در ادامهی بخش اول نوشتار (*)، بخش پایانی به طرح خطوط کلی نقشهی راه برای طیف سکولار دمکراسی اختصاص دارد.
۵) برای همسویی و همآهنگی سکولار دمکراتها
راه سکولار دمکراسی کدام؟
نکتهی نخست، فهم عاجل بودن پیوندیابی جریانات سکولار دمکرات با نیروی اجتماعی همخوان با آمال سکولار دمکراسی در جامعه است؛ نیرویی که حضوری گسترده در میدان دارد. بی اتکاء به چنین نیرویی، صدای اپوزیسیون سکولار دمکرات پژواک نخواهد داشت و تردید نباید کرد که پایگاهی چنین مصمم به رهایی از تنگناهای جمهوری اسلامی، برای مدت دراز معطل سخنگویان اصیل خود نمیماند. عدم شکلگیری ثقل سکولار دمکراسی سوزاندن سناریوی دمکراسی در این بزنگاه «بحران ناپایداری» است و اگر سیاسیون سکولار دمکرات نجنبند، تضمینی وجود ندارد که بدنهی بالقوه بزرگ آن طعمهی سناریوهای اقتدارگرایانه نشود.
پیروزی استراتژیک سکولار دمکراسی اما، بسته به کامیابیاش در این سه جهت است: ۱) درآمیزی و همپیوندی هر بخش از این طیف بطور موازی با جنبشهای اجتماعی بالفعل و نیز منابع بالقوه و آمادگی مردمی پیشاپیش برای زمانِ جنبش ِ جنبشها که قطعاً سر خواهد رسید؛ ۲) قاطعیت و شفافیت در مبارزهی اپوزیسیونی مشترک علیرغم تفاوتهای دیدگاهی با جمهوری اسلامی بمنظور گذاشتن نقطه پایان بر بساط آن؛ و ۳) قرار دادن ائتلاف کلان نیروهای سیاسی سکولار دمکرات در چشم انداز، تلاش هدفمند و روشمند برای هماهنگی جهت نیل به پروژهای ملی در راستای اتحادِ اتحادها چه در قالب کنگرهی ملی و چه جبههای فراگیر.
نه همه با من، بلکه همه با هم در مفهوم درست آن!
رسیدن به موقعیت تاثیرگذاری در سیاست، از راه دستیابی به نیرو ممکن میشود و با بهم زدن توازن قوا علیه خصم اصلی رقم میخورد. این یعنی، خیزبرداشتن جریانات متوازی برای یافتن اشتراکات ضمن پذیرش اختلافات تا هدف وصل ضرور آنها با هم رخ دهد. همین حقیقت را مردم آرزومند گذر از جمهوری اسلامی، در قالب این سئوال از اپوزیسیون پیش میکشند: چرا دست در دست هم نمینهید؟ حقیقتی که توضیح بغرنجیهایاش هر اندازه هم دشوار، اما از زیر بار سنگین آن نمیتوان شانه خالی کرد. جواب تاکنونی در بخش عمدهای از اپوزیسیون این بوده است که: فریب دهشتناک «ید واحده»ی خمینی، دیگر نباید تکرار شود!
سئوال اما اینست که خطای سکولارها در جریان انقلاب بهمن، آیا فریب خوردن از دیگری بود یا بعکس، خود همین معلولِ گیرو گرفتاری گفتمانی خودشان؟ سکولار آن روزی که امروز هم بر حقانیت مخالفت با دیکتاتوری آن زمان باشد، طبعاً نمیتواند از این واقعیت سر پیچد که جز همه با هم امکان نداشت شاه دیکتاتور یکهتاز را عقب نشاند. مشکل ۵۷، نه در همه با هم علیه دیکتاتوری، بلکه در مقید نبودن آن به دمکراسی بود. اگر سکولارها در انواع شاخههایش روند مبارزه با دیکتاتوری را با خط کش دمکراسی اندازه میگرفتند تا صفوف بدانگونه در هم نریزد که ریخت، هیچ هم قطعی نبود همه با هم منجر به یکه تازی خمینی شود.
جمهوری اسلامی در ستیز با همه با هم دمکراتیک!
در مبارزه با جمهوری اسلامی گریزی از نیروشدن نیست و لذا نیاز به «همگی» از جنس و نوع دمکراتیک آن داریم. این نیز بدانمعنی که گرایشی که به دمکراسی پایبند نباشد و نماند، خود بخود بیرون از این «همگی» است و نمیتواند جایی در آن داشته باشد. محدود و مشروط بودن این «همگی»، منوط به وفاداری مولفههای آن به دمکراسی، عمل به الزامات شناخته شدهی آن و پایبندی به هر آزادی حقوق بشری است. اپوزیسیون سکولار دمکرات باید نقدِ همه با هم آن زمان سوخته را به نمایش نهد و نه که از آن به نفی سکتاریستی همه با هم دمکراتیک در امروز برسد. هراس از همه با هم دمکراتیک، عملاً تمکین به تداوم نظام است.
یک لحظه نیز نباید از نظر دور داشت که نظام نه فقط سرکوبی سختافزارانه در قبال اپوزیسیون سکولار دمکرات در داخل و خارج پیش میبرد، بلکه در کار توطئهی نرمافزارانهی فعال علیه آن هم است. در عملیات ضد اپوزیسیونی نظام، انواع نقشههای امنیتی بمنظور جلوگیری از شکل گیری همه با هم، نظیر شایعهسازی، تخریب شخصیتها، حضور تا حد مدیریت در لابیهای راه اندازی شده در برونمرز، نفوذ مستقیم تا خوراندن سیاست در بعضی تشکلها و نیز برخاً رسانههای فراگیر، و به ویژه استفاده از شبکههای اجتماعی برای جلوگیری از همگرایی در هر شاخه از اپوزیسیون و مشخصاً سکولار دمکراتها جایگاه خاصی دارد.
۶) چشم انداز: کنگرهی ملی است!
سامانهی جمعی را محتاجیم.
سکولار دمکراسی از جداجدا ماندن به جایی نمیرسد و تا همسوییهایش به سطح هماهنگی و همکاری فرانروید، در موقعیت هدایت جنبش قرار نمیگیرد. همسویی میان مولفههای سکولار دمکراسی، شرط لازم برای کامیابی است. نیروی سکولار دمکراسی جایی باید گرد هم آید تا بتواند نقش ملی ایفاء کند. هر اجماع نیرو اما، ظرف خاص خود را میطلبد با این تصریح که تصور سربرآوردن رهبر فردی و مقتدر در اپوزیسیون جمهوری اسلامی، توهم محض است. بلوغ دمکراتیک جامعه طی این ۴۵ سال و پختگی سپهر سیاسی کشور، اجازهی تکرار رهبر کاریسما را نمیدهد و خوشبختانه هم نمیدهد. سکولار دمکراسی، رهبری جمعی را نیاز دارد.
پس اپوزیسیون سکولار دمکرات با تنوع بس گستردهی خود لازم است در سامانهای از نوع ملی گرد آید. سامانهای با کارکرد رهبری، که همزمان متوازی و مکمل در شبکههای افقی و رهبری هرمی پیش برود و با این تاکید که در وجه هرمی نیز شکل جمعی به خود گیرد. سامانهای درخور سکولار دمکراسی، که نمیتواند اتمیزهشدن نیرو را برتابد و بدل به مجمع اشخاص به صفت فردی شود. این سامانه، تجمیعی است هم از تشکلها و نهادها و هم اشخاصی متنفذ از جنبش، استخوانبندیاش اما در هر حال با تشکلهاست و منفردین در آن، برای تاثیر گذاری بیشتر در تصمیات سامانه، لزوماً وارد همپیوندیهای ضرور ارگانیک میشوند.
فراگیرترین و دمکراتیکترین شکل این سامانه، کنگره ملی است.
این سامانهی سکولار دمکراتیک در صورتی دوام میآورد و قوام مییابد و موفق به ایفای نقش ملی میشود که از همان زمان زایش و در طول مسیر رویش، بر دمکراسی درونی استوار باشد، به هیچ تبعیضی در خود تن درندهد و هیچ نوع از قیمومیت را نپذیرد. این سامانه میباید در وجود خود، از هم اکنون مناسبات دمکراتیک میان همهی گرایشهای سیاسی ملتزم به قانون اساسی دمکراتیک پسا جمهوری اسلامی را بازتاب دهد، از درون و در خود به تدارک این فردا برآید تا زیست دمکراتیک الگو بیابد. اجماع ملی نه با «دولت در تبعید» عملی است و نه در وجود «رئیس جمهور» خود برگمارده. ساختار مناسب، کنگره ملی است.
کنگره ملی متشکل از همهی سکولار دمکراسیخواهان، آن سامانهای از هماهنگیها و همکاریهاست که میتواند نمایندگان در عمل کسب صلاحیت کرده از اپوزیسیون درونمرز و برونمرز را در شکل مقتضی گرد هم آورد و با این برآمد، صدای اکثریت جامعهی تحول خواه کشور را پژواک دهد. کنگرهی ملی فقط ائتلاف مبارزاتی علیه جمهوری اسلامی در جریان گذار و مناسب برای مهار خشونتورزی در قبال اعمال خشونت نظام نیست. تجمعی است ملی که مجلس موسسان منتخب چونان اهرم برای فردا را زمینهسازی نماید تا امر جایگزینی سکولار دمکراسی، با گرفتن جنبهی حقوقی به خود قانون اساسی جانشین مدون را حاکم کند.
۷) ایجاد «مرکز هماهنگی» در خدمت کنگرهی ملی
منظور از «مرکز هماهنگی» چیست؟
برای اپوزیسیونی که هنوز از رعایت الزامات رقابت دمکراتیک در صفوف خود فاصله دارد و کماکان از فضای کم اعتمادی رنج میبرد، مقدم بر تحقق همراهیها و همکاریها، همانا تضمین تفاهم نیروها بر اجتناب از خنثیسازی همدیگر در مبارزه با جمهوری اسلامی است. این امر، سازوکار خاص خود را نیاز دارد و لازمهی تامین چنین مکانیسمی، ایجاد کانونی است با وظیفهی مقدم حُسن اجرا و نظارت بر امر هماهنگیها درون اپوزیسیون دمکراتیک. فکر ایجاد «مرکز هماهنگی» در حزب چپ ایران پرورانده شده و در آخرین کنگرهی آن به عنوان خط راهنمای عمل در زمینه مناسبات درونی اپوزیسیون به تصویب رسیده است.
چنین نهادی البته، بی تولید فضای ضرورت هماهنگی در اپوزیسیون شکل نمیگیرد. زیرا اقدام برای «مرکز هماهنگی» پیش از اینکه رفتن پای عمل باشد، مغز است و نیازمند گفتمانسازی در این زمینه تا شکلگیری«مرکز هماهنگی» پشتوانهی لازم بیندوزد. مهمتر اینکه، ایدهی «مرکز هماهنگی» لازم است با نگاه استراتژیک و در خدمت و راستای افقگشایی کلان به فهم آید. مرکزی که نیروها را فقط هم به این فرانمیخواند تا مسیر گذار را هماهنگ طی کنند، بلکه پیشگام تدارک تاسیس مجلس موسسان با انتخاباتی آزاد میشود. برپایی این مرکز با دعوت به گفتگو پیریزی میشود و به تولید سازهی همکاریها سر مشترکات میرسد.
ساختن «مرکز هماهنگی»، بردباری و وسعت نظر لازم دارد!
تاسیس «مرکز هماهنگی» را نباید خوشبینانه در دسترس تلقی کرد. این، ایستگاهی است در اتوبان اپوزیسیون سکولار دمکرات که با خِرَدورزی، حوصلهمندی و از وصل شدنهای خُرد خُرد شکل میگیرد. فرایندی به پشتوانهی این باور که حقیقت انحصاری نیست و فقط هم در گذر از مسیر کار پر زحمت و پیگیرانه میتواند به بار بنشیند تا از آن سان مایهای برخوردار شود که هیچ جریان سیاسی نتواند نیاز به این اس و اساس را زیر علامت سئوال ببرد و ناهمراهی خود را توجیه کند. توانمندی بالقوهی چنین پروژهای، برآمده از دل نیازهای عینی کشور است و برخاسته از پرسمان روانشناسانهی جامعه راجع به چرایی پراکندگی اپوزیسیون.
تحقق «مرکز هماهنگی» طبعاً توجه به مقتضیات روز را لازم دارد، اما مقدمتاً مشروط به ثبات قدم پیگیران آن است بر سر خود این ایده. یعنی نباید اجازه داد بالا پائینشدنها در مواضع سیاسی جریانات، استحکام گزینهی سیاسی «مرکز هماهنگی» را تحت تاثیر قرار دهد. درست است که نحوه برخورد با هر جریان سیاسی، بی تاثیر از نوع رفتار آن در لحظه نیست، اما نباید گذاشت این یا آن نوسان سیاسی فلان یا بهمان جریان سیاسی، اصل اراده کردن برای شکلدادن به چنین کانونی را منتفی بدارد. «مرکز هماهنگی» میتواند و باید در قبال هر نوسان و سستی محتمل، لزوم امر هماهنگی را پیش بکشد و در این سمت اعمال نیرو کند.
«مرکز هماهنگی» نه نفی بلوکهای موجود، که تکمیل آنهاست!
تلاش برای ایجاد «مرکز هماهنگی» بسط اتحادها و مکمل آنهاست و نه مُخلِ همکاریهای موجود. حرکت در جهت «مرکز هماهنگی» از مسیر انواع درآمیزیهای سکولار دمکراتیک موجود و یا که هنوز هم در راه میگذرد. در واقع همانگونه که هستی همکاریهای شکل گرفته نوع بلوکی علیرغم هر تفاوتی، با اشتراکات تعریف میپذیرند، فلسفهی سیاسی «مرکز هماهنگی» هم همان است. لذا هیچ منطقی ندارد که کانونهای همکاری موجود عضوی از خود را تا زمانی که به توافقات صورت گرفته در آنها چه از نظر توافقات حقوقی و چه به لحاظ مضمونی پایبند بماند، از ورود به همکاریهای دیگر باز بدارند.
از اینرو است که چه مرتبط با مشکل فوق در بخشی از جمهوریخواهان سکولار دمکرات، و چه فراتر برای غلبه بر اتحادگریزیها در بیشترینهی اپوزیسیون، نیاز به کار گفتمانی پیگیر و گسترده در زمینهی غلبه بر انواع روحیات گریز از همکاریها در اپوزیسیون است. به این اعتبار، نه فقط موازی با تلاشهای نوع ساختاری در عرصهی همکاریها و اتحادها، بلکه حتی مقدم بر آن، لازم است با راه انداختن کارزار پرسشگری در اپوزیسیون، هر جریان سکولار دمکرات را در برابر این پرسش قرار داد که در بارهی همکاریها، ائتلافها و اتحادها چه میگوید و چه توضیحی برای عملکرد یا نا عملکرد خود در این زمینه دارد؟
و سرانجام، اهمیت صدای مشترک!
باید حلقهی اصلی تاکتیکی برای بازیابی همدیگر میان نیروهای گسترده سکولار دمکراسی و پیوند خوردن آنها با هم را جُست که میتوان هم آن را یافت. این حلقهی تاکتیکی دارای اهمیت تا حد استراتژی، ایجاد منبع پیامرسانی و همدیگریابی فراگیر است که در برپایی رسانهی مشترک سکولار دمکراتها محقق می شود. راه اندازی رسانه، مستلزم تامین دو موضوع هزینه و کادر مدیریت است که با امکانات مالی کم هم ممکن میگردد، ضمن اینکه ضامن تداوم آن برنامههای جذاب بخاطر توانایی کادریاش خواهد بود. اگر چنین صدای مشترک و متکثری به طنین درآید، نیروی حمایتی بزرگی از شهروندان را در پشت خود خواهد یافت.
با این تدارک گفتمانی، نیروی گذار از جمهوری اسلامی به سکولار دمکراسی در بزنگاهی که رو به فراهم آمدن است، میتواند سریعاً متشکل شود تا نقش ملی ایفاء کند. برپایی این رسانه، «اخگر» زمانه است بمثابهی کانونی برای تجمیع سیاسی. خدمت مانا به جنبش دمکراسی در لحظهی حاضر که کشور در شرایط آبستنی دگرگونیهاست، با همین به سنجش درمیآید. تاسیس چنین رسانهای، بر عهدهی جمهوریخواهان سازمانیافتهی سکولار دمکرات و وظیفهی مقدم آنهاست. صرف انرژی تشکیلاتی در بلوکهای جمهوریخواهی گرچه نامفید نیستند، اما در خود ماندن است و خردهکاری. همه با هم ِدمکراتیک را به صدا درآوریم!
بهزاد کریمی ۱۲ فروردین ماه ۱۴۰۳ برابر با 31 مارس ۲۰۲۴
(*)https://www.akhbar-rooz.com/236922/1403/01/07/
موضوع هر مبازه علیه حکومت کسب قدرت سیاسی و موضوع هر قدرت سیاسی و حکومتی رابطه و نسبتش با شکل مالکیت است بعد از استقرار سرمایه داری بخصوص از نوع دینی و فاشیستی اش صحبت از جبهه همان همه با هم است که مدافع مالکیت خصوصی ست شما خواهان احیای مجدد قدرت برای حفظ مالکیت خصوصی هستید یعنی احیای جمهوری اسلامی یا در بهترین حالتش همان نظام سلطنتی و فاشیستی هستید اینکه همین الان وجود دارد اینکه امروز بگوئید آزادی بیان و فردا مانند خمینی دوباره بازپس بگیرید که همین بساط است چرا مردم باید این حکومت را سرنگون کنند بدون آنکه به مالکیت خصوصی دست نزنند «جبهه » قبل از هر چیز رابطه اش را با اشکال مالکیت باید روشن کند و حرف مفت تحویل ندهد . سئوال اینست که کدام جریان هستی ؟ و شما طرفدار مالکیت خصوصی و رانتخوار هستید یا طرفدار مالکیت اجتماعی با تملک مستقیم و اجتماعی تولید کنندگان . کدامیک ؟
“همه باهم ِدمکراتیک….” و “گذارازج.ا به “سکولاردمکراسی” افسانه اند.نهایتا دو بلوک بیشتر نخواهد بود: ۱-بلوک انقلابی:میتواند حول فصل مشترک خواسته های دو منشورحداقلی بیست تشکل صنفی و منشور آزادی، رفاه، برابری داخل کشور(بعد ازرفع کمبودها و…) شکل گیری کند. ۲-بلوک راست:ع.مهتدی چند روز پیش از کشورهای غربی خواست تا به کارزار مردم ایران علیه ج.ا “کمک” کنند.سایر اتوبوس سواران واشنگتن ایده هایی مشابه دارند؛ فاشیستهای سلطنتی متشکل در حزب ایران نوین (کشتارهای دهه ۶۰ را جنگ خانوادگی سر سفره انقلاب میدانند) که به ترامپ دل بسته اند و حامیان پسرشاه و مشاوران شاه سابق (ش.آهی وا.طاهری…) و کلاشی بنام حجت به دنبال برپایی چوبه های داربرای انتقام گیری از۵۷تی ها هستند واز”چپهای” نادم مشاوره میگیرند.راه سومی نیست!همگامان واصلاح طلبان و شورای تصمیم(ترمیم) و مدیران گذار و….نهایتا در یکی ازاین دوبلوک قرارخواهند گرفت.
آقای بهزاد کریمی ؛ آیا شما با تجزیه شدن ایران موافقید ، منظورم تکه پاره شدن ایران است ؟ باز هم منظورم به شما و دیگرانی که تعصب به ” آب و خاک “و یا به این “مرز پرگهر” ندارند ، میباشد !
ایران پس از گذشت قرنها از حملات تسخیر کنندگان و حکومتهای بیگان خواهان تا بحال زنده و سر بلند مانده و خواهد ماند . حکومتها میآیند و می روند ولی ایران خواهد ماند چه شما و دیگران بخواهید و چه نخواهید.
شما نمیتوانید بگویید که من با تجزیه طلبان ایران موافق نیستم چون شما بعنوان یک سرشناس سیاسی حضور خود را در برلین کنار تمامی تجزیه طلبان امضا کرده و افتخار هم نموده اید .
البته در کنار تجزیه طلبان،طیف وسیعی از نیروهای”چپ سیاسی”از جمله “حکا”و متاسفانه زیر مجموعه های این حزب چون ” راه کارگر ، و حتی چریکهای اقلیت ( میز احزاب ) و تمامی طرفداران” ژن ژیان نازایی” از سلطنتطلبان گرفته تا اتحادیه اروپا ، ناتو و از همه مهمتر دولت صهیونیستی نتانیاهو و غیره بوده اند .
از دیدگاه من غیر قابل قبول است که اخبار روز بعد از بازخوانی، تبلیغات مسموم ، دروغ و مشمئر کننده الف باران که تمام احزاب چپ را تجزیه طلب میخواند و در تمام کامنت های دیگرش تبلیغات فاشیستی کیهان را کپی میکند ، منتشر میکنید! .
نشر ایدئولوژی نژاد پرستی، فاشیستی و انتشار اخبار دروغ جرم محسوب میشود !
جالب اینجاست که تمامی این تجزیه طلبان و خواهان تکه پاره شدن ایران که به میهن خود علاقه ای ندارند ولی ، سنگ استقلال ملی صهیونیستها اسرائیل را به سینه می زنند !
کامنتهای شما یادآورکسانیست که به بهانه دفاع از“میهن” و”ایران انقلابی” به سیاهی لشکرخمینی درجنگ ارتجاعی۸ ساله تبدیل و در بوق “جنگ جنگ تا پیروزی” دمیدند و“پاداشی” دردناک از سوی خمینی دریافت کردند.و صهیونیستها…درهمان جنگ اسلحه به خمینی فروختند. کودکانی که به زیر تانک و روی مین رفتند که “خیرو برکت” برای سرمایه داران و سیه روزی برای مردم ایران درپی داشت. شاهان و شیخان قرنهاست به بهانه دفاع از “میهن” نه تنها جنایتها؛ بلکه لشکرکشی؛ تجاوزات و کشتارها کرده اند: ازخشایارشاه و شاپورذوالاکتاف (شانه اعراب را به هم میدوخت) تا نوشیروان “دادگر” مزدکیان کش. نادر شاه که لشکرکشی ها به هندوستان کرد.تا حاکمان جنایتکاراسلامی که درپی صدوراسلام به جهان و سودای فتح قدس ازطریق کربلا داشتند و رد پای تروریسم و جنایات آنها در خاورمیانه برجا. “ولیعهد” و سلطنت طلبان هم مانند شما سنگ دروغین “دفاع ازمیهن” وایران را به سینه میزنند.
آقای بهزاد کریمی شما ن یک ربع قرن است که نیروهای مترقی و مردمی را با نزدیکی به طیف سلطنت طلبها مورد تهاجم قرار داده اید ! نتیجه سیاسی شما و هم فکرانتان در این زینه چه بوده است؟ اب توبه ریختن بر سر سطلنت طلبها و طلبکار کردن آنها از پنجاه و هفتی ها. و تقویت نو فاشیسم در ایران.
هنگامی که دوران ریاست جمهوری احمدی نژاد شروع شد فعالین سیاسی پروسه اتحادهای مختلف را رقم زدند. اتحاد جمهوریخواهان برگزار شد و در نهایت به انشعاب منتهی شد احزاب کمونیست برنامه اتحاد خود را شروع کردند و در نهایت سازمان راه کارگر که عمدهترین گروه در میان آنها بود در انتخابات سال ۱۳۸۸ انشعاب کردند. خیلی هم دور نرویم همین چند سال پیش سازمان اکثریت پروسه اتحاد چپ را رقم زد و حرب چپ تشکیل شد اما در نهایت منجر به انشعابی دیگر در سازمان اکثریت شد. همین چند وقت پیش هم عده ای از فعالین سیاسی با رضا پهلوی اتحاد کردند و در نهایت از هم جدا شدند.تلاشهای صورت گرفته در طول ۴۵ سال گذشته نشان میدهد که فعالین سیاسی آب در هاون میکوبند. اتحاد نیروهای اپوزیسیون غیر ممکن است. مشق نوشته های تکراری مانند مطلب شما به کرات انتشار یافتهاست و به سرعت به بایگانی رفته است.آقای بهزاد کریمی شما شلاق بر بدن مرده می زنید.
جدایی ها در عرصه درون سازمانی مسئلهای جداگانه هست. منظور آقای کریمی اینست که با نگه داشتن تمامی تفاوتها، حول مخرج مشترک مبارزه با ج ا و گذار به یک جامعه دمکراسی همراه شویم.
«پروسه وحدت برای تشکیل حزب چپ» ، با نزدیکی سازمان فدائیان اکثریت وسازمان اتحاد فدائیان و سوسیالیستها و… کار بسیار درستی بود.
سازمان اتحاد فدائیان هم قبلا از وحدت چند سازمان مانند اکثریت ( ۱۶ آدر) ، جناح چپ اکثریت و بخشی از اقلیت و برخی سوسیالیستها تشکیل شده بود. آنها کار درخشانی بود.
حالا اگر بخشی از سازمان اکثریت در« پروسه وحدت برای تشکیل حزب چپ » نا پیگیری نشان دادند بخودشان مربوط ست.
اگر بخشی از اتحاد فدائیان نخواستند با بخشی از فدائیان اکثریت در یک حزب واحد کار کنند به خودشان مربوط ست.
ولی حزب چپ تشکیل شد .
تشحیص و مقایسه مواضع حزب چپ در مقابل سازمان اکثریت و اتحاد فدائیان در جنبش کار دشواری نیست . زندگی ثابت خواهد کرد که « پروسه وحدت برای تشکیل حزب چپ » راه درستی بود یا پافشاری بر حفظ سازمان اکثریت و اتحاد فدائیان.
چدا ازاین مطلب اساسا پراکندگی و تعدد جریانهای چپ در ایران راه به جائی نخواهد برد.
جناب کریمی با عرض درود
جسارتاً یک ایراد به نوشته شما بگیرم
اینکه بخواهیم یک پیشنهاد و یک راهکار را به عنوان اولین گروه در کارنامه خود بگنجانیم، یک خطا در ((هماهنگی))است.
و اینکه آنقدر بر این کشتی میخ بکوبید و چکش بزنید و روغن بمالید تا هیچ آبی در آن نفوذ نکند، هرچند عقلانی است،ولی برای مسافرانی که از پسشان هیولایی گرسنه جانشان را به خطر انداخته و از هول آن سر در پی هم بر خاک می غلطند،کمی نشتی آب را ملالی نیست. تا طعمه هیولا شدن و خطای دیگری است که همه چیز به نحو احسن ساخته و پرداخته شود ، به گونه ای که تاریخ مسئولیت شکست آن را به گردن ما نیندازد.
هر چند باید از اشتباه جلوگیری کرد ولی نباید از آن ترسید.
اشتباهی که به آن پی برده شود، قابل جبران است. و این در گفتگو انجام می شود.پیشنهاد دهنده باید خیلی ماهر باشد.
و اینکه بسیاری از هماهنگی ها در عمل به وجود می آید.
موفق باشید.
حزب چپ اعتقاد خود را به هماهنگی در کارنامه و دینور کار خود قرار داده. اینچه ممانعتی با همراهی دارد. احزاب دیگر هم باید اینکار را بکنند. مسائل درون سازمانی ربطی به همراهی ندارد، خلوص نیت یک جریان را در مسئله همراهی ایشان مطرح گروند. به نظر من
کسی منکر هماهنگی و یا اعتقاد به آن نیست
اینکه حزب در اعلام آن پیشگام بوده مثل پیشگویی می ماند.ادبیات همدلگرایانه تری می طلبد.