![](https://www.akhbar-rooz.com/wp-content/uploads/2024/04/293.jpg)
جمهوری اسلامی ایران در بیرون قدرت نمایی میکند. و این قدرت نمایی، ضعفهای داخلی آن را می پوشاند. همزمان، برخورد با مخالفان نیز شدیدتر شده است.
پس از آنکه در حمله به کنسولگری ایران در دمشق در تاریخ ۱ آوریل ۲۰۲۴، چندین فرمانده برجسته سپاه پاسداران جان خود را از دست دادهاند، جمهوری اسلامی ایران به سرعت اعلام کرد انتقام می گیرد. گفته شد اسرائیل مسئول است. این خبر را رهبر حکومت شخصا اعلام کرد و به جامعه جهانی هشدار داد.
تشابهات با سال ۲۰۲۰: حرفهای بزرگ، اقدامات کوچک
بلافاصله تشابهی به وجود آمد؛ در تاریخ ۳ ژانویه ۲۰۲۰، هنگام حمله پهپادی آمریکا به قاسم سلیمانی، معمار “محور مقاومت” ایران، وعده انتقامی سخت داده شد.
در هر دو بار، حملات از نظر سیاسی ریسکپذیر و در حوزهای قانونی خاکستری و غیرقانونی انجام شد، چرا که آنها مرزهای تعیینشده توسط توافقنامهها و کنوانسیونهای بینالمللی را نقض کردند. اما هر دو حمله، دو تن از فرماندهان بسیار مهم جمهوری اسلامی ایران را از بین بردند: سلیمانی در سال ۲۰۲۰ و محمدرضا زاهدی در سال ۲۰۲۴ که فرماندهان لشکر قدس سپاه پاسداران، شاخه ی خارجی سپاه و ستونهای سیاسی و نظامی تلاشهای ایران در منطقه بودند.
و در هر دو مورد، پاسخ مشابه بود: موشکها یا پهپادها مستقیما به پایگاه آمریکایی یا خاک اسرائیل شلیک شدند. اینکه ایران دو دشمن خود را مستقیما هدف قرار داد، نشانهای تاریخی از تشدید تنشها است.
اما زود مشخص شد تهران با احتیاط عمل کرده است، به طوری که تقریبا این تصور ایجاد شد قصد آسیب جدی واقعی در میان نبوده است. هر دو حمله انتقامی بزرگ، به خصوص با توجه به تواناییهای نظامی موجود، به نوعی کاهش دهنده تنش بودند.
جلوگیری از جنگ
به همین ترتیب، تماس ها به سرعت به سمت پایان غائله متوجه شدند. کمی پس از پرتاب موشکها توسط ایران در سال ۲۰۲۰، ترامپ در توییتر نوشت “همه چیز خوب است!” و حتی قبل از اینکه اخیراً پهپادها و موشکها در اسرائیل فرود آیند یا نیایند، ایران رسما اعلام کرد ماجرا “تمام شده است”.
چگونه میتوان این را توضیح داد؟ از یک طرف، رهبری ایران در سیاست خارجی بسیار خوب از قواعد و نحوه درگیری هایی که در منطقه با آمریکا و اسرائیل انجام میدهد، آگاه است. نماینده های قدرتمند و زیادی هستند که ایران آنها را در طولانی مدت از لحاظ نظامی، مالی و استراتژیک پرورش داده است و آنها برای او در جبهههای مختلف میجنگند: حزبالله در لبنان، حماس در فلسطین، نیروهای بسیج مردمی در عراق، حوثیها در یمن.
اما برخی چیزها نمیتوانند و نباید توسط رژیمی که خود را به عنوان هژمون در نبرد علیه امپریالیسم غربی مطرح میکند، نادیده گرفته شوند، دقیقاً به خاطر همین ادعا و همچنین به خاطر حفظ اعتبار خود در مقابل همین نیروهای نیابتی؛ پس، حملات انتقامی به این صورت تفسیر میشوند: ما کاری انجام میدهیم، اما نه خیلی زیاد.
زیرا تهران نمی تواند یک جنگ آشکار با اسرائیل، آمریکا و دیگر متحدان آن ها را به سادگی ببرد.
سرکوب در سایه جنگ و تشدید تنشها
از طرف دیگر، اما این وضعیت تأثیرات داخلی خود را دارد، و این در ایران نباید دستکم گرفته شود. جمهوری اسلامی همیشه از تعهدات سیاسی خارجی خود برای نمایش قدرت استفاده کرده، تا به این وسیله ضعف و شکنندگی داخلی خود را بپوشاند و با روشهای بسیار سرکوبگرانه، کنترل خود را بر مردم تحکیم کند.
این موضوع از جنگ اول خلیج (۱۹۸۰-۱۹۸۸)، کمی پس از تاسیس جمهوری اسلامی ایران، صادق است. جنگ علیه عراق صدام حسین در زمان بزرگترین ناپایداریهای وجودی رژیم رخ داد: اسلامگرایان تحت رهبری خمینی، با متحدان قدرتمند سابق خود (به ویژه مجاهدین خلق و کمونیستها) در یک ضدانقلاب خونین برای تثبیت و امنیت قدرت انحصاری خود مبارزه می کردند.
موارد دیگری نیز وجود دارد، بسیاری از فرماندهان و کادرهای ارتش ایران، که سنتاً به شاه نزدیک بود، یا فرار کردند و یا اعدام شدند. به همین دلیل خمینی سپاه پاسداران را به عنوان نیروی جایگزین [ارتش] تأسیس کرد.
در این ساختار شکننده، حمله صدام حسین و جنگ روی داد. اما رهبری ایران این جنگ را به برکت تبدیل کرد – ملاها این جنگ را خود این گونه توصیف میکنند – زیرا با بسیج ملی برای دفاع از کشور و انحراف افکار عمومی به سوی جنگ، توانستند مخالفتهای متنوع و قدرتمند را با دستگیریها، شکنجهها و اعدامهای دستهجمعی از بین ببرند.
تقویت اوضاع داخلی
در پایان این دوره، با وجود هشت سال جنگ فرساینده، رژیم از نظر داخلی قویتر شد. امروز نیز جمهوری اسلامی ضربه خورده، امیدوار است اثرات مشابهی از درگیری های سیاسی خارجی خود، مانند حملات اخیر علیه اسرائیل، بدست آورد.
برای درک این موضوع باید سالهای اخیر را بررسی کنیم: چگونه ممکن است رهبری ایران که به شدت مسلح و سرکوبگر است، به این اندازه شکننده باشد و با بحران مشروعیت روبرو شود؟
سرکوب همه مشکلات را حل نمیکند. در ایران از پایان جنگ اول خلیج، همواره جنبشهای اجتماعی وجود داشتهاند که به صراحت یا غیر مستقیم علیه جمهوری اسلامی موضع گرفتهاند. از جمله این جنبشها، جنبش زنان، جنبش دانشجویی و همچنین اعتصابها و اعتراضات جنبش کارگری است.
فعالان این جنبشها به اردوگاه پیشرفت تعلق دارند. آنهایی که به عنوان “دشمنان انقلاب” مستقیماً مورد سرکوب شدید قرار نگرفتند، توسط “اردوگاه اصلاحطلب” سابق جمهوری اسلامی مهار و به تدریج از نظر سیاسی ضعیف شدند. رژیم با سختگیری و ایجاد توهم کار میکند.
بزرگترین دشمن رژیم، خود مردم هستند
با این حال، این بازی از سال ۲۰۱۷ به پایان رسیده است، در این زمان شعار انقلابی “اصولگرا، اصلاحطلب، دیگه تمامه ماجرا!» پدید آمد.
اعتراضی انقلابی، از سوی مردم فقیر و مذهبی جامعه، یعنی همان اقشاری که دههها حامی جمهوری اسلامی ایران بود، صریحاً علیه رهبری ایران شکل گرفت. دلیل یا محرک این اعتراضات بحران اقتصادی دائمی بود که دیگر قابل تحمل نبود. دولت ایران با رانتخواری، فساد، عدم صلاحیت و در نهایت تحریمهای برنامههای هستهای خود این وضعیت را همواره تشدید کرده است.
جنبش “زن، زندگی، آزادی” در سالهای ۲۰۲۲/۲۰۲۳، که تاکنون بزرگترین جنبش انقلابی و بنابراین بزرگترین تهدید وجودی جمهوری اسلامی در داخل کشور بوده است، در این زمینه قابل درک است: هرگز به این اندازه افراد از هر قومیت، طبقه، جنسیت و سن به طور رادیکال به خیابانها نیامده بودند، به طوری که رهبری ایرای را به طور واضح با خطر مواجه کرد.
این حرکت جمهوری اسلامی را سرنگون نکرد، اما به آن آسیبهای بزرگی وارد کرد و آن را از وضعیت “غیرقابل آسیب بودن” خارج کرد. دیگر کسی نمیتواند انکار کند که رژیم ضربه خورده و به شدت لرزان است.
موج بعدی فقط مسئله زمان است. در نهایت، مشکلات تغییر نکردهاند. بحران اقتصادی با تورم تخمینی ۶۷ درصد (در مورد مواد غذایی تا ۱۲۰ درصد) شدیدتر از همیشه است. مقامات دولتی تخمین میزنند حدود ۶۰ درصد از ۸۰ میلیون نفر جمعیت کشور زیر خط فقر زندگی میکنند – احتمالاً آمار واقعی بیشتر است.
جنگ غزه به نفع رهبری جمهوری اسلامی است
سرکوب روزمره – مانند هجوم «گشت ارشاد» به خیابان ها به دلیل حجاب که هنوز می تواند به مرگ های تازه بیانجامد و در سال ۲۰۲۲ منجر به مرگ ژینا امینی و آغاز جنبش «زن، زندگی، آزادی» شد؛ دوباره افزایش یافته است.
آخرین انتخابات پارلمانی در ۱ مارس ۲۰۲۴، سیلی محکمی به صورت قدرتمندان بود: کمترین مشارکت در انتخابات تنها به میزان ۴۲ درصد (حتی این هم یک عدد رسمی دستکاری شده است)، به وضوح نشان داد مردم به ساختار جمهوری اسلامی اعتقاد ندارند.
در آن زمان – کمی پس از مرگ آرمیتا گروند، (ژینا امینی بعدی) در اوایل اکتبر ۲۰۲۳ – حمله حماس به خاک اسرائیل در ۷ اکتبر رخ داد.
این ضربه تاریخی، “مسئله فلسطین” را به یکباره در دستور کار قرار داد و به دو صورت به نفع رهبری ایران شد. اولاً از نظر سیاست خارجی، زیرا اسرائیل نه تنها توسط این حمله تحقیر شد، بلکه عادی سازی روابط بین اسرائیل و عربستان سعودی، که کار سیاسی و دیپلماتیک طولانیمدت در مورد آن صورت گرفته بود، تخریب شد. این عادی سازی برای جمهوری اسلامی خطر بزرگی بود.
دوماً، [در جهان] دیگر کسی در مورد گراوند یا هر اعتراض دیگری در ایران صحبت نمی کند. در این دوره، جمهوری اسلامی دوباره به شدت دست به سرکوب زده است، از جمله با افزایش سریع اعدامها. و با تنها نیرویی که میتواند دولت را واقعاً سرنگون کند، یعنی مردم ایران با شدت شدیدتری رفتار می شود.
در مورد این سرکوب ها دیگر کسی صحبت نمیکند، زیرا اکنون تنها رویدادهای ژئوپولیتیکی و بازیگران دولتی توجه را جلب میکنند. یکی از خواستههای انقلابیون ایرانی دوباره در دستور کار قرار گرفته است: “به ما توجه کنید، صدای ما باشید – زیرا وقتی شما به ما نگاه نمیکنید، رژیم ما را خواهد کشت”.
اعدامهای دستهجمعی سال ۱۹۸۸ نمونهای است، دیگر نمونه ها خیلی دور نیستند: در پایان سال ۲۰۱۹، بر اساس گزارش رویترز، جمهوری اسلامی در دو هفته ۱۵۰۰ مخالف را کشته است. در سال ۲۰۲۳، سازمان عفو بینالملل حداقل ۸۵۳ اعدام را ثبت کرده و این بالاترین میزان از سال ۲۰۱۵ است.
دشمن انقلابها
این ها تنها یک حقیقت ساده در تاریخ را تأکید میکند: جنگ ها بزرگترین دشمنان انقلابها هستند.
مردم ایران این جنگ را نمیخواهند، آنها پایان جمهوری اسلامی و در نهایت حکومت دموکراتیک را میخواهند. همه کسانی که این را انکار میکنند و وانمود میکنند گویا مردم ایران ضربات نظامی سنگین اسرائیل را میخواهند، برنامه و اهداف خاصی دارند که تلاش میکنند آن را به نام احساسات یا نظرات عمومی مردم ایران آن را بفروشند.
این جریان به ویژه از بخشهای راست و فاشیستی اردوگاه سلطنت طلبان ایرانی مقیم آمریکا میآید که هرگز ارزشهای اصلی جنبش زن، زندگی، آزادی را نمایندگی نکردهاند، اما خود را به عنوان دولت مشروع بعدی به حساب می آورند.
این مقاله ابتدا به زبان آلمانی در سایت Telepolis منتشر شده است.