شنبه ۶ مرداد ۱۴۰۳

شنبه ۶ مرداد ۱۴۰۳

مطربان رفتند و صوفی در سماع (قسمت دوم) – ع. روستایی

جنبش چپ در کشور ما دیرگاهی است که میانه دو مطلق دست وپا می زند . مطلق انگاری دموکراسی لیبرال و مطلق پنداری اردوگاهی یا چنان که نامیده می شود “محور مقاومت”.

تجربه آموخته است که این دو دیدگاه ناسازگار نه با منطق عقل سلیم رفع خواهند شد و نه با بند و بست سیاسی. چاره کار° رفع دیالکتیکی این دوگانه است. (انحلال هر دو در دیدگاه سومی که نه این است و نه آن در همان حال هم این و هم آن را حفظ می کند و بر می کشد.)

جز این چاره دیگری نیست. چه گونه ممکن است سازش میان دو دیدگاه سیاسی سخت و صلب را چشم داشته باشیم؛ در حالی که یکی حکومت اسلامی را شر مطلق می پندارد و دیگری در آن به چشم عزیز دردانه ای می نگرد که تاریخ به مردم ایران بخشیده است تا در این روزگار تک صدایی “تمام قامت”! در برابر نظام سلطه بایستد. لاجرم پاداش این ایستاده گی° می باید نارش را به جان خرید؛  جورش را بردبارانه تحمل کرد؛ بدرفتاری با مردم اش را به دیده نیاورد؛ و بر اقتصاد سیاسی نیولیبرالیستی اش چشم پوشید؛ اگر چه تفاوت آن با نظرگاه کلاسیک ما در باره توسعه و پیش رفت اجتماعی از زمین تا آسمان است مگر جز این بود که غارت ثروت های عمومی کشور و بخشیدن آن به نورچشمی ها را به نام “خصوصی سازی” تاب نمی آوردیم و همواره با آن مشکل داشتیم. به هر حال مردم بهتر است به دولت و حکومت خود – هرچه هست – پشت نکنند تا تمرکز آن بر دشمن اصلی به سمت دیگری راه نجوید و اگر هم پشت کردند به جهنم وظیفه مبرم “محورمقاومت” اما این است که دست از پشت حکومت باز ندارد و…”پیام ضعف به دشمن مخابره نکنیم.” ۱

در این نگاه مردم کورند و نمی بینند که دشمن پشت مرزهای کشور دست به ماشه است. آیا غرق شدن در آب مرگ بهتری نیست تا سوختن در آتش؟ و البته این همه داستان نیست. برای آن که شالوده چنین منطقی – که از جنس توهم است – در برخورد با واقعیت ترک برندارد با ملاط پروپاگاندا می توان آن را مرمت کرد. اگر جعل حقیقت راه گشا باشد ما از بورژوازی چه کم داریم؟ و در این راستا نویسنده گان سایت “ده مهر” سنگ تمام گذاشته اند؛ وقتی می نویسند: “بخشی از حاکمیت نماینده خرده بورژوازی است.” جز ابراز شگفتی در نقد تحلیل هایی از این دست چه می توان گفت؟ کدام خرده بورژوازی؟ در جامعه امروز ما با نورافکن هم یافتن خرده بوژوا میسر نمی شود چه رسد به چراغ زنبوری نویسنده گان سایت “ده مهر”. سال هاست که حکومت اسلامی با همه توش و توان به نابودی اقشار میانی میان بسته است. شکاف طبقاتی در کشور چنان ژرف و هولناک شده است که حفره های آن با پوشال هیچ توهمی پر شدنی ‌نیست.

از آغاز به کار دولت روحانی تاکنون تنها در همین زمان کوتاه بیش از ده میلیون نفر از شهر و روستا به حاشیه ی شهرها و جهنم آبادها رانده شده اند. در همین برهه ی زمانی آن بخش از حاکمیت که به گفته  سایت ده مهر “خرده بورژواری و لایه های پایین جامعه” را نماینده گی می کند؛ چند برابر بر امکانات و ثروت خود افزوده است. در بخشی از “کار پایه” چنین می خوانیم: “بخشی از حاکمیت جمهوری اسلامی به ویژه جناح خرده بورژوازی و لایه های پایین جامعه تصمیم به اتخاذ سیاست نگاه به شرق گرفت.”

چه کسی می تواند از این معما پرده بردارد؟ میان نگاه به شرق بخشی ازحاکمیت و هم زمان نماینده گی خرده بورژوازی از سوی آن ها چه رابطه ای ضروری و منطقی وجود دارد؟ آیا چون آن‌ها نماینده خرده بورژوازی هستند با روسیه متحد شده اند؟ از نمد این اتحاد چه کلاهی برای خرده بورژوازی دوخته می شود؟ آیا نمی توان الیگارش یا هر چیز دیگری بود و در تقابل با ایالات متحده به شرق نگاه کرد؟

بی گمان نگاه بخش نیولیبرال حاکمیت° به غرب سرمایه دار دوخته است. اما نمی توان نتیجه گرفت که “آن دیگری” که به شرق چشم دوخته است لزوما نماینده خرده بورژوازی است.

ساختار حاکمیت –  اگر کسانی برای هدف های خاص آن را پیچیده نکنند – به اندازه گذشته مبهم و رازآلود نیست. آن بخش از حاکمیت که از آغاز انقلاب° نماینده بورژوازی سنتی و لیبرال بود دچار استحاله شد و اکنون نئولیبرال شده است. بخش دیگر یعنی جناح پوپولیست آن که نماینده توده مردم بود؛ پس از فراز و فرود و ریزش و رویش و چند بار پوست اندازی° سرانجام از درون آن سرمایه داری مافیایی و الیگارشی سر برآورد. تاکید می کنم از خرده بورژوازی چندان چیز زیادی برجای نمانده است. همان اندازه که بتواند تحلیل های ما را زینت دهد.

جنبش سال گذشته در قاب خیزش موسوم به مهسا و جنبش های پیش از آن که جامعه را در میان گرفت و ترکش های آن هنوز ادامه دارد؛ نارضایتی همراه با خشم و خروش اقشار میانه را بازتاب می داد. اقشاری که بی رحمانه یا پرولتریزه شده اند و یا در آستانه آنند.

رگه های آشکاری از لمپنیسم که با این خیزش ها آمیخته است از سرشت و شتاب ویران گر این تحول خبر می دهد. زیرا طبقه کارگر فرصت نداشته است خیل پرشمار رانده شده گان از جای گاه طبقاتی شان را در صفوف خود جای دهد.

پس از این همه° اکنون اجازه می خواهم اندکی هم با جریان “محورمقاومت” هم‌راهی کنم. نخست آن‌ که “محور مقاومت” پدیداری ذهنی و موهوم نیست بلکه حقیقت دارد. زیرا نظام سلطه وجود دارد. و نیز تردید ندارم که در چالش میان روسیه و دشمنان غربی اش حق با روسیه است. زیرا با دو گوش خود شنیدم که پوتین به خواهش گری از رهبران غرب درخواست می کرد روسیه را به عضویت در سازمان ناتو بپذیرند تا بهانه ی خصومت از میان برخیزد. آن ها اما هم از پذیرش روسیه در ناتو و هم از پذیرفتن آن در باشگاه کشورهای سرمایه داری تن زدند. جدا از آن تحریکات پبشین خود را هم چنان ادامه دادند. داستان اوکراین و آن دلقک دست آموز را شنیده ایم و نیازی به درازگویی نیست.

تقابل غرب با روسیه ماجرایی مربوط به امروز نیست. پیش از انقلاب بلشویکی وجود داشت و پس از آن نیز در اشکال گوناگون دنبال می شود. ایالات متحده و غرب سرمایه دار به همان اندازه که از اتحاد شوروی نفرت داشتند از روسیه ی پیش رفته و مدرن در هراس اند.

امپریالیسم غرب همواره اشتهای تاریخی ویژه ای برای بلعیدن روسیه داشته است. مشکل اما این است که روسیه به اندازه ای بزرگ است که فروبردن آن در هیات کنونی اش دشوار است. بنابراین برای پرهیز از سوء هاضمه لازم است آن را به پاره های کوچک تری تقسیم کرد.

تکرار می کنم حق با پوتین است اما تنها با منطق سرمایه. از نگاه چپ در گذشته نیز حق با اتحاد شوروی بود هم با منطق ضدسرمایه داری و هم با منطقی که روزی مایه ی مباهات اندیشه وران سرمایه بود و همان منطقی که اکنون‌ اصولش را زیر پا می گذارند. چرا؟ راست این‌ است که سرمایه داری در سطح کنونی تحول اش توان، حوصله و اعصاب رقابت آزاد را از دست داده است؛ هرچند در گذشته نیز آن را زیر پا می گذاشت! با نظامی گری و زورِ عریان° “انباشت”°بیش تر و آسان تر فرا دست می آید. و سرانجام این که جهان چندقطبی از تک صدایی بهتر است. پایوران سرمایه اگر بشریت و طبیعت را به ورطه ی مرگ و ویرانی نکشانند؛ بگذار یک دیگر را هلاک کنند.

این نیز حقیقت دارد که تا اسکناس سبز به زردی نگراید و در پیامد آن بختک امپریالیسم آمریکا از دوش ملت ها برداشته نشود؛ جهان رنگ صلح و آرامش را نخواهد دید.

اما از همه این واقعیت ها و بسیاری دیگر نمی توان این نتیجه را برگرفت که جنبش چپ کاروبار سیاسی خود را بگذارد و به امید جهان چند قطبی در دامن پوتین یا کسانی مانند او بیاویزد.

رفتار شماری از دولت های “محورمقاومت” با مردم خویش و سرکوب خواسته های آن ها تا پایه ای خشن و ناانسانی است که سکوت در باره ی آن ها مایه شرمساری جنبش چپ است. در برابر چنین جنایت هایی نمی توان با کلبی مسلکی و سرخوشی اپیکور مآبانه شانه را بالا انداخت و از کنار آن ها گذشت.

***                                          

جدا از هرگونه مرزبندی در سطح نمودها مثلا میان خودکامه گی و دموکراسی، توسعه و واپس مانده گی، آزادی و استبداد، سلطه و مقاومت، پوتین و بوش و… برای لحظه ای هم نباید از یاد ببریم که یک جهان بیش تر نداریم و یک نظم متابولیک جهان شمول.

پیش از برآمدن نظم نوین جهانی بسیاری از دولت ها و سازمان های سیاسی ایده هایی را پرورش می دادند و راه کارهایی را پیش می نهادند که اگر نه در سرشت اما در جنبه هایی از محتوا با سرمایه داری حاکم زاویه داشتند. نت هایی ناهماهنگ با هارمونی سرمایه° ساز می شد. از سوسیال دموکراسی اروپایی گرفته تا راه رشد غیرسرمایه داری و عدالت محور، از تفسیر عدالت خواهانه متون مذهبی تا سوسیالیسم خرده بورژواییِ بسیاری از کشورها از جمله عراق، الجزایر، لیبی و… نظم جهانی همه آن ها را برچید و سرکوب کرد.

جهان شمولی این نظام در این واقعیت تجربی و نظری ریشه دارد که هر کس در هر گوشه ای که قطعه ای از این کره خاکی را به چنگ می آورد و بساط حاکمیت خود را می گستراند؛ مهم نیست چه کسی باشد و چه گونه فراچنگ آورده است؛ یا از چه تبار و پیشینه ی تاریخی و سیاسی و یا ایدیولوژیک برخوردار است؛ پوتین است یا سوسیال دموکرات سوئد، بایدن است یا ابوبکر بغدادی یا ملاعمر و یا پیروان مکتب “عدالت علوی”، همه آن ها کم یا بیش از یک نسخه جهان شمول در سپهر اقتصاد و بودوباش شهروندان خود پیروی می کنند. نیولیبرالیسم.

یادآوری این نکته شاید بی راه نباشد مقصود از “یک نسخه جهان شمول” پیروی از غرب در جهت مدرنیسم و انکشاف شیوه تولید سرمایه داری نیست؛ بلکه توسعه مناسبات سرمایه داری است که برنامه ای سترون است و هیچ گشایشی را در سمت و سوی توسعه در چشم انداز ندارد.

نمودهای پیش گفته نسبت به سازوکار سرمایه° بیرونی نیستند همه آن ها جلوه های گوناگون و گاهی متضاد یک واقعیت اند. کارگر، بورژوا، پول، کالا، تورم، مصرف، گرسنه گی، جنگ، رفاه، نابرابری، وال استریت، حماس، ترامپ، ملاعمر و… جمله گی نمودهای شخصی یا غیرشخصی واقعیتِ سرمایه اند. هر کدام ریشه در یکی از گرایش های پرشمار سرمایه دارند. تصادم و برخورد میان این گرایش ها نه ساخته گی و نه موهوم است؛ بلکه هر یک سرشت سرمایه را در جنبه خاصی از موجودیت اش باز می نماید. این خطای رایج از فهم غیر دیالکتیکی ما برمی خیزد که هریک از این نمودها را بت واره می کنیم؛ به آن ها استقلال، جوهر و سرشتی ذاتی نسبت می دهیم؛ که از آن بی بهره اند؛ سپس به پرستش آن ها میان می بندیم.

 ۲۸ اردیبهشت ۱۴۰۳

                                           ع  – روستایی

۱ – بیانیه ی ” چپ های ضدامپریالیست” در باره انتخابات

https://akhbar-rooz.com/?p=241612 لينک کوتاه

2 4 رای ها
امتیازدهی به مقاله
اشتراک در
اطلاع از
guest
2 نظرات
تازه‌ترین
قدیمی‌ترین بیشترین رأی
بازخورد (Feedback) های اینلاین
مشاهده همه دیدگاه ها
باران اذرمینا
باران اذرمینا
2 ماه قبل

درمورد ده مهری ها و جبهه ی مقاومتی ها باید گفت که این همان خطی است که پیش از این حزب توده و اکقریت پیش بردند و بنیاد ش این بود که پیکار باغرب و امپریالیسم امریکا بر نبرد با ارتجاع داخلی حاکم مقدم است باید از خط امام و جمهوری اسلامی به هر بهایی دفاع کرد سرانجام مرگ باراین توهم را هم دیدیم باش تا صبح دولتت بد مد

باران اذرمینا
باران اذرمینا
2 ماه قبل

بیایید بپذیریم که همه ی بدبختی و مشکلات جهان از تهاجم روسیه به اکرایین تا توسعه طلبی اقتصادی و نظامی چین و کوداتهای پی در پی در افریقا و جنگ غزه و توسعه طلبی جمهوری اسیمی تا پیدایش طالبان و القاعده و داعش و جهاد اسلامی و حماس و جنبش های پوپولیستی در ۴ قاره و گسترش ناتوو …. نتیجه ی نئولیبرالیسم است خوب با توجه به تجربه های و شکستهای چپ باید به کشورهای لیبرال دمکرات معیوب پناه برد با بهره جویی از امکانات ان ها مقاله نوشت و اعلامیه داد و از پوتین دفاع کرد؟

خبر اول سايت

آخرين مطالب سايت

مطالب پربيننده روز


2
0
افکار شما را دوست داریم، لطفا نظر دهید.x