از ۱۹ بهمن سال ۱۳۴۹ تا کنون بیش از نیم قرن میگذرد. هنوز نبض حب و بغضهایی را ایجاد میکند. هنوز عدهای آن را یکی از نقاط عطف مبارزات مردم ایران در دوران پهلوی دوم میدانند. هنوز عدهای با بغض آن را تخطئه میکنند و رسانههایشان آن را شکست میدانند (رجوع کنید به سیاهکل؛ شکستی که حماسه شد از BBC).
ولی هرچه بود، بایستی در بستر اجتماعی و سیاسی آن سالها تحلیل شود. چه انقلاب سال ۵۷ را مذموم بدانیم و چه لازم، اتفاقی که در ۱۹ بهمن ۴۹ افتاد، جریانی را ایجاد کرد که منتهی به این انقلاب شد.
بعد از کودتای ۲۸ مرداد سال ۱۳۳۲ اختناق همه جا را فرا گرفت. قلمها شکسته شد. صداها خفه شد، سکوت حکمفرما شد و… در این میان احزاب و گروههای مبارز به عافیت خویش روی آوردند. احزابی که خود را پیشرو تودهها میدانستند، در این عافیتاندیشی سخن از کار سیاسی پیش کشیدند؛ که البته سیاسیکاری بود. عده دیگری سخن از فعالیت در چارچوب قانون اساسی میراندند و دیگرانی که حتی زندان نیز در پیشینه خود داشتند، به مسالمت توصیه میکردند. ولی آنچه بود و ادامه مییافت، دیکاتوری و خفقان و تاریکی بود. همان که اخوان ثالث توصیف میکند:
نفسها ابر، دلها خسته و غمگین
درختان اسکلتهای بلور آجین
زمین دلمرده، سقف آسمان کوتاه
غبارآلوده مهر و ماه
زمستان است.
از مخالفان شاه هم که بگذریم، دیگران نیز دهه سی و چهل را سالهای افول احزاب و جریانهای سیاسی میدانند. دورانی که حکومت شاه از فراز و فرودهای دهه بیست عبور کرده است. دورانی که شاه نه تنها یکهتاز قدرت در ایران که قدرقدرت منطقه مینمود. در چنین شرایطی معادله هزینه-فایده رهنمود فعالیت سیاسی مدعیان مبارزه بود. در واقع، «تئوری بقا» چارچوب فکری و عملی احزاب، گروهها و افراد مختلفی شده بود که از مبارزه تنها ادعایش را میراث برده بودند. آنها به بقای خویش و گروه و حزبشان میاندیشند.
در این میان امیرپرویز پویان «ردی بر تئوری بقا» نوشت و معادله را به گونه دیگری بیان کرد. سخن وی این بود که بقای یک مبارز به جریانی است که در آینده ایجاد مینماید، نه صرف زنده ماندن فرد یا حزب و گروهش. بر این مینا «مبارزان سیاهکل» اگرچه کشته شدند، ولی شعلهای در آن تاریکی افروختند که در سالهای بعد به آتشی بزرگ تبدیل شد و کل جامعه را فراگرفت. از همان ابتدای دهه پنجاه از هر گوشه جامعه آتشی برخواست. گروهها و دستهها و احزاب مختلفی ظهور کردند که دبگر آن معادله هزینه-فایده و تئوری بقای خود و خوبشتن را بر نمیتابیدند و سرنگونی حکومت شاه را سرلوحه قرار دادند. چه از محمدرضا شاه به نیکی یاد کنیم و چه به بدی، چه انقلاب ۵۷ را اشتباه بدانیم و چه آن را تابید نماییم، حماسه یا حادثه یا هر چیز دیگری که «مبارزه سیاهکل» را بنامیم، جریانی را ایجاد کرد که شکست تئوریهای مبتنی بر بقا و فرمول هزینه-فایده را نشان داد و بر این واقعیت مهر تایید زد که با این شیوهها نمیتوان از حکومتی به اقتدار حکومت محمدرضاشاه و ساواک و دیگر ابزار امنیتیاش عبور کرد.
و امروز آن که باقی مانده، افرادی هستند که در جنگلهای سیاهکل خود را به آتش کشیدند تا چراغی برای آیندگان باشند، نه آنهایی که محاسبه هزینه و فایده میکردند و…
مدعای بقای آنها حب و بغضها و دوستی و دشمنیهاییست که همچنان ادامه دارد و هر سال در سالگشت جریان سیاهکل رسانههای جریان غالب سعی در نکوهش آن دارند و دیگران…
منبع: شورای هماهنگی تشکلهای صنفی فرهنگیان ایران
باسلام . این تفکر خودم را برای تمامی تحلیل گران در مورد جمهوری اسلامی مینویسم : جمهوری اسلامی حکومت دست نشانده بریتانیا امریکا وفرانسه و در مجموع حکومتیست که فرمانها واوامر ودستورات غرب را در شکل فیزیکی اعمال میکند . به هیچ وجه جمهوری اسلامی هیچگونه ضرری برای منافع غربیها نداشته و نخواهد داشت بلکه بر عکس در طی ۴۴ سال جمهوری اسلامی بیشتر از چند تریلون دلار به کشورهای غربی سود رسانده بخصوص در صنایع نظامی امارها در این مورد بهترین گواه هستند . به همین خاطر جمهوری اسلامی حکومت محبوب غرب است و غرب تا جایی که بتواند از این افریطه ساخته دست خود دفاع میکند وخواهد کرد. و سخن اخر جمهوری اسلامی و تمامی عوامل ان از اطلاعات سپاه پاسداران تا نیروهای نیابتیش همگی دستوراات کشورهای غربی را اجرا میکنند بخصوص بریتانیای کبیر و امریکا /فرانسه /المان والا ذالیک
دوست گرامی ، از سال ۵۷ درآمد نفتی ایران تک محصولی کاهش یافت که باعث نابودی اقتصاد ایران شد.در حکومت گذشته از درآمدهای نفتی ورشد بالاکشور های غربی بیش ازهمه برخورداربودند.پس از این نظرحکومت جمهوری اسلامی فاجعه ای برای مردم ایران وکشورهای غربی بود.بهمین دلیل ژاپن ، کشور ها ی اروپا و…تلاش کردند بازار ایران را از دست ندهند.حتی جمهوریخواهان آمریکا ازهمان زمان بالا رفتن ازدیوارسفارت یواشکی با ایران تماس داشتند که تا ۱۹۸۶ علنی شد (ایران گیت) حالا شما حساب کنید که جمهوری نکبت اسلامی در تمام این سالها وکاهش رشد و درآمد دائمی اقتصادی، سهم نظامی گری رابالا برده چه ضرباتی به زیرساخت های اقتصاد ایران زده ست که این مهمترین موضوع سیاسی جامعه ماست.مگر کشورهای دوست غرب مثل کره ، فیلیپین ، تایلند، قطر،امارات ، عربستان ، کویت و.ارتش ندارند؟ مگرهمه از ترس جمهوری اسلامی اسلحه می خرند؟ ترکیه بدون نفت عضو ناتو ست و در سوریه، لیبی، عراق و..حضور دارد ولی ثروتمند تر شده .آمار ارائه کنید!!
جریانهای متعدد مسلحانه چریکی در ایران که در میان جوانان کم حوصله که طالب پیروزی زودرس در دایره افکار خردهبورژوائی خویش بودند و برای خویش رسالت آزادی خلق را قائل بودند، صدمات بسیاری به روان اجتماعی که باید به راه صعب، با حوصله و طولانی مبارزه با چشمانداز رود، وارد ساختند، بطوری که آنها شتابزده حتی تا به امروز به دنبال نتایج سریع الوصول در مبارزه بوده و به دورنمای آینده نمیاندیشند. برای آنها «خواست سرنگونی رژیم شاه و یا شاه باید برود» بدون دورنمای جایگزینی آن همه چیز محسوب میشد و این عین بی دورنمائی بود. آنها امروز نیز با نفی نقش قاطع رهبری حزب طبقه کارگر و عامل مهم آگاه رهبری، مُبلغ واگذاری جریانهای اجتماعی به حال خود برای مصادره رهبری آن توسط ارتجاع هستند و مردم را تشویق میکنند بدون رهبری به خیابانها آمده و آنقدر کشته دهند تا از درونشان «رهبر شایسته» خود به خود نازل شود. این تئوری انحرافی را این عده در میان کارگران
و توده مردم تبلیغ میکنند زیرا هدفشان رهائی طبقه کارگر و یا پیدایش یک رهبری منسجم سیاسی آگاه که پدیدهای بیرون از جنبش تودهای است، نمیباشد.این سیاستِ دشمنانِ طبقه کارگر و دشمنان میهن ما ایران است.
نافیان رهبری حزب در جنبش مردم آب به آسیاب ارتجاع جهانی و داخلی میریزند. این مبلغان نوظهور «مارکسیسم»، بسیاری از روشنفکران به اسارت فکری این سم راحتالوصول در آمدهاند.این یکی از ریشههای ماجراجوئی در ایران است که به عنوان نمونه اتحادیه صنفی کارگران را به بیراهه مبارزه شورائی که مبارزهای برای کسب قدرت سیاسی است میکشاند و طبقه کارگر را در شرایط نامناسب به مصاف بورژوازی تا دندان مسلح و مسلط پیش میبرد و از کشته آنها پشته میسازد چون برایشان نان و آب تبلیغاتی دارد.اپوزیسیون در خارج به صنعت پولسازی و حل مشکل بازنشستگی بدل شده است.آنها تفاوت سطوح گوناگون مبارزه و عرصههای نبرد را نمی شناسند. تفکر خردهبورژوازی که با رهبری مبارزه طبقه کارگر توسط عامل آگاه مخالف است..
شما خیلی می نویسی وپُر تناقض ، هیچکس را نیز قبول نداری نمی گی خُب در حکومت گذشته آن همه گروهها با مواضع مختلف چه باید می کردند ؟ همه که چریک و مجاهد نبودند .کدام یک مناسب شرائط آنروز تحلیل درست داشتند و راهکارهای انقلابی؟ فدائیان یک جریان بودند که در همان سالها و در زندان از مشی مسلحانه فاصله گرفتند. حالا اگر حکومت وقت صلاح در آن دید که همه را بعنوان چریک سرکوب کند. موضوع دیگری ست. ولی شما چرا تاریخ را تحریف می کنی ؟بعداز انقلاب فدائیان به بزرگترین جریان سیاسی چپ تبدیل شدند بخاطر همان از خود گذشتگی های بنیان گزاران آن نه نوشته های آنها!!! بعد هم دچار راست روی ، دنباله روی مثل حزب توده …یا چپ روی و پافشاری بر مشی مسلحانه که قبلا کنار گذاشته شده بود. ایران زیر و رو شده و اکثر مردم جوان اند و بعداز انقلاب بدنیا آمدند.مثل شما فکر نمی کنند و اکثریت مردم هم هستند.حرفهای شما تکراری و به درد امروز ایران نمی خورد. ایران نیاز به یک تحول دموکراتیک داشته و دارد . شعار ندهید.
آنقدر در این مورد بررسی های علمی و نقدهای علمی ارائه شده که دفاع از یک موضع کاملا پوپولیستی خواست تغییر از بالای سر توده ها با بیانات اخلاقی دیگر قابل پاسخگوئی هم نیست . اما اینکه حماسه سازان دست به کار عملی زدند تا نشان دهند تغییر اهمیت حیاتی دارد قابل ارج گذاری از آن دلاوران هست ولی باید قبول کرد که اشتباهت فاحشی بوده است که در علم مارکسیسم قابل توجیه نیست . و کسانی که هنوز از چنین اقداماتی دفاع می کنند باید اجتناب کرد