آسمان هم با ابرهایش کش می آید
بر پهنه ی خستگی های میهنم
و سکوت
در چرخش عمیق نگاه ها / پلی ست
میان حنجره های به زخم نشسته
عقربه ها زاویه ها را گم کرده اند
در لباس سپید پرستاران
در گوشی های پزشکان
در لابراتوارهای مضطرب
با صف انتظار
سایه ای بی نشان
شعله های خیالم را ویران می کند
چراغ کوچک خانه ام را له
و دست هایش را
در خاک این سرای بی کسی می شوید
و عصر با دلتنگی هایش
بر خاک این سرزمین
چه سرد می گذرد
از قداست بازوان تو بالا می آیم
وقت هجوم ابر
و چلچراغ چشم هایت
که لبانم را روشن می کند
به وقت سکوت
و کلمات من
در پرده ی صدای تو
نت های جهان را می چیند
گام به گام