ناامنی عرصههای عمومی مشکل تمام جامعه است و کسی که اکنون تحت فشار، تعرض و پیگرد سرکوبگران است در لحظهی بعد میتواند هرکدام از ما یا عزیزانمان باشد و اتفاق تلخ امروز پیش چشممان میتواند سرنوشت فردا روز خود ما باشد
عرصههای عمومی جامعه چنانکه که از نامش نیز بر میآید، متعلق به همه مردم است. ساحتی که پس از جنبش زن زندگی آزادی، به یکی از عرصههای رویارویی علنی حاکمیت و مردم تبدیل شده است و در حالیکه اکثریت جامعه با یا بدون حجاب، با آرامش و مسالمت در کنار هم زندگی میکنند و با احترام به انتخاب های یکدیگر با پوشش انتخابی در این عرصهها حاضر میشوند، حاکمیت بخش عظیمی از توان خود را با اسم رمز حجاب اجباری، در این عرصه اعمال نموده، برای سرکوب مردم شاخ و شانه میکشد.
این در حالی است که تعداد این نیروها در قیاس با کل جامعه بسیار ناچیز است و درصدی از خود این نیروها -خصوصا در ارگان هایی چون نیروی انتظامی- نیز قلبا راضی به آزار مردم نیستند.
از این رو اگر همهی مردم از زن و مرد و باحجاب و بیحجاب در کنار هم بایستند، این نیروهای هرزهی کم شمار به هیچوجه قادر به پوشش تمامی عرصهها نبوده، با از دست دادن ابتکار عمل، عملا خلع سلاح شده، مجبور به ترک و فرار از صحنه خواهند بود.
از این رو فضاهای عمومی باید برای نیروهای قلندر مسلک و متجاوزی که افراد را بهخاطر نوع پوشش مورد تعرض قرار میدهند، ناامن گردد. ناامنی که با طیفی گسترده از اقدامات از شناسایی متعرضین، رسوا کردن آنان در شبکههای اجتماعی و رسانهها گرفته تا منزوی کردن و تحریم آنها در جمعهای دوستانه، فامیلی و کاری و در نهایت امر مدنی و انسانی دفاع مشروع و مقابله به مثل، قابل تحقق است.
از طرفی کنش فعال جامعه مدنی و ایجاد هزینه برای نیروهای پیادهنظام سرکوب، پس از مدتی، حتی خشک مغز ترین آنها را نیز به فکر فرو خواهد برد که آیا تکه استخوانی که بابت آزار مردم برایشان پرت میشود- در حالی که فرماندهان و رهبرانشان به اختلاس و دزدیهای کلان و کاسبی از تحریم مشغول هستند- به این همه دست و پا زدن، حقارت و بیآبرو شدن در پیشگاه وجدان، خانواده و جامعه میارزد؟
نقطهی عطفی بسیار مهم که معادل ریزشی تصاعدی در میان سرکوبگران خواهد بود
شرط اصلی رسیدن به این اتحاد همگانی نیز همدلی جامعه و درک این حقیقت عریان و حیاتی است که ناامنی عرصههای عمومی مشکل تمام جامعه است و کسی که اکنون تحت فشار، تعرض و پیگرد سرکوبگران است در لحظهی بعد میتواند هرکدام از ما یا عزیزانمان باشد و اتفاق تلخ امروز پیش چشممان میتواند سرنوشت فردا روز خود ما باشد.
بنابراین نه اتفاقات تلخ فقط برای دیگران رخ میدهد و نه با سکوت و تظاهر به ندیدن میتوان حافظ خود و اطرافیان بود، که مهسا امینی تنها به گردش و تفرجی کوتاه به خیابان آمده بود، میثم پیرفلک در اوج شادی کودکانه در راه خانه و در اندیشهی ترتیب دادن آزمایش جدید علمی برای همکلاسیهایش بود، مهران سماک فقط داخل ماشین خودش در حال خوشحالی کردن بود، آرمیتا گراوند با دوستانش فقط در حال بازگشت از مدرسه بود…و قصههای مشابه پرشمار دیگر از مردمی عادی با آرزوی یک زندگی عادی که حکومتی بیرحم به سراغ آنها آمد و جان عزیزشان را قربانی تمامیتخواهی خود کرد.
بنابراین پذیرش واقعیت تلخ خود برداشتن گام اول در راه نجات است که در این حکومت، هر کدام از ما که امروز ظاهرا در سایهای امن هستیم، تنها نوبت قربانی شدنمان نرسیده و یکایک مان به طور بالقوه در صف لمس خشونت، تعرض، آسیبدیدگیهای جسمی و روحی… و حتی کشته شدن توسط حکومتی ایستادهایم که بویی از شرافت و انسانیت نبرده است و تعرض وحشیانهای که اکنون در حال رخ دادن برای یک “انسان” است، بدون شک فردا روز ما و عزیزانمان را انتظار میکشد، مگر اینکه که از امروز و حالا عمل کنیم و نگذاریم کار به جایی بکشد که آنگاه که نوبت به ما رسید، کسی به حمایت نمانده باشد.
این اتحاد و مقابله در برابر ناامن کنندگان جامعه در پس گرفتن عرصههای عمومی مقدمه پیروزی نهایی است و در عین انسانی بودن، بهایی است که برای حفاظت از خود و عزیزانمان میپردازیم.
و سخن آخر اینکه
زنان ایرانی واقعا شجاع هستند و این شجاعت در حال تکثیر روزمره نباید برای ما عادی بشود.
یادمان باشد که در واقعیت امروز ایران “هر” زنی که با پوشش اختیاری از خانه خارج میشود و احتمال رویارویی با هرزگان حکومتی را به جان میخرد در واقع جان خود را برای به دست آوردن حداقلهای آزادی در جامعه و برای همهی ما قمار کرده است و همه ما نیز به عنوان افراد جامعه وظیفهی درک و مهمتر از آن حمایت از این زنان شجاع را داریم.