۱ آگوست ۱۹۶۷: ارتش بولیوی اولین پیروزی خود را در برابر چریک ها به دست می آورود و یک سوم مردان چه را از بین می برد. خوزه کاستیلو چاوز، معروف به پاکو، دستگیر می شود و چریک ها مجبور به عقب نشینی می شوند. سلامتی چه شروع به بدتر شدن می کند.

۳ سپتامبر ۱۹۶۷: فلیکس رودریگز با سرگرد آرنالدو ساوسدو از سانتا کروز به والگرانده پرواز می کند تا از پاکو بازجویی کند.

۱۵ سپتامبر ۱۹۶۷: دولت بولیوی برای دستگیری چه گوارا جایزه ۴۲۰۰ دلاری اعلام می کند.

۱۸ سپتامبر ۱۹۶۷: پانزده نفر از اعضای یک گروه کمونیستی که در جنگل های جنوب شرقی بولیوی به چریک ها کمک می کردند، دستگیر می شوند.

چه در کنار کاسترو

۲۲ سپتامبر ۱۹۶۷: چریک های چه به روستای آلتو سکو در بولیوی می رسند. اینتی پردو، یک چریک بولیویایی، در مورد اهداف جنبش چریکی برای روستاییان سخنرانی می کند. گروه بعد از آن شب بعد از خرید مقدار زیادی غذا، آنجا را ترک می کنند.

۲۲ سپتامبر ۱۹۶۷: گوارا آرزه، وزیر امور خارجه بولیوی، شواهدی را به سازمان کشورهای آمریکایی ارائه می کند تا ثابت کند که چه گوارا عملیات چریکی در بولیوی را رهبری می کند. گزیده هایی که از اسناد ضبط شده، از جمله مقایسه دست خط، اثر انگشت و عکس گرفته شده، نشان می دهد که چریک ها متشکل از کوبایی ها، پرویی ها، آرژانتینی ها و بولیویایی ها هستند.

۲۴ سپتامبر ۱۹۶۷: چه و افرادش خسته و بیمار به لوما لارگا، مزرعه ای نزدیک به آلتو سکو می رسند. 

۲۶ سپتامبر ۱۹۶۷: چریک ها به طرف روستای لا هیگورا حرکت می کنند و بلافاصله متوجه می شوند که همه مردان از روستا گریخته اند. به روستاییان هشدار داده شده بود که چریک ها در منطقه هستند و باید هرگونه اطلاعاتی در مورد آنها به والگرانده ارسال شود. روستاییان باقی مانده به چریک ها می گویند که اکثر مردم در یک جشن در یک روستالی همسایه به نام جاهو هستند.

ساعت ۱ بعد از ظهر: هنگامی که آنها می خواهند به سمت جاهو حرکت کنند، صدای تیراندازی را از جاده می شنوند و مجبور می شوند در روستا بمانند و از خود دفاع کنند. سه چریک کشته می شوند: روبرتو (کوکو) پردو، رهبر چریک های بولیوی که یکی از مهم ترین مردان چه بود. «آنتونیو» که گفته می‌شود کوبایی است. و «جولیو»، احتمالاً بولیویایی. چه به افراد خود دستور می دهد تا روستا را در امتداد جاده ای منتهی به ریو گرانده تخلیه کنند. فرماندهی عالی ارتش و دولت بارینتو این رویارویی را یک پیروزی مهم می دانند. چه در دفتر خاطرات خود خاطرنشان می کند که لا هیگورا خسارات زیادی را به آن ها وارد کرد.

مامور سیا، فلیکس رودریگز، با نام مستعار “کاپیتان راموس”، از سرهنگ زنتنو می خواهد تا گردان رنجرز خود را از مقر La Esperanza به والگراند منتقل کند. مرگ آنتونیو، فرمانده پیشتاز [که رودریگز او را میگل نیز می نامید]، رودریگز را به این نتیجه می رساند که چه باید نزدیک باشد. سرهنگ زنتنو استدلال می کند که گردان هنوز آموزش خود را به پایان نرسانده است، اما به محض اتمام این آموزش، آنها را جابجا خواهد کرد. رودریگز که متقاعد شده است که حرکت بعدی چه را می داند، به فشار روی زنتنو ادامه می دهد تا به گردان دوم تکاور دستور نبرد بدهد.

۲۶-۲۷ سپتامبر ۱۹۶۷: پس از نبرد لا هیگوئراس، گردان تکاور یک نیروی غربالگری را در امتداد رودخانه سن آنتونیو ایجاد می کند تا از نفوذ نیروهای چریکی جلوگیری کند. در طول ماموریت، نیروها یک چریک معروف به “گامبا” را دستگیر می کنند. به نظر می رسد که وضعیت سلامتی خوبی ندارد و لباس های نامناسبی دارد. “گامبا” می گوید که از گروه جدا شده بود و به امید تماس با “رامون” (گوارا) بوده است.

۲۹ سپتامبر ۱۹۶۷: سرهنگ زنتنو سرانجام توسط رودریگز متقاعد می شود و گردان دوم تکاور را به والگراند منتقل می کند. رودریگز به این ششصد و پنجاه مرد ملحق می شود که توسط سرگرد “پاپی” شلتون از نیروهای ویژه ایالات متحده آموزش دیده اند.

۳۰ سپتامبر ۱۹۶۷: چه و گروهش توسط ارتش در یک دره جنگلی در واله سرانو، در جنوب رودخانه گراند محاصره می شوند.

۷ اکتبر ۱۹۶۷: آخرین مدخل در دفترچه خاطرات چه دقیقاً یازده ماه پس از آغاز به کار جنبش چریکی ثبت می شود. چریک ها با پیرزنی که بزهای خود را می چرانده برخورد می کنند. از او می پرسند که آیا سربازان در منطقه هستند؟ اما نمی توانند اطلاعات موثقی به دست آورند.

عصر: چه و افرادش برای استراحت در دره ای در کوبرادا دل یورو توقف می کنند.

قاهره ، مصر – چه گوارا و جمال عبدالناصر

۸ اکتبر ۱۹۶۷: نیروهای دولتی اطلاعاتی دریافت می کنند که گروهی متشکل از ۱۷ چریک در دره چورو است. آنها وارد منطقه می شوند و با یک گروه ۶ تا ۸ نفری چریک ها مواجه می شوند و آتش می گشایند. دو کوبایی به نام های «آنتونیو» و «اورتورو» را می کشند. چه گوارا از ناحیه ساق پا زخمی می شود.

۸ اکتبر ۱۹۶۷: یک زن دهقان به ارتش اطلاع می دهد که صداهایی را در امتداد سواحل یورو در نزدیکی محلی که در امتداد رودخانه سن آنتونیو است. شنیده است. مشخص نیست آیا او همان زن دهقانی است که چریک ها قبلاً با آن برخورد کردند یا خیر. 

تا صبح، چندین گروه از تکاوران بولیوی در منطقه ای که چریک های گوارا در آن هستند مستقر می شوند.

حدود ساعت ۱۲ بعد از ظهر یک واحد از گروهان ژنرال پرادو، که همه تازه فارغ التحصیلان اردوگاه آموزشی نیروهای ویژه ارتش آمریکا هستند، با چریک ها درگیر می شوند. دو سرباز کشته و بسیاری زخمی می شوند.

۱:۳۰ بعد از ظهر: نبرد نهایی چه در Quebrada del Yuro آغاز می شود. سیمون کوبا (ویلی) سارابیا، معدنچی بولیویایی، رهبری گروه شورشی را بر عهده دارد. چه پشت سر اوست و چند گلوله به پایش خورده است. سارابیا سعی می کند او را از خط آتش دور کند. تکاورها که در فاصله کمتر از ده یارد آن ها را محاصره کرده اند، آتش خود را روی او متمرکز می‌کنند. چه تلاش می کند به آن ها پاسخ دهد، اما نمی تواند اسلحه خود را تنها با یک دست نگاه دارد. مجددا گلوله می خورد و اسلحه از دستش می افتد. سربازان به چه نزدیک می شوند، او فریاد می زند: “شلیک نکن! من چه گوارا هستم و برای شما زنده ام بیش از مرده ام ارزش دارد»!

منابع دیگر ادعا می کنند که سارابیا نیز زنده دستگیر می شود و حدود ساعت ۴ بعدازظهر آن ها را به کاپیتان پرادو تحویل می دهند. کاپیتان پرادو به مقر لشکر در والگراند پیام و به آنها اطلاع می دهد که چه دستگیر شده است. پیام رمزگذاری شده ارسال شده این است “سلام ساتورنو، ما پاپا داریم!” ساتورنو رمز سرهنگ خواکین زنتنو، فرمانده لشکر هشتم ارتش بولیوی، و پاپا رمز چه است. سرهنگ زنتنو در کمال ناباوری از سروان پرادو می خواهد که پیام را تایید کند. با تایید، “خوشحالی عمومی” در میان کارکنان ستاد لشکر به وجود می آید. سرهنگ زنتنو به سروان پرادو پیام می دهد و به او می‌گوید که فوراً چه و هر زندانی دیگری را به لا هیگورا منتقل کند.

در والگراند، فلیکس رودریگز این پیام را از طریق رادیو دریافت می‌کند: «پاپا کانسادو» که به معنای «بابا خسته است». پاپا رمز خارجی است که به معنای چه است. خسته به معنای اسیر یا زخمی است.

چه را که روی یک پتو دراز کشیده است، توسط چهار سرباز به لا هیگورا، در هفت کیلومتری، می برند. سرابیا مجبور می شود با دست های بسته از پشت به دنبال آن ها برود. پس از تاریک شدن هوا، گروه به لا هیگورا می‌رسند و چه و سارابیا در مدرسه یک اتاقه زندانی می شوند در اواخر همان شب، پنج چریک دیگر را می آورند.

پیام های رسمی ارتش به دروغ گزارش می‌دهند چه در درگیری در جنوب شرقی بولیوی کشته شده است. سایر گزارش‌های رسمی کشته شدن چه را تایید می‌کنند و اعلام می‌کنند که ارتش بولیوی جسد او را در اختیار دارد.  فرماندهی عالی ارتش این گزارش را تایید نمی کند.

مسکو – چه با نیکیتا خروشچف

۹ اکتبر ۱۹۶۷: والت روستو یادداشتی با اطلاعات اولیه مبنی بر دستگیری چه گوارا توسط بولیوی ها به رئیس جمهور ارسال می کند. واحد بولیوی درگیر در عملیات، توسط ایالات متحده آموزش دیده بود.

۹ اکتبر ۱۹۶۷: ساعت شش وسی دقیقه صبح: فلیکس رودریگز همراه با سرهنگ خواکین زنتنو آنایا با هلیکوپتر به لا هیگورا می رسد. رودریگز یک رادیو صحرایی قابل حمل قدرتمند و یک دوربین که برای عکاسی از اسناد استفاده می شود، به همراه دارد. او بی سر و صدا صحنه را در مدرسه مشاهده می کند و آنچه را که می بیند ضبط می کند و وضعیت را “وحشتناک” می بیند. چه در روی زمین دراز کشیده است، بازوهایش را از پشت و پاهایش را به هم بسته اند، در کنار اجساد دوستانش. او با موهای ژولیده، لباس های پاره و تنها تکه های چرمی روی پاهایش بر زمین افتاده است.

رودریگز پیامی رمزگذاری شده را به ایستگاه سیا در پرو یا برزیل ارسال می‌کند. بعداً رودریگز با چه صحبت می کند و با او عکس می گیرد. عکس هایی که رودریگز می گیرد توسط سیا نگهداری می شود.

۱۰ صبح: افسران بولیوی با این سوال مواجه می شوند که با چه چه کنند. احتمال محاکمه او منتفی است زیرا یک محاکمه توجه جهانی را به او معطوف می کند و می تواند تبلیغات همدردی برای چه و کوبا ایجاد کند. نتیجه می گیرند چه باید فورا اعدام شود، اما داستان رسمی مورد توافق این بوده است که او بر اثر جراحات وارده در نبرد جان باخته است. فلیکس رودریگز از والگرانده پیامی دریافت می کند و فرماندهی مافوق به او دستور می دهد تا عملیات پانصد و ششصد را انجام دهد. پانصد رمز بولیوی برای چه و ششصد فرمان کشتن او است. رودریگز دستور را به سرهنگ زنتنو اطلاع می دهد، اما همچنین به او می گوید که دولت ایالات متحده به او دستور داده است که به هر قیمتی چه را زنده نگه دارد. سیا و دولت ایالات متحده هلیکوپترها و هواپیماهایی را آماده کرده اند تا چه را برای بازجویی به پاناما ببرند. با این حال، سرهنگ زنتنو می‌گوید که باید از دستورات مافوق خود اطاعت کند و رودریگز تصمیم می‌گیرد «به تاریخ اجازه دهد مسیر خود را طی کند» و موضوع را به دست بولیوی‌ها بسپارد.

رودریگز وارد مدرسه می‌شود تا دستورات فرماندهی ارشد بولیوی را به چه بگوید. چه می فهمد و می گوید: «اینجوری بهتر است… هرگز نباید زنده اسیر می شدم». چه به رودریگز پیامی برای همسرش می دهد و برای فیدل هم. رودریگز اتاق را ترک می کند.

به گفته یک منبع، افسر مافوق در لا هیگورا به افراد خود دستور می دهد تا دستور را اجرا کنند. درست قبل از ظهر، گروهبان جیم تران که قرعه به نام او افتاده به مدرسه می رود تا چه را اعدام کند. چه به دیوار تکیه داده و از او می خواهد که لحظه ای صبر کند تا او بلند شود. تران می ترسد، فرار می کند و سرهنگ سلیچ و سرهنگ زنتنو دستور بازگشت او را می دهند.  او هنوز می لرزد. به مدرسه برمی گردد و بدون اینکه به صورت چه نگاه کند به سینه و پهلویش شلیک می کند. چند سرباز دیگر که می خواستند به چه شلیک کنند وارد اتاق می شوند و به او شلیک می کنند.

فلیکس رودریگز گفته است که “من به سارگنتو گفتم تیراندازی کند… و می‌دانم که او یک کارابین M-2 را از ستوان پرز که در آن منطقه بود قرض گرفته بود.” رودریگز زمان تیراندازی را ساعت ۱:۱۰ بعد از ظهر به وقت بولیوی می نویسد.

آخرین سخنان چه خطاب به تران این است: “می دانم که برای کشتن من آمده ای. شلیک کن، تو فقط یک مرد را می کشی.” تران به بازوها و پاهای چه شلیک می کند و سپس به سینه او شلیک می کند و ریه های او را پر از خون می کند.

۹ اکتبر ۱۹۶۷: در یک روایت دیگر چنین آمده است: صبح زود، یگان دستور اعدام چه گوارا و دیگر زندانیا ن را دریافت می کند. ستوان پرز از چه گوارا می پرسد که آیا قبل از اعدامش چیزی می خواهد؟ چه گوارا پاسخ می دهد که او فقط آرزو دارد “با شکم پر بمیرد.” پرز از او می پرسد که آیا او “ماتریالیست” است و چه گوارا پاسخ می دهد: “شاید”. وقتی گروهبان تران (جلاد) وارد اتاق می شود، چه گوارا با دستان بسته می ایستد و می گوید: “می دانم برای چه آمده ای، من آماده ام.” تران به او می گوید که بنشیند و برای چند لحظه اتاق را ترک می کند. در حالی که تران هنوز بیرون بود، گروهبان. هوآکا وارد خانه کوچک دیگری می شود، جایی که “ویلی” در آنجا نگهداری می شد و به او شلیک می کند. وقتی تران برمی گردد، چه گوارا بر می خیزد و از نشستن خودداری می کند. می گوید: “من ایستاده خواهم مرد.” تران عصبانی می شود و به چه گوارا می گوید که دوباره بنشیند. در نهایت چه گوارا به او می گوید: این را حالا بدان، تو داری مردی را می کشی. تران با M2 Carbine خود به او شلیک می کند و او را می کشد.

جسد چه با هلیکوپتر به والگراند منتقل می شود و بعداً انگشت نگاری و مومیایی می شود.

۱۰ اکتبر ۱۹۶۷: WG Bowdler یادداشتی برای والت روستو می فرستد و می گوید که آنها نمی دانند که آیا چه گوارا “در میان قربانیان درگیری ۸ اکتبر” بوده است یا خیر. آنها فکر می کنند که هیچ چریکی جان سالم به در نبرده است. در ۹ اکتبر، آنها فکر می کردند که دو چریک زخمی شده اند و احتمالاً یکی از آنها چه است.

۱۰ اکتبر ۱۹۶۷: دو پزشک، مویس آبراهام باپتیستا و خوزه مارتینز کازو در بیمارستان شوالیه های مالت، والگراند، بولیوی، گواهی فوت چه گوارا را امضا می کنند. در همان روز گزارش کالبد شکافی، زخم های متعدد گلوله در بدن چه گوارا را ثبت می کنند. در گزارش کالبد شکافی آمده است: «علت مرگ جراحات قفسه سینه و در نتیجه خونریزی بوده است».

۱۰ اکتبر ۱۹۶۷: ژنرال اواندو اعلام می کند چه روز قبل در ساعت ۱:۳۰ بعد از ظهر مرده است، این بدان معنی است که چه بیست و دو ساعت پس از نبرد در کوبرادا دل یورو زنده بوده است که با داستان سرهنگ زنتنو در تضاد است. سرهنگ زنتنو داستان خود را برای حمایت از ژنرال اواندو تغییر می دهد.

نیویورک تایمز گزارش می دهد که فرماندهی عالی ارتش بولیوی رسما تایید می کند که چه در نبرد یکشنبه ۸ اکتبر کشته شده است. ژنرال اواندو بیان می کند که چه قبل از اینکه بر اثر جراحات بمیرد به هویت خود و شکست مبارزات چریکی خود اعتراف کرده است.

ارنستو گوارا، پدر چه، مرگ پسرش را رد می‌کند و می‌گوید هیچ مدرکی برای اثبات قتل وجود ندارد.

۱۱ اکتبر ۱۹۶۷: ژنرال اواندو ادعا می کند که در این روز جسد چه در منطقه والگراند به خاک سپرده شده است.

۱۱ اکتبر ۱۹۶۷: رئیس جمهور لیندون جانسون یادداشتی از والت دبلیو روستو دریافت کرد: “امروز صبح ما تقریباً ۹۹٪ مطمئن هستیم که “چه” گوارا مرده است.” این یادداشت به رئیس جمهور اطلاع می دهد که طبق گزارش سیا، چه را زنده گرفتند و پس از بازجویی کوتاه ژنرال اواندو دستور اعدام او را صادر کرد.

۱۱ اکتبر ۱۹۶۷: والت روستو یادداشتی را برای رئیس جمهور ارسال می کند که در آن اظهار شده آنها “۹۹٪ مطمئن هستند که “چه گوارا” مرده است.

۱۲ اکتبر ۱۹۶۷: برادر چه، روبرتو، وارد بولیوی می شود تا جسد را به آرژانتین برگرداند. ژنرال اواندو به او می گوید که جسد سوزانده شده است.

۱۳ اکتبر ۱۹۶۷: والت روستو یادداشتی برای رئیس جمهور ارسال می کند که “هر گونه شک و تردیدی در مورد مردن “چه” گوارا از بین رفته است.”

۱۴ اکتبر ۱۹۶۷: سه نفر از مقامات پلیس فدرال آرژانتین به درخواست دولت بولیوی از مقر نظامی بولیوی در لاپاز بازدید می کنند تا به شناسایی دست خط و اثر انگشت چه گوارا کمک کنند. به آنها یک ظرف فلزی نشان داده می شود که در آن دو دست قطع شده در یک محلول مایع، ظاهرا فرمالدئید قرار دارند. کارشناسان اثر انگشت ها را با آثاری که در پرونده هویتی آرژانتینی گوارا به شماره ۳.۵۲۴.۲۷۲ درج شده مقایسه می کنند و می گویند یکسان هستند.

۱۴ اکتبر ۱۹۶۷: دانشجویان دانشگاه مرکزی ونزوئلا به دخالت ایالات متحده در مرگ چه اعتراض می کنند.

۱۵ اکتبر ۱۹۶۷: بارینتوس رئیس جمهور بولیوی ادعا می کند خاکستر چه در مکانی مخفی در منطقه والگراند دفن شده است. 

جسد چه و قاتلانش!

۱۶ اکتبر ۱۹۶۷: نیروهای مسلح بولیوی بیانیه ای همراه با سه ضمیمه در مورد مرگ چه گوارا منتشر می کنند. این بیانیه “بر اساس اسناد منتشر شده توسط فرماندهی عالی نظامی در ۹ اکتبر … در مورد نبردی است که در لا هیگورا بین واحدهای نیروهای مسلح و گروه سرخ به فرماندهی ارنستو “چه گوارا” رخ داد که در نتیجه آن او جان خود را از دست داد…» در این گزارش آمده است که چه گوارا «کم و بیش ساعت ۸ شب یکشنبه ۸ اکتبر… بر اثر جراحات وارده درگذشت». همچنین، برای شناسایی جسد وی، از سازمان های فنی آرژانتین برای شناسایی بقایای آن درخواست همکاری می شود. هندرسون، کارمند سفارت ایالات متحده در لاپاز، اظهار می کند که “نه در گواهی فوت و نه در گزارش کالبد شکافی زمان مرگ ذکر نشده است.” “به نظر می رسد این تلاشی برای پل زدن بین یک سری اظهارات متفاوت قبلی از منابع نیروهای مسلح باشد، از ادعاهایی که در طول نبرد یا اندکی پس از آن کشته شده تا مواردی که نشان می دهد او حداقل بیست و چهار ساعت زنده مانده است.” او همچنین خاطرنشان می کند که برخی از گزارش های اولیه نشان می دهد که چه گوارا با جراحات جزئی دستگیر شده است، در حالی که اظهارات بعدی، از جمله گزارش کالبد شکافی، تایید می کند که او زخم های متعددی را متحمل شده است.

۱۸ اکتبر ۱۹۶۷: سفارت ایالات متحده در لاپاز، بولیوی، نامه ای را با تایید رسمی مرگ چه گوارا به وزارت امور خارجه ارسال می کند

۱۸ اکتبر ۱۹۶۷: فیدل کاسترو در مراسمی که نزدیک به یک میلیون نفر در آن در میدان هاوانا گرد می آیند، سخنرانی می کند. کاسترو اعلام می‌کند مبارزه مادام‌العمر چه علیه امپریالیسم و چه در جهت ​​آرمان‌های چه الهام‌بخش نسل‌های آینده انقلابیون خواهد بود. زندگی او به دلیل موفقیت‌های نظامی خارق‌العاده‌اش و ترکیب بی‌نظیر فضیلت‌هایش که او را به یک «هنرمند در جنگ‌های چریکی» تبدیل کرد، «صفحه‌ای باشکوه از تاریخ» را رقم زده است. کاسترو می گوید قاتلان او زمانی ناامید خواهند شد که بفهمند “آنچه او زندگی خود را وقف آن کرد، نخواهد مرد.”

۱۹ اکتبر ۱۹۶۷: توماس ال. هیوز، متخصص اطلاعات و تحقیقات کوبا، یادداشتی به وزیر امور خارجه، دین راسک می نویسد. هیوز دو نتیجه مهم از مرگ چه گوارا را ترسیم می کند که بر استراتژی های سیاسی آینده فیدل کاسترو تأثیر می گذارد. یکی این که که “گوارا به عنوان انقلابی نمونه ای که با مرگ قهرمانانه روبرو شد” تحسین خواهد شد، به ویژه در میان نسل های آینده جوانان آمریکای لاتین. نتیجه دیگر این است که کاسترو انتظارات خود را از صدور انقلاب به دیگر کشورهای آمریکای لاتین مجددا ارزیابی خواهد کرد. برخی از چپ‌های آمریکای لاتین «می‌توانند استدلال کنند که هر شورشی باید بومی باشد و فقط احزاب محلی می توانند بدانند که چه زمانی شرایط محلی برای انقلاب مناسب است.”

۱ ژوئیه ۱۹۹۵: ژنرال بولیوی، ماریو بارگاس سالیناس، در مصاحبه ای با زندگی نامه نویس جان لی اندرسون، فاش می کند که “او شاهد دفن شبانه چه و یارانش بوده است. جسد چه و چند تن از همرزمانش در یک گور دسته جمعی دفن شده اند. تلاش برای شناسایی محل دفن چه گوارا آغاز می شود.

۵ ژوئیه ۱۹۹۷: زندگی نامه نویس چه گوارا، جان لی اندرسون،در نیویوک تایمز می نویسد اگرچه بقایای اجساد آن گور جمعی به طور قطع شناسایی نشده اند، دو کارشناس “۱۰۰ درصد مطمئن هستند” که بقایای چه را در والگراند کشف کرده اند. این واقعیت که یکی از اسکلت ها هر دو دست خود را ندارد به عنوان قانع کننده ترین مدرک ذکر شده است.

۱۳ ژوئیه ۱۹۹۷: در مراسمی در هاوانا با حضور فیدل کاسترو و دیگر مقامات کوبایی، بقایای جسد چه به کوبا آورده می شود.

۱۷ اکتبر ۱۹۹۷: در مراسمی با حضور کاسترو و هزاران کوبایی، چه گوارا دوباره در سانتا کلارای کوبا به خاک سپرده می شود.

این گاهشمار توسط پائولا ایوانز، کیم هیلی، پیتر کورنبلو، رامون کروز و هانا الینسون تهیه و در برگردان فارسی کمی خلاصه شده است.
منبع: اینترنت

https://akhbar-rooz.com/?p=219260 لينک کوتاه

3.7 10 رای ها
امتیازدهی به مقاله
اشتراک در
اطلاع از
guest

1 دیدگاه
تازه‌ترین
قدیمی‌ترین بیشترین رأی
بازخورد (Feedback) های اینلاین
مشاهده همه دیدگاه ها
کهنسال
کهنسال
6 ماه قبل

چه گوارا توسط ارتش بولیوی در ۹ اکتبر ۱۹۶۷ اعدام گردید. بلافاصله بعد از مرگش دست‌های چه گوارا بفرمان روبرتو چونتانیلا قطع گردید. وی بعد از جنایتش از دولت بولیوی خواست که او را به کشوری امن بفرستد و دولت بولیوی او را سرکنسول خودش در شهر هامبورگ آلمان کرد.
مونیکا ارتل این خانم جوان آلمانی که فردی انقلابی و همدرد مردم محروم بود در آوریل ۱۹۷۱ وارد کنسولگری بولیوی در شهر هامبورگ آلمان شد به اتاق روبرتو چونتانیلا رفت به جنایتکار گفت: «جنایتکار: فکر کردی از انتقام خلق‌ها در امان هستی؟ فکر کردی دنیا همینطوری بی‌حساب و کتاب هست؟ نه! هرگز! دنیا حساب و کتاب دارد. آمدم انتقام چه گوار و خلق‌های محروم را از تو بگیرم.
ما نه می بخشیم و نه فراموش می کنیم!
این جمله از آن زمان به جا مانده است.
به امید پیروزی جنبش دادخواهی و محاکمه جنایتکاران چند دهه در ایران!

خبر اول سايت

آخرين مطالب سايت

مطالب پربيننده روز


1
0
افکار شما را دوست داریم، لطفا نظر دهید.x