شاملو، ترکمن، تارا، اَبایی،
صدسال صبوری،
صدسال سلول،
پیرِ بزرگِ ما… پرویزِ بابابی.
یاران، یاران، یاران!
کانون، کلمه، زندان.
نیمی امید و نیمی اضطراب،
عبور از ستَم، عبور از سَراب،
راه را نشانمان میداد.
کم نبودند خسته،
کم نبودند خاموش،
کم نبودند احضار،
نسل در نسل
نوبت به انتظار،
درد، درفش، دنیا، دار!
پرویز… پرویزِ ما
بازگشته از چهار پایه و از طناب؛
نیمی گواهِ روز وُ
نیمی شبِ شراب.