شنبه ۶ مرداد ۱۴۰۳

شنبه ۶ مرداد ۱۴۰۳

شکاف بین نسلی: رویارویی جوانان با سالمندان – علی طایفی

مسئله شکاف بین‌نسلی از جمله پدیده‌های اجتماعی است که با افزایش نسبت سنی کودکان وجوانان در ساختار جمعیت هر جامعه‌ای پدید آمده و در عصر معاصر سخت متأثر از فرایندهای مدرانیزاسیون یا نوسازی ‌در جامعه است. نمود مسئله این گونه است: گروه سنی بزرگی در برابر ارزش‌ها و هنجارهای خانواده/والدین و بزرگسالان/سالمندان می‌ایستد.

برخی معتقدند که شکاف بین‌نسلی بویژه در جوامعی که در مرحله گذار تاریخی خود از شکل جامعه سنتی به توسعه اجتماعی گام بر می‌دارند، واقعیتی اجتناب ناپذیر است و بسیاری از جوامع، در مقاطع زمانی مختلف با این پدیده روبرو بوده‌اند. جامعه‌ای که درمرحله گذار قرارمی‌گیرد، استعداد و آمادگی بیشتری در جهت ایجاد شکاف‌های اجتماعی و از جمله شکاف بین نسلی از خود نشان می‌دهد.

ازسوی دیگر برخی با تاکید بر بی‌هنجار بودن شکاف بین‌نسلی معتقدند مفهوم چنین شکافی به چگونگی وقفه یا تضاد در فرایند تداوم فرهنگ یک جامعه از نسلی به نسل دیگر اشاره دارد. مبتنی بر این نگرش سنت گرا، چنانچه فرآیند اجتماعی‌کردن کودکان، نوجوانان و جوانان به شکلی مطلوب از نسلی به نسل دیگر منتقل شده و بازتولید فرهنگی به نحو احسن انجام پذیرد، میزان اشتراک فرهنگی بین دو نسل روندی صعودی پیدا کرده و اختلاف فاحشی میان این دو به وجود نمی‌آید (پناهی، ۲:۱۳۸۳).

امیل دورکیم، جامعه شناس فرانسوی ضمن اشاره به انتقال انسجام اجتماعی از شکل مکانیکی به ارگانیکی، آثار آن را به صورت بروز بی‌هنجاری، اختلال و نابسامانی در روابط، قواعد و ارزش‌های اجتماعی بررسی کرد. وی با نگاهی گذرا به تاریخ نشان داد که چگونه با گذار به جامعه ارگانیکی امکانات تازه‌ای برای آزادی پدید می‌آید، وجدان جمعی ضعیف می‌شود، فردیت افراد رشد می‌یابد و اختلال و نابسامانی در قواعد و ارزش‌ها شایع می‌گردد.

از سوی دیگر کارل مانهایم جامعهشناس مجاری، نسل را شامل افرادی می‌داند که موقعیت مشترکی در فرایند تاریخی و اجتماعی دارند. مانهایم بیشتر به تجربه نسلی تکیه می‌کند ومعتقد است که هر نسلی دارای تجربیات متفاوت از نسل قبل خود می‌باشد. وی بین همزیست‌ها، آن‌هایی که در یک زمان زندگی می‌کنند و همزمان‌ها، آن‌هایی که هم سن هستند تمایز قائل می‌شود. همزمان‌ها، چیزی که او از آن تحت عنوان واحد نسلی یاد می‌کند دارای ویژگی‌های زیر هستند:

الف) دارای محل مشترک در جریان اجتماعی و تاریخی هستند،

ب) سرنوشت و علقه مشترک دارند،

پ) دارای هویت واحد بر اساس تجربه مشترک هستند (رحیمی، محمد ۱۳۹۰).

از منظر جامعه‌شناسی، فضای تاریخی، اجتماعی و فرهنگی که هر نسل در درون آن قرار می‌گیرد و همچنین واقعیات و تحولات اجتماعی که تمامی نسل‌ها با آن مواجه می‌شوند، نقشی اساسی در چگونگی شکل‌گیری بینش، نگرش و شیوه‌های برخورد آن نسل با پدیده‌های مورد نظر ایفا می‌کند. برای مثال، آیزنشتات در تحلیلی که از نسل‌ها و روابط بین نسلی ارائه داده است، به وضوح نشان داده که درک هر انسان از جامعه، اشیاء و زندگی، مبتنی بر شرایطی است که در آن رشد یافته، تجاربی که به دست آورده و مرارت‌هایی که متحمل شده است. بر همین اساس، رفتار نسلی که در شرایط جنگ و محرومیت رشد یافته، بسیار متفاوت از نسلی است که همواره شاهد صلح و رفاه بوده است (روشه،

(۱۳۶:۱۳۶۸

در اینجا وقایع انقلاب و جنگ بعنوان دو واقعه مهمی که میتواند طبق نظریه‌های پیش گفته شده نقطه عطفی در تعیین مقایسه همگرایی یا واگرایی یک یا چند نسل تلقی شود و در این رهگذر شکاف نسلی در قالب فرهنگ جوان گرا در برابر فرهنگ نیاکان مدار، مورد تحلیل قرار می‌گیرد.

شکل‌یابی شکاف بین نسلی در ایران معاصر

در جامعه ایران و تا چند دهه پیش این ضرب المثل »پسر کو ندارد نشان از پدر« گویای بخشی از واقعیت اجتماعی نسل نیاکان مدار بود. سالها و دهه‌های پیش که جامعه ایران به دور از تحولات جهانی در ساختارهای بسته، روابط ارگانیک عشیرتی، جمعیت اندک، ارتباطات محدود اجتماعی و در کل ساختاری سنتی می زیست، همواره نسل در نسل همان درو می‌نمود که پیشینیان می‌کاشتند. در ساختار بسته دهه‌های پیش از انقلاب ایران از چند جهت می‌توان بارقه‌های این ویژگی فرهنگی را باز جست:

به عقیده هربرت مید، دگرگونی‌های اجتماعی شتابان، فرایند انتقال فرهنگ از نسلی به نسل دیگر و یا فرایند اجتماعی‌شدن را دچار مشکل و وقفه نموده و بین دو نسل اختلاف تجربه و فرهنگ ایجاد کرده است. مید برای تبیین روابط بین والدین و فرزندان از حیث جامعه‌پذیری، از سه نوع فرهنگ سخن می گوید:

الف. فرهنگ نیاکان گرا: که در آن تغییر چنان کند و درک‌ناپذیر است که نیاکان، نوادگان تازه به دنیا آمده خود را در آغوش می‌گیرند و نمی‌توانند جز زندگانی زیسته گذشته خود، آینده دیگری را برای کودکانشان به تصور آورند. این نوع جامعه، جامعه‌ای است که در آن فرهنگ قبلی تعیین کننده ماهیت فرهنگ بعدی است.

ب. فرهنگ همسال گرا: که در آن سرمشق عام افراد جامعه، رفتار معاصران خویش است. در این نوع جامعه شرایط تحول بنحوی است که نسل گذشته، صورت مناسبی برای حیات اجتماعی نسل بعدی نیست و نسل‌ها می‌پذیرند که شرایط و مقتضیات خاص خود را دارند و هر یک دردنیای خود زندگی می کنند. لذا جریان این انتقال، ناقص است.

پ. فرهنگ جوان گرا: که در آن همسالان بیش از همیشه در مقام سرمشق رفتاری، جانشین پدر و مادرها می‌شوند. در این وضعیت جامعه با تحولات عمیق و وسیع مواجه می‌شود و نسل گذشته دیگر نمی تواند الگو و معیاری برای حیات اجتماعی جامعه باشد و نسل جدید هم وضعیت حال و گذشته را محکوم می‌کند و به دنبال ایجاد شرایط جدیدی است (رحیمی، محمد)

دراین مقاله تاکید اصلی بر شناسایی شکاف بین نسلی از دومنظر تاریخی/طولی از پیش از انقلاب تا پس از آن، و منظر جامعه شناختی به معنای برشی/عرضی پس ار انقلاب است.

الف. از بعد ساختار خانواده، به دلیل گسترده بودن مناسبات اجتماعی و خویشاوندی و سیطره درون همسرگزینی از یکسو و سلطه قدرت پدر در خانواده و مرد گرایی مفرط از سوی دیگر، همواره پسر در خانواده چنان تربیت یافته و جامعه‌پذیری را طی می‌کرد که قدم در جای پای پدر می‌نهاد. پدر در این ساختار نماد قدرت بزرگسالی و جامعه بود.

ب. از بعد سیاست نیز اصولا پیرسالاری و شیخوخیت که مبتنی بر کسب تجربه بیشتر و دریدن پیراهن‌های بیشتر بود، مقوم همین کارکردها بود. مناسبات ارباب/ رعیتی، پدرسالاری و در نهایت پیر سالاری چنان اقتضا کرده و به نیازهای ساختاری وقت پاسخ میداد که ریش سفیدها از مشروعیت بیشتری برخوردار بودند.

نظام ولایی در ساختار خانواده که نخست به پدر و پس از مرگ او به پسران ارشد تفویض قدرت و مشروعیت می‌بخشید، چنان ریشه در سایر نهادها از جمله نهاد سیاست دوانده بود که هر ده یا ایالتی نیز یک والی داشت و در نهایت یک ولی کل و مطلقه که در زمانی به عنوان ظل السلطان یا سایه خدا و امروز به نام ولی فقیه، چونان کبیری بر صغیران حکومت کرده و می‌کند.

پ. از بعد آموزشی و تربیتی نیز همین ساختار در قالب استاد/ شاگردی و مراد/ مریدی چنان عمل می‌کرد که اولا هرکسی امکان تحصیل نمی‌یافت جز آقازاده‌ها و به اصطلاح فرزندان خانواده‌های اصیل با تباری دیرینه و مشروعیتی فراگیر. اگر کسی هم به مکتبی می‌رفت و نزد شیخی یا ملایی تلمذ می‌کرد چنان به او مرهون و وابسته می‌گشت که حتی اگر خلاقیتی می‌داشت، یا میبایست به استاد خود منسوب میساخت یا مرتد شناخته شده و حتی جلای وطن می‌کرد.

این خصیصه با سلوک و حکم دیرین تقلید در مبانی دینی نیز چنان تقویت می‌گردید که مجال هیچ دگراندیشی را به فرد نمی‌داد. منطق تقلید در این ساختار چنان به حفظ این نظام متعهد و پایبند بود که به جدایی‌سازی و قشربندی مردم تحت عنوان درجه یک و درجه دو یا خودی و غیر خودی منجر گردیده و مانع از بروز هرگونه نواندیشی، نوآوری، خلاقیت و ساختار شکنی شده، چرخ دوار را بر وفق مراد مرادان و شیوخ و والیان همچنان می‌چرخاند.

با ظهور اندیشه مدرنیته و ترقی خواهی ناشی از تحولات، بسیاری از نهادها و تاسیسات مدنی جدید از قبیل امکانات زیربنایی، تاسیس دانشگاه و نهاد آموزش عالی، تفکیک ساختاری آموزش و پرورش و سازماندهی جدید آن بر کنده از دین، مسئله آزادی پوشش و به چالش کشیدن حجاب و ورود زنان به عرصه‌های اجتماعی، تشکیل نهادهای قانونی و تدوین قانون مدنی مستقل و دهها پدیده، نهاد و سازمانهای جدید بدون انطباق با ساختار سنتی وارد کشور شد و بطور طبیعی در تضاد با بسیاری از نهادها و ساختارهای سنتی و کنشگران آن در حوزه سیاست، دین، قانون، حکمت و خانواده قرار گرفت. اشاره به برخی از این نمودها و ساختارشکنی‌های نوین عصر حاضر نیز به شفافیت موضوع یاری رساند:

● از منظر نهاد خانواده، به تدریج با گسترش مناسبات و ایجاد فرصت‌های اجتماعی و اقتصادی جدید بویژه با ایجاد سازمانهای بوروکراتیک در امور آموزشی، تربیتی، درمانی، مالیاتی، قضایی، دولتی، نظامی، انتظامی و دهها شغل و منزلت جدید، مناسبات اجتماعی از شکل بسته خارج شد. دراین رهگذر خانواده گسترده رو به اضمحلال نهاده و با تاسیس خانواده هسته‌ای و جدایی پسر از خانواده پدری، به تدریج از اقتدار و سلطه موروثی پدر کاسته شد.

ظهور خانواده هسته‌ای متشکل از زن، شوهر و فرزندان زمینه‌ساز تکثیر قدرت و اقتدار در بین مردان مسلط در خانواده گسترده و حتی تکثیر قدرت و امکان تصمیم گیری در بین زن و مرد در خانواده هسته‌ای گردید. از همین نقطه تخم گسست بین نسلی نیز پاشیده شد و دیگربار پسر، میراث فرهنگی زور و شور پدری را بر نتافت چرا که دیگر در، بر همان پاشنه نمی‌چرخید و ساختار اجتماعی و اقتصادی، کارکردهای جدیدی را می‌طلبید تا به حیات خود ادامه دهد.

● در حوزه فرهنگی، آموزشی و تربیتی، آموزش عمومی و سپس آموزش عالی نیز با ایجاد مدارس و تفکیک آموزشهای مدرسی و ملایان در مکتبهای دینی و تاسیس دانشگاه در کنار حوزه‌های علمیه، تضادها روبه فزونی نهاد. بطوریکه کنشگران هر حوزه در بخش سنتی و نوین به ستیز پرداخته و در این معرکه از دین و زین خود نیز مایه‌ها گذاشتند تا آب ریخته را باز گردانند.

تحت تاثیر این ساختار کهن نسل جدید در فرایند اجتماعی شدن از تسلط کنشگران سنت بیرون آمد و دیگر نشانه‌های تعقیب کاشته‌های پدر از سوی پسر رو به تحلیل نهاد. همچنین منطق تقلید صرف از رهبران سنتی در امور دینی، سیاسی و فرهنگی کنار رفته و سازوکار و اندیشه تحقیق و جستجوگری و تکثیر اندیشه‌ورزی هر چند در سطح و با دامنه اندک، رو به توسعه نهاد.

● وقوع انقلاب و سپس جنگ و ایجاد قدرت در پرداختن به این تضاد در قلمروهای اجتماعی و اقتصادی، جامعه و دولتمردان انقلاب را با پدیده نوینی روبرو ساخت که همانا نسل نواندیش و دگراندیش بود. این نسل نه تنها پشت به پشت پدر در خانواده حرکت نمی‌کرد، بلکه با غلبه فرزند محوری در نهاد خانواده، این بار پدر را به دنبال خود به حرکت وا داشته، با ساختار سیاسی به ستیز در آمد و توفنده و یکپارچه تر از نسل پیش به دنبال گسست حلقه‌های مداوم اطاعت پذیری در قلمروی سیاست گردید.

● گسست بین نسلی که در سالهای پیش از انقلاب نضج گرفت چنان در دوران پس از انقلاب بویژه با افزایش کمی این نسل در دهه شصت و ارتقای کیفی سطح دانش، شناخت و انتظاراتش و کوچک شدن جهان بر اثر تحولات عصر ارتباطات و اطلاعات، شدت گرفت که دیگر بار توان رهبران و کنشگران حوزه سنت را گرفته و عرصه را بر آنان تنگ نمود، امری که میتوان از ان بعنوان شکاف بین نسلی یاد کرد.

● شواهد آماری حاکی است که جمعیت زیر ۳۰ سال در سال ۸۵ حدود ۶۰ درصد و در سال ۹۰ به حدود ۵۵ درصد کاهش یافته است. ازسوی دیگر نسبت جمعیت زیر ۴۰ سال نزدیک ۷۰ درصد جمعیت کشور را تشکیل میدهد، نسلی که دوران کودکی و جوانی خود را پس از انقلاب شروع کرده و هنوز ادامه میدهد.

● این نسل با نسل پیش از انقلاب که با دیدمان‌ها و ارزش‌های متفاوتی زیست کرده، در تعارض بودن، تفاوت جدی کرده و دارای ویژگی‌هایی است که در مفهوم شکاف بین نسلی قابل تعریف است. این نسل از نظر جنسیتی به شدت برابر خواه و مشارکت پذیر است، از نظر اجتماعی بخش مهمی از این نسل در فضاهای شهری به سر برده و عمدتا در طبقه متوسط شهری جای دارد. از سوی دیگر لایه‌های مهم و آسیب دیده‌ای از این نسل در حاشیه‌های شهری در اقشار کارگری یا زحمتکش و اسیب پذیر شهری جای دارند.

شهرهای بزرگ و متوسط مهمترین کانون حیات اجتماعی این نسل محسوب می شود. بخش مهمی از این نسل مجرد بوده و همچنان با بحرانهای جنسی، شغلی و اقتصادی در گریبان است. این نسل به شدت طغیان گر است زیرا در حلقه‌های بین نسلی پس از انقلاب، این نسل نزدیکترین نسلی است که بر اثر فساد روزافزون ساختار قدرت دینی/سیاسی در جامعه، بیشترین لطمات را شاهد است.

● این نسل از نظر آموزشی بیشترین حجم و نسبت دانشجویان را در خود جای داده است. فضای بسته آموزشی سبب بروز گرایش‌های مختلف دربین این نسل می گردد که از باری به هرجهت بودن تا افسردگی روانی و اجتماعی و درنهایت حس طغیان اجتماعی علیه نظام اموزشی و ایدئولوژیک به شدت روبه تقویت است. از نظر فرهنگی این نسل به شدت از نسل پیشین خود و نسلی که برنامه ریزی و سیاستگزاری فرهنگی می‌کند فاصله گرفته است.

حجم و فشردگی تضاد با فرهنگ رسمی و “دولت ساخته” در جامعه از سوی این نسل بسرعت روبه افزایش است. این نسل با دسترسی به فضاهای اینترنتی و روش‌های جدید چندرسانه‌ای دیگر، آموزه‌های کهنه اندیشانه حاکمان قدرت را بر نمی‌تابد. تحولات فناوری اطلاعاتی و رسانه‌های آن زمینه ساز شبکه پردازی اجتماعی و مجازی و گسترش دامنه دانش و ارتقای سطح مطالبات آنان را فراهم ساخته است.

● ازنظر سیاسی این نسل به شدت دمکراسی خواه و ازادی طلب است. این نسل علاوه بر حس برابرخواهی و فقرستیزی، حس مشارکت سیاسی‌اش بیش از نسل‌های پیشین خود حتی پس از انقلاب است. درهمین مسیر میل به رویه مبارزه مسالمت‌جویانه و همچنین مطالبات حداقلی نیز روبه تعدیل است. مهمترین دلیل این گرایش نیز از یکسو اصرار ساختار استبداد برای سرکوب و انسداد فضاهای سیاسی و اجتماعی است و ازسوی دیگر انباشت حجم مطالبات پاسخ نیافته نسل‌های پیشین که نیروی فشار از پایین را به شدت افزایش می بخشد.

● ازنظر دینی، این نسل با کمترین میل و باور مذهبی در عرصه‌های اجتماعی و سیاسی، به حداقل سازی و منفرد سازی باورهای دینی اهتمام می‌ورزد. دربین این نسل میل به سکولاریزم عملگرا و واقع بین روبه افزایش است. آموزه‌های دینی اگرچه با حدت و شدت بیشتری در سال‌های آتی در متون درسی و آموزشی و فرهنگی حضورخواهد یافت (بویژه باتوجه به گرایش نظام قدرت به اسلامی سازی نظام آموزش و فرهنگ) ولی فاصله گزینی این نسل با آموزه‌های واپسگرایانه و بسته دینی، فرهنگی و ایدئولوژیک روبه افزایش خواهد گذارد (طایفی، علی ۱۳۸۹ ).

همچنین در ارتباط با متغیر دینداری در میان نسل جوان و نسل مُسن تر در ابعاد پیامدی، مناسکی و دانش دینی که ِبیشتر مبتنی بر جنبه‌های عملی دینداری می باشد، می‌توان مشاهده کرد که میزان دینداری نسل مسن تر در ابعاد پیامدی و مناسکی بیش از نسل جوان است (ربانی، فتحیان، ۲۱:۱۳۸۴).

● ازنظر موسیقی، نسل جدید کمتر به موسیقی کلاسیک و سنتی گوش فرا داده و از آن فراتر می‌رود، به گونه‌ای که بسیاری از موسیقی‌های محبوب جوانان شامل پاپ، رپ و مدرن بوده و در مضامین این ترانه‌ها نیز نه نوستالوژی سنت، بلکه سنت زدایی و هنجارشکنی محوریت می‌یابد. زبان نسل جدید نیز به همین سیاق، زبانی غیررسمی، خیابانی و پر از اصطلاحاتی می‌گردد که با نمادهای خاصی دنیای مفهومی متفاوت و متضادی با نسل پیشین را منتقل میکند و راه دیگری برای هویت یابی در پیش میگیرد.

● بهره گیری از ابزارهای نوین ارتباطی نظیر رایانه‌های شخصی و لبتاپ، ایمیل، بلاگ و صفحات اینترنتی در موبایل و مجموعه ای از کاربری ها و پیامک های آن، اینستا، اکس و دیگر شبکه‌های مجازی دوست یابی، تبادل اطلاعات و ارتباط گیری اجتماعی، اتاقهای گفتگو و دیدار و فوروم‌هایی که زمینه بحث و تبادل آرای هم نسل‌های هماندیش را فراهم می آورد، از دیگر جلوه‌های این شکاف بین نسلی است که نسل جدید را از پیشینیان خود خواه والدین یا بزرگسالان دیگر در جامعه و قدرت دور ساخته و در تعارض قرار می دهد.

● در دوران کنونی، جامعه ایران بیش از هر دوره دیگری مستعد شکفتن ” شکاف ها و ناسازه‌ها” و روییدن ” نهال‌های هویتی و اندیشگی” گوناگون است. به عبارت دیگر، این جامعه در حال گذار از یک وضعیت پوپولیستی به شرایطی پلورالیستی، از جامعه‌ای سنتی و مبتنی بر قدرت حاکمیت به جامعه‌ای مدرن و مبتنی بر قدرت نظامی، از گفتمانی انقلابی به گفتمانی اصلاحی و از ایدئولوژی‌گرایی به گفتمان‌گرایی می باشد (تاجیک، ۲۶۴:۱۳۸۱).

● شکاف نسلی امری فراتر و بنیان‌کن‌تر از تفاوت نسلی است که بطور طبیعی بین دو نسل در دو دوره زمانی رخ می دهد. در شکاف بین نسلی فروپاشی و طغیان علیه ارزشها و هنجارهای نسل پیشین بطور نسبی مد نظر است. رویکردهای مختلفی که به شکاف بین نسلی، تفاوت بین نسلی، گسست نسلی و گسست فرهنگی تاکید دارند همگان بر وجود پدیده شکاف نسلی باور داشته و با موافقت یا مخالفت با آن به تحلیل‌های تجویزی یا تحدیدی پرداخته‌اند (ایران نژاد، ابراهیم ۱۳۸۹).

● پوشش و نحوه آرایش نسل جوان با سالمندان و والدین نیز ساحت دیگری از شکاف‌های بین نسلی است که قابل ردیابی است. پوشش شلوار جین، تی شرت، آرایش موی سر و صورت پسران و دختران، ارزشگذاری در خرید پوشاک با مارک های شناخته‌شده، استفاده از خوشبو کننده‌های متفاوت، اعمال جراحی در تغییر صورت و بدن و اهمیت دادن به آن، تغییر نحوه حجاب اجباری برای دختران نظیر مانتو و روسری، و حتی کشف حجاب و…از دیگر نمودهایی است که نماد تضاد بین نسلی محسوب می‌گردد.

● دوست یابی دختران و پسران از بین ناهمجنسگرایان پیش از ازدواج و زدوده شدن تدریجی مقوله بکارت در پیش از ازدواج، تن ندادن به ازدواج‌های ناخواسته و میل بیشتر به تجرد و افزایش متوسط سن ازدواج بین دختران و پسران نیز نمونه‌هایی از فراتر رفتن از ساختار خانواده و ازدواجی است که پیش از این دارای تقدس و اهمیت ارزشی بود.

دیدارهای مجازی بین دختران و پسران، ملاقات‌های در کافه تریا یا رستوران‌ها، روابط آزاد جنسی با اشکال کاملا متفاوت و به ظاهر ضد هنجار به عنوان راهکارهای جایگزین ازدواج و تشکیل خانواده رسمی به نوعی به چالش کشیدن ساختارهایی است که سنتا موجود و واجد ارزش بوده است.

● نسل کودک و جوان در برابر نسل سالمندان و والدین خود، بیشترین اوقات خود را میان همسالان خود در مدارس یا دانشگاه و یا شبکه دوستان خود می‌گذرانند و برخلاف آنان بزرگسالان و سالمندان اغلب اوقات روزمره خود را در محل کار یا شبکه‌های خانوادگی سپری می‌کنند امری که سبب می گردد آموزه‌ها  و آموخته‌های آنان باهم نه تنها متفاوت بلکه در بسیاری موراد متناقض بنماید.

کودکان در هویت یابی کودکی خود، دارای نقش فعال تری بوده و با تماشای فیلم‌ها و کارتون‌های جدید، بازیهای متفاوت، سرگرمی و همگسالی با همسالان خود بحدی از کنشگری قراتر رفته‌اند که بزرگسالان در موارد بسیاری آنرا بر نتافته و لذا خشونت علیه کودکان و نوجوانان در مدارس و حتی جامعه روبه افزایش کذارده است، گرایشی که بدنبال رام سازی و همسوکردن این نسل با آموزه‌های مسلط بزرگسالی است.

بااینحال برخی پژوهش‌های جهت‌گیرانه و سفارشی از سوی سازمان‌ها و کارگزاران دولتی تلاش دارند نشان دهند که مقوله شکاف بین نسلی امری غیر واقعی است و با یافته‌هایی از بالا تعریف شده و تحدید جامعه آماری و تعمیم آن به همه لایه‌ها و اقشار اجتماعی، درصدد پنهان ساختن این پدیده چالش برانگیز هستند. علاوه براین در فضاهای اجتماعی نیز نهادهای انتظامی و نظامی با اجرای طرح های امنبت اجتماعی و گشت‌های ارشاد جوانان در میادین شهری در صدد سرکوب و ازبین بردن نمودهای عینی این پدیده اجتماعی هستند.

نمونه ای از این تحقیقات که به بررسی وضعیت سه نسل متوالی در سطح شهر تهران پرداخته، حاکی است جامعه ایرانی از لحاظ نحوه گذران اوقات فراغت، دوست‌یابی، علائق، نیازها و توجه به زندگی خانوادگی، دارای تفاوتی نیست که نشاندهنده رویارویی دو نسل باشد. طبق این تحقیق با توجه به اهمیت نهاد خانواده، آداب و سنن، هنجارها و نظام ارزشی آن به مثابه مکانیسمی فرانسلی عمل کرده و توانسته است سه نسل را با یکدیگر پیوند دهد. آیین‌های اجتماعی موجود در خانواده از قبیل احترام به بزرگان، رعایت حقوق پدر و مادر و تعلق عاطفی به بزرگان، عوامل تعیین‌کننده این پیوستگی اجتماعی-فرهنگی محسوب می شوند (آزاد ارمکی، ۱۳۸۰).

—————

منابع:

ارمکی، آزاد )۱۳۸۰(. شکاف بین نسلی در ایران، نامه انجمن جامعه شناسی ایران )ویژه دومین همایش مسائل اجتماعی ایران(، شماره چهارم.

ایران نژاد، ایراهیم )۱۳۸۹(، رویکردی نظری بر شکاف نسلی در جامعه ایران (httpE//wwwHispaHir/paper/irannejadHpdf)

پناهی، حسین )۱۳۸۴(. شکاف نسلی موجود در ایران و اثر تحصیلات بر آن.فصلنامه علوم اجتماعی.شماره ۲۷

تاجیک، محمدرضا )۱۳۸۱(. جامعه ایرانی و شکاف میان نسل ها. نشریه راهبر، شماره ۲۶، زمستان.

ربانی، رسول و فتحیان صفایی نژاد )۱۳۸۲(. فاصله نسلی با تأکید بر وضعیت دینداری و ارزشهای اجتماعی. مجله پژوهشی دانشگاه اصفهان، جلد نوزدهم، شماره ۲.

رحیمی، محمد )۱۳۹۰(، شکاف نسلی در رویکردهای جامعه شناختی

روشه، گی )۱۳۶۸(.

کنش اجتماعی.ترجمه هما زنجانی زاده، کردستان، قدس.

ساروخانی، باقر و مجتبی صداقتی فرد )۱۳۸۸(H شکاف نسلی در خانواده ایرانی، دیدگاهها و بینش ها )

طایفی، علی )۱۳۸۹( نسل پنجمی ها، بمبهای اجتماعی در راهند

معیدفر، سعید )۱۳۸۳(. شکاف نسلی یا گسست فرهنگی.نامه علوم اجتماعی، شماره ۲۴، زمستان.

https://akhbar-rooz.com/?p=241062 لينک کوتاه

0 0 رای ها
امتیازدهی به مقاله
اشتراک در
اطلاع از
guest
2 نظرات
تازه‌ترین
قدیمی‌ترین بیشترین رأی
بازخورد (Feedback) های اینلاین
مشاهده همه دیدگاه ها
نادر
نادر
2 ماه قبل

با پوزش بسیار جمله ام را تمام کنم
ولى نسل هاى بعد کاملا با این تفکر جدا شده و خواست منافع خویش آنقدر قوى شده که نسبت بتمامى رخدادهاى جامعه بى تفاوتند که استمرار حکومت اسلامى در گرو این بى تفاوتى بنیادى شده هست.البته تنها قدرتمداران نیستند بل حتى بسیارى از خانواده ها حق را (بدون اما و اگر) از آن فرزندان دانسته و هیچ انتقادى برآنها روا نیست. مطلب زیاد و گنجایش بخش نظرات کم
با تشکر

نادر
نادر
2 ماه قبل

آقاى على طایفى موضوع مهمى را مورد بررسى قرارداده اند (بخصوص در این زمانه، بسیارى، نسل جدید را در بست شامل حال تمامى خوبى ها، آگاهى ها، زیرکى ها و غیره دانسته و ابدا انتقادى بر آنها را روا نمیدارند) صرفنظر از اینکه گویا آقاى طایفى عجله اى در انتشار این مطلب داشته و به روخوانى و ویرایش آن کم بها داده اند، بنظر من یک نکته کلیدى در نظرگاه کسانى که نقل و قول هائى از آنها آمده، بطور کلى ندید کرفته شده، همانا تفکر بغایت انحرافى و ویران کننده “فردیت” هست که در این تفکر که تمامى خوبى ها میباید از آن من باشد و بى ارزش دانستن همین خواست براى دیگران هست. بعد از جنبش هاى اجتماعى و سیاسى سالهاى٨٠-۶٠ میلادى، قدرتمداران را به این نتیجه رساند که استمرار قدرت، قدرتمداران باید نسلى ساخت که تنها بفکر و منافع خویش باشد و بس و خیل “متخصصان” بکار گرفته شدند که این امر در جامعه جا بیافتد. مثلا نسل ۴٠ تا اواخر ۶٠ در ایران بیش از آنکه در فکر خود و منافع خود باشند، در فکر و منافع تهى دستان و کارگران بودند ولى نسل

خبر اول سايت

آخرين مطالب سايت

مطالب پربيننده روز


2
0
افکار شما را دوست داریم، لطفا نظر دهید.x